گنجور

شمارهٔ ١٩ - ایضاً له در مدح تاج الدین علی

آنکه دست و دل او مظهر جود و کرم است
وانکه در داد و دهش صد چو فریدون و جم است
قدوه و قبله شاهان جهان خواجه علی
یاور ملک عرب داور ملک عجم است
و آنکه تیغش بگه رزم ز خون دل خصم
رود نیلست که سیلش همه آب بقم است
فکر صائب نظرش دیده و دانسته که چیست
هر چه بر تخته تقدیر الهی رقم است
همچو عیسی و خضر ذات محمد سیرش
فرخ آثار و مبارک دم و میمون قدم است
هر که با درگه او داد پناه از حدثان
ایمن از حادثه چون صید حریم حرم است
همتش گر نشود ضامن روزی نکند
عزم صحرای وجود آنکه بکتم عدم است
گر چه سیم و زر کان بیش ز پیش است ولیک
با در افشان کف او وقت عطا کم ز کم است
بخشش ابر چو فیض کف او نیست چنانک
گاه گاهی بود آن بخشش این دم بدم است
لابهنگام تشهد بود اندر سخنش
چون از آن در گذری صیغه لفظش نعم است
دشمنش ابر بهارست ولیکن نه بجود
ز آنجهت کز دل و از دیده همه سوز و نم است
تیر عدلش نه شگفت ار برداز راست روی
هر چه در پشت کمان از کژی و تاب و خم است
شهریارا ز درت هر که دمی دور فتاد
تا قیامت ز چنین غبن ندیم ندم است
چار پهلو شود از خوان تو چون شیره آش
آزا گر خود همه اعضاش چو کاسه شکم است
هر که با لشکر چون مور و ملخ دیدترا
گفت با خسرو سیاره ز انجم حشم است
همچو خورشید گرفتی همه آفاق به تیغ
زانکه زلف ظفرت پرچم رمح و علم است
گشت ظالم شکن از عدل تو مظلوم چنانک
طعمه مورچگان از دل شیر اجم است
هر که در بوته اخلاص تو چون زر ننشست
کنده چون سکه و سر کوفته همچون درم است
از ره تیره دلی دشمن تو هست دوات
لیک بس کلسته و بیسر و پا چون قلم است
خسروا داعی درگاه جلال تو رهی
که هوادارتر از جمله عبید و خدم است
با خرد گفت که دانی بچه عیب ابن یمین
از کمان فلک آزرده بتیر ستم است
برکشید از جگر آهی خرد و گفت بدرد
عیبش اینست که مسکین بخرد متهم است
دین پناها چو دل اهل هنر شاد بتست
مپسند آنکه نصیب از فلکش جمله غم است
گر تو اندیشه کارش نکنی پس که کند
کوشهی در همه عالم چو تو عالی همم است
با کریمی چو توأش جستن کام از دگری
چون ز عصفور طلب کردن لحم و دسم است
تا بود از سر دانش سخن اهل هنر
آنکه روزی ده خلقان کرم ذوالنعم است
کرمت ضامن ارزاق خلایق بادا
که توئی آنکه کف راد تو کان کرم است
مجلس انس تو خرم چو ارم باد و بود
زانکه از عدل تو عالم بخوشی چون ارم است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنکه دست و دل او مظهر جود و کرم است
وانکه در داد و دهش صد چو فریدون و جم است
هوش مصنوعی: کسی که بخشش و generosity او مثال‌زدنی است و در دادن و بخشیدن به اندازه‌ی فریدون و جم بزرگ و بی‌نظیر است.
قدوه و قبله شاهان جهان خواجه علی
یاور ملک عرب داور ملک عجم است
هوش مصنوعی: پیشوای شاهان جهان، خواجه علی است که حامی پادشاه عرب و حاکم سرزمین عجم به شمار می‌آید.
و آنکه تیغش بگه رزم ز خون دل خصم
رود نیلست که سیلش همه آب بقم است
هوش مصنوعی: شخصی که شمششیرش در جنگ به عنوان سلاحی مؤثر عمل می‌کند، مانند نیل است که از خون دشمن سیراب می‌شود. اما نیل، مانند سیلابی است که تمام آبش از بزم و شادی دیگران تامین می‌شود.
