گنجور

غزل شمارهٔ ۸۷

دلم فدای تو باد ای نسیم عنبر بیز
به دستگیری افتاده ای چو من برخیز
چنین که چشم تو هر گوشه ای کمین دارد
چگونه دل بنشیند به گوشه ی پرهیز
زبس که آتش رخساره ی تو می افروخت
بسوخت خرمن تقوای من به آتش تیز
زدیم در خم زلف گره گشای تو چنگ
که مفلسیم و نداریم هیچ دست آویز
بیا که باده و گل را به هم برآمیزیم
ز دست حادثه ی روزگار رنگ آمیز
بیار کاسه و از می پرآب رنگین کن
زخاک پرشده بین کاسه ی سر پرویز
سوار حادثه هر سو دو اسپه می تازد
نه رخش ازو بتواند گریخت نه شبدیز
فضای سینه ام آتش گرفت مردم چشم
تو مردمی کن و آبی زدیده بر وی ریز
فضای سینه ام آتش گرفت مردم چشم
تو مردمی کن و آبی ز دیده بر وی ریز
بتاخت لشکر غم قلب سینه ابن حسام
پناه می طلبی خیز و در پیاله گریز

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: منابع ابن‌حسام

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم فدای تو باد ای نسیم عنبر بیز
به دستگیری افتاده ای چو من برخیز
هوش مصنوعی: دل من فدای تو است، ای نسیم خوشبو و دلپذیر! تو نیز مانند من به کمک و یاری آمده‌ای، پس بایست و برخیز.
چنین که چشم تو هر گوشه ای کمین دارد
چگونه دل بنشیند به گوشه ی پرهیز
هوش مصنوعی: جوری که چشم تو در هر گوشه ای کمین کرده، دل چگونه می‌تواند در گوشه‌ای آرام بگیرد و از وسوسه‌ها دور باشد؟
زبس که آتش رخساره ی تو می افروخت
بسوخت خرمن تقوای من به آتش تیز
هوش مصنوعی: زیاد به خاطر زیبایی چهره‌ات دلم می‌سوزد و به همین دلیل حس پاکی و تقوای من به آتش عشق تو از بین رفته است.
زدیم در خم زلف گره گشای تو چنگ
که مفلسیم و نداریم هیچ دست آویز
هوش مصنوعی: ما در جستجوی عشق و زیبایی تو، به گیسوان پیچیده‌ات دست می‌زنیم؛ چرا که ما، بی‌چیز و بی‌کس هستیم و هیچ وسیله‌ای برای جستجو نداریم.
بیا که باده و گل را به هم برآمیزیم
ز دست حادثه ی روزگار رنگ آمیز
هوش مصنوعی: بیایید با هم خوشی و زیبایی را در کنار هم تجربه کنیم و از حوادث ناگوار زندگی فاصله بگیریم.
بیار کاسه و از می پرآب رنگین کن
زخاک پرشده بین کاسه ی سر پرویز
هوش مصنوعی: بیار کاسه‌ای و آن را از شراب پر کن و رنگینش کن با خاکی که در کاسه‌ی سر پرویز جمع شده است.
سوار حادثه هر سو دو اسپه می تازد
نه رخش ازو بتواند گریخت نه شبدیز
هوش مصنوعی: در هر سمت، سوار بر مشکلات با شجاعت پیش می‌رود و هیچ یک از اسب‌هایش نمی‌تواند از چنگ این حوادث فرار کند.
فضای سینه ام آتش گرفت مردم چشم
تو مردمی کن و آبی زدیده بر وی ریز
هوش مصنوعی: در قلب من آتش شعله‌ور شده و ای کاش نگاه تو بتواند مردم را بهتر و مهربان‌تر کند و قطره‌ای از آب چشمانت بر آن آتش بریزد.
فضای سینه ام آتش گرفت مردم چشم
تو مردمی کن و آبی ز دیده بر وی ریز
هوش مصنوعی: سینه‌ام پر از آتش شده است، مردم چشم تو، با نگاهت زندگی و آرامش را به من بازگردان و با اشکی که از چشمانم می‌ریزد، بر این آتش خنکایی ببخش.
بتاخت لشکر غم قلب سینه ابن حسام
پناه می طلبی خیز و در پیاله گریز
هوش مصنوعی: با شتاب، لشکر غم به قلب سینه ابن حسام حمله کرده است. ای پناه، تو باید برخیزی و به دنبال پیاله بگریزی.