شمارهٔ ۶ - وله ایضاً در مدح امیر شیخ حسن
واجب بود از راه نیاز اهل زمن را
در خواستن از حق بدعا شیخ حسن را
آنسایه یزدان که چو خورشید بیاراست
رایش بصفا روی زمین را و زمن را
در رسته بازار هنر ملک خریدست
وز گوهر شمشیر ادا کرده ثمن را
گر جمله جهان صدقه کند همت رادش
اینخانه ادا را بود اثار نه من را
از دل الم فقر برد مرهم جودش
زانگونه که صابون برد از جامه درن را
چون از پی تحریر کند خامه گهر بار
قیمت برود مرسله در عدن را
بر چرح کمان وش ز پی مدحت جاهش
سوفار صفت تیر گشاد است دهن را
یکروز مصافش زتن زار اعادی
صد ساله فزون طعمه دهد زاغ و زغن را
هنگام ملاقات دو صف از تف تیغش
بدرود کند جان سپر برد یمن را
از ربقه فرمانش سر آنکس که برون برد
آماده نهاد از پی خود تیغ و کفن را
آنکس نهد از درگه او روی بغیری
کز جهل کند تره بجا سلوی و من را
ایمظهر الطاف الهی دل پاکت
بشناخته چون مردم یکفن همه فن را
پیوسته ز پروانه رأی تو برد نور
این شمع زر اندوده فیروزه لگن را
بانگهت خلق تو ز خود لاف زدن نیست
جز عین خطا نافه آهوی ختن را
از گلشن خلق تو وزد باد بهاری
در باغ که خوشبوی کند صحن چمن را
سرتا سر آفاق چو بگرفت سپاهت
ناچار عدو هاویه بگزید وطن را
شمشیر تو اندر دل چون سنگ عدویت
مانند سنانی که دهد جای مسن را
گه تیغ تو سازد دو تن از یکتن دشمن
گه تیر تو یک تن کند از خصم دو تن را
چون دست اجل گردن خصم تو همی بست
از حبل وریدش بسزا یافت رسن را
بیداری و هوشیاری بخت تو ربوده است
از چشم بد حاسد جاه تو وسن را
هست ابن یمین داعی جاه تو وبا شد
آگاهی ازین واقف هر سر و علن را
تا در نظر دیده وران حسن فزاید
تاب وشکن زلف بت سیم ذقن را
بادا دل اعدای تو از صر صر قهرت
چون زلف بتان کرده ضمان تاب و شکن را
شمارهٔ ۵ - وله ایضاً در مدح علاءالدین محمد: مدتی گردون ز غیرت داشت سرگردان مراشمارهٔ ٧ - قصیده در مدح طغا تیمور خان: ای کرده روز را ز شب قیرگون نقاب
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
واجب بود از راه نیاز اهل زمن را
در خواستن از حق بدعا شیخ حسن را
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که لازم بود که مردم زمان خود از درگاه خداوند درخواست کنند و دعاهای شیخ حسن را مورد توجه قرار دهند.
آنسایه یزدان که چو خورشید بیاراست
رایش بصفا روی زمین را و زمن را
هوش مصنوعی: سایه خداوندی که مانند خورشید زیبایی را درخشان کرده است، زمین را زیبا و گرفتهام را روشن میکند.
در رسته بازار هنر ملک خریدست
وز گوهر شمشیر ادا کرده ثمن را
هوش مصنوعی: در عرصه هنر، افرادی که به عنوان خریدار دیده میشوند، با نشان دادن مهارتهای خود و با استفاده از تواناییهایشان، به نوعی ارزش و بهایی را برای آثار هنری تعیین میکنند.
گر جمله جهان صدقه کند همت رادش
اینخانه ادا را بود اثار نه من را
هوش مصنوعی: اگر تمام جهان هم بخواهد به خاطر نیکخواهی من کمکی کند، باز هم این خانه (دل) نمیتواند آثار محبت و فداکاریام را نشان دهد.
از دل الم فقر برد مرهم جودش
زانگونه که صابون برد از جامه درن را
هوش مصنوعی: بدیهای فقر را دل انسان میزداید و با generosity او، راحتی و آسایش را به ارمغان میآورد، مانند اینکه صابون لکهها را از لباس پاک میکند.
چون از پی تحریر کند خامه گهر بار
قیمت برود مرسله در عدن را
هوش مصنوعی: زمانی که قلم با دقت و زیبایی بنویسد، ارزش نوشته بالا میرود و به جایی با ارزش چون عدن میرسد.
بر چرح کمان وش ز پی مدحت جاهش
سوفار صفت تیر گشاد است دهن را
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به توصیف و ستایش از ویژگیهای یک کمان میپردازد. او اشاره میکند که این کمان که شکل زیبایی دارد، به گونهای طراحی شده که تیر را به شکلی قوی و دقیق شلیک میکند. به عبارت دیگر، او به ترکیب زیبایی و کارایی در کمان و تیر اشاره کرده و از آن به عنوان نمادی از قدرت و هنر یاد میکند.
