گنجور

فصل سیم

قال الله تعالی: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه».

و قال النبی صلی الله علیه و سلم «جذبه من جذبات الحق توازی عمل الثقلین».

بدانک نفس مطمئنه نفس انبیا و خواص اولیاست که در صف اول بوده‌اند در عالم ارواح اگرچه هر نفسی را در اطمینان درجه‌ای دیگرست از انبیا و اولیا چنانک شرح داده آمده است: از اصحاب الیمین و اصحاب الشمال و سابقان اهل هر صف.

و بحقیقت بدانک از مقام امارگی نفس بمقام مطمئنگی نتوان رسید جز بتصرف جذبات حق و اکسیر شرع چنانک فرمود: «ان النفس لاماره بالسوء الامارحم ربی‌».

و ابتدا جمله نفوس بصفت امارگی موصوف باشند اگر نفس نبی باشد و اگر نفس ولی تا بتربیت شریعت بمقام اطمینان رسد که نهایت استعداد جوهر انسانی است آنگاه مستحق خطاب «ارجعی» گردد.

و اگرچه در بدایت که روح را از عالم ارواح با عالم اجساد تعلق میساختند بر جمله ممالک ملک و ملکوت گذر دادند تا بر افلاک و انجم و عناصر بگذشت و از نباتی و حیوانی در گذشت و بمرتبه انسانی که اسفل سافلین موجودات است رسید چنانک شرح داده آمده است و اشارت «ثم رد دناه اسفل سافلین» بدین معنی است دیگر باره بواسطه نور ایمان و اعمال صالحه روی با علی نهد که «الا الذین امنوا».

اما تا ذوق خطاب «ارجعی» باز نیابد محال باشد که دروی نور ایمان پدید آید تا بعمل صالح در آویزد ولیکن نفس را بران شعوری نباشد که بحس باز داند آن خطابی باشد. سری در کسوت جذبه حق بسر روح رسد و نفس او را روی از صفت امارگی بگرداند و بقبول ایمان و استعمال شرع آرد چنانک خطاب «یا نار کونی برداً و سلاماً» بسر آتش رسید و بی شعور آتش روی آتش از صفت محرقی بگردانید و بصفت «بردا و سلاما»رسانید.

از آن وقت که نفس بتصرف خطاب «ارجعی» روی از اسفل طبیعت امارگی همی گرداند در مراجعت است با معاد خویش تا آنگه که بکمال مرتبه معاد خاص «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» رسد. و این جنت که تشریف اضافت حضرت یافته است که «جنتی» بر جنات دیگر چندان شرف دارد که کعبه بر مساجد دیگر که شرف اضافت «بیتی» یافته است. و این سری بزرگ است فهم هر کس بدین معنی نرسد و بیان این اشارت در عبارت نگنجد.

و اسم امارگی بر نفس بدان معنی است که امیر قالب او باشد و اماره لفظ مبالغت است از امیر و آمر یعنی بغایت فرماینده و فرمانرواست. فرماینده است بموافقات طبع خویش و مخالفات شرع حق و فرمانرواست برجملگی جوارح و اعضا تا بر وفق طبع و فرمان او کار کنند. و تا نفس سر بر خط فرمان حق ننهد و منقاد شرع نشود از صفت امارگی خلاص نیابد که این دو صفت ضد یکدیگرند تا اماره است ماموره نتواند بود و چون ماموره گشت از امارگی خلاص یافت.

فلاسفه را اینجا غلطی عظیم افتاد پنداشتند که امارگی نفس را صفات ذمیمه حیوانی است و پس در تهذیب اخلاق و تبدیل صفات رنج بردند بر امید آنک نفس را چون صفات ذمیمه بصفات حمیده مبدل شود از امارگی بمطمئنگی رسد. ندانستند که از مجرد این معاملات امارگی بر نخیزد تا آنگه که ماموره شرع نشود. ایشان پنداشتند شرع از برای تهذیب اخلاق میباید پس گفتند چون ما تهذیب اخلاق بنظر عقل حاصل کنیم ما را بشرع و انبیا چه حاجت باشد؟ شیطان ایشان را ازین مزله بدوزخ برد نور ایمان حقیقی نداشتند تا بازبینند که از حجاب طبع بطبع بیرون نتوان آمد. که اگر کسی هزار سال بنظر عقل خویش نفس را ریاضت فرماید تا در نفس هزارگونه صفا و بینایی و روشنایی پدید آید و بعضی حجب صفات بشری برخیزد؛ این جمله تقویت حجاب طبع دهد و کدورت و نابینایی حقیقی زیادت کند. زیراکه چون پیش ازین صفا و بینایی نداشت طالب آن بود و میدانست که در کدورت و نابینایی است؛ اکنون که قدرت اثر صفا و بینایی در نفس باز یافت پندارد صفا و بینایی حقیقی است از طلب فروماند و آن پندار حجابی معظم‌تر از جمله حجب شود و در نا بینایی حقیقی بیفزاید. و این معنی جز دلی فهم نکند که موید بود بتأیید الهی و دیده سر او از «نورالله» بینایی یافته بود که «المومن ینظر بنور الله».

بحقیقت بدانک از اسفل طبیعت بکمند شریعت خلاص توان یافت که در شریعت جذبه حق تعبیه است و طبع ظلمت است و شرع نور از ظلمت بنور خلاص توان یافت که گفته‌اند «و بضدها تتبین الاشیاء».

و هر کرا نور شرع که صورت جذبه حق است و سر رحمت حق از ورطه امارگی خلاص ندهد هیچ چیز نتواند داد که «الاما رحم ربی». با خواجه علیه السلام با کمال مرتبه نبوت و رسالت میگفتند «انک لا تهدی من احببت»

تو بطبع خویش هیچکس را از چاه طبع خلاص نتوانی داد «ولکن الله یهدی من یشاء» نور هدایت ما که حقیقت جذبه است باید تا بجاذبه عنایت اهل طبع را از سفل طبیعت بر باید و بعلو قربت رساند که «ارجعی الی ربک».

و نفس را درین حالت که بتصرف جذبه «ارجعی» بمرجع و معاد خویش خواهند رسانید بر جملگی عوالم مختلف که ابتدا گذر کرده است و آمده گذر باید کرد و باز گشتن.

و حکمت درین آمد و شد آنک مطالعه سیصد و شصت هزار عالم حق بکند و در هر عالمی گنجی که تعبیه است بردارد و سری که مودع است بداند که «وعلم آدم الاسما کلها».

چه در بدایت روحانیت عالم کلیات بود ازان جزویات نبود و عالم غیب بود ازان شهادت نبود چون بدین عالم پیوست و داد روش و پرورش خویش بداد عالم کلیات و جزویات گشت و عالم الغیب و الشهاده ببود در خلافت حق. زیراکه در عالم ارواح بر معاملات خلافت ربوبیت قدرت و آلت نداشت اینجا قدرت و آلت بدست آورد و بکمال مرتبه خلافت رسید.

و در ابتدا که برین عوالم مختلف گذر میکرد در هر عالم چیزی به وام می‌ستد و از خود آنجا چیزی گرو مینهاد در وقت مراجعت تا وام هر مقام بنگزارد و رهن خویش باز نستاند نگذارند که بگذرد. چنانک میگوید. بیت

گرت باید کزین قفص برهی
باز ده وام هفت و پنج و چهار

اول از منزل خاکی قدم بیرون باید نهاد و آن آخرین منزلی است از منازل دنیا روح را در وقت تعلق بدنیا و اولین منزلی است از منازل آخرت در وقت مراجعت. ازینجاست که چون شخص را در خاک مینهند میگویند «هذا آخر منزل من منازل الدنیا و اول من منازل الاخره».

اما مرده را بی اختیار میبرند رونده زنده آن است که بقدم خود از صفات خاکی بگذرد نه از صورت خاک. و صفات خاک ظلمت و کدورت و کثافت و ثقل است. از خاصیت ظلمت آن جهل و نابینایی خیزد و از خاصیت کدورت تعلق و آویزش و آمیزش بهر چیز تولد کند و تفرقه آرد و از خاصیت کثافت بی‌رحمتی و بی‌شفقتی و سخت دلی پدید آید و از خاصیت ثقل خست طبع و رکاکت و فرومایگی و دنائت و بی‌همتی و خواری و کسل و گرانی ظاهر شود.

سالک این جمله صفات ذمیمه از خاک به وام گرفته است و کرم و مروت و فتوت و علو همت و رافت و رحمت و شفقت و علم و یقین و صفا و صدق و جمعیت و رقت و نورانیت و خفت جمله آنجا رهن نهاده. پس بر مقام خاکی نتواند گذشت تا این جمله رد نکند و به عالم خویش راه نیابد تا آن صفات که از انجا آورده بود و اینجا رهن کرده باز نستاند و نبرد.

و همچنین از هر سه عنصر آب و آتش و باد دیگر صفات ذمیمه وام کرده است و بدل هر یک صفتی حمیده گرو نهاده و از افلاک و انجم و دیگر عالمها هم برین قیاس.

چون جمله وامها رد کند و رهنها بازستاند و بمقر اصلی باز آید او را بسلطنت خلافت نصب کنند و با خلعت نیابت و منشور سیادت بر جملگی ممالک غیب و شهادت مالک گردانند و زمام مملکت بدست جهانداری او دهند «قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء».

چون مالک ممالک گشت هر چ آن وقت به وام ستده بود تا رد بایست کرد اکنون ملک او شود و او بمالکیت دران تصرف کند و بنیابت و خلافت حق جملگی عوالم غیب و شهادت را ببندگی بر کار دارد و بر عتبه توحید با قرار در آرد. بیت.

حلقه در گوش چرخ و انجم کن
تا دهندت ببندگی اقرار
آفرینش نثار فرق تو اند
بر مچین چون خسان زراه نثار

چون خاصگی حضرت ببود و ذوق قربت باز یافت و عزت خلافت دید گوید:

و یبدو لی من الصنعاء برق
یخبرنی بها قرب المزار
فلا ارضی الاقامه فی فلاه
و فوق الفرقدین رایت داری
و کیف اکون للدیدان عبدا
و اربعه العنا صرلی جواری

روندگان این راه دو قسم‌اند: سالکان و مجذوبان. و مجذوبان کسانی‌اند که ایشان را بکمند جذبه بر بایند و برین مقامات بتعجیل بگذرانند در غلبات شوق و اطلاعی زیادتی ندهند بر احوال راه و شناخت مقامات و کشف آفات و آنچ بر راه باشد از خیر و شر و نفع و ضر. اینها شیخی و مقتدایی را نشایند.

