گنجور

شمارهٔ ۳۰

بحسن روی تو خورشید عالم آرانیست
بلطف رسته دندان تو ثریا نیست
توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود
توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست
ز جان غلام قد همچو سرو آزادت
شدم ولی سخن راست با تو یارا نیست
ز دست غم بر هم گر ترا بجانب من
نظر بعین عنایت بود فاما نیست
از اینطرف که منم نیست در میان میلی
میان تست اگر هست لیک پیدا نیست
بزلف کافرت ایمان ندارد ابن یمین
اگر چو زلف تو شوریده وش ز سودا نیست
ز چین زلف تو هر حلقه ئی بدست دلیست
عجب که مملکت زنگبار یغما نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.