بخش ۳۸ - نامۀ هفتم از زبان عاشق
گو ای بت سرکش جفاکیش
زین بیش مدار دورم از خویش
تا کی زبر تو دور باشم
در فرقت تو صبور باشم
گشت از غم عشق طاقتم طاق
سوز دل من گرفت آفاق
مگذار در آتشم ازین بیش
از سوز درون من بیندیش
گر آه زنم ز جان غمناک
از سوز دلم بسوزد افلاک
از عشق رخت چنان نزارم
کز هستی خود خبر ندارم
بیطلعت تو جهان نخواهم
نینی غلطم که جان نخواهم
هجر تو که خون عاشقان خورد
گرد از تن خاکیام برآورد
امید وصالم ار نبودی
دل بی تو شکیب کی نمودی
چون ماه ز اوج دلربایی
با من چه شود که خوش برآیی
کارت همه ناز و تندخوییست
رسمت چو زمانه کینهجوییست
آیین ستمگری رها کن
دردم به وصال خود دوا کن
از هجر تو دیدهام پرآب است
دل ز آتش فرقتم کباب است
رحم آر برین شکستهخاطر
ای عربدهجوی سرکش آخر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گو ای بت سرکش جفاکیش
زین بیش مدار دورم از خویش
هوش مصنوعی: ای معشوقهی سرکش، دیگر از زجر و آزار تو بیشتر از این تحمل ندارم، دوری و جداییات از من کافی است.
تا کی زبر تو دور باشم
در فرقت تو صبور باشم
هوش مصنوعی: چقدر باید از تو دور باشم و در این جدایی صبر کنم؟
گشت از غم عشق طاقتم طاق
سوز دل من گرفت آفاق
هوش مصنوعی: دچار عشق شدم و تاب و تحملم تمام شد، بهحدی که درد دل من همهجا را تحتتأثیر قرار داد.
مگذار در آتشم ازین بیش
از سوز درون من بیندیش
هوش مصنوعی: نذار از آتش سوزان من بیشتر فکر کنی!
گر آه زنم ز جان غمناک
از سوز دلم بسوزد افلاک
هوش مصنوعی: اگر از درد دل و غم سنگین خود آه بزنم، آسمانها هم به خاطر سوز دلم خواهند سوخت.
از عشق رخت چنان نزارم
کز هستی خود خبر ندارم
هوش مصنوعی: از شدت عشق به تو به قدری دچار ناتوانی و پریشانی هستم که حتی از وجود خودم هم بیخبرم.
بیطلعت تو جهان نخواهم
نینی غلطم که جان نخواهم
هوش مصنوعی: بدون دیدار تو، دنیایم برایم ارزشی ندارد. هرگز نمیخواهم بگویم که به زندگی ادامه دهم، در حالی که جانم بیتو بیمعناست.
هجر تو که خون عاشقان خورد
گرد از تن خاکیام برآورد
هوش مصنوعی: فراق و دوری تو باعث شده که دل عاشقان به شدت در anguish باشد و من را از تعلقات دنیوی جدا کرده است.
امید وصالم ار نبودی
دل بی تو شکیب کی نمودی
هوش مصنوعی: اگر امید به وصال تو نبود، دل بی تو چگونه میتوانست صبر و تحمل کند؟
چون ماه ز اوج دلربایی
با من چه شود که خوش برآیی
هوش مصنوعی: وقتی که تو با زیباییهای خود از اوج موقعیتات به من نزدیک میشوی، چه حالتی برای من پیش میآید که تو اینگونه خوشچهره و دلنشین مینمایی؟
کارت همه ناز و تندخوییست
رسمت چو زمانه کینهجوییست
هوش مصنوعی: تو با ناز و طعنههای خود به کارهایت ادامه میدهی، در حالی که رفتار تو شبیه به زمانهای پر از کینه و حسد است.
آیین ستمگری رها کن
دردم به وصال خود دوا کن
هوش مصنوعی: چندین بار به دنبال ظلم و ستم نباش، به جای آن، دردی که دارم را با وصال و نزدیکیات درمان کن.
از هجر تو دیدهام پرآب است
دل ز آتش فرقتم کباب است
هوش مصنوعی: چشمهایم از غم دوری تو پر از اشک است و دلام به خاطر آتش جداییمان به شدت در حال سوختن است.
رحم آر برین شکستهخاطر
ای عربدهجوی سرکش آخر
هوش مصنوعی: ای شاخ شکسته و دلزخمدار، تو که دائم در حال هیاهویی و سرکشی، بر من رحم کن.