شمارهٔ ۴٢ - وله فی المدح ایضاً
این سعادت بین که باز اندر زمان آمد پدید
وین کرامت بین که ناگه در جهان آمد پدید
شد فروزان از سپهر سروری ماه دگر
وین جهان پیر را بخت جوان آمد پدید
در دریای فتوت از صدف بنمود روی
گوهر کان کرم ناگه زکان آمد پدید
از بر سرو سهی شاخی بگردون سر کشید
میوه ئی ز آن شاخ سرکش ناگهان آمد پدید
خسرو خسرو نشانرا دان تو آنسرو روان
صاین است آن شاخ کز سرو روان آمد پدید
میوه شیرین بکام دوستان زان تازه شاخ
از پی تلخی عیش دشمنان آمد پدید
آنچنان آزاده شاخی وینچنین نوباوه ئی
هم زبخت خسرو خسرو نشان آمد پدید
خسرو عادل که در ایام او بر گوسفند
گرگ ظالم پیشه را مهر شبان آمد پدید
سرور گیتی جمال ملک و ملت نیک پی
کز وجودش در تن ایام جان آمد پدید
آنک پیش نوک پیکانش بگاه کارزار
جوشن پولاد همچون پرنیان آمد پدید
از درنگ و از شتاب حزم و عزمش شمه ایست
آنچه در طبع زمین و آسمان آمد پدید
شد نهان از ظلمت شب همچو ذره آفتاب
گفت پیش نور رایش چون توان آمد پدید
آبحیوان خاک پای لطف جان افزای اوست
ز آنسبب از وی حیات جاودان آمد پدید
سفره انعام عامش را برسم ما حضر
قرص زر پیکر برین فیروزه خوان آمد پدید
خصمش از خامی خود گر پخت سودای محال
ز آن چه سود آخر چو جانشرا زیان آمد پدید
خسروا ابن یمین را تا ثنا گوی تو شد
خاطری چون ابر نیسان درفشان آمد پدید
ختم کردم بر دعا تا کس نگوید کای فلان
از ملالت بر جبین شه نشان آمد پدید
تا زمان باشد بقا بادت که ذات پاک تو بهر
دفع فتنه آخر زمان آمد پدید
عمر تو بادا و فرزندانت بیش از هر چه هست
کانچه میخواهی ز دولت بیش از آن آمد پدید
شمارهٔ ۴١ - ایضاً له: آن پریچهره که صد عاشق زارش باشدشمارهٔ ۴٣ - قصیده ایضاً له در مدح طغا یتمور خان و تهنیت ورود او: ایدل بیار مژده که شاه جهان رسید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این سعادت بین که باز اندر زمان آمد پدید
وین کرامت بین که ناگه در جهان آمد پدید
هوش مصنوعی: این خوشبختی را ببین که دوباره در زمان ظهور کرده و این بزرگواری را ببین که ناگهان در جهان نمایان شده است.
شد فروزان از سپهر سروری ماه دگر
وین جهان پیر را بخت جوان آمد پدید
هوش مصنوعی: ماه جدیدی از آسمان حکومت خود را آغاز کرده و بخت جوانی برای این جهان پیر نمایان شده است.
در دریای فتوت از صدف بنمود روی
گوهر کان کرم ناگه زکان آمد پدید
هوش مصنوعی: در دریای بزرگواری، صدفی ظاهر شد که مانند گوهر بود و ناگهان از آن، یک مروارید نیکو نمایان گشت.
از بر سرو سهی شاخی بگردون سر کشید
میوه ئی ز آن شاخ سرکش ناگهان آمد پدید
هوش مصنوعی: از کنار درخت بلند و زیبایی، شاخهای به سمت آسمان بالا رفته و میوهای از آن درخشان و ناگهان ظاهر شد.
خسرو خسرو نشانرا دان تو آنسرو روان
صاین است آن شاخ کز سرو روان آمد پدید
هوش مصنوعی: بدان که خسرو با اراده و نشانهای خاص است و آن سروری که از او دانسته میشود، مانند شاخی است که از درخت سرو زندگیساز و سرسبز به وجود آمده است.
