غزل شمارهٔ ۶۹
چشم تو تیر غمزه چو اندر کمان نهاد
جانا به قصد خون دل ناتوان نهاد
گفتم حدیث آن لب شیرین ادا کنم
مُهر سکوت، لعل تواَم بر دهان نهاد
یارای گفتنم زدهان تو نیست هیچ
طبع لطیف اگر چه مرا خرده دان نهاد
چشمت به فتنه خانه ی مردم خراب کرد
نتوان دگر بهانه بر آخر زمان نهاد
دل در میان دوست به مویی خیال بست
باریک نکته ایست که دل در میان نهاد
دندان به آرزوی لبش تیزکرد کام
گفتا که بر رطب نتوان استخوان نهاد
دیگر مخوان به صومعه ابن حسام را
کو سربر آستانه ی پیر مغان نهاد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: منابع ابنحسام
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چشم تو تیر غمزه چو اندر کمان نهاد
جانا به قصد خون دل ناتوان نهاد
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند تیری است که در کمان قرار گرفته است، ای دوست، و به قصد زدن به دل ناتوان من آماده است.
گفتم حدیث آن لب شیرین ادا کنم
مُهر سکوت، لعل تواَم بر دهان نهاد
هوش مصنوعی: گفتم که دربارهٔ آن لبهای شیرین سخن بگویم، اما مهر سکوت بر دهانم گذاشتید.
یارای گفتنم زدهان تو نیست هیچ
طبع لطیف اگر چه مرا خرده دان نهاد
هوش مصنوعی: من نمیتوانم سخن بگویم چون تو قدرت شنیدنش را نداری. حتی اگر ذوق حساس و لطیفی داشته باشی، باز هم برای من بیرحمی میشود که بخواهم بگویم.
چشمت به فتنه خانه ی مردم خراب کرد
نتوان دگر بهانه بر آخر زمان نهاد
هوش مصنوعی: چشمانت باعث ویرانی خانهی مردم شد و دیگر نمیتوان بهانهای برای این وضعیت در آخر زمان آورد.
دل در میان دوست به مویی خیال بست
باریک نکته ایست که دل در میان نهاد
هوش مصنوعی: دل در میان دوست به یک مو وابسته است؛ این نکتهی ظریف و باریکی است که دل در این وضعیت به آن توجه کرده است.
دندان به آرزوی لبش تیزکرد کام
گفتا که بر رطب نتوان استخوان نهاد
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که فردی برای رسیدن به خواسته یا آرزویش بسیار مشتاق و منتظر است، اما در نهایت به این نتیجه میرسد که نمیتواند به خواستهاش دست یابد. بیان میکند که نمیتوان به چیزی که خوراک انسان نیست، تکیه کرد. این به نوعی نشاندهنده یأس و ناامیدی از رسیدن به آرزوهاست.
دیگر مخوان به صومعه ابن حسام را
کو سربر آستانه ی پیر مغان نهاد
هوش مصنوعی: دیگر از ابن حسام در صومعه یاد نکن، چرا که او سرش را بر درگاه پیر مغان گذاشته است.

ابن حسام خوسفی