وسالک کسی باشد که او را اگرچه بکمند جذبه برند اما بسکونت و آهستگی در هر مقام داد و انصاف آن مقام از وی می‌ستانند و احوال خیر و شر و صلاح و فساد راه برو عرضه میکنند و گاه بر راه و گاه در بیراه میبرند تا بر راه و بیراه وقوفی تمام یابد تا دلیلی و رهبری جماعتی دیگر را بشاید.

و هر چند علم شناخت این راه بی‌نهایت است و مقامات نامحصور ولیکن از هر مقام آنچ در وقایع عرض افتد نموداری و رمزی بگوییم تا رهرو را در شناخت راه و امارات و علامات آن دلیلی و محکی و انموذجی باشد.

ابتدا که بر مقام صفات خاک عبور افتد در وقایع چنان بیند که از نشیبها و کوچه‌ها و چاهها و مواضع ظلمانی بیرون میآید و بر خرابه‌ها و شکستها و تلها و کوهها میگذرد و ثقل و کثافت بر میخیزد و خفت و لطافت در وی پدید میآید.

در دوم مرتبه که بر صفات آبی گذر کند سبزه‌ها و مرغزارها و درختان و کشتزارها و آبهای روان و چشمه و حوض و دریا و مانند این بیند که بر همه میگذرد.

در سیم مرتبه که بر صفات هوایی گذر کند بر هوا رفتن و پریدن و دویدن و بر بلند‌یها رفتن و بر وادیها طیران کردن و امثال این بیند.

در مرتبه چهارم که بر صفات آتشی گذر کند چراغها و شمعها و مشعله‌ها و برقها و خرمنهای آتش و وادیهای آتش و سوخته‌ها و شعله‌های آتش و جنس این می‌بیند.

در پنجم مرتبه چون بر صفات افلاک و اجرام سماوی گذر کند خود را بر آسمانها رفتن و پریدن و عروج کردن از آسمان بآسمان و گردانیدن چرخ و فلک و اشباه آن بیند.

در ششم مرتبه چون بر ملکوت کواکب و انجم گذ افتد ستاره و ماه و خرشید و انوار و آنچ بدان ماند بیند.

و در هفتم مرتبه که بر صفات حیوانی عبور افتد هر صفت که از وی عبره خواهد کرد از بیهمی یا سبعی بدان نوع حیوانی بیند از حیوانات مختلف. اگر خود را بران حیوان قادر و مستولی بیند عبور و استیلای اوست بران صفت و اگر خود را اسیر آن حیوان بیند یا ازان ترسان باشد نشان استیلا و غلبه آن صفت است بر نفس او.

و این همه مرتبه عالمی بود از عوالم مختلف که بیان افتاد باقی چندین هزار عالم دیگر سالک را عبره میباید کرد. و در هر عالم مناسب آن مشاهدات و وقایع پدید میآید و گاه بود که یک نوع واقعه در چندین مقام دیده شود و هر جای مناسب آن مقام اشارت بمعنی دیگر باشد.

و این اختلافات و تفاوتات هر کسی فرق نتواند کرد و باز نتواند شناخت جز شیخی کامل. و چون سالک وقایع شناس نبود در وقایع بند شود و راه نتواند رفت. یکی از ضرورات احتیاج بشیخ این است.

مثلا آتش را در چند مقام بینند و در هر مقام آن را معنی دیگر باشد: گاه باشد که نشان عبور بر صفت آتشی باشد و گاه بود که نشان گرمی طلب باشد و گاه بود که نشان غلبه صفت غضب بود و گاه بود که نشان غلبه صفت شیطنت بود و گاه بود که نور ذکر بود بر مثال آتش و گاه بود که آتش شوق بود که هیمه صفات بشری محو میکند و گاه بود که آتش قهر بود و گاه بود که آتش هدایت بود چنانک موسی را بودعلیه السلام که «انس من جانب الطور نارا» و گاه بود که آتش محبت باشد تا ماسوای حق بسوزد و گاه بود که آتش معرفت باشد که «و لولم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء» و گاه بود که آتش ولایت بود که «الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» و گاه بود که آتش مشاهده بود که «ان بورک من فی النار و من حولها». و جز ازین آتشها بود که فرق میان هر یک جز شیخی صاحب تجربه نتواند کرد. و باقی دیگر وقایع و تفاوت آن برین جمله قیاس کند.

اما نفوس انسانی چون برین مقامات گذر کردن گیرد هر نفسی بحسب استعداد و تأیید ربانی در حق او بمقامی میرسد که مستحق آن بوده است و مرتبتی که در عالم ارواح اهلیت آن داشته است چون: لوامگی و ملهمگی و مطمئنگی دران مقام بند میشود و میگوید «و ما منا الا له مقام معلوم» و فریاد میکند که «لود نوت انمله لاحترقت».

زیراکه که مقام هر مرغی قله کوه قاف نباشد آن را سیمرغی باید؛ و هر مرغ بر فرق شمع آشیانه نتواند ساخت آن را پروانه‌ای دیوانه باید و هر مردار خوار نشیمن دست شاهان را نشاید آن را بازی سپید باید.

تا زاغ صفت بجیفه پر آلایی
کی چون شاهین در خورشاهان آیی
چون صعوه اگر غذای بازی گردی
بازی گردی که دست‌شه را شایی

طاوس اگرچه جمال بکمال دارد و بلبل اگرچه الحان هزار دستان دارد و طوطی اگرچه زبان انسان دارد اما اینها نظر را شایند یا نظارگی را. آنجا که بر جمال مشعله جانبازی باید کرد جز پروانه دیوانه بکار نیاید که عاقل جز نظاره را نشاید. بیت

در دام میا که مرغ این دانه نه‌ای
در شمع میاز چونک پروانه نه‌ای
دیوانه کسی بود که گردد بر ما
کم گرد بگرد ما که دیوانه نه‌ای

ای جان و جهان آنها که ایشان را از برای منادمت مجلس انس و ملازمت مقام قرب آفریده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و اصحاب وصول و وصال‌اند و ارباب فضل و نوال اینجا در زیر قباب غیرت متواری‌اند که «اولیائی تحت قبابی لا یعرفهم غیری».

ایشان بس شوریده حال و بشولیده مقالند بس بی‌سر و سامان و بسی بی‌پر و بالند رب اشعث اغبر ذی طمر ین» ایشانند.

ایشان دارند دل من ایشان دارند
ایشان که سر زلف پریشان دارند

«الفقرا الصبر هم جلسا الله یوم القیامه» در حق ایشان است که با دل پریشانند.

خود حال دلی بود پریشان تر ازین
یا واقعه‌ای بی سر و سامان تر ازین
هرگز بجهان که دید محنت زده‌ای
سر گشته روزگار حیران‌تر ازین

ایشانند کسانی که‌شان ایشان را ازیشانی ایشان بکمند جذبات بستده‌اند و جملگی لذات و شهوات نفسانی و هوسات و مرادات انسانی بر کام جان ایشان طلخ گردانیده و از مشربی دیگر چاشنی چشانیده بیت

ما که از دست روح قوت خوریم
کی نمک سود عنکبوت خوریم

اطمینان دل ایشان بهر چ در کونین و خافقین است پدید نیاید اطمینان دل ایشان هم بذکر این حدیث بود که «الابذکر الله تطمن القلوب». چه گفته‌اند می‌زده را هم بمی... ایشان هنوز سر مست ذوق شراب خطاب «الست بربکم» مانده‌اند و آیت «قل الله ثم ذرهم» برکاینات خوانده.

ما مست زباده الستیم هنوز
وز عهد الست باز مستیم هنوز
در صومعه با سجاده و مصحف و ورد
دردی کش ورند و می‌‌پرستیم هنوز

مقام ایشان پیوسته در خرابات وجودست و جام ایشان مداوم مالامال شراب شهود هرچ نعیم هشت بهشت است نقل مجلس این خراباتیان را نمیشاید. چه این جمله را چرب علف آخر نفس ملهمه و نفس لوامه ساخته‌اند که «ولکم فیها ما تشتهی الانفس و تلذالاعین». نفس مطمئنه را با آن اطمینان نیست او را از خوان «ابیت عند ربی و یطعمنی و یسقینی» نواله «ارجعی الی ربک» میفرستند. بیت

بازی که همی دست ملک را شاید
منقار بمردار کجا آلاید
بر دست ملک نشیند آزاد ز خویش
در بند اشارتی که او فرماید

نه نه! چه جای این حدیث است؟ «ان الذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون» مرغان او سر بمرتبه بازی فرو نیارند و این مقام را بازی شمارند. باز اگر همه سپید بازست کجا چون پروانه جان باز است؟ باز صیاد جان شکارست پروانه را با جان چه کارست؟ باز صیادی است که صید از و جان نبرد‌ پروانه عاشقی است که تحفه معشوق جز جان نبرد.

جبرئیل و میکائیل سپید باز ان شکارگاه ملکوت بودند صید مرغان تقدیس و تنزیه کردندی که «و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک». چون کار شکار بصفات جمال و جلال صمدیت رسید پر و بال فرو گذاشتند و دست از صید و صیادی بداشتند که «لودنوت انمله لاحترقت». بیت

مرغ کانجا پرید پر نهاد
دیو کانجا رسید سر بنهاد

با ایشان گفتند: ما صیادی را در شکارگاه ازل بدام «یحبهم» صید کرده‌ایم بدین دامگاه خواهیم آورد «انی جاعل فی الارض خلیفه» تا با شما نماید که صیادی چون کنند! بیت

در بحر عمیق غوطه خواهم خوردن
یا غرقه شدن یا گهری آوردن
کار تو مخاطره‌ست خواهم کردن
یا سرخ کنم روی ز تو یا گردن

جمله گفتند: اگر این صیاد بصیاد بر ما مسابقت نماید و درین میدان گوی دعوی بچوگان معنی بر باید و کاری کند که ما ندانیم کرد و شکاری کند که ما نتوانیم کرد جمله کمر خدمت او بر میان جان بندیم و سجود اورا بدل و جان خرسندیم.

