شمارهٔ ٢۶ - وله ایضاً قصیده در مدح علاءالدین محمد
ساقی بیا که موسم نوشیدن ملست
هم راغ پر ز لاله و هم باغ پر گلست
منشین بخانه خیز که صحرا بخرمی
هر جا که میروی همه جای تبذلست
بگشای حلق بلبله تا قلقلی کند
کاندر چمن ز بلبل سرمست غلغلست
بی می دمی مباش که هنگام نوبهار
شاهد گلست و مطرب خوشگوی بلبلست
بلبل نوای پرده عشاق میزند
سرو از سماع دلکش او بین که مایلست
گرمست گشت نرگس مخمور از آب ابر
نشگفت از انک ابر چو با گونه ملست
یا رب ز خلد میدمد این باد خوش نفس
چون خاک راه او همه مشک و قرنفلست
مطرب بساز پرده عشاق و این غزل
بسرای خاصه همدمت امروز صلصلست
جانا رخ تو قبله خوبان کابل است
زلف تو عنبریست که لالاش سنبلست
دیگر بسرمه نرگس مستت سیه مکن
کان چشم آهوانه سیه بی تکحلست
گر خط مشکبار تو اثبات دور کرد
زلف تو نیز مثبت دور و تسلسلست
دیدم میان ظلمت شب نور روز را
کردم بسی تأمل و جای تأملست
گفتم مگر که هاله مشکست گرد ماه
یا بر جبین زهره فروغ تو کاکلست
در حیرتم ز هندوی زلفت که در سرش
در عهد عدل صاحب اعظم تطاولست
والا علاء دولت و ملت که آفتاب
چون ذره از نهیب وی اندر تخلخلست
دستور دین پناه محمد که روز رزم
گوئی مگر علیست که بر پشت دلدلست
از بانگ دلدلش بفلک بر هزاهزست
وز سم ابر شش بزمین در تزلزلست
ایصاحبی که ماه نو و اطلس حریر
از بهر بار گیر تو هم نعل و هم جلست
وی سروری که مسرع حکم تو باد را
گوید بطعنه کاین چه درنگ و تکاسلست
منشی چرخ با همه دانش ز طبع تو
دایم در استفادت شعر و ترسلست
گر پای بر سر همه سیارگان نهی
گرخواهد ارنی با تو طریق تحملست
در منزلی که سایس عدلت نزول کرد
با دل بگفت فتنه که وقت ترحلست
نتوان جهان جاه تو آورد در خیال
زیرا که آنجهان نه مجال تخیلست
در بذل صد خزانه ترا یک بهانه بس
در عفو یک گناه ترا صد تعللست
از یمن مدحت ابن یمین دارد آن یسار
کش سال و مه ز گوهر موزون تجملست
تا در بهار و دی شمر از تندی صبا
یکروز در سلاسل و یکبار در غلست
بادا چو آب خصم تو نالان و هست از آنک
در پای حادثات لگد کوب چون پلست
شمارهٔ ٢۵ - قصیده: دو سه روزی دگرم جان بر تن مهمانستشمارهٔ ٢٧ - وله ایضاً ملمع در مدح وجیه الدین مسعود شاه: ساقی الاصحاب مائا بارقا کالنار هات
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی بیا که موسم نوشیدن ملست
هم راغ پر ز لاله و هم باغ پر گلست
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و بزنیم به مینوشی، زیرا اکنون زمان مناسبی است، چرا که طبیعت پر از زیباییهاست، هم باغ سرشار از لالههاست و هم پر از گلها.
منشین بخانه خیز که صحرا بخرمی
هر جا که میروی همه جای تبذلست
هوش مصنوعی: به جایی نرو که در آن جا آسایش نیست، چون هر مکانی که بروی، بیاحترامی و نادانی در آن وجود دارد.
بگشای حلق بلبله تا قلقلی کند
کاندر چمن ز بلبل سرمست غلغلست
هوش مصنوعی: حلقه بلبل را باز کن تا آواز و نغمهای دلنشین سر دهد، زیرا در باغ از شوق و سرخوشی بلبل، دنیایی از شادی و سرور جاری است.
