گنجور

غزل شمارهٔ ۸۳

زیاده می کند آن چشم پرخمار خمار
ز دل همی برد آن زلف بی قرار قرار
بخست غمزهٔ تیز تو خانهٔ چشمم
که گفت دیدهٔ اهل نظر به خار بخار
چنان بسوخت شرار غم تو خرمن دل
که می‌رسد به دماغم از آن شرار شرار
در انتظار مداوم به وعدهٔ فردا
که نیست ممکن ازین چرخ بی‌مدار مدار
بپوش روی که صورت نگار چین ببرد
نمونه‌ای که نگارند از آن کنار کنار
به باغ مزرعهٔ پاک سینه ابن‌حسام
چو هست تخم محبت ترا به کار بکار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: منابع ابن‌حسام

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زیاده می کند آن چشم پرخمار خمار
ز دل همی برد آن زلف بی قرار قرار
هوش مصنوعی: چشم پر خماری که دارد، زیاد از حد مست می‌کند و با زلف بی‌قراری که دارد، آرامش دل را به هم می‌زند.
بخست غمزهٔ تیز تو خانهٔ چشمم
که گفت دیدهٔ اهل نظر به خار بخار
هوش مصنوعی: نگاه تیز و بی‌پروا تو، دل و جانم را تسخیر کرده است و چشمان اهل دید، به خوبی اثر آرزوها و حسرت‌ها را در آن می‌بینند.
چنان بسوخت شرار غم تو خرمن دل
که می‌رسد به دماغم از آن شرار شرار
هوش مصنوعی: غم تو به قدری در دل من آتش ایجاد کرده که هر لحظه احساس می‌کنم این شعله‌ها به سرم می‌رسد.
در انتظار مداوم به وعدهٔ فردا
که نیست ممکن ازین چرخ بی‌مدار مدار
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان به طور مداوم در انتظار وعده‌های فردا بود، زیرا زندگی و زمان به طور مرتب در حال گردش است و ایستادگی در این وضعیت ممکن نیست.
بپوش روی که صورت نگار چین ببرد
نمونه‌ای که نگارند از آن کنار کنار
هوش مصنوعی: بپوشاندن چهره‌ات باعث می‌شود که زیبایی تو را نتوانند ببینند، همچنان که زیبنده‌گان از آن مکان زیبا می‌آیند.
به باغ مزرعهٔ پاک سینه ابن‌حسام
چو هست تخم محبت ترا به کار بکار
هوش مصنوعی: به باغی مانند دل پاک ابن‌حسام، که در آن دانه‌های محبت تو را بکاریم و پرورش دهیم.