از حضرت جلت خطاب آمد که: زنهار اگر او را با پرکهای ضعیف «و خلق الانسان ضعیفاً» بینید بچشم حقارت درو منگرید اگرنه افاعیل ما را منکرید و بپر و بال ملکی خویش مغرور مشوید که بحقیقت پر و بال او ماییم و جز ما پر و بال او را نشاییم که «وحملنا هم فی‌ البر و البحر». او ببرما میپرد زان بپر ما میپرد.

جز دست تو زلف تو نیارست کشید
جز پای تو سوی تو ندانست دوید
از روی تو دیده‌ام طمع زان ببرید
جز دیده تو روی تو نتواند دید

هر که ببرما پرواز کند لاجرم بپر ما پرواز کند بنگرکه چه صید کند چون پر باز کند.

آن پشه که در کوی تو پرواز کند
صیدی کند او که باز نتواند کرد

چون نفس مطمئنه را که از سابقان «و منهم سابق بالخیرات» بود بصیادی «ارجعی» پرواز دادند و گرد کایناتش بطلب صید فرستادند در فضای هفت اقلیم آهویی نیافت که مخلب او را شاید و در هوای هشت بهشت کبکی ندید که شایسته منقار او آید. چنانک این ضعیف گوید.

بازی بودم پریده از عالم ناز
تا بوک برم ز شب صیدی بفر از
اینجا چو نیافتم کسی محرم راز
زان در که در آمدم بدر رفتم باز

چون پروانه دیوانه بر همه گذر کرد و روی سوی صید وصال شمع جلال او آورد و بهستی مجازی خود سر فرو نیاورد از وجود خود ملول شده و از جان بجان آمده بیت.

هر دم ز وجود خود ملالم گیرد
سودای وصال آن جمالم گیرد
پروانه دل چو شمع روی تو بدید
دیوانه شود کم دو عالم گیرد

بیت

شک نیست چو پروانه کم سر گیرد
شمعش بهزار لطف در خور گیرد
پروانه نخست جان نهد بر کف دست
پس قصد کند که شمع در بر گیرد

او همچنان لاابالی وار میرفت تا از هفت فلک و هشت بهشت در گذشت.

جمله ملا اعلی را انگشت تعجب در دندان تحیر مانده که آیا این چه مرغ است بدین ضعیفی و بر خود بدین ستمکاری؟ «انه کان ظلوماً جهولاً». و او بزبان حال با ایشان میگفت: من آن مرغم که هنوز از آستان آشیان نفخه پرواز نکرده بودم و بقفص قالب گرفتار نشده که شما از کمان ملامت مرغ اندازهای «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء» برمن انداختند و بصیادی «و نحن نسبح بحمدک» مینازیدید. ندانسته بودید که

فراز کنگره کبریاش مرغانند
فرشته صید و پیمبر شکار و سبحان گیر

اکنون تماشای صیادی من کنید و نظاره خون ریختن و فساد کردن من باشید من خون ریزی کنم ولیکن از حلق وجود خویش بر آستانه عزت و فساد کنم ولیکن بوجود براندازی و جانبازی بر جمال حضرت. بیت

آن روز که دوختی مرا دلق وجود
گفتند بطعنه مر ترا خلق وجود:
«خونریزی را چه میکنی؟» راست بدان
من خونریزم ولیکن از حلق وجود

و او همچنان در گرمروی طیران میکرد تا بسر حد لامکان رسید. ملا اعلی گفتند: او مکانی است در لامکان سیر نتواند کرد اینجا بضرورت سرش بدیوار عجز در آید. و حضرت عزت با سر ایشان میگفت: نه با شما گفته‌ام «انی اعلم ما لا تعلمون» هنوز تیغ انکار میکشید و سپر عجز نمی‌اندازید؟ بیت

منکر چه شوی بحالت سوختگان؟
نه هر چ ترا نیست کسی را نبود

و آن پروانه جانباز وجود بر انداز میگفت: بریشان مگیر که «الجاهل معذور». بیت

در عشق تو از ملامتم ننگی نیست
با بیخبران درین سخن جنگی نیست
این شربت عاشقی همه مردان راست
نامردان را درین قدح رنگی نیست

ایشان ندانستند که آیین پروانه قلندروش چه چیز باشد. بیت

آیین قلندری و آیین قمار
در شهر من آورده‌ام ای زیبا یار

چون پروانه بحوالی سرادقات اشعه شمع جلال رسید یکی شعله را بحاجبی پروانه فرستادند. چون پروانه حاجب را بدید دیگرش بخود پروا نبود. دست در گردن حاجب آورد تا در نگرست پر و بال وی را نبود. چون آن پر و بال مجازی فانی درباخت بر قضیه «من جا بالحسنه فله عشر امثالها» حاجب شعله که زبان شمع بود از زبانه شمع او را پر و بال حقیقی باقی کرامت کرد تا در فضای هوای هویت شمع طیرانی کرد و مرغ دوگانگی را خون بیگانگی بر آستان یگانگی بریخت و از هستی خویش بافساد هستی در هستی شمع گریخت که «ففروا الی الله». از خود بگریخت و در و آویخت درو نیست شد و نیستی در هستی آمیخت. چون هستی خویش در هستی او باخت هم خوف دوزخ هم امید بهشت برانداخت.

این هفت سپهر در نوشتیم آخر
وز دوزخ و فردوس گذشتیم آخر
هم شد فدی تویی تو مایی ما
وی دوست تو ما و ما تو گشتیم آخر

خاصیت جذبه و اشارت «وادخلی جنتی» بدین معنی باشد.

این صفت طایفه‌ای است که پیش از مرگ صورتی باشارت «موتوا قبل ان تمو توا» بمرگ حقیقی بمرده‌اند. و چون پیش از مرگ بمردند حق تعالی ایشان را پیش از حشر زنده کرد معاد مرجع ایشان حضرت خداوندی ساخت که «ثم یحییکم» «ثم الیه ترجعون». درین عالم بصورت نشسته‌اند و از هشت بهشت بمعنی گذشته «وتری الجبال تحسبها جامده وهی تمر مر السحاب صنع الله». این است معاد نفس مطمئنه و معنی اشارت «ارجعی الی ربک». و صلی الله علی محمد و اله.

