گنجور

غزل شمارهٔ ۳۹

دیدم نبشته از قلم مشکبار دوست
خطی سیه چو سنبل تر بر غذار دوست
بر صفحه حریر کشیده به مشک ناب
حرفی ز نوک خامه عنبر نگار دوست
صد جان من فدای تو پیک خجسته پی
کآورده ای به من خبری از دیار دوست
خوش باد وقت باد سحرگه که دم به دم
مشکین کند مشام ز بوی نثار دوست
چشم رمد رسیده من روشنی گرفت
زان توتیا که می رسد از رهگذار دوست
روی نیاز ما و در بی نیاز دوست
چشم امید ما و نثار غبار دوست
بلبل به انتظار که هنگام گل رسد
ابن حسام دلشده در انتظار دوست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: منابع ابن‌حسام

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیدم نبشته از قلم مشکبار دوست
خطی سیه چو سنبل تر بر غذار دوست
هوش مصنوعی: دیدم که دوست با قلم مشکین خود نامه‌ای نوشته است با خطی سیاه و زیبا که مانند سنبل بر روی سفره دوست جلوه‌گری می‌کند.
بر صفحه حریر کشیده به مشک ناب
حرفی ز نوک خامه عنبر نگار دوست
هوش مصنوعی: در پارچه‌ای نرم و لطیف، با رنگی خوشبو، هجای دلنوازی از قلمی خوش‌نویس بر روی آن نقش بسته است که یادآور زیبایی و محبت محبوب من است.
صد جان من فدای تو پیک خجسته پی
کآورده ای به من خبری از دیار دوست
هوش مصنوعی: صد جان من قربان تو، ای پیام‌آور خوش خبر که از دیار محبوبم خبری به من رساندی.
خوش باد وقت باد سحرگه که دم به دم
مشکین کند مشام ز بوی نثار دوست
هوش مصنوعی: درود بر زمانی که صبح زود فرا می‌رسد و هر لحظه عطر خوشی از دل‌جویی دوست، مشام را نوازش می‌دهد.
چشم رمد رسیده من روشنی گرفت
زان توتیا که می رسد از رهگذار دوست
هوش مصنوعی: چشم من که سرشار از عشق و دلتنگی است، از روشنی و زیبایی تو پر شده است؛ چون آن زیبایی و نور از جانب دوستی به من می‌رسد.
روی نیاز ما و در بی نیاز دوست
چشم امید ما و نثار غبار دوست
هوش مصنوعی: ما به درگاه کسی نیاز داریم که بی‌نیاز است و چشم امیدمان به محبت اوست و آماده‌ایم همه چیز را برای او تقدیم کنیم.
بلبل به انتظار که هنگام گل رسد
ابن حسام دلشده در انتظار دوست
هوش مصنوعی: بلبل در انتظار بهار و شکفتن گل‌هاست و دل ابن حسام هم در انتظار دیدار دوستش می‌تپد.