غزل شمارهٔ ۷۷
قول مطرب دل من دوش به راهی زد و برد
چشمش آرام دل من به نگاهی زد و برد
غمزه ی دوست به یغمای دلم تیزی داشت
وه که بر مخزن دل خانه سیاهی زد و برد
هرغباری که بر آیینه ی دل بود مرا
ای عجب صیقلی عشق به آهی زد و برد
خیل غم داشت کمین بر دل من باز ببین
که برین قلب شکسته چه سپاهی زد و برد
سایه ی سرو قدمت برسر ما باقی باد
که به باغ آمد و بر برگ گیاهی زد و برد
غزل شمارهٔ ۷۶: اگر ساقی به بزم ما قلندر وار بنشیندغزل شمارهٔ ۷۸: خط مشکین که بر گرد رخت چون عود میگردد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: منابع ابنحسام
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قول مطرب دل من دوش به راهی زد و برد
چشمش آرام دل من به نگاهی زد و برد
هوش مصنوعی: دیشب یکی از موسیقیدانان دلانگیز به من قول داد و توجهش به من باعث شد که دل من آرام بگیرد و غمهایم را فراموش کنم.
غمزه ی دوست به یغمای دلم تیزی داشت
وه که بر مخزن دل خانه سیاهی زد و برد
هوش مصنوعی: نگاه ناز دوست با تیزایی خاصی دل مرا ربود و ای کاش که بر دلم که پر از احساسات است، سایهای تاریک انداخت و آن را برد.
هرغباری که بر آیینه ی دل بود مرا
ای عجب صیقلی عشق به آهی زد و برد
هوش مصنوعی: هر غباری که بر دل من نشسته بود، عشق به یک آه صاف و زلال، آن را زدود و برطرف کرد.
خیل غم داشت کمین بر دل من باز ببین
که برین قلب شکسته چه سپاهی زد و برد
هوش مصنوعی: غم به طور پنهانی در دل من نشسته بود. اکنون ببین که چگونه این دل شکسته مورد هجوم آن سپاه غم قرار گرفته و همه چیز را از دست داده است.
سایه ی سرو قدمت برسر ما باقی باد
که به باغ آمد و بر برگ گیاهی زد و برد
هوش مصنوعی: امیدوارم همیشه سایهی خوشقد و قامت تو بر سر ما باقی بماند، چرا که تو به باغ آمدهای و بر روی برگ گیاهی نشسته و آن را با خود بردهای.

ابن حسام خوسفی