شمارهٔ ٨ - وله
ای بزیر سایه لطفت مدار آفتاب
وی ز خط همچو ریحانت غبار آفتاب
چون صفای آبرویت سایه برگردون فکند
آتش غیرت دمد از چشمه سار آفتاب
تا فتاد از شاخ سنبل سایه بر برگ گلت
شعر مشکین گشت پنداری شعار آفتاب
قطره های خوی ببین بر روی شهر آرای خود
گر ندیدی رشته پروین نثار آفتاب
آمدی عشاق را ابرو و مویت پاسبان
گر هلال از مشک بودی بر کنار آفتاب
بر بنا گوش چو سیمت گوهر شهوار چیست
زهره زهر است گوئی گوشوار آفتاب
نرگس چشمم چو نیلوفر بیاد روی تو
میبرد عمری بسر در انتظار آفتاب
وقت آن آمد که این تشنیف را ابن یمین
از بلندی ساخت مسکن در جوار آفتاب
سازم آغاز مدیح خسروی کز قدر او
در جهانگیریش باشد اقتدار آفتاب
تاج شاهان آنکه نفس رای ملک آرای او
باشد الحق بنده بودن افتخار آفتاب
وانکه تا افکند صیت زر فشانی در جهان
در معادن زرگری گشته شعار آفتاب
وانکه دست در نثارش از پی پاشندگی
برکشد گوهر ز تیغ زرنگار آفتاب
میبرد نسبت بشمس از بهر این در سروری
پیش خاص و عام باشد اشتهار آفتاب
در مصاف او عدو گر خود پلنگ بر بر یست
موش کور آید مرا در کارزار آفتاب
آفتابش بندد از جوزا نطاق بندگی
اینچنین باشد شهان را گیرو دار آفتاب
با علو قدر او گردون نیاید در حساب
کی خرد از ذره بر گیرد شمار آفتاب
در صف صافی دلان گنبد نیلوفری
رأی او رونق برد از کارزار آفتاب
گر هواداری نکردی آفتابش ذره وار
کتف گردون کی شدی حمال بار آفتاب
پای ننهادی برون از کنج خانه سایه وار
از وقارش گر شدی یکذره یار آفتاب
گرنه حیرانست و سرگردان زرشگ قدر او
پس چرا یکدم نگردد کم دوار آفتاب
زاتش قهرش اگر دودی بگردون بر شدی
همچو روی مه سیه گشتی عذار آفتاب
ظلمت از شب دور کردی گر ز نور رأی او
یافتی پروانه شمع تابدار آفتاب
خاطرم در وصف رایش آفتاب افروز شد
زانسبب در شعر من بینی قطار آفتاب
تا مدار کار عالم را نبینی منقطع
از بسیط خاک دور بیقرار آفتاب
باد کار عالم از تأثیر عدلش برقرار
بر مدار رای او بادا مدار آفتاب
شمارهٔ ٧ - قصیده در مدح طغا تیمور خان: ای کرده روز را ز شب قیرگون نقابشمارهٔ ٩ - وله ایضاً: حبذا قصری که دارد پای ثابت اندر آب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بزیر سایه لطفت مدار آفتاب
وی ز خط همچو ریحانت غبار آفتاب
هوش مصنوعی: ای زیر سایه محبت تو، از تابش آفتاب در امانم و مانند ریحان، از تیرگی و آلودگی دورم.
چون صفای آبرویت سایه برگردون فکند
آتش غیرت دمد از چشمه سار آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و آبرویت بر آسمان سایه میافکند، غیرت و شجاعت از چشمههای درخشان خورشید برخاسته میشود.
تا فتاد از شاخ سنبل سایه بر برگ گلت
شعر مشکین گشت پنداری شعار آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی سایه گل سنبل بر روی برگهای گل تو افتاد، بویی دلنشین و خوشایند به مشام میرسد که گویی شعاری از آفتاب است.
قطره های خوی ببین بر روی شهر آرای خود
گر ندیدی رشته پروین نثار آفتاب
هوش مصنوعی: به تماشای زیباییهای شهر خود بنشین و قطرههای مهربانیات را بر آن ببین. اگر نور ستاره پروین را نمیبینی، به خاطر نور آفتاب است که بر آن میتابد.
آمدی عشاق را ابرو و مویت پاسبان
گر هلال از مشک بودی بر کنار آفتاب
هوش مصنوعی: تو آمدی و با ابرو و مویت مانند نگهبانی برای عاشقان هستی. کاش هلالی از مشک بودی که در کنار آفتاب قرار میگرفت.
بر بنا گوش چو سیمت گوهر شهوار چیست
زهره زهر است گوئی گوشوار آفتاب
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و درخشش گوشوارهای طلایی اشاره دارد که بر گوش شخصی آویزان است. شاعر میخواهد بگوید که زیبایی این گوشواره به اندازهای است که انگار یکی از گوهرهای باارزش و درخشان است. همچنین، با بهرهگیری از عبارات توصیفی، درخشش و جاذبه آن را به خورشید تشبیه کرده و احساسات و جلوههای زیباییشناسی را به تصویر میکشد.
نرگس چشمم چو نیلوفر بیاد روی تو
میبرد عمری بسر در انتظار آفتاب
هوش مصنوعی: چشمهای من مانند نرگس هستند که به یاد تو، همچون نیلوفر در انتظار روشنایی آفتاب میمانند و عمرم را در این انتظار سپری میکنم.
وقت آن آمد که این تشنیف را ابن یمین
از بلندی ساخت مسکن در جوار آفتاب
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که ابن یمین، شعری را که سروده، به گونهای درخشان و با شکوه به تصویر بکشد و در کنار روشنایی و بزرگی آفتاب قرار دهد.
