شمارهٔ ١٢ - ایضاً قصیده در مدح امیر تاج الدین علی سربداری
منت ایزد را که دیگر باره بی هیچ انقلاب
بر سر اهل خراسان سایه گسترد آفتاب
تا ابد نتوان ادای شکر این کردن که باز
مسند عزت مشرف شد بشاه کامیاب
خسرو آفاق تاج ملک و دین کز رأی او
ذره نازلترین است آفتاب تبر تاب
آن سکندر مملکت کز لطف حق گر بایدش
چشمه آب خضر گردد ز بهر او شراب
از شب قدرست نقش فرخی بر روز عید
آنچه کلکش میکشد از مشک بر یاقوت ناب
آفتاب عدل او چون سایه بر گیتی فکند
کرد کوتاه از کتان دست تعدی ماهتاب
هم ز عدل شاملش بینم که از تأثیر چرخ
شیر میجوید ز قصد گاو شیری اجتناب
بر سپهر مردمی در خشکسال مکرمت
از کفش باشد بهر فصلی خزانرا فتح باب
گوهری شهوار گردد هر یکی از قطره هاش
گر ز بحر دست فیاضش مدد یابد سحاب
چشم حزم او چو از خواب عدم بیدار شد
فتنه بیداری نبیند در وجود الا بخواب
برفکند آئین مستی در جهان حزمش چنانک
بهر هشیاری خورند اکنون خردمندان شراب
میکند با جان خصمان رمح او در روز رزم
آنچه در شب میکند با پیکر دیوان شهاب
دشمنش چون دید بر دل با رغم نالید و گفت
وای من با اینچنین مشکل خراجی از خراب
تا بپوشد حاسدش زردی روی خویش را
میکند رخسار خود دایم بخون دل خضاب
لطف و عنف او چو دید ابن یمین در بزم و رزم
آنچنان با روح و راحت اینچنین با سوز و تاب
خاطر وقاد او از گفته های خویش کرد
حسب حالش این دو بیت از بهر تضمین انتخاب
گر نسیم لطف او بر بیشه شیران وزد
نافه آهوی چین خیزد زکام شیر غاب
ور سموم قهر او بر سطح دریا بگذرد
عیبه های جوشن ماهی بسوزد اندر آب
خسروا مهر و سپهر از بدو فطرت آمدند
زیر دستت چون عنان و پایبوست چون رکاب
نور رأی عالم آرای ترا خورشید دید
رخ نهان کرد از حیا حنی تورات بالحجاب
تا نگردد خاطر عاطر ملول این مدح را
ختم خواهم کرد ازین پس با دعای مستجاب
تا نماید صبح سیمین پیکر از مشرق جمال
تا کند خورشید زرین تن سوی مغرب شتاب
از برای بارگاه جاه تو آماده باد
زان یکی سیمین عمود و زین دگر زرین طناب
شمارهٔ ١١ - وله ایضاً در مدح امیر ستلمش بیگ: دوش این سیمرغ زرین بال یعنی آفتابشمارهٔ ١٣ - وله ایضاً فی التوحید: ایدل گرت شناختن راه حق هواست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منت ایزد را که دیگر باره بی هیچ انقلاب
بر سر اهل خراسان سایه گسترد آفتاب
هوش مصنوعی: خدا را شکر که دوباره بدون هیچ تغییری آفتاب بر سر مردم خراسان تابید.
تا ابد نتوان ادای شکر این کردن که باز
مسند عزت مشرف شد بشاه کامیاب
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان به طور کامل از شکرگزاری برای این موضوع که بار دیگر نشستن بر throne قدرت و عزت به شاه موفق بازگردانده شده، سخن گفت.
خسرو آفاق تاج ملک و دین کز رأی او
ذره نازلترین است آفتاب تبر تاب
هوش مصنوعی: خسرو آفاق، پادشاهی که بر جهان و دین حکومت میکند، نظر او به قدری عظیم و معتبر است که حتی کوچکترین ذره نیز در مقایسه با او ناچیز به نظر میآید، و مانند آفتاب با شکوه و روشنایی میدرخشد.
آن سکندر مملکت کز لطف حق گر بایدش
چشمه آب خضر گردد ز بهر او شراب
هوش مصنوعی: سکندر، پادشاهی که با عنایت خداوند به او عطا شده است، اگر بخواهد چشمه آب حیات و جاودانی باشد، باید در نظر داشته باشد که این نیکبختی برای او بهعنوان شراب محسوب میشود.
از شب قدرست نقش فرخی بر روز عید
آنچه کلکش میکشد از مشک بر یاقوت ناب
هوش مصنوعی: نقش زیبایی که در روز عید به نمایش درمیآید، به نوعی از شب قدر الهام گرفته شده است. آنچه که با قلم خاص خود تصویر میشود، بر روی سنگ قیمتی و زیبا همانند یاقوت قرار میگیرد.
آفتاب عدل او چون سایه بر گیتی فکند
کرد کوتاه از کتان دست تعدی ماهتاب
هوش مصنوعی: خورشید عدالت او بر زمین نور میافکند و ظلمت و ستم را به اندازهای کوتاه میکند که همچون دستانی از کتان و نرم به نظر میرسد.