فکر صائب نظرش دیده و دانسته که چیست
هر چه بر تخته تقدیر الهی رقم است
هوش مصنوعی: ذهن آگاه و تیزبین، به خوبی درک کرده است که هر آنچه در سرنوشت انسان نوشته شده، واقعیتی است که باید پذیرفته شود.
همچو عیسی و خضر ذات محمد سیرش
فرخ آثار و مبارک دم و میمون قدم است
هوش مصنوعی: مانند عیسی و خضر، وجود محمد برکات و آثار خوشی به همراه دارد و نفسی مبارک و قدمی خوش‌یمن دارد.
هر که با درگه او داد پناه از حدثان
ایمن از حادثه چون صید حریم حرم است
هوش مصنوعی: هر کسی که به درگاه او پناه ببرد، از خطرات و مشکلات در امان است؛ همان‌گونه که شکار در حریم امن حرم محفوظ می‌ماند.
همتش گر نشود ضامن روزی نکند
عزم صحرای وجود آنکه بکتم عدم است
هوش مصنوعی: اگر اراده و هدف فردی قوی نباشد، نمی‌تواند تأمین روزی و نیازهای خود را انجام دهد، چرا که وجود و زندگی او در سایه عدم و ناکامی خواهد بود.
گر چه سیم و زر کان بیش ز پیش است ولیک
با در افشان کف او وقت عطا کم ز کم است
هوش مصنوعی: هر چند که طلا و نقره بیشتر از قبل است، اما هنگام بخشش و کمک کردن او، زمان و مقدار کم نمی‌آید.
بخشش ابر چو فیض کف او نیست چنانک
گاه گاهی بود آن بخشش این دم بدم است
هوش مصنوعی: بخشش ابر مانند نعمت دست خداوند نیست؛ چرا که این نعمت گاه و بی‌گاه به ما می‌رسد و این بخشش دائمی و پیوسته نیست.
لابهنگام تشهد بود اندر سخنش
چون از آن در گذری صیغه لفظش نعم است
هوش مصنوعی: در زمانی که سخن از تشهد و اعتراف به خداوند بود، او به گونه‌ای صحبت کرد که گویا به زیبایی و درستی سخن می‌گوید.
دشمنش ابر بهارست ولیکن نه بجود
ز آنجهت کز دل و از دیده همه سوز و نم است
هوش مصنوعی: دشمن او مانند ابر بهار است، اما این به دلیل وجود خود او نیست، بلکه به خاطر این است که دل و دیده‌ی او پر از غم و اشک هستند.
تیر عدلش نه شگفت ار برداز راست روی
هر چه در پشت کمان از کژی و تاب و خم است
هوش مصنوعی: تیر عدالت او شگفتی ندارد، اگر بزند و هر چیزی را که در پشت کمان کج و منحرف است به راست آورد.
شهریارا ز درت هر که دمی دور فتاد
تا قیامت ز چنین غبن ندیم ندم است
هوش مصنوعی: هر کسی که از در تو یک لحظه دور شود، تا قیامت از چنین نادانی و غبنی بی‌نصیب نخواهد ماند.
چار پهلو شود از خوان تو چون شیره آش
آزا گر خود همه اعضاش چو کاسه شکم است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی انسان در خوردن و نوشیدن زیاده‌روی کند، حالتی پیدا می‌کند که به طور کامل تحت تاثیر آن قرار گرفته و به نوعی به حالت بی‌حرکتی و ناتوانی می‌رسد. به عبارتی، پرخوری می‌تواند فرد را به حالتی از افراط و کسالت برساند که تمام اعضای بدنش به مانند یک ظرف پر از غذا می‌شود و دیگر توان فعالیت ندارد.
هر که با لشکر چون مور و ملخ دیدترا
گفت با خسرو سیاره ز انجم حشم است
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را با لشکر مانند مور و ملخ می‌بیند، به او گفت: تو با خسرو سیاره‌ها، مانند ستاره‌ها همراهی داری.
همچو خورشید گرفتی همه آفاق به تیغ
زانکه زلف ظفرت پرچم رمح و علم است
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید در تمام آفاق درخشان و تسلط داری، زیرا زلف زیبایت به‌مانند پرچم و علم در اهتزاز است.