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قال الله تعالی: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه».
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید: «ای نفس آرام و مطمئن، به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که راضی و خشنود هستی».
و قال النبی صلی الله علیه و سلم «جذبه من جذبات الحق توازی عمل الثقلین».
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام فرمود: «یک جاذبه از جاذبه‌های حق معادل عمل دو گروه بزرگ یعنی جن و انسان است.»
بدانک نفس مطمئنه نفس انبیا و خواص اولیاست که در صف اول بوده‌اند در عالم ارواح اگرچه هر نفسی را در اطمینان درجه‌ای دیگرست از انبیا و اولیا چنانک شرح داده آمده است: از اصحاب الیمین و اصحاب الشمال و سابقان اهل هر صف.
هوش مصنوعی: نفس مطمئنه، نوعی از نفس است که مختص پیامبران و عارفان بزرگ است که در ردیف اول در عالم روحانی قرار دارند. البته هر فردی درجه‌ای متفاوت از اطمینان دارد نسبت به انبیا و اولیا، که این موضوع در توضیحات مختلفی آمده است: مانند اصحاب راست و چپ و افرادی که در هر گروه پیشرفته‌تر هستند.
و بحقیقت بدانک از مقام امارگی نفس بمقام مطمئنگی نتوان رسید جز بتصرف جذبات حق و اکسیر شرع چنانک فرمود: «ان النفس لاماره بالسوء الامارحم ربی‌».
هوش مصنوعی: در واقع، برای رسیدن از مرتبه نفس اماره (نفسی که به بدی‌ها فرمان می‌دهد) به مرتبه نفس مطمئنه (نفسی که از آرامش و اطمینان برخوردار است)، تنها با تأثیرپذیری از جذبات الهی و پیروی از قوانین شرع می‌توان این مسیر را طی کرد. همان‌طور که در قرآن آمده، تنها نفس‌های رحمت‌الهی از بدی‌ها دور می‌شوند.
و ابتدا جمله نفوس بصفت امارگی موصوف باشند اگر نفس نبی باشد و اگر نفس ولی تا بتربیت شریعت بمقام اطمینان رسد که نهایت استعداد جوهر انسانی است آنگاه مستحق خطاب «ارجعی» گردد.
هوش مصنوعی: اگر نفس در مرتبه‌ای از امارت قرار بگیرد، در صورتی که نفس نبی باشد یا ولی باشد، پس از آنکه با تربیت شریعت به مقام اطمینان دست یابد که بالاترین استعداد جوهر انسانی است، در این حالت شایسته خطاب «ارجعی» خواهد بود.
و اگرچه در بدایت که روح را از عالم ارواح با عالم اجساد تعلق میساختند بر جمله ممالک ملک و ملکوت گذر دادند تا بر افلاک و انجم و عناصر بگذشت و از نباتی و حیوانی در گذشت و بمرتبه انسانی که اسفل سافلین موجودات است رسید چنانک شرح داده آمده است و اشارت «ثم رد دناه اسفل سافلین» بدین معنی است دیگر باره بواسطه نور ایمان و اعمال صالحه روی با علی نهد که «الا الذین امنوا».
هوش مصنوعی: در ابتدا که روح را از عالم ارواح به عالم جسمانی وصل می‌کردند، آن را از تمامی مناطق ملک و ملکوت عبور می‌دادند تا به آسمان‌ها و ستاره‌ها و عناصر برسد و سپس از موجودات نباتی و حیوانی عبور کرده و به مرتبه انسانی، که پایین‌ترین سطح موجودات به شمار می‌رود، می‌رسید. این موضوع در متون شرح داده شده است و اشاره «ثم رد دناه اسفل سافلین» به همین معناست. سپس به واسطه نور ایمان و اعمال نیک، روح می‌تواند به سوی بالاترین مراتب یعنی مرتبه علی حرکت کند، مخصوصاً برای کسانی که ایمان آورده‌اند.
اما تا ذوق خطاب «ارجعی» باز نیابد محال باشد که دروی نور ایمان پدید آید تا بعمل صالح در آویزد ولیکن نفس را بران شعوری نباشد که بحس باز داند آن خطابی باشد. سری در کسوت جذبه حق بسر روح رسد و نفس او را روی از صفت امارگی بگرداند و بقبول ایمان و استعمال شرع آرد چنانک خطاب «یا نار کونی برداً و سلاماً» بسر آتش رسید و بی شعور آتش روی آتش از صفت محرقی بگردانید و بصفت «بردا و سلاما»رسانید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که انسان به ندای «ارجعی» پاسخ ندهد، به سختی می‌تواند نور ایمان را در خود پرورش دهد و به انجام کارهای نیک مشغول شود. اما اگر نفس توانایی درک این ندای درونی را نداشته باشد، نمی‌تواند آن را تشخیص دهد. زمانی که فردی به جذبه حقیقت می‌رسد، روح او از حالت‌های منفی و بازدارنده تغییر کرده و به سمت پذیرش ایمان و پیروی از قوانین شرع سوق داده می‌شود. درست همانطور که در آیه‌ای الهی، خطاب به آتش گفته شد «ای آتش، سرد و سلامت باش»، آتش بدون اینکه خود شعوری داشته باشد، از حالت سوزاننده و مخرب خود فاصله گرفته و به صفاتی چون سردی و سلامتی تبدیل می‌شود.
از آن وقت که نفس بتصرف خطاب «ارجعی» روی از اسفل طبیعت امارگی همی گرداند در مراجعت است با معاد خویش تا آنگه که بکمال مرتبه معاد خاص «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» رسد. و این جنت که تشریف اضافت حضرت یافته است که «جنتی» بر جنات دیگر چندان شرف دارد که کعبه بر مساجد دیگر که شرف اضافت «بیتی» یافته است. و این سری بزرگ است فهم هر کس بدین معنی نرسد و بیان این اشارت در عبارت نگنجد.
هوش مصنوعی: از زمانیکه نفس با فرمان «ارجعی» به سوی عالم بالا بازمی‌گردد و از دنیای پایین جدا می‌شود، در حال برگشت به سر منزل نهایی خود است. این بازگشت تا زمانی ادامه دارد که به اوج مرتبه‌ای که خاص آن معاد است، برسد. این مرتبه با عبارت «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» به تصویر کشیده شده است. این بهشت، که به لطف اضافه شدن حضرت الهی به آن «جنتی» نامیده می‌شود، به قدری از سایر بهشت‌ها برتر است که مانند برتری کعبه نسبت به مساجد دیگر است، که آن نیز به خاطر اضافه شدن صفت «بیتی» به آن چنین شرافتی یافته است. این موضوع بسیار عمیق و بزرگ است و درک آن برای هر کسی آسان نیست و بیان دقیق آن در کلمات نمی‌گنجد.
و اسم امارگی بر نفس بدان معنی است که امیر قالب او باشد و اماره لفظ مبالغت است از امیر و آمر یعنی بغایت فرماینده و فرمانرواست. فرماینده است بموافقات طبع خویش و مخالفات شرع حق و فرمانرواست برجملگی جوارح و اعضا تا بر وفق طبع و فرمان او کار کنند. و تا نفس سر بر خط فرمان حق ننهد و منقاد شرع نشود از صفت امارگی خلاص نیابد که این دو صفت ضد یکدیگرند تا اماره است ماموره نتواند بود و چون ماموره گشت از امارگی خلاص یافت.
هوش مصنوعی: امارگی به عنوان خاصیتی از نفس شناخته می‌شود که در آن نفس به نوعی حالت فرماندهی دارد. واژه "اماره" به معنای شدت در فرمانروایی و رهبری است و نشان‌دهنده قدرت تصمیم‌گیری و هدایت نفس می‌باشد. این فرماندهی معمولاً به صورت هماهنگ با خواهش‌های درونی فرد و به صورت مخالف با دستورات الهی عمل می‌کند. در واقع، این نفس به نوعی کنترل کامل بر اعضای بدن دارد و می‌خواهد تا آنها مطابق با خواسته‌ها و تمایلات او عمل کنند. تا زمانی که نفس تسلیم دستورات الهی نشود و به قوانین شرع تن ندهد، نمی‌تواند از حالت امارگی خود رها شود. دو ویژگی امارگی و اطاعت از دستورات شرع به نوعی در تضاد یکدیگرند؛ وقتی که نفس تحت فرمان خداوند قرار گیرد، از حالت امارگی خارج می‌شود و به مرحله اطاعت و پیروی در می‌آید.
فلاسفه را اینجا غلطی عظیم افتاد پنداشتند که امارگی نفس را صفات ذمیمه حیوانی است و پس در تهذیب اخلاق و تبدیل صفات رنج بردند بر امید آنک نفس را چون صفات ذمیمه بصفات حمیده مبدل شود از امارگی بمطمئنگی رسد. ندانستند که از مجرد این معاملات امارگی بر نخیزد تا آنگه که ماموره شرع نشود. ایشان پنداشتند شرع از برای تهذیب اخلاق میباید پس گفتند چون ما تهذیب اخلاق بنظر عقل حاصل کنیم ما را بشرع و انبیا چه حاجت باشد؟ شیطان ایشان را ازین مزله بدوزخ برد نور ایمان حقیقی نداشتند تا بازبینند که از حجاب طبع بطبع بیرون نتوان آمد. که اگر کسی هزار سال بنظر عقل خویش نفس را ریاضت فرماید تا در نفس هزارگونه صفا و بینایی و روشنایی پدید آید و بعضی حجب صفات بشری برخیزد؛ این جمله تقویت حجاب طبع دهد و کدورت و نابینایی حقیقی زیادت کند. زیراکه چون پیش ازین صفا و بینایی نداشت طالب آن بود و میدانست که در کدورت و نابینایی است؛ اکنون که قدرت اثر صفا و بینایی در نفس باز یافت پندارد صفا و بینایی حقیقی است از طلب فروماند و آن پندار حجابی معظم‌تر از جمله حجب شود و در نا بینایی حقیقی بیفزاید. و این معنی جز دلی فهم نکند که موید بود بتأیید الهی و دیده سر او از «نورالله» بینایی یافته بود که «المومن ینظر بنور الله».