سازم آغاز مدیح خسروی کز قدر او
در جهانگیریش باشد اقتدار آفتاب
هوش مصنوعی: من ترانهای دربارهی ستودن شاهی میسازم که به خاطر ارزش او، در فرمانرواییاش به اندازهی توانایی خورشید قدرت دارد.
تاج شاهان آنکه نفس رای ملک آرای او
باشد الحق بنده بودن افتخار آفتاب
هوش مصنوعی: تاج و شکوه پادشاهان متعلق به کسی است که روح و نفس او در خدمت آرایش و زیبایی ملک و مملکت باشد. به راستی، در این حالت بودن در خدمت دیگران، خود افتخاری بزرگ مانند درخشش خورشید است.
وانکه تا افکند صیت زر فشانی در جهان
در معادن زرگری گشته شعار آفتاب
هوش مصنوعی: کسی که در درمیان مردم از سخنان و عملش سخن میگویند و نامش در جهان طنینانداز شده است، مانند طلا در معادن، به نور و روشنی تابش خورشید تبدیل میشود.
وانکه دست در نثارش از پی پاشندگی
برکشد گوهر ز تیغ زرنگار آفتاب
هوش مصنوعی: کسی که برای خدمت و احترام به او، دست به نثار و فداکاری میزند، مانند جواهر درخشان زیر تیغ زرین خورشید است.
میبرد نسبت بشمس از بهر این در سروری
پیش خاص و عام باشد اشتهار آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برخی افراد به خاطر درخشش و ویژگیهای خاص خود، در نظر عموم و خاصان، مورد توجه و اعتبار قرار میگیرند، مشابه آفتابی که در میان دیگر ستارهها میدرخشد و همه را جلب میکند.
در مصاف او عدو گر خود پلنگ بر بر یست
موش کور آید مرا در کارزار آفتاب
هوش مصنوعی: اگر در میدان جنگ، دشمن همچون پلنگ هم قوی باشد، اما من احساس میکنم که در برابر او مانند موش کور هستم. در این نبرد به حدی ناتوان و ضعیف به نظر میرسم که انگار در برابر نور آفتاب قرار دارم.
آفتابش بندد از جوزا نطاق بندگی
اینچنین باشد شهان را گیرو دار آفتاب
هوش مصنوعی: خورشید در صورتی که در برج جوزا قرار گیرد، نشاندهندهی این است که پادشاهان باید به چنین وضعیتی توجه داشته باشند و برای خود از آن بهرهبرداری کنند.
با علو قدر او گردون نیاید در حساب
کی خرد از ذره بر گیرد شمار آفتاب
هوش مصنوعی: با بزرگی و مقام او، آسمان در حساب نمیآید؛ زیرا چگونه میتوان خرد را از ذرهای گرفت و شمارش آفتاب را انجام داد؟
در صف صافی دلان گنبد نیلوفری
رأی او رونق برد از کارزار آفتاب
هوش مصنوعی: در جمع افرادی با دلهای پاک و صادق، نظر او باعث شد که زندگی و فعالیتهای روزافزون آفتاب به شکلی شگفتانگیز رونق یابد.
گر هواداری نکردی آفتابش ذره وار
کتف گردون کی شدی حمال بار آفتاب
هوش مصنوعی: اگر از کسی حمایت نکنی، چگونه میتوانی بار سنگین موفقیت و نور او را بر دوش بکشی؟
پای ننهادی برون از کنج خانه سایه وار
از وقارش گر شدی یکذره یار آفتاب
هوش مصنوعی: اگر از گوشه خانه بیرون نیایی و سایهوار آرام باشی، حتی یک ذره هم از نور خورشید بهرهمند نخواهی شد.
گرنه حیرانست و سرگردان زرشگ قدر او
پس چرا یکدم نگردد کم دوار آفتاب
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه به او ارزش قائل نیستند و او را در بلاتکلیفی و سردرگمی رها کردهاند، پس چرا حتی یک لحظه هم از دور آفتاب خارج نمیشود؟
زاتش قهرش اگر دودی بگردون بر شدی
همچو روی مه سیه گشتی عذار آفتاب
هوش مصنوعی: اگر خشم او به آسمان برود و دودی به وجود آورد، مانند چهرهی تاریک ماه که بر اثر غبار پنهان میشود، چهرهی زیبای آفتاب نیز پوشیده و تیره خواهد شد.
ظلمت از شب دور کردی گر ز نور رأی او
یافتی پروانه شمع تابدار آفتاب
هوش مصنوعی: اگر از نور و هدایت او بهرهمند شوی، تیرگیهای شب را دور میکنی، مانند پروانهای که به سمت شمع درخشان و نورانی میرود.
خاطرم در وصف رایش آفتاب افروز شد
زانسبب در شعر من بینی قطار آفتاب
هوش مصنوعی: خاطرهام از زیباییهای تو مثل آفتابی روشن و گرم شده و به همین خاطر در شعرهایم میتوانی صفی از زیباییهای روشن را ببینی.
تا مدار کار عالم را نبینی منقطع
از بسیط خاک دور بیقرار آفتاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتوانی ارتباط کارهای جهان را با خاک و طبیعت درک کنی، نمیتوانی از تأثیر مستقیم خورشید و روشنایی آن دور باشی.
باد کار عالم از تأثیر عدلش برقرار
بر مدار رای او بادا مدار آفتاب
هوش مصنوعی: باد بهواسطهی تأثیر عدالت او، نظم و کارهای جهان را بهدرستی هدایت میکند، همانگونه که آفتاب در مداری خاص حرکت میکند.