گشت ظالم شکن از عدل تو مظلوم چنانک
طعمه مورچگان از دل شیر اجم است
هوش مصنوعی: ظالم به خاطر عدالت تو تحت فشار قرار گرفته است، همان‌طور که یک طعمه در دل شیر به شدت تحت تعقیب قرار دارد.
هر که در بوته اخلاص تو چون زر ننشست
کنده چون سکه و سر کوفته همچون درم است
هوش مصنوعی: هر کسی که با خلوص نیت در راه تو قدم نگذارد، مانند کنده‌ای است که ارزش و زیبایی خاصی ندارد و تنها به درد چوب‌خوره می‌خورد. در مقابل، کسانی که با نیت پاک و صادقانه به تو نزدیک می‌شوند، همانند سکه و درم هستند که ارزش و اعتبار دارند.
از ره تیره دلی دشمن تو هست دوات
لیک بس کلسته و بیسر و پا چون قلم است
هوش مصنوعی: از مسیر تاریک دل دشمن تو تنها دواتی وجود دارد که بی‌سر و پا و بی‌صلاحت مثل قلم است.
خسروا داعی درگاه جلال تو رهی
که هوادارتر از جمله عبید و خدم است
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، بندگان و خدمتگزاران تو همگی در پی جلب رضایت و قربت تو هستند و کسی از آنان به اندازه من، در زمینه محبت و ارادت به تو تلاش نمی‌کند.
با خرد گفت که دانی بچه عیب ابن یمین
از کمان فلک آزرده بتیر ستم است
هوش مصنوعی: با عقل بیان می‌کند که آیا می‌دانستی عیب ابن یمین، به مانند تیر ستمی است که از کمان آسمان رها شده و او را آزرده خاطر می‌کند.
برکشید از جگر آهی خرد و گفت بدرد
عیبش اینست که مسکین بخرد متهم است
هوش مصنوعی: او از عمق دل آهی کشید و گفت: عیب این داستان این است که حتی یک انسان مسکین هم به خاطر کمبودهایش متهم می‌شود.
دین پناها چو دل اهل هنر شاد بتست
مپسند آنکه نصیب از فلکش جمله غم است
هوش مصنوعی: دین و آیین حقیقی مانند دل هنرمندان خوشحال و شاداب است. اما نباید خوشحال شد از آن‌هایی که نصیب و بهره آن‌ها از آسمان فقط غم و اندوه است.
گر تو اندیشه کارش نکنی پس که کند
کوشهی در همه عالم چو تو عالی همم است
هوش مصنوعی: اگر تو در مورد کارش فکر نکنی، پس چه کسی این کار را انجام خواهد داد؟ در کل جهان هیچ کس به اندازه تو با ارزش و عظیم نیست.
با کریمی چو توأش جستن کام از دگری
چون ز عصفور طلب کردن لحم و دسم است
هوش مصنوعی: در جستجوی رضایت از کسی غیر از تو، مانند این است که از پرنده‌ای بخواهی گوشت و خوراک بخواید، که خواسته‌ای نادرست و غیرمنطقی است.
تا بود از سر دانش سخن اهل هنر
آنکه روزی ده خلقان کرم ذوالنعم است
هوش مصنوعی: هر گاه که از دانش و علم صحبت می‌شود، سخن اهل هنر هم در میان خواهد بود. کسی که در روزهای مختلف، به مردم نیکی و بخشش می‌کند، مانند آن است که صاحب نعمت و کرم است.
کرمت ضامن ارزاق خلایق بادا
که توئی آنکه کف راد تو کان کرم است
هوش مصنوعی: ای مهربانی، امیدوارم روزی و معیشت مردم تحت حمایت تو باشد، زیرا تو خود منبع و سرچشمه‌ی همه‌ی خوبی‌ها هستی.
مجلس انس تو خرم چو ارم باد و بود
زانکه از عدل تو عالم بخوشی چون ارم است
هوش مصنوعی: مجلس دوستی تو خوش‌بهره و شاداب است، به‌گونه‌ای که بهشت (ارم) را به یاد می‌آورد؛ زیرا برکت و خوشی در جهان به‌واسطه‌ی عدل و انصاف تو برقرار است.