هوش مصنوعی: فلاسفه دچار اشتباهی بزرگ شدند و تصور کردند که ویژگی‌های منفی نفس، ناشی از طبیعت حیوانی آن است. بنابراین، در تلاش برای بهبود اخلاق و تغییر دادن این ویژگی‌ها، رنج فراوانی کشیدند و امیدوار بودند که با تبدیل این ویژگی‌ها از منفی به مثبت، نفس به آرامش برسد. آن‌ها متوجه نشدند که بدون قوانین الهی، این تلاش‌ها نتیجه‌ای نخواهد داشت. آن‌ها بر این باور بودند که شرع باید برای بهبود اخلاق وجود داشته باشد و اگر ما با عقل خود بتوانیم این بهبود را به دست آوریم، نیازی به شرع و پیامبران نداریم. شیطان آن‌ها را به این اشتباه انداخت و آن‌ها به دلیل نداشتن ایمان حقیقی قادر به دیدن واقعیت نشدند. حتی اگر کسی مدت زیادی در تلاش باشد تا نفس خود را به انواع صفا و روشنایی برساند، این تلاش تنها به تقویت حجاب‌های طبیعی او منجر خواهد شد و کدورت و نادانی او را بیشتر خواهد کرد. زیرا اگر قبل از این تلاش، او از کدورت و نادانی آگاه بود و اکنون که برخی نشانه‌های روشنایی را تجربه کرده، ممکن است تصور کند که به صفا و بینایی واقعی دست یافته است و از جستجوی حقیقت بازماند. این تصور، حجاب بزرگی بر او خواهد بود و در حقیقت، نادانی‌اش بیشتر خواهد شد. این حقیقت فقط با دل پاک و به تأیید الهی فهمیده می‌شود؛ چنانکه مؤمن، با نور خداوند می‌تواند ببیند.
بحقیقت بدانک از اسفل طبیعت بکمند شریعت خلاص توان یافت که در شریعت جذبه حق تعبیه است و طبع ظلمت است و شرع نور از ظلمت بنور خلاص توان یافت که گفته‌اند «و بضدها تتبین الاشیاء».
هوش مصنوعی: در واقع، باید بدانید که از پایین‌ترین سطح طبیعت، می‌توان به واسطه شریعت رهایی یافت. شریعتی که در آن اشتیاق به حق وجود دارد. طبیعت انسان به سمت تاریکی و ظلمت تمایل دارد، اما با پیروی از شریعت می‌توان از این ظلمت به نور رسید. این موضوع به این دلیل است که می‌گویند «چیزها با ضدهایشان شناخته می‌شوند».
و هر کرا نور شرع که صورت جذبه حق است و سر رحمت حق از ورطه امارگی خلاص ندهد هیچ چیز نتواند داد که «الاما رحم ربی». با خواجه علیه السلام با کمال مرتبه نبوت و رسالت میگفتند «انک لا تهدی من احببت»
هوش مصنوعی: اگر کسی از نور دین و رحمت الهی بهره‌مند نشود و از چنگال نفس اماره نجات پیدا نکند، هیچ چیز نمی‌تواند به او کمک کند، جز رحمت خداوند. حتی پیامبر بزرگوار نیز در اوج مقام نبوت و رسالت می‌فرمودند: «تو نمی‌تانی هر که را بخواهی هدایت کنی».
تو بطبع خویش هیچکس را از چاه طبع خلاص نتوانی داد «ولکن الله یهدی من یشاء» نور هدایت ما که حقیقت جذبه است باید تا بجاذبه عنایت اهل طبع را از سفل طبیعت بر باید و بعلو قربت رساند که «ارجعی الی ربک».
هوش مصنوعی: طبیعت انسان به گونه‌ای است که کسی نمی‌تواند دیگری را از عمق مشکلاتش نجات دهد. اما خداوند هر کس را که بخواهد هدایت می‌کند. نور هدایت ما که حقیقت جذب و عشق است، باید افراد را از وضعیت پایین طبیعتشان بالا برده و به قرب الهی برساند، همان‌طور که در آیه‌ای گفته شده به سوی پروردگارت بازگرد.
و نفس را درین حالت که بتصرف جذبه «ارجعی» بمرجع و معاد خویش خواهند رسانید بر جملگی عوالم مختلف که ابتدا گذر کرده است و آمده گذر باید کرد و باز گشتن.
هوش مصنوعی: در این وضعیت، نفس باید به تسخیر جذبه‌ای که او را به سوی مرجع و مقصد اصلی‌اش می‌برد، درآید. او باید از تمامی مراحل و حالاتی که پیش از این پشت سر گذاشته، عبور کند و به نقطه‌ای که باید به آن بازگردد، برگردد.
و حکمت درین آمد و شد آنک مطالعه سیصد و شصت هزار عالم حق بکند و در هر عالمی گنجی که تعبیه است بردارد و سری که مودع است بداند که «وعلم آدم الاسما کلها».
هوش مصنوعی: حکمت و دانش در این رفت و آمدها به این معناست که کسی به بررسی سیصد و شصت هزار جهان حقیقت بپردازد و از هر کدام از آن جهان‌ها گنجی که در آن گنجانده شده، استخراج کند و بداند که آدم به تمام اسم‌ها و علوم آگاه شده است.
چه در بدایت روحانیت عالم کلیات بود ازان جزویات نبود و عالم غیب بود ازان شهادت نبود چون بدین عالم پیوست و داد روش و پرورش خویش بداد عالم کلیات و جزویات گشت و عالم الغیب و الشهاده ببود در خلافت حق. زیراکه در عالم ارواح بر معاملات خلافت ربوبیت قدرت و آلت نداشت اینجا قدرت و آلت بدست آورد و بکمال مرتبه خلافت رسید.
هوش مصنوعی: در آغاز، روحانیّت در عالم کلیات وجود داشت و جزئیاتی از آن نبود. همچنین، عالم غیب وجود داشت و از عالم شهادت خبری نبود. اما وقتی به این دنیا متصل شد، روش و پرورش خود را از عالم کلیات دریافت کرد و به عالم جزئیات وارد شد. در این حالت، عالم غیب و شهادت در مقام خلافت الهی قرار گرفت. چرا که در عالم ارواح، بر روی امور مدیریتی بر اساس ربوبیت، اختیاری نداشتند، اما اکنون در این جهان قدرت و ابزار لازم را به دست آوردند و به اوج مقام خلافت رسیدند.
و در ابتدا که برین عوالم مختلف گذر میکرد در هر عالم چیزی به وام می‌ستد و از خود آنجا چیزی گرو مینهاد در وقت مراجعت تا وام هر مقام بنگزارد و رهن خویش باز نستاند نگذارند که بگذرد. چنانک میگوید. بیت
هوش مصنوعی: در آغاز، زمانی که از دنیاهای مختلف عبور می‌کند، چیزی را به امانت می‌گیرد و در عوض آنجا چیزی را به عنوان گرو می‌گذارد. وقتی که برمی‌گردد، باید هر چیز را که قرض گرفته است، پس بدهد و نمی‌گزارند که او بدون بازگردانی آنچه گرفته، عبور کند. به همین دلیل گفته شده است.
گرت باید کزین قفص برهی
باز ده وام هفت و پنج و چهار
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از این قفس آزاد شوی، باید قرض‌های هفت و پنج و چهار را پس بدهی.
اول از منزل خاکی قدم بیرون باید نهاد و آن آخرین منزلی است از منازل دنیا روح را در وقت تعلق بدنیا و اولین منزلی است از منازل آخرت در وقت مراجعت. ازینجاست که چون شخص را در خاک مینهند میگویند «هذا آخر منزل من منازل الدنیا و اول من منازل الاخره».
هوش مصنوعی: انسان ابتدا از دنیای خاکی خارج می‌شود که آخرین مرحله از زندگی دنیوی اوست، و در عین حال اولین مرحله از زندگی آخرتی‌اش محسوب می‌شود. به همین دلیل، زمانی که فردی را در خاک دفن می‌کنند، گفته می‌شود «این آخرین مرحله از زندگی دنیوی و اولین مرحله از زندگی آخرتی است».
اما مرده را بی اختیار میبرند رونده زنده آن است که بقدم خود از صفات خاکی بگذرد نه از صورت خاک. و صفات خاک ظلمت و کدورت و کثافت و ثقل است. از خاصیت ظلمت آن جهل و نابینایی خیزد و از خاصیت کدورت تعلق و آویزش و آمیزش بهر چیز تولد کند و تفرقه آرد و از خاصیت کثافت بی‌رحمتی و بی‌شفقتی و سخت دلی پدید آید و از خاصیت ثقل خست طبع و رکاکت و فرومایگی و دنائت و بی‌همتی و خواری و کسل و گرانی ظاهر شود.
هوش مصنوعی: مرده به صورت خودکار به جایی منتقل می‌شود، ولی کسی که زنده است باید با اختیار و اراده خود از ویژگی‌های دنیوی و خاکی فاصله بگیرد، نه فقط از شکل ظاهری خاک. ویژگی‌های دنیوی شامل تاریکی، کدورت، آلودگی و سنگینی هستند. از تاریکی، جهل و نادانی به وجود می‌آید و کدورت به تعلق و وابستگی به چیزهای مختلف منجر می‌شود و موجب تفرقه می‌گردد. همچنین، ویژگی آلودگی باعث بی‌رحمی، بی‌احساسی و دل سنگی می‌شود و سنگینی نیز به خستگی، فرومایگی، بی‌همتی و احساس ناامیدی می‌انجامد.
سالک این جمله صفات ذمیمه از خاک به وام گرفته است و کرم و مروت و فتوت و علو همت و رافت و رحمت و شفقت و علم و یقین و صفا و صدق و جمعیت و رقت و نورانیت و خفت جمله آنجا رهن نهاده. پس بر مقام خاکی نتواند گذشت تا این جمله رد نکند و به عالم خویش راه نیابد تا آن صفات که از انجا آورده بود و اینجا رهن کرده باز نستاند و نبرد.
هوش مصنوعی: سالک این رفتارها و ویژگی‌های ناشایست را از دنیای مادی به امانت گرفته و ویژگی‌های مثبت مانند افتادگی، محبت، جوانمردی، بلندهمتی، مهربانی، علم، یقین، صفا، صدق، اتحاد، احساس لطافت، نورانیت و تواضع را در آنجا سپرده است. بنابراین، نمی‌تواند از حالت مادی خود عبور کند تا زمانی که این ویژگی‌ها را کنار نگذارد و به دنیای واقعی خود وارد نشود. او باید از آن ویژگی‌هایی که به دنیای مادی آورده و آنجا سپرده است، دوباره دست برندارد و آن‌ها را نگیرد.
و همچنین از هر سه عنصر آب و آتش و باد دیگر صفات ذمیمه وام کرده است و بدل هر یک صفتی حمیده گرو نهاده و از افلاک و انجم و دیگر عالمها هم برین قیاس.
هوش مصنوعی: این متن به این موضوع اشاره دارد که از سه عنصر طبیعی یعنی آب، آتش و باد، ویژگی‌های منفی و ناپسند دیگری گرفته شده است و به‌ازای هر یک از این عناصر، ویژگی‌های مثبتی نیز وجود دارد که در عوض آن‌ها قرار داده شده‌اند. همچنین، این ویژگی‌ها با خصوصیات آسمان‌ها، ستاره‌ها و دیگر عالم‌ها نیز قابل مقایسه هستند.
چون جمله وامها رد کند و رهنها بازستاند و بمقر اصلی باز آید او را بسلطنت خلافت نصب کنند و با خلعت نیابت و منشور سیادت بر جملگی ممالک غیب و شهادت مالک گردانند و زمام مملکت بدست جهانداری او دهند «قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء».