بی می دمی مباش که هنگام نوبهار
شاهد گلست و مطرب خوشگوی بلبلست
هوش مصنوعی: بدون نوشیدن شراب نباش، زیرا در فصل بهار زمان شکوفایی گلها و لذتبردن از آواز خوش بلبل است.
بلبل نوای پرده عشاق میزند
سرو از سماع دلکش او بین که مایلست
هوش مصنوعی: بلبل آواز عاشقانهای میخواند و سرو (درخت سرسبز) را در حال رقص و شادی میبینی که به سمت او تمایل دارد.
گرمست گشت نرگس مخمور از آب ابر
نشگفت از انک ابر چو با گونه ملست
هوش مصنوعی: اگر نرگس در حال خماری از باران گرم شده باشد، این حال به خاطر وجود ابر است، اما زمانی که ابر با شکوهی همچون زیبایی دختری از روی صورتش میگذرد، فراموشناشدنی میشود.
یا رب ز خلد میدمد این باد خوش نفس
چون خاک راه او همه مشک و قرنفلست
هوش مصنوعی: ای پروردگار، آیا این نسیم خوشبو که از بهشت میوزد، بوی عطر و گلهای خوش را نمیدهد؟ زیرا خاک زمین در مسیر او همچون مشک و عطر خوشبوست.
مطرب بساز پرده عشاق و این غزل
بسرای خاصه همدمت امروز صلصلست
هوش مصنوعی: ای موسیقیدان، آواز عاشقان را به زیبایی نوا کن و این شعر را بخوان، به ویژه امروز که همراهت در حال حضر و نشاط است.
جانا رخ تو قبله خوبان کابل است
زلف تو عنبریست که لالاش سنبلست
هوش مصنوعی: عزیزم، چهرهات مظهر زیبایی و نقطهی توجه دلبرانههاست. موهایت مانند عطر خوشی هستند که بوی گل سنبل را به یاد میآورد.
دیگر بسرمه نرگس مستت سیه مکن
کان چشم آهوانه سیه بی تکحلست
هوش مصنوعی: دیگر با نگاه جذاب و مستت، چشمان سیاه من را مسحور نکن، زیرا چشمان خیره و زیبا مانند آهوان، نیازی به آرایش ندارند.
گر خط مشکبار تو اثبات دور کرد
زلف تو نیز مثبت دور و تسلسلست
هوش مصنوعی: اگر خط زیبای تو نشان دهنده دوری باشد، پس موهای تو نیز همانطور که در دوری جلوهگرند، مانند این نشان دور و تسلسل هستند.
دیدم میان ظلمت شب نور روز را
کردم بسی تأمل و جای تأملست
هوش مصنوعی: در دل تاریکی شب، نوری از روز را دیدم و به آن بسیار فکر کردم؛ این موضوع شایسته تفکر و تأمل است.
گفتم مگر که هاله مشکست گرد ماه
یا بر جبین زهره فروغ تو کاکلست
هوش مصنوعی: گفتم آیا این هالهای که دور ماه است، ناشی از عطر مشک است یا اینکه نور تو بر پیشانی زهره میدرخشد و شبیه به زلفهایت شده است؟
در حیرتم ز هندوی زلفت که در سرش
در عهد عدل صاحب اعظم تطاولست
هوش مصنوعی: من در شگفتم از زلف سیاه تو، که چقدر در زمان عدالت بزرگترین حاکم، دراز و زیباست.
والا علاء دولت و ملت که آفتاب
چون ذره از نهیب وی اندر تخلخلست
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و ارزش والا و برجسته جامعه و سرزمین اشاره دارد و میگوید که مانند خورشید که ذرات را تحت تأثیر خود قرار میدهد، حکومت و ملت نیز تحت تأثیر نیرویی قوی و نیرومند هستند. به عبارت دیگر، قدرت و شکوه ملت به اندازهای است که میتواند بر روی تمام جنبههای زندگی تأثیر بگذارد.