میوه شیرین بکام دوستان زان تازه شاخ
از پی تلخی عیش دشمنان آمد پدید
هوش مصنوعی: میوههای خوشمزه برای دوستان به دست میآید، در حالی که به خاطر تلخی زندگی دشمنان، تازهترین شاخ و برگها هم ظاهر میشوند.
آنچنان آزاده شاخی وینچنین نوباوه ئی
هم زبخت خسرو خسرو نشان آمد پدید
هوش مصنوعی: آنچنان که تو آزاد و با ارادهای، این نوزاد نیز به یادگار خوشبختی و نشان پادشاهی به وجود آمده است.
خسرو عادل که در ایام او بر گوسفند
گرگ ظالم پیشه را مهر شبان آمد پدید
هوش مصنوعی: در زمان خسرو عادل، گرگ ظالمی که به گوسفندها آسیب میزد، تحت حمایتی قرار گرفت و شبان از او حراسی نداشت.
سرور گیتی جمال ملک و ملت نیک پی
کز وجودش در تن ایام جان آمد پدید
هوش مصنوعی: سرور دنیا زیبایی پادشاه و ملت نیکوکار است که از وجود او زندگی روزگار شکل میگیرد و به وجود میآید.
آنک پیش نوک پیکانش بگاه کارزار
جوشن پولاد همچون پرنیان آمد پدید
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، وقتی که تیر کمانش را میکشد، زرهی از جنس فولاد مانند پارچه نازکی نمایان میشود.
از درنگ و از شتاب حزم و عزمش شمه ایست
آنچه در طبع زمین و آسمان آمد پدید
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تأمل و عجله هر کدام نشانهای از تدبیر و اراده است، و این که آنچه در طبیعت زمین و آسمان به وجود آمده، نتیجه این دو حالت است.
شد نهان از ظلمت شب همچو ذره آفتاب
گفت پیش نور رایش چون توان آمد پدید
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، مانند ذرهای از آفتاب پنهان شد. گفت: "چگونه میتوانم در برابر نور تو ظاهر شوم؟"
آبحیوان خاک پای لطف جان افزای اوست
ز آنسبب از وی حیات جاودان آمد پدید
هوش مصنوعی: آب برای همه موجودات، به خاطر لطف و رحمت او، زندگیبخش است و از همین رو، حیات ابدی از او ناشی میشود.
سفره انعام عامش را برسم ما حضر
قرص زر پیکر برین فیروزه خوان آمد پدید
هوش مصنوعی: سفره روزی و نعمت او برای همه گسترده شده است و بر روی این سفره، نانهای زرد و زیبا همچون سنگهای فیروزهای نمایان شدهاند.
خصمش از خامی خود گر پخت سودای محال
ز آن چه سود آخر چو جانشرا زیان آمد پدید
هوش مصنوعی: دشمنی او ناشی از نادانی خود اوست؛ اگر به آرزوی غیرممکنی مشغول شود، در نهایت به زیان خودش میانجامد، حتی اگر در ابتدا به نظرش سودمند باشد.
خسروا ابن یمین را تا ثنا گوی تو شد
خاطری چون ابر نیسان درفشان آمد پدید
هوش مصنوعی: خسرو ابن یمین به قدری از تو تعریف و تمجید کرده است که حالتی شبیه به ابرهای بهاری پیدا کرده و درخشش و زیباییاش نمایان شده است.
ختم کردم بر دعا تا کس نگوید کای فلان
از ملالت بر جبین شه نشان آمد پدید
هوش مصنوعی: من دعا را به پایان رساندم تا کسی نگوید که نشانههایی از اندوه بر پیشانیام پدیدار شده است.
تا زمان باشد بقا بادت که ذات پاک تو بهر
دفع فتنه آخر زمان آمد پدید
هوش مصنوعی: تا وقتی که زمان وجود دارد، تو بمان و وجودت را حفظ کن، زیرا ذات مقدس تو برای جلوگیری از حوادث و فتنههای آخر الزمان ظاهر شده است.
عمر تو بادا و فرزندانت بیش از هر چه هست
کانچه میخواهی ز دولت بیش از آن آمد پدید
هوش مصنوعی: زندگی تو و فرزندانت باشد بیش از هر چیزی که میخواهی، چرا که آنچه تو به دنبال آن هستی، از نعمتها و برکات بیشتر از آنچه تصور میکنی، به ظهور آمده است.