هوش مصنوعی: زمانی که همه وام‌ها پس گرفته شود و املاک بازپس داده شوند، او به مقام خلافت منصوب خواهد شد و با لباس و نشان نیابت و فرمان سیادت بر تمامی سرزمین‌های عالم، هم در دنیا و هم در آخرت، صاحب اختیار گردیده و اداره کشور به دست او سپرده خواهد شد. «بگو پروردگارا! تو مالک فرمانروایی هستی، ملک را به هر که بخواهی می‌دهی و از هر که بخواهی می‌گیری.»
چون مالک ممالک گشت هر چ آن وقت به وام ستده بود تا رد بایست کرد اکنون ملک او شود و او بمالکیت دران تصرف کند و بنیابت و خلافت حق جملگی عوالم غیب و شهادت را ببندگی بر کار دارد و بر عتبه توحید با قرار در آرد. بیت.
هوش مصنوعی: چون کسی به مقام مالکیت سرزمین‌ها دست یابد، هر چیزی که در آن زمان به عنوان وام دریافت کرده، اکنون می‌تواند به ملکیت خود تبدیل کند و در آن تصرف کند. او به نمایندگی و خلافت بر همه امور عالم‌های پنهان و آشکار تسلط دارد و با تأکید بر یکتاپرستی در ارتباط با آن قرار می‌گیرد.
حلقه در گوش چرخ و انجم کن
تا دهندت ببندگی اقرار
هوش مصنوعی: گوشواره‌هایی را که به گردن چرخ و ستاره‌ها آویخته‌اند، در گوش‌ات قرار بده تا از تو به عنوان گواهی بر بندگی یاد کنند.
آفرینش نثار فرق تو اند
بر مچین چون خسان زراه نثار
هوش مصنوعی: آفرینش، به خاطر تو و برای تو است و به این زیبایی و ارزش، چیزی از تو کم نمی‌کند. مانند افرادی که در کنار راه، به خاطر خودشان قربانی می‌شوند.
چون خاصگی حضرت ببود و ذوق قربت باز یافت و عزت خلافت دید گوید:
هوش مصنوعی: وقتی که ویژگی‌های خاص آن حضرت را مشاهده کرد و لذت نزدیکی به او را تجربه کرد و همچنین عزت و اقتدار خلافت را دید، می‌گوید:
و یبدو لی من الصنعاء برق
یخبرنی بها قرب المزار
هوش مصنوعی: از دور، نوری از سمت صنعاء به چشمم می‌خورد که مرا از نزدیک شدن به زیارتگاه آگاه می‌کند.
فلا ارضی الاقامه فی فلاه
و فوق الفرقدین رایت داری
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از جایی صحبت می‌کند که به هیچ وجه راضی نیست در آنجا زندگی کند و می‌گوید که در آسمان و بالای ستاره‌های فرقدین، خانه‌ای را مشاهده کرده است. این بیان به نوعی از آرزوی شاعر برای دستیابی به جایی بهتر و زیباتر اشاره دارد.
و کیف اکون للدیدان عبدا
و اربعه العنا صرلی جواری
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم برای موریانه‌ها بنده باشم در حالی که چهار نسل از من زنان آزادند؟
روندگان این راه دو قسم‌اند: سالکان و مجذوبان. و مجذوبان کسانی‌اند که ایشان را بکمند جذبه بر بایند و برین مقامات بتعجیل بگذرانند در غلبات شوق و اطلاعی زیادتی ندهند بر احوال راه و شناخت مقامات و کشف آفات و آنچ بر راه باشد از خیر و شر و نفع و ضر. اینها شیخی و مقتدایی را نشایند.
هوش مصنوعی: دو نوع افرادی که در این مسیر حرکت می‌کنند وجود دارند: عارفان و مجذوبان. مجذوبان کسانی هستند که تحت تأثیر احساسات قوی قرار می‌گیرند و به‌سرعت در مراحل مختلف پیشرفت می‌کنند، بدون آنکه به جزئیات و شناخت دقیق وضعیت‌ها و موانع راه توجه کنند. این افراد معمولاً به دنبال رهبری یا راهنمایی از دیگران نیستند.
وسالک کسی باشد که او را اگرچه بکمند جذبه برند اما بسکونت و آهستگی در هر مقام داد و انصاف آن مقام از وی می‌ستانند و احوال خیر و شر و صلاح و فساد راه برو عرضه میکنند و گاه بر راه و گاه در بیراه میبرند تا بر راه و بیراه وقوفی تمام یابد تا دلیلی و رهبری جماعتی دیگر را بشاید.
هوش مصنوعی: وسالک شخصی است که هرچند از جذبه و کشش‌های معنوی بهره‌مند است، اما در هر موقعیت با آرامش و احتیاط عمل می‌کند. او به انصاف در آن مقام اهمیت می‌دهد و نکات مثبت و منفی و شرایط درست و نادرست را مورد بررسی قرار می‌دهد. گاهی او را به مسیر درست هدایت می‌کنند و گاهی به سوی بیراهه می‌برند، تا این که به درک کامل از مسیرهای درست و نادرست دست یابد و بتواند رهبری گروه دیگری را بر عهده بگیرد.
و هر چند علم شناخت این راه بی‌نهایت است و مقامات نامحصور ولیکن از هر مقام آنچ در وقایع عرض افتد نموداری و رمزی بگوییم تا رهرو را در شناخت راه و امارات و علامات آن دلیلی و محکی و انموذجی باشد.
هوش مصنوعی: علم درباره این مسیر بی‌نهایت است و مقاماتی که نمی‌توان آن‌ها را به طور کامل تعریف کرد، اما از هر یک از این مقامات به گونه‌ای که در وقایع رخ می‌دهد، می‌توان نشانه‌ها و نمودارهایی ارائه داد تا راه‌رو بتواند شناخت بهتری از این مسیر و نشانه‌ها و علامت‌های آن داشته باشد و راهنمایی برای خود بیابد.
ابتدا که بر مقام صفات خاک عبور افتد در وقایع چنان بیند که از نشیبها و کوچه‌ها و چاهها و مواضع ظلمانی بیرون میآید و بر خرابه‌ها و شکستها و تلها و کوهها میگذرد و ثقل و کثافت بر میخیزد و خفت و لطافت در وی پدید میآید.
هوش مصنوعی: در ابتدا، وقتی کسی به عالم صفات پایین می‌آید، به گونه‌ای می‌بیند که از جاهای پست و تاریک مثل کوچه‌ها و چاه‌ها خارج می‌شود و به ویرانه‌ها، شکستگی‌ها، تپه‌ها و کوه‌ها می‌رسد. در این مسیر، سنگینی و کثیفی از او جدا می‌شود و حالتی از سبکی و لطافت در او شکل می‌گیرد.
در دوم مرتبه که بر صفات آبی گذر کند سبزه‌ها و مرغزارها و درختان و کشتزارها و آبهای روان و چشمه و حوض و دریا و مانند این بیند که بر همه میگذرد.
هوش مصنوعی: در مرحله دوم، وقتی به رنگ آبی نگاه می‌کند، سبزه‌ها، مرتع‌ها، درختان، مزارع، آب‌های روان، چشمه‌ها، حوض‌ها و دریا را می‌بیند که همه چیز را در بر می‌گیرد.
در سیم مرتبه که بر صفات هوایی گذر کند بر هوا رفتن و پریدن و دویدن و بر بلند‌یها رفتن و بر وادیها طیران کردن و امثال این بیند.
هوش مصنوعی: در طول مسیری که ویژگی‌های هوایی را تجربه می‌کند، می‌تواند هوا را احساس کند، پرواز کند، بدود، به ارتفاعات برود و در دره‌ها پرواز کند و چیزهای مشابهی را ببیند.
در مرتبه چهارم که بر صفات آتشی گذر کند چراغها و شمعها و مشعله‌ها و برقها و خرمنهای آتش و وادیهای آتش و سوخته‌ها و شعله‌های آتش و جنس این می‌بیند.
هوش مصنوعی: در مرحله چهارم، ویژگی‌های آتش را مشاهده می‌کند، از جمله چراغ‌ها، شمع‌ها، مشعل‌ها، نورهای برق، انباشت‌های آتش، مناطق آتشین، چیزهای سوخته و شعله‌های آتش.
در پنجم مرتبه چون بر صفات افلاک و اجرام سماوی گذر کند خود را بر آسمانها رفتن و پریدن و عروج کردن از آسمان بآسمان و گردانیدن چرخ و فلک و اشباه آن بیند.
هوش مصنوعی: در مرحله پنجم، وقتی که به ویژگی‌های آسمان‌ها و اجرام آسمانی توجه می‌کند، حس می‌کند که به آسمان‌ها سفر کرده و در حال پریدن و بالا رفتن از آسمانی به آسمان دیگر است و همچنین در حال چرخاندن و حرکت دادن کهکشان‌ها و چیزهای مشابه آن‌ها می‌باشد.
در ششم مرتبه چون بر ملکوت کواکب و انجم گذ افتد ستاره و ماه و خرشید و انوار و آنچ بدان ماند بیند.
هوش مصنوعی: در مرتبه ششم، هنگامی که به آسمان و ستاره‌ها نگاه می‌کنیم، ستاره‌ها، ماه، خورشید و نورهایی را می‌بینیم که به آن‌ها شباهت دارند.
و در هفتم مرتبه که بر صفات حیوانی عبور افتد هر صفت که از وی عبره خواهد کرد از بیهمی یا سبعی بدان نوع حیوانی بیند از حیوانات مختلف. اگر خود را بران حیوان قادر و مستولی بیند عبور و استیلای اوست بران صفت و اگر خود را اسیر آن حیوان بیند یا ازان ترسان باشد نشان استیلا و غلبه آن صفت است بر نفس او.
هوش مصنوعی: در مرحله هفتم که فرد به صفات حیوانی منتقل می‌شود، هر صفتی که از او عبور کند، بر اساس نوع حیوانات مختلف، به‌گونه‌ای مشاهده می‌شود. اگر فرد خود را بر آن حیوان قوی و مسلط احساس کند، نشان‌دهنده تسلط و قدرت او بر آن صفت است. اما اگر فرد خود را اسیر آن حیوان ببیند یا از آن بترسد، این نشانه‌ای از تسلط و غلبه آن صفت بر اوست.
و این همه مرتبه عالمی بود از عوالم مختلف که بیان افتاد باقی چندین هزار عالم دیگر سالک را عبره میباید کرد. و در هر عالم مناسب آن مشاهدات و وقایع پدید میآید و گاه بود که یک نوع واقعه در چندین مقام دیده شود و هر جای مناسب آن مقام اشارت بمعنی دیگر باشد.
هوش مصنوعی: این عالم، یکی از هزاران عوالم مختلفی است که باید طی شود تا سالک به درک عمیق‌تری برسد. در هر یک از این عوالم، مشاهدات و وقایع خاصی رخ می‌دهد. گاهی یک واقعه ممکن است در چندین مقام مختلف مشاهده شود و هر یک از این مشاهده‌ها می‌تواند به معنای متفاوتی اشاره داشته باشد که با مقام خاص خود توصیه می‌شود.
و این اختلافات و تفاوتات هر کسی فرق نتواند کرد و باز نتواند شناخت جز شیخی کامل. و چون سالک وقایع شناس نبود در وقایع بند شود و راه نتواند رفت. یکی از ضرورات احتیاج بشیخ این است.
