گنجور

شمارهٔ ۴١ - ایضاً له

آن پریچهره که صد عاشق زارش باشد
همچو من بسته بهر موی هزارش باشد
آتشی در دل من قهر تو افروخت چنانک
شعله صاعقه برقی ز شرارش باشد
سرگلزار ندارم نکنم میل بگل
تا مرا پای دل آزرده خارش باشد
گنج حسن است رخ او نتوان داد ز دست
گر چه از غالیه صد حلقه مارش باشد
عالمی صید کند غمزه و ابروش اگر
با چنان تیر و کمان میل شکارش باشد
هر کجا بر گذرد جان و دل خلق جهان
بر هم افتاده همه راهگذارش باشد
روی من زردتر از برگ خزان در همه فصل
از هوای رخ چون تازه بهارش باشد
هر که در بحر غمش راند چو من کشتی عمر
ز آنمیان غایت مقصود کنارش باشد
رسد ایجان و جهان از تو بکام ابن یمین
گر ز انعام شهنشاه یسارش باشد
میکنم یاد تو و عید و عروسیست مرا
خرم آنکس که بکف چون تو نگارش باشد
گر بچین سر زلفت گذرد باد صبا
بار چون باز کند مشک تتارش باشد
عالمی مست می لعل تو وین نادره بین
چشم خود را که همه سال خمارش باشد
هر که آزاده چو سرو است چرا از ستمت
دستها مانده بسر بر چو چنارش باشد
خاصه در نوبت عدل شه شاهان جهان
آنکه هر شه که بود باجگذارش باشد
آنکه با رأی وی ار مهر مقابل گردد
چون مه از خجلت او میل فرارش باشد
شد سراسیمه فلک از حسد رتبت او
تا بحدیکه شب و روز دوارش باشد
شهریارا نشود همت تو شاد بدان
کز فلک انجم و سیاره نثارش باشد
گر بود خصم ترا آرزوی قدر بلند
پایه برتر و بهتر سردارش باشد
هرکجا روی نهد رایت خورشید و شت
فتح و نصرت ز یمین و ز یسارش باشد
خارپشتی شود از تیر تو دشمن گه کین
دشمن ار چند کشف وار کنارش باشد
گونه قرص زر مهر ز رأی تو بود
بر محک ار زخرد هیچ عیارش باشد
خسروا ابن یمین از دل و جان بنده تست
بخت فرخنده گر از لطف تو یارش باشد
آسمان گر چه بود دشمن ارباب خرد
دوستانه ز پی رونق کارش باشد
تا فلک دور پیاپی که کند از ره طبع
بود افزونتر از آن حد که شمارش باشد
بادت از دیده و دل بنده مطواع چنانک
همه بر قطب مراد تو مدارش باشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن پریچهره که صد عاشق زارش باشد
همچو من بسته بهر موی هزارش باشد
هوش مصنوعی: آن دختر زیبا که بسیاری از عاشقان را به سوی خود جذب می‌کند، مانند من، به خاطر زیبایی مویش آنها را گرفتار خود کرده است.
آتشی در دل من قهر تو افروخت چنانک
شعله صاعقه برقی ز شرارش باشد
هوش مصنوعی: قهر و خشم تو در دل من آتش برپا کرده است، به گونه‌ای که شعله‌اش همچون صاعقه‌ای از برق است.
سرگلزار ندارم نکنم میل بگل
تا مرا پای دل آزرده خارش باشد
هوش مصنوعی: در باغ گل، به خاطر دل آزرده‌ام، هیچ تمایلی به گل‌چینی ندارم.
گنج حسن است رخ او نتوان داد ز دست
گر چه از غالیه صد حلقه مارش باشد
هوش مصنوعی: چهره او چون گنجی ارزشمند است و نمی‌توان آن را از دست داد، حتی اگر به جمع حلقه‌های مار هم بیفتد.
عالمی صید کند غمزه و ابروش اگر
با چنان تیر و کمان میل شکارش باشد
هوش مصنوعی: شخصی با عشوه و ناز خود می‌تواند دل‌ها را شکار کند، اگر کسی با چنین ابزاری به دنبال شکار دل‌ها باشد.
هر کجا بر گذرد جان و دل خلق جهان
بر هم افتاده همه راهگذارش باشد
هوش مصنوعی: هر جا که روح و دل مردم بگذرد، همه‌چیز به هم می‌ریزد و به دنبال او می‌آید.
روی من زردتر از برگ خزان در همه فصل
از هوای رخ چون تازه بهارش باشد
هوش مصنوعی: چهره من زردتر از برگ‌های پاییزی است، اما در هر فصلی، نگاه من همچون بهار تازه‌ای است.
هر که در بحر غمش راند چو من کشتی عمر
ز آنمیان غایت مقصود کنارش باشد
هوش مصنوعی: هر کس که مانند من در دریای غم خود شناور است، باید بداند که نهایت آرزوی او در کنار همان دریای غم خواهد بود.