یکروز مصافش زتن زار اعادی
صد ساله فزون طعمه دهد زاغ و زغن را
هوش مصنوعی: روزی در نبرد، او از کمر و اندام ضعیف دشمنان، به مدت صد سال بیشتر، طعمه زاغ و زغن خواهد شد.
هنگام ملاقات دو صف از تف تیغش
بدرود کند جان سپر برد یمن را
هوش مصنوعی: در زمان دیدار دو گروه، تیغ او نشان از جدایی و خداحافظی میدهد و جان سپرمان را به سرزمین یمن تقدیم میکند.
از ربقه فرمانش سر آنکس که برون برد
آماده نهاد از پی خود تیغ و کفن را
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که فرمانی که به دیگران داده میشود، بر گردن کسی است که آن را اجرا میکند. کسی که به دنبال او حرکت میکند، باید با خود ابزار جنگ و آمادگی را همراه داشته باشد. یعنی در موضوعی که پیش میآید، افراد باید خود را برای رویارویی با چالشها آماده کنند.
آنکس نهد از درگه او روی بغیری
کز جهل کند تره بجا سلوی و من را
هوش مصنوعی: کسی که از درگاه او روی برمیگرداند و به غیر او روی میآورد، به دلیل جهالتش، نمیتواند مانند آنچه که شایسته است، از نعمتها بهرهمند شود و در نتیجه به دلخواهی خود دست نمییابد.
ایمظهر الطاف الهی دل پاکت
بشناخته چون مردم یکفن همه فن را
هوش مصنوعی: ای نمایندهی رحمتهای الهی، دل باصفای تو را شناختهام، همانطور که مردم هر گونه هنری را یاد میگیرند.
پیوسته ز پروانه رأی تو برد نور
این شمع زر اندوده فیروزه لگن را
هوش مصنوعی: پیوسته به خاطر پروانه است که نور این شمع با طلا و سنگ فیروزه، وزین و زیبا به نظر میآید.
بانگهت خلق تو ز خود لاف زدن نیست
جز عین خطا نافه آهوی ختن را
هوش مصنوعی: صدای تو به دیگران این نیست که از خودتان سخن بگویید، بلکه این تنها شبیه به اشتباه است، همانند زیبایی و لطافت موی آهوی ختن.
از گلشن خلق تو وزد باد بهاری
در باغ که خوشبوی کند صحن چمن را
هوش مصنوعی: از گلستان انسانها نسیم بهاری میوزد و باغ را خوشبو میکند و عطر آن فضای چمن را معطر میسازد.
سرتا سر آفاق چو بگرفت سپاهت
ناچار عدو هاویه بگزید وطن را
هوش مصنوعی: وقتی که تمام دنیا را نیروهای تو فرا گرفتند، دشمن چارهای جز فرار به دوزخ نداشت.
شمشیر تو اندر دل چون سنگ عدویت
مانند سنانی که دهد جای مسن را
هوش مصنوعی: شمشیر تو مانند سنگی در دل دشمنانت تاثیر میگذارد، مثل سنگی که جای سنی را پر میکند.
گه تیغ تو سازد دو تن از یکتن دشمن
گه تیر تو یک تن کند از خصم دو تن را
هوش مصنوعی: هر زمان که شمشیر تو دو نفر را به جان هم میاندازد، تیر تو میتواند یک نفر را به اندازه دو نفر از دشمنانش نابود کند.
چون دست اجل گردن خصم تو همی بست
از حبل وریدش بسزا یافت رسن را
هوش مصنوعی: وقتی که دست مرگ گردن دشمن تو را گرفت و او را از زندگی محروم کرد، به درستی به او طناب بسته شد.
بیداری و هوشیاری بخت تو ربوده است
از چشم بد حاسد جاه تو وسن را
هوش مصنوعی: بیداری و هوشیاری تو باعث شده تا بختت از چشم بد حسودان در امان باشد و مقام و منزلت تو را حفظ کند.
هست ابن یمین داعی جاه تو وبا شد
آگاهی ازین واقف هر سر و علن را
هوش مصنوعی: ابن یمین به عنوان یک دعوتکننده به جاه و مقام تو وجود دارد و آگاهی از این وضعیت برای هر کسی که سر و زبان دارد، آشکار و مشخص است.
تا در نظر دیده وران حسن فزاید
تاب وشکن زلف بت سیم ذقن را
هوش مصنوعی: اگر زلفهای زیبای معشوق در نظر محبان بیش از پیش جلوه کند، زیبایی و تابش آن از زیر چانهاش بیشتر خواهد شد.
بادا دل اعدای تو از صر صر قهرت
چون زلف بتان کرده ضمان تاب و شکن را
هوش مصنوعی: ای کاش دل دشمنان تو، از شدت خشم تو مانند زلف معشوقهها، دچار تاب و شکن شود.