هوش مصنوعی: این اختلافات و تفاوت‌ها را هیچ‌کس جز یک استاد کامل نمی‌تواند تشخیص دهد و درک کند. و اگر سالکی به وقایع آگاه نباشد، در آن وقایع به دام می‌افتد و نمی‌تواند راه خود را ادامه دهد. از این‌رو، یکی از نیازهای اساسی، داشتن راهنما و شیخ است.
مثلا آتش را در چند مقام بینند و در هر مقام آن را معنی دیگر باشد: گاه باشد که نشان عبور بر صفت آتشی باشد و گاه بود که نشان گرمی طلب باشد و گاه بود که نشان غلبه صفت غضب بود و گاه بود که نشان غلبه صفت شیطنت بود و گاه بود که نور ذکر بود بر مثال آتش و گاه بود که آتش شوق بود که هیمه صفات بشری محو میکند و گاه بود که آتش قهر بود و گاه بود که آتش هدایت بود چنانک موسی را بودعلیه السلام که «انس من جانب الطور نارا» و گاه بود که آتش محبت باشد تا ماسوای حق بسوزد و گاه بود که آتش معرفت باشد که «و لولم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء» و گاه بود که آتش ولایت بود که «الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» و گاه بود که آتش مشاهده بود که «ان بورک من فی النار و من حولها». و جز ازین آتشها بود که فرق میان هر یک جز شیخی صاحب تجربه نتواند کرد. و باقی دیگر وقایع و تفاوت آن برین جمله قیاس کند.
هوش مصنوعی: آتش چهره‌ها و معانی مختلفی دارد که در هر موقعیت به نوعی خودش را نشان می‌دهد. گاهی نماد عبور و گذر از حالتی به حالتی دیگر است و گاهی به عنوان علامت گرمی و عشق به چیزها جلوه می‌کند. در بعضی مواقع، نشان‌دهنده خشم یا شیطنت است و در موارد دیگر، نوری است که یادآور ذکر و یاد خداوند می‌باشد. آتش می‌تواند نمادی از شوق باشد که ویژگی‌های انسانی را از بین می‌برد، یا نشانه‌ای برای قهر و قدرت باشد. همچنین می‌تواند به هدایت و راهنمایی منجر شود، همان‌طور که در داستان موسی اشاره شده است. این آتش می‌تواند محبت باشد که همه چیز غیر از خدا را می‌سوزاند یا معرفتی باشد که نور را به نور هدایت می‌کند. در برخی موارد، آتش به معنای ولایت است که مؤمنان را از تاریکی به روشنایی می‌برد و در نهایت، آتش مشاهده است که در برخی روایات از آن یاد شده است. تنها افرادی با تجربه و درک عمیق قادرند این تفاوت‌ها و معانی را شناسایی کنند و آن را با سایر رویدادها مقایسه کنند.
اما نفوس انسانی چون برین مقامات گذر کردن گیرد هر نفسی بحسب استعداد و تأیید ربانی در حق او بمقامی میرسد که مستحق آن بوده است و مرتبتی که در عالم ارواح اهلیت آن داشته است چون: لوامگی و ملهمگی و مطمئنگی دران مقام بند میشود و میگوید «و ما منا الا له مقام معلوم» و فریاد میکند که «لود نوت انمله لاحترقت».
هوش مصنوعی: انسان‌ها وقتی به مراحل بالا و عالی می‌سیرند، هر فرد بر اساس استعداد و حمایت الهی به مقامی می‌رسد که شایسته آن است و رتبه‌ای که در دنیای ارواح برای آن در نظر گرفته شده است. در این مرحله، ویژگی‌هایی مانند الهام‌پذیری و آرامش به او داده می‌شود و به نوعی در آن مقام محصور می‌شود و با صدای بلند اعلام می‌کند که هر یک از ما مقام خاصی داریم. همچنین به نحوی ابراز می‌کند که اگر از این مقام آگاه بودیم، به شدت تحت تأثیر قرار می‌گرفتیم.
زیراکه که مقام هر مرغی قله کوه قاف نباشد آن را سیمرغی باید؛ و هر مرغ بر فرق شمع آشیانه نتواند ساخت آن را پروانه‌ای دیوانه باید و هر مردار خوار نشیمن دست شاهان را نشاید آن را بازی سپید باید.
هوش مصنوعی: زیرا که هر پرنده‌ای نمی‌تواند به بلندای قله کوه قاف برسد، بلکه نیاز به سیمرغی دارد تا به آنجا پرواز کند. همچنین، هر پرنده‌ای نمی‌تواند بر روی شمع آشیانه بسازد، بلکه باید پروانه‌ای شیدا باشد. و کسی که به تناول مردار عادت دارد، نمی‌تواند در کنار شاهان زندگی کند، بلکه باید به مانند قویی سپید باشد.
تا زاغ صفت بجیفه پر آلایی
کی چون شاهین در خورشاهان آیی
هوش مصنوعی: تا زمانی که مانند زاغ به چیزهای بی‌ارزش بچسبی، هرگز نمی‌توانی مانند شاهین به جمع بزرگ‌مردان و فرهیختگان بپیوندی.
چون صعوه اگر غذای بازی گردی
بازی گردی که دست‌شه را شایی
هوش مصنوعی: اگر مانند پرنده‌ای بازیگوش شوی و در جستجوی غذا باشی، در نهایت دست خودت را به خطر می‌اندازی.
طاوس اگرچه جمال بکمال دارد و بلبل اگرچه الحان هزار دستان دارد و طوطی اگرچه زبان انسان دارد اما اینها نظر را شایند یا نظارگی را. آنجا که بر جمال مشعله جانبازی باید کرد جز پروانه دیوانه بکار نیاید که عاقل جز نظاره را نشاید. بیت
هوش مصنوعی: طاوس با زیبایی کامل، بلبل با نغمه‌های دلنواز و طوطی با زبانی همچون انسان، هر کدام زیبایی و خاصیتی دارند، اما فقط برای تماشا کردن مناسب هستند. وقتی پای عشق و فداکاری به میان می‌آید، فقط پروانه دیوانه است که آماده جانفشانی است، زیرا عاقل تنها می‌تواند نظاره کند و از دور تماشا کند.
در دام میا که مرغ این دانه نه‌ای
در شمع میاز چونک پروانه نه‌ای
هوش مصنوعی: به دام نیفت که مانند مرغی که به دنبال دانه می‌گردد، نیستی. به شمع نزدیک نشو، چرا که تو مانند پروانه‌ای که به آن می‌سوزد، نیستی.
دیوانه کسی بود که گردد بر ما
کم گرد بگرد ما که دیوانه نه‌ای
هوش مصنوعی: دیوانه کسی است که از ما دور شود، اما تو دور نخواهی شد و بنابراین دیوانه نیستی.
ای جان و جهان آنها که ایشان را از برای منادمت مجلس انس و ملازمت مقام قرب آفریده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و اصحاب وصول و وصال‌اند و ارباب فضل و نوال اینجا در زیر قباب غیرت متواری‌اند که «اولیائی تحت قبابی لا یعرفهم غیری».
هوش مصنوعی: ای جان و جهانی که برای من و دوستی و نزدیکی به مقام قرب آفریده شده‌اند، آنها کسانی هستند که به حقیقت به وصول و وصال رسیده‌اند و افرادی با فضل و عطا هستند. اینجا، زیر سایه غیرت الهی پنهان شده‌اند، به گونه‌ای که جز خود خدا کسی آنها را نمی‌شناسد.
ایشان بس شوریده حال و بشولیده مقالند بس بی‌سر و سامان و بسی بی‌پر و بالند رب اشعث اغبر ذی طمر ین» ایشانند.
هوش مصنوعی: این افراد بسیار آشفته و بی‌قرار هستند، حالتی بی‌نظم و بی‌سر و سامان دارند و به طرز عجیبی بی‌پر و بال به نظر می‌رسند. در واقع، آنها شبیه به موجوداتی هستند که ظاهری نامنظم و خسته کننده دارند.
ایشان دارند دل من ایشان دارند
ایشان که سر زلف پریشان دارند
هوش مصنوعی: آنها دل من را به دست آورده‌اند، همان کسانی که موهای در هم ریخته و زیبایی دارند.
«الفقرا الصبر هم جلسا الله یوم القیامه» در حق ایشان است که با دل پریشانند.
هوش مصنوعی: «فقرا در روز قیامت در کنار خداوند قرار خواهند گرفت» به کسانی اشاره دارد که دل‌هایشان پر از غم و اندوه است.
خود حال دلی بود پریشان تر ازین
یا واقعه‌ای بی سر و سامان تر ازین
هوش مصنوعی: آیا حالتی از دل وجود دارد که بیشتر از این آشفته باشد یا اتفاقی بی‌نظم‌تر از این پیش آمده باشد؟
هرگز بجهان که دید محنت زده‌ای
سر گشته روزگار حیران‌تر ازین
هوش مصنوعی: هرگز در زندگی به این خاطر که دچار درد و رنج هستی، نمی‌توانی به روزگار و زمانه اعتماد کنی، زیرا او همواره تو را در حیرت و سرگشتگی قرار می‌دهد.
ایشانند کسانی که‌شان ایشان را ازیشانی ایشان بکمند جذبات بستده‌اند و جملگی لذات و شهوات نفسانی و هوسات و مرادات انسانی بر کام جان ایشان طلخ گردانیده و از مشربی دیگر چاشنی چشانیده بیت
هوش مصنوعی: این افراد کسانی هستند که تحت تأثیر جذابیت‌های دنیوی قرار گرفته‌اند و تمامی لذت‌ها و تمایلات نفسانی و خواسته‌های انسانی، برای روحشان تلخ شده است و از نوشیدنی دیگر، طعم دیگری را چشیده‌اند.
ما که از دست روح قوت خوریم
کی نمک سود عنکبوت خوریم
هوش مصنوعی: ما که از توانایی خود بهره‌مندیم، چگونه می‌توانیم به دنبال چیزهای بی‌ارزش برویم؟
اطمینان دل ایشان بهر چ در کونین و خافقین است پدید نیاید اطمینان دل ایشان هم بذکر این حدیث بود که «الابذکر الله تطمن القلوب». چه گفته‌اند می‌زده را هم بمی... ایشان هنوز سر مست ذوق شراب خطاب «الست بربکم» مانده‌اند و آیت «قل الله ثم ذرهم» برکاینات خوانده.
هوش مصنوعی: دل آن‌ها به هیچ چیز در این دنیا و آن دنیا اطمینان ندارد، جز به یاد خدا. اطمینان قلبی آن‌ها از ذکر این حدیث نشأت می‌گیرد که «تنها با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرند». همچنین اشاره شده که آن‌ها هنوز در حال خوشحالی از شرابی هستند که از آوای «آیا من پروردگار شما نیستم؟» نشأت می‌گیرد و آیه «بگو خداست و سپس آنها را رها کن» را بر موجودات عالم تلاوت کرده‌اند.
ما مست زباده الستیم هنوز
وز عهد الست باز مستیم هنوز
هوش مصنوعی: ما هنوز از شراب وجود و معرفت الهی مست هستیم و حتی از زمانی که این عهد بسته شده، همچنان در این حالت سرمستی باقی مانده‌ایم.
در صومعه با سجاده و مصحف و ورد