هم ز عدل شاملش بینم که از تأثیر چرخ
شیر میجوید ز قصد گاو شیری اجتناب
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این بیت به تأثیرات قضا و قدر و عدل الهی اشاره شده است. شاعر به آشفتگیهایی که از سرنوشت و تقدیر میآید اشاره میکند و بیان میکند که چگونه عدل الهی در زندگی همه حاکم است. او همچنین به تلاش انسانها برای دوری از دشواریها و مشکلات اشاره میکند، همانطور که شیر به خاطر وجود گاو از خطرات فاصله میگیرد. در اینجا مفهوم کلی این است که انسانها باید با دقت و حکمت در مسیر زندگی حرکت کنند و از تأثیرات بیرونی بر حذر باشند.
بر سپهر مردمی در خشکسال مکرمت
از کفش باشد بهر فصلی خزانرا فتح باب
هوش مصنوعی: در آسمان، مردم در سالی بیباران، بزرگواری و کرامت را به میدان میآورند تا در هر فصل، درختهای خشک را دوباره زنده کنند.
گوهری شهوار گردد هر یکی از قطره هاش
گر ز بحر دست فیاضش مدد یابد سحاب
هوش مصنوعی: هر کدام از قطرههای باران به مانند مرواریدی باارزش میشوند اگر که از دریا و نعمتهای سخاوتمند آن بهرهمند شوند.
چشم حزم او چو از خواب عدم بیدار شد
فتنه بیداری نبیند در وجود الا بخواب
هوش مصنوعی: چشم هوشیاری او وقتی از خواب ناوجود بیدار میشود، در حقیقت هیچ فتنهای را در وجود احساس نمیکند مگر اینکه دوباره به خواب برود.
برفکند آئین مستی در جهان حزمش چنانک
بهر هشیاری خورند اکنون خردمندان شراب
هوش مصنوعی: آئین مستی در دنیا چنان سرنگون شده است که حالا خردمندان برای هشیاری خود شراب مینوشند.
میکند با جان خصمان رمح او در روز رزم
آنچه در شب میکند با پیکر دیوان شهاب
هوش مصنوعی: در روز نبرد، نیزه او با دشمنانش مانند شب که شهابها با بدن دیوان رفتار میکنند، کارهای خاصی انجام میدهد.
دشمنش چون دید بر دل با رغم نالید و گفت
وای من با اینچنین مشکل خراجی از خراب
هوش مصنوعی: دشمن وقتی که مشکل بزرگ و سنگینی را دید، با دلخوری نالید و گفت: «با این همه سختی، چطور میتوانم از این خرابی مالیات بپردازم؟»
تا بپوشد حاسدش زردی روی خویش را
میکند رخسار خود دایم بخون دل خضاب
هوش مصنوعی: برای آنکه حسادتش را پنهان کند و نفاق در دلش را بفرستد، دائما چهرهاش را به خون دل رنگ میکند.
لطف و عنف او چو دید ابن یمین در بزم و رزم
آنچنان با روح و راحت اینچنین با سوز و تاب
هوش مصنوعی: ابن یمین وقتی لطف و خشونت او را مشاهده کرد، در جنگ و میهمانی به طرز خاصی با آرامش و راحتی برخورد کرد و در عین حال با شور و التهاب نیز احساساتش را نشان داد.
خاطر وقاد او از گفته های خویش کرد
حسب حالش این دو بیت از بهر تضمین انتخاب
هوش مصنوعی: او با توجه به حالتی که دارد، از کلمات خود تأثیر میگیرد و به همین دلیل این دو بیت را برای تأکید انتخاب کرده است.
گر نسیم لطف او بر بیشه شیران وزد
نافه آهوی چین خیزد زکام شیر غاب
هوش مصنوعی: اگر نسیم محبت او بر جنگل شیران بوزد، عطر خوش آهوی چین از عطری که شیر در جنگل دارد، فرو میریزد.
ور سموم قهر او بر سطح دریا بگذرد
عیبه های جوشن ماهی بسوزد اندر آب
هوش مصنوعی: اگر بادهای خشمگین او بر فراز دریا بوزند، زرههای ماهی در آب خواهند سوخت.
خسروا مهر و سپهر از بدو فطرت آمدند
زیر دستت چون عنان و پایبوست چون رکاب
هوش مصنوعی: از آغاز آفرینش، ماه و خورشید در اختیار تو هستند، مانند افسار و پای بزرگ تو که به تو کمک میکنند.
نور رأی عالم آرای ترا خورشید دید
رخ نهان کرد از حیا حنی تورات بالحجاب
هوش مصنوعی: نور اندیشهی عالم، مانند خورشید است که به خاطر حیای تو، چهرهاش را از دید پنهان کرده و همچون تورات در حجاب مانده است.
تا نگردد خاطر عاطر ملول این مدح را
ختم خواهم کرد ازین پس با دعای مستجاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل شاداب و سرزندهام خسته نشود، این مدح را تمام خواهم کرد و از حالا به بعد با دعای مؤثر ادامه میدهم.
تا نماید صبح سیمین پیکر از مشرق جمال
تا کند خورشید زرین تن سوی مغرب شتاب
هوش مصنوعی: صبح زیبا و دلنشینی از سمت مشرق ظاهر میشود، در حالی که خورشید طلایی به سمت مغرب حرکت میکند.
از برای بارگاه جاه تو آماده باد
زان یکی سیمین عمود و زین دگر زرین طناب
هوش مصنوعی: برای سرای عالی و با شکوه تو، باید یک پایه نقرهای و یک ریسمان طلایی آماده شود.