گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹

حقّا که به حسن تو ملک نیست
گفتم به یقین و هیچ شک نیست
شوری ز لب تو در جهان است
کامروز لبی بدان نمک نیست
در خون و رگ من است مهرت
بی مهر تو هیچ خون و رگ نیست
چشمان تو قلب دل شکستند
رو غمزه که حاجت کمک نیست
بی خط و سجل تو را غلامم
حاجت به قباله و به صکّ نیست
در گردن من که گردن من
او را ز غلامی تو فک نیست
چون ابن حسام مبتلایی
در زیر کبودی فلک نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: منابع ابن‌حسام

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حقّا که به حسن تو ملک نیست
گفتم به یقین و هیچ شک نیست
هوش مصنوعی: به راستی که زیبایی تو بی‌نظیر است، این را با اطمینان می‌گویم و هیچ شکی در آن ندارم.
شوری ز لب تو در جهان است
کامروز لبی بدان نمک نیست
هوش مصنوعی: امروز شور و شوقی در دنیا به خاطر لب توست، اما هیچ لب دیگری که به شیرینی و جذابیت تو باشد وجود ندارد.
در خون و رگ من است مهرت
بی مهر تو هیچ خون و رگ نیست
هوش مصنوعی: محبت تو در وجود من همچون خون و رگ جاری است؛ بدون عشق تو، وجودم خالی و بی‌معناست.
چشمان تو قلب دل شکستند
رو غمزه که حاجت کمک نیست
هوش مصنوعی: چشم‌های تو با جاذبه‌های خود، دل مرا شکستند. نیازی به کمک و درخواست نیست.
بی خط و سجل تو را غلامم
حاجت به قباله و به صکّ نیست
هوش مصنوعی: من بدون هیچ مدارک و احراز هویتی، به تو خدمتگزارم و نیازی به اسناد و قراردادهای رسمی ندارم.
در گردن من که گردن من
او را ز غلامی تو فک نیست
هوش مصنوعی: در گردن من، که به خاطر توست، هرگز از بندگی تو آزاد نخواهم بود.
چون ابن حسام مبتلایی
در زیر کبودی فلک نیست
هوش مصنوعی: در زیر آسمان، هیچ کس به اندازه ابن حسام دچار مشکلات و مصائب نیست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹ به خوانش احمد گلندی