رسد ایجان و جهان از تو بکام ابن یمین
گر ز انعام شهنشاه یسارش باشد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به آرزوهایت برسی و دنیا برایت خوشایند باشد، باید از نعمت‌ها و بخشش‌های شاه بهره‌مند شوی.
میکنم یاد تو و عید و عروسیست مرا
خرم آنکس که بکف چون تو نگارش باشد
هوش مصنوعی: من یاد تو و عید و جشن عروسی را در دل دارم و کسی که خطی مانند تو در دست دارد را خوشبخت می‌دانم.
گر بچین سر زلفت گذرد باد صبا
بار چون باز کند مشک تتارش باشد
هوش مصنوعی: اگر باد صبا به سر زلفت برسد، مانند این است که وقتی آن را باز کند، بوی خوش مشک را آزاد می‌کند.
عالمی مست می لعل تو وین نادره بین
چشم خود را که همه سال خمارش باشد
هوش مصنوعی: مردی در حال مستی از زیبایی‌های تو است و برای همیشه در حالت خمار به تو نگاه می‌کند. این فرد با وجود سال‌ها نشئه‌ی تو، همچنان زیبایی تو را نادر و بی‌نظیر می‌داند.
هر که آزاده چو سرو است چرا از ستمت
دستها مانده بسر بر چو چنارش باشد
هوش مصنوعی: هرکس که آزاد و رهاست مانند سرو بلند و استوار است، چرا که از زیر فشار ستم تو، دست‌هایش به سرش نرسیده و مانند چنار خم نشده است.
خاصه در نوبت عدل شه شاهان جهان
آنکه هر شه که بود باجگذارش باشد
هوش مصنوعی: خصوصاً در زمان حکومت عادلانه‌ی پادشاهان، هر پادشاهی باید تسلیم و تابع حاکمیت دیگری باشد.
آنکه با رأی وی ار مهر مقابل گردد
چون مه از خجلت او میل فرارش باشد
هوش مصنوعی: آن کسی که با نظر او مهر (عشق) که مانند ماه است، از خجالت به سوی او میل فرار کند.
شد سراسیمه فلک از حسد رتبت او
تا بحدیکه شب و روز دوارش باشد
هوش مصنوعی: فلک به خاطر مقام و موقعیت او به شدت نگران و مضطرب شده است، به طوری که همیشه در حال گردش و حرکت به دور اوست، نه شب را می‌شناسد و نه روز.
شهریارا نشود همت تو شاد بدان
کز فلک انجم و سیاره نثارش باشد
هوش مصنوعی: ای شهریار، نباید به تلاشت در شادی قلبی تو امیدی داشت، زیرا از آسمان ستاره‌ها و سیارات برای او هدیه‌هایی فرستاده می‌شود.
گر بود خصم ترا آرزوی قدر بلند
پایه برتر و بهتر سردارش باشد
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو آرزوی مقام و مرتبت بالاتری را داشته باشد، باید بداند که فرمانده او نیز برتر و بهتر از اوست.
هرکجا روی نهد رایت خورشید و شت
فتح و نصرت ز یمین و ز یسارش باشد
هوش مصنوعی: هر جایی که پرچم خورشید برافراشته شود، پیروزی و کامیابی از سمت راست و چپ خواهد بود.
خارپشتی شود از تیر تو دشمن گه کین
دشمن ار چند کشف وار کنارش باشد
هوش مصنوعی: دشمن تو مانند خارپشتی می‌شود که از تیر تو می‌ترسد، حتی اگر در کنار او هم باشد، باز هم به خاطر کینه‌اش، خودش را محافظت می‌کند.
گونه قرص زر مهر ز رأی تو بود
بر محک ار زخرد هیچ عیارش باشد
هوش مصنوعی: اگر سیب طلایی رنگی که نشانه‌ی عشق و محبت توست بر ترازویی قرار بگیرد، هیچ یک از ارزش‌های جهانی نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد.
خسروا ابن یمین از دل و جان بنده تست
بخت فرخنده گر از لطف تو یارش باشد
هوش مصنوعی: خسرو ابن یمین، تمام وجودم و دل و جانم بنده توست. اگر این شانس خوب با یاری تو همراه باشد، بسیار خوشبخت خواهم شد.
آسمان گر چه بود دشمن ارباب خرد
دوستانه ز پی رونق کارش باشد
هوش مصنوعی: اگرچه آسمان ممکن است با خردمندان دشمنی کند، اما به طور دوستانه به دنبال رونق کار آنهاست.
تا فلک دور پیاپی که کند از ره طبع
بود افزونتر از آن حد که شمارش باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان به طور مداوم به دور می‌چرخد، آنچه که از طبیعت به دست می‌آید بیشتر از آن است که بتوان آن را شمارش کرد.
بادت از دیده و دل بنده مطواع چنانک
همه بر قطب مراد تو مدارش باشد
هوش مصنوعی: تو آنچنان بادی که چشم و دل بنده را به خود مشغول کرده‌ای، انگار همه‌ی آنچه در اشیاء وجود دارد به دور محور خواسته‌های تو می‌چرخد.