غزل شمارهٔ ۴۱
رسم وفا ز یار طلب می کنیم و نیست
وز بی وفا کنار طلب می کنیم و نیست
از باغ روزگار گلی تازه بر مراد
بی زخم نوک خار طلب می کنیم و نیست
جامی که بعد ازو ندهد درد سر خمار
در دور روزگار طلب می کنیم و نیست
بویی ز عطر طرّه عنبر فشان یار
از باد نوبهار طلب می کنیم و نیست
سروی به اعتدال قد خوش خرام یار
بر طرف جویبار طلب می کنیم و نیست
صد دیده را ز خاک درش چشم روشنی است
ما نیز از آن غبار طلب می کنیم و نیست
بسیار بارهاست که ابن حسام را
در کوی یار بار طلب می کنیم و نیست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: منابع ابنحسام
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رسم وفا ز یار طلب می کنیم و نیست
وز بی وفا کنار طلب می کنیم و نیست
هوش مصنوعی: ما از دوست خود انتظار داریم که به وعدههایش وفا کند، اما چنین چیزی وجود ندارد؛ و از کسی که بیوفاست، دوری میطلبیم، ولی آن هم نیست.
از باغ روزگار گلی تازه بر مراد
بی زخم نوک خار طلب می کنیم و نیست
هوش مصنوعی: ما در جستجوی گلی تازه از باغ زندگی هستیم که بدون هیچ زخم و آسیبی باشد، اما چنین گلی وجود ندارد.
جامی که بعد ازو ندهد درد سر خمار
در دور روزگار طلب می کنیم و نیست
هوش مصنوعی: ما در پی جامی هستیم که بعد از آن دیگر دردسر ناشی از مستی و خماری نداشته باشد، اما چنین جامی در دو جهان پیدا نمیشود.
بویی ز عطر طرّه عنبر فشان یار
از باد نوبهار طلب می کنیم و نیست
هوش مصنوعی: ما به دنبال بوی عطر موی یار از نسیم بهاری هستیم، اما چنین بویی وجود ندارد.
سروی به اعتدال قد خوش خرام یار
بر طرف جویبار طلب می کنیم و نیست
هوش مصنوعی: دختری با قد و قامت متناسب و زیبا مانند سرو، با ظرافت و زیبایی خاصی در کنار جویبار در حرکت است. ما برای دیدن او و لذت بردن از زیباییاش آرزو داریم، اما این آرزو برآورده نمیشود و او در دسترس ما نیست.
صد دیده را ز خاک درش چشم روشنی است
ما نیز از آن غبار طلب می کنیم و نیست
هوش مصنوعی: هزاران چشم به درگاه تو چشم امید دارند و ما نیز از آن خاکی که زیر پای توست، آرزوی درخشش و روشنی داریم، اما این آرزو هم برآورده نمیشود.
بسیار بارهاست که ابن حسام را
در کوی یار بار طلب می کنیم و نیست
هوش مصنوعی: بارها به دنبال دیدار یار رفتهام و در این کوی از ابن حسام خبری نیست.