غزل شمارهٔ ۱۵
پوشد ز زشک یلمق تو اطلس آفتاب
پیش رخ تو ذره بود واپس آفتاب
جز زلف تو که سجد کند آفتاب را
در دور حسن تو نپرستد کس آفتاب
گر آفتاب تیره شود با کمال نور
یک لمعه از لقای تو ما را بس آفتاب
گفتم مگر به سر رسدم آفتاب وصل
در طالعه نبود بدین سدرس آفتاب
گر مهر طلعت تو بر ابن حسام تافت
شاید که تافت بر سمن و بر خس آفتاب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: منابع ابنحسام
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پوشد ز زشک یلمق تو اطلس آفتاب
پیش رخ تو ذره بود واپس آفتاب
هوش مصنوعی: پیشانی تو مانند فرشی از طلای آفتاب درخشان است و ذرهای از آن، در برابر تابش تو، هیچ به حساب نمیآید.
جز زلف تو که سجد کند آفتاب را
در دور حسن تو نپرستد کس آفتاب
هوش مصنوعی: فقط زلفهای تو هستند که میتوانند برای آفتاب سجده کنند؛ هیچکس به خاطر زیبایی تو آفتاب را نمیپرستد.
گر آفتاب تیره شود با کمال نور
یک لمعه از لقای تو ما را بس آفتاب
هوش مصنوعی: اگر نور خورشید هم، به دلایلی کمرنگ و تیره شود، یک درخشش از ملاقات تو برای ما کافی است تا مانند آفتاب تمام وجود ما را روشن کند.
گفتم مگر به سر رسدم آفتاب وصل
در طالعه نبود بدین سدرس آفتاب
هوش مصنوعی: گفتم آیا زمانی خواهد رسید که به وصال معشوق برسم؟ اما دیدم که در تقدیر من نشانی از این نور و روشنی نیست.
گر مهر طلعت تو بر ابن حسام تافت
شاید که تافت بر سمن و بر خس آفتاب
هوش مصنوعی: اگر نور چهرهی تو بر ابن حسام بتابد، شاید همانطور که بر گلهای سمن و خس، آفتاب میتابد.