گنجور

شمارهٔ ۲۹

بیتو ایجان و جهان کار من از دست برفت
دل شیدا ز برم تا بتو پیوست برفت
عقلم آمد که بصبرم کند ارشاد و لیک
چون مرا دید چنین شیفته ننشست برفت
سنبل زلف تو چون سلسله جنباند ز دور
بیخود از جا دل سودا زده برجست برفت
دل اسیر خم ابروی کمان پیکر تست
چاره ئی نیست کنون تیر چو از دست برفت
تا تو رفتی رمقی در تن من داشت مقام
او هم اندر عقبت بار سفر بست برفت
گفتم از عشق تو بی خویشتنم گفت بلی
هر که هشیار در آمد بر ما مست برفت
دسترس داشت بدان طرفه نگار ابن یمین
چشم بد تا که رسانید کش از دست برفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.