گنجور

غزل شمارهٔ ۷۳

جز خم زلفت دلم پناه ندارد
جانب دل‌ها چرا نگاه ندارد
کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین
همچو بنفشه قد دوتاه ندارد
مردمی کن که پیش چشم سیاهت
خانهٔ مردم چنین سیاه ندارد
سینهٔ چون مجمرم ز آتش هجران
جز نفس گرم من گواه ندارد
نامهٔ دردم به دست باد سپردم
لیک صبا بر در تو راه ندارد
دل به سوی میکده پناه ازآن برد
بیش سر درس خانقاه ندارد
ز ابن حسام از چه روی زلف تو پیچید
داغ تو دارد جزین گناه ندارد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: منابع ابن‌حسام

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز خم زلفت دلم پناه ندارد
جانب دل‌ها چرا نگاه ندارد
هوش مصنوعی: غیر از خم زلف تو، دلم هیچ پناهی ندارد و عجیب است که دل‌ها چرا به سوی تو توجهی ندارند.
کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین
همچو بنفشه قد دوتاه ندارد
هوش مصنوعی: چه کسی است که بتواند در برابر زیبایی و جذابیت دو گل سیاه مانند بنفشه با قدی کوتاه، مقاومت کند؟
مردمی کن که پیش چشم سیاهت
خانهٔ مردم چنین سیاه ندارد
هوش مصنوعی: مردم باید طوری رفتار کنند که در برابر چشمان تو، دیگران از ظلم و ستمی که بر آن‌ها می‌رود، رنج نبرند و در کانون توجه تو، درستی و اعتماد حاکم باشد.
سینهٔ چون مجمرم ز آتش هجران
جز نفس گرم من گواه ندارد
هوش مصنوعی: سینه‌ام مانند کوره‌ای پر از آتش به خاطر دوری محبوب است و جز نفس گرم من هیچ دلیل دیگری بر این سختی وجود ندارد.
نامهٔ دردم به دست باد سپردم
لیک صبا بر در تو راه ندارد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر اشاره می‌کند که دردی را که در دل دارد، به باد سپرده است تا به مقصد برساند، اما می‌داند که نسیم صبحگاهی (صبا) توانایی ورود به حریم معشوق را ندارد. این بیان به نوعی احساس ناتوانی و جدایی را منتقل می‌کند.
دل به سوی میکده پناه ازآن برد
بیش سر درس خانقاه ندارد
هوش مصنوعی: دل به سمت میکده می‌رود تا از مشکلات و دغدغه‌هایش فرار کند، زیرا دیگر تحمل درس و موعظه در خانقاه را ندارد.
ز ابن حسام از چه روی زلف تو پیچید
داغ تو دارد جزین گناه ندارد
هوش مصنوعی: ابن حسام به چه دلیل احساس عشق و وابستگی به زلف تو کرده است؟ او تنها داغ و شوق تو را دارد و هیچ گناهی بیش از این نمی‌تواند به گردن داشته باشد.