دستور دین پناه محمد که روز رزم
گوئی مگر علیست که بر پشت دلدلست
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده است که در روز جنگ و مبارزه، تنها علی است که میتواند فرماندهی کند و در واقع او تنها کسی است که در این شرایط میتواند به عنوان پشتیبان و حامی مورد اعتماد قرار گیرد. این اشاره به مقام و شخصیت علی به عنوان یک رهبر و جنگجو در تاریخ اسلام دارد.
از بانگ دلدلش بفلک بر هزاهزست
وز سم ابر شش بزمین در تزلزلست
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف صدای دلانگیز و جارفراز بلندی اشاره دارد که به گوش میرسد و همچنین از خطراتی که ناشی از رعد و برق و باران است، سخن میگوید. به عبارت دیگر، میتوان گفت که این صداها و حرکات از آسمان و زمین، به وضوح احساسهای متضادی از شادی و نگرانی را منتقل میکنند.
ایصاحبی که ماه نو و اطلس حریر
از بهر بار گیر تو هم نعل و هم جلست
هوش مصنوعی: ای دوست من، به خاطر تو همچنان که ماه نو و پارچههای حریر آماده میشوند، من هم برای سفر و یاریات هم زین میزنم و هم بارها را میکشم.
وی سروری که مسرع حکم تو باد را
گوید بطعنه کاین چه درنگ و تکاسلست
هوش مصنوعی: ای کسی که شایستهی رهبری هستی، چرا اینقدر کندی و بیحالی در تصمیمگیری و عمل داری؟ این تأخیر و کسالت تو باعث تعجب دیگران شده است.
منشی چرخ با همه دانش ز طبع تو
دایم در استفادت شعر و ترسلست
هوش مصنوعی: چرخه زندگی با تمام دانش و آگاهی، همیشه به لطف استعداد تو در بهرهبرداری از شعر و نثر قرار دارد.
گر پای بر سر همه سیارگان نهی
گرخواهد ارنی با تو طریق تحملست
هوش مصنوعی: اگر بر همهی سیارهها قدم بگذاری، اگر بخواهی، میتوانی راهی را بیابی که به تو یاد دهد چگونه تحمّل کنی.
در منزلی که سایس عدلت نزول کرد
با دل بگفت فتنه که وقت ترحلست
هوش مصنوعی: در خانهای که عدل و انصاف حاکم شده است، با دل خودم گفتوگو کردم و به او گفتم که زمان مناسبی برای وداع و ترک کردن اینجا فرا رسیده است.
نتوان جهان جاه تو آورد در خیال
زیرا که آنجهان نه مجال تخیلست
هوش مصنوعی: نمیتوانی مقام جلالت را در تصور خود بیاوری، زیرا آن جهان فراتر از توان تخیل بشر است.
در بذل صد خزانه ترا یک بهانه بس
در عفو یک گناه ترا صد تعللست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از دل و جان خود کمک کنی، یک فرصت کافی است؛ اما وقتی به بخشش یک خطا فکر میکنی، صد بهانه و دلیل پیدا میکنی که تردید کنی.
از یمن مدحت ابن یمین دارد آن یسار
کش سال و مه ز گوهر موزون تجملست
هوش مصنوعی: از برکت ستایش و شعر ابن یمین، آن ثروت سال و ماه به روشنی و زیبایی تجمل و زینت را به همراه دارد.
تا در بهار و دی شمر از تندی صبا
یکروز در سلاسل و یکبار در غلست
هوش مصنوعی: در هر فصل از سال، هم در فصل بهار و هم در زمستان، باید در نظر داشته باشی که روزهایی وجود دارد که گاهی احساس آزادی و آرامش میکنی و گاهی نیز در شرایط سخت و دشوار قرار میگیری.
بادا چو آب خصم تو نالان و هست از آنک
در پای حادثات لگد کوب چون پلست
هوش مصنوعی: باد به مانند آبی باشد که دشمن تو را ناراحت میکند و این وضعیت به خاطر آن است که تو در برابر حوادث مختلف مانند یک پل، زیر پای آنها آسیب میبینی.