دردی کش ورند و می‌‌پرستیم هنوز
هوش مصنوعی: در مکان‌های مذهبی، با سجاده و قرآن و دعاها، هنوز هم دردهایی را تحمل می‌کنیم و به عبادت ادامه می‌دهیم.
مقام ایشان پیوسته در خرابات وجودست و جام ایشان مداوم مالامال شراب شهود هرچ نعیم هشت بهشت است نقل مجلس این خراباتیان را نمیشاید. چه این جمله را چرب علف آخر نفس ملهمه و نفس لوامه ساخته‌اند که «ولکم فیها ما تشتهی الانفس و تلذالاعین». نفس مطمئنه را با آن اطمینان نیست او را از خوان «ابیت عند ربی و یطعمنی و یسقینی» نواله «ارجعی الی ربک» میفرستند. بیت
هوش مصنوعی: مقام ایشان همواره در دنیای نابسامانی‌هاست و جام او همیشه پر از شراب عرفانی است. هرگونه شادی و نعمتی که در بهشت وجود دارد، برای این گروه ناباب قابل دسترسی نیست. این موضوع نشان می‌دهد که انسان‌های با نفس نگران و تردیدآمیز نمی‌توانند به آن لذت‌ها دست پیدا کنند. نفس امن و اطمینان‌ یافته به دستوراتی می‌پیوندد که او را به سوی آرامش و رضایت الهی هدایت می‌کند.
بازی که همی دست ملک را شاید
منقار بمردار کجا آلاید
هوش مصنوعی: بازی که بتواند به راحتی با منقار خود، دست یک ملک (فرشته) را بزند و آن را از پا درآورد، چه جایی می‌تواند برود و چه کاری می‌تواند انجام دهد؟
بر دست ملک نشیند آزاد ز خویش
در بند اشارتی که او فرماید
هوش مصنوعی: آزاد کسی است که بر دست قدرت خدایی قرار می‌گیرد و به خاطر اراده و فرمان او، خود را به بند می‌کشد.
نه نه! چه جای این حدیث است؟ «ان الذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون» مرغان او سر بمرتبه بازی فرو نیارند و این مقام را بازی شمارند. باز اگر همه سپید بازست کجا چون پروانه جان باز است؟ باز صیاد جان شکارست پروانه را با جان چه کارست؟ باز صیادی است که صید از و جان نبرد‌ پروانه عاشقی است که تحفه معشوق جز جان نبرد.
هوش مصنوعی: نه، اینجا جایی برای این حدیث نیست. کسانی که رحمت و نعمت الهی برایشان مقدر شده است، از این دنیا دور می‌شوند. پرندگان او به مرتبه‌ای از بازی و سرگرمی نمی‌رسند و این مقام را بازی نمی‌دانند. حتی اگر همه پرندگان سفید باشند، کجا می‌توانند مانند پروانه‌ای که جانش را فدای عشق می‌کند، به پرواز درآیند؟ باز هم، صیاد روح، پروانه را شکار می‌کند و پروانه با جان خود چه ارتباطی دارد؟ در واقع، این صیاد است که از پروانه جان نمی‌ستاند و پروانه عاشق است که تنها هدیه‌اش به معشوق، جانش است.
جبرئیل و میکائیل سپید باز ان شکارگاه ملکوت بودند صید مرغان تقدیس و تنزیه کردندی که «و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک». چون کار شکار بصفات جمال و جلال صمدیت رسید پر و بال فرو گذاشتند و دست از صید و صیادی بداشتند که «لودنوت انمله لاحترقت». بیت
هوش مصنوعی: جبرئیل و میکائیل به عنوان فرشتگان سفیدپوش، شکارچیانی در دنیای ملکوت بودند که به صید پرندگان مقدس و پاک می‌پرداختند. آن‌ها با ذکر «ما تو را با ستایش خود تقدیس و تمجید می‌کنیم» در این کار مشغول بودند. اما وقتی که زیبایی و جلال خداوند به اوج خود رسید، از شکار دست کشیدند و به یادآوردند که اگر یک مورچه را شکار کنند، دچار عذاب الهی خواهند شد.
مرغ کانجا پرید پر نهاد
دیو کانجا رسید سر بنهاد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در اینجا پرواز کرد، جایی دیگر فرود آمد و به دیو رسید.
با ایشان گفتند: ما صیادی را در شکارگاه ازل بدام «یحبهم» صید کرده‌ایم بدین دامگاه خواهیم آورد «انی جاعل فی الارض خلیفه» تا با شما نماید که صیادی چون کنند! بیت
هوش مصنوعی: با این شخص صحبت کردند و گفتند: ما یک صیاد را در شکارگاه ازل به دام انداخته‌ایم و او را به این دامگاه می‌آوریم تا به شما نشان دهد که صیادها چگونه عمل می‌کنند!
در بحر عمیق غوطه خواهم خوردن
یا غرقه شدن یا گهری آوردن
هوش مصنوعی: در عمق دریا به دنبال غوطه‌ور شدن، غرق شدن یا پیدا کردن گوهری ارزشمند خواهم بود.
کار تو مخاطره‌ست خواهم کردن
یا سرخ کنم روی ز تو یا گردن
هوش مصنوعی: کار تو خطرناک است؛ من یا باید به خاطر تو شرمنده شوم یا اینکه جانم را فدای تو کنم.
جمله گفتند: اگر این صیاد بصیاد بر ما مسابقت نماید و درین میدان گوی دعوی بچوگان معنی بر باید و کاری کند که ما ندانیم کرد و شکاری کند که ما نتوانیم کرد جمله کمر خدمت او بر میان جان بندیم و سجود اورا بدل و جان خرسندیم.
هوش مصنوعی: گفتند: اگر این صیاد بخواهد با ما رقابت کند و در این میدان به بچه‌ها معنایی بدهد و کارهایی انجام دهد که ما نفهمیم یا شکارهایی کند که برای ما ممکن نباشد، پس همه ما برای خدمت به او آماده می‌شویم و در مقابل او سر تعظیم فرو می‌آوریم و جان‌مان را برایش خوشحال می‌کنیم.
از حضرت جلت خطاب آمد که: زنهار اگر او را با پرکهای ضعیف «و خلق الانسان ضعیفاً» بینید بچشم حقارت درو منگرید اگرنه افاعیل ما را منکرید و بپر و بال ملکی خویش مغرور مشوید که بحقیقت پر و بال او ماییم و جز ما پر و بال او را نشاییم که «وحملنا هم فی‌ البر و البحر». او ببرما میپرد زان بپر ما میپرد.
هوش مصنوعی: حضرت جلّی به ما پیام داده‌اند که اگر انسانی را با ویژگی‌های ضعیف ببینید، به او با نگاه تحقیرآمیز نگاه نکنید. زیرا در غیر این صورت، شما در حقیقت نعمت‌ها و توانایی‌های ما را انکار کرده‌اید. همچنین نباید به پر و بال ملائک خود مغرور شوید، زیرا واقعیت این است که ما خود پر و بال آن‌ها هستیم و غیر از ما، کسی دیگر نمی‌تواند این ویژگی‌ها را داشته باشد. او به ما می‌پرد و از ما حرکت می‌کند.
جز دست تو زلف تو نیارست کشید
جز پای تو سوی تو ندانست دوید
هوش مصنوعی: غیر از دستان تو، هیچ‌کس نتوانست به زلف تو دست بزند و جز پای تو، هیچ‌کس نمی‌دانست که چگونه به سمت تو بیاید.
از روی تو دیده‌ام طمع زان ببرید
جز دیده تو روی تو نتواند دید
هوش مصنوعی: از چهره زیبای تو چشم امیدم را برمی‌دارم، زیرا تنها چهره توست که قابلیت دیدن دارد و هیچ چیز دیگری را نمی‌توانم ببینم.
هر که ببرما پرواز کند لاجرم بپر ما پرواز کند بنگرکه چه صید کند چون پر باز کند.
هوش مصنوعی: هر کس بخواهد با ما پرواز کند، ناچار باید به بال‌های ما بپیوندد و ببیند که چه شکارهایی می‌تواند بدست آورد وقتی که پرهایش را باز کند.
آن پشه که در کوی تو پرواز کند
صیدی کند او که باز نتواند کرد
هوش مصنوعی: پشه‌ای که در کوی تو پرواز می‌کند، شکار کرده است و دیگر نمی‌تواند به راحتی آن را رها کند.
چون نفس مطمئنه را که از سابقان «و منهم سابق بالخیرات» بود بصیادی «ارجعی» پرواز دادند و گرد کایناتش بطلب صید فرستادند در فضای هفت اقلیم آهویی نیافت که مخلب او را شاید و در هوای هشت بهشت کبکی ندید که شایسته منقار او آید. چنانک این ضعیف گوید.
هوش مصنوعی: نفس مطمئنه که از پیشگامان در امور نیک بود، مانند یک پرنده آزاد شد و به جستجوی شکار در جهان گسترده رفت. اما در هفت اقلیم، هیچ آهو یا شکار مناسبی نتوانست بیابد و در هشت بهشت نیز نتوانست کبکی پیدا کند که شایسته باشد او را بگیرد. این سخن از زبان من است.
بازی بودم پریده از عالم ناز
تا بوک برم ز شب صیدی بفر از
هوش مصنوعی: من در دنیای عشق و زیبایی همچون بازیگری هستم که از دنیای ناز و نازپروری پریده‌ام، تا شاید بتوانم از شب‌های تاریک و سخت گذشته خود فرار کنم و به سوی خوشبختی بروم.
اینجا چو نیافتم کسی محرم راز
زان در که در آمدم بدر رفتم باز
هوش مصنوعی: در اینجا نتوانستم کسی را بیابم که رازهای من را بفهمد و با من در دل و راز شریک شود، از آن در که وارد شدم، دوباره بازگشتم.
چون پروانه دیوانه بر همه گذر کرد و روی سوی صید وصال شمع جلال او آورد و بهستی مجازی خود سر فرو نیاورد از وجود خود ملول شده و از جان بجان آمده بیت.
هوش مصنوعی: پروانه دیوانه در اطراف پرواز کرد و به سمت شعله‌ای که نماد زیبایی و جذبه‌اش بود، رفت. او به قدری مجذوب این آرزو و زیبایی شده بود که از وجود خود خسته و ناامید شده و حیاتش به خطر افتاده است.
هر دم ز وجود خود ملالم گیرد
سودای وصال آن جمالم گیرد
هوش مصنوعی: هر لحظه از وجودم احساس ناخوشی می‌کنم، زیرا longing to be united with آن زیبایی در دل دارم.
پروانه دل چو شمع روی تو بدید
دیوانه شود کم دو عالم گیرد
هوش مصنوعی: وقتی پروانه دلش را به زیبایی و نور شمع تو می‌سپارد، چنان شیدا و مجنون می‌شود که دیگر به هیچ چیز در این دو عالم نمی‌اندیشد.
شک نیست چو پروانه کم سر گیرد
شمعش بهزار لطف در خور گیرد
هوش مصنوعی: بدون شک، وقتی پروانه به شمع نزدیک می‌شود، از محبت و نور آن بهره‌مند می‌شود، حتی اگر به نظر بیاید که سرش را کوتاه کرده است.
پروانه نخست جان نهد بر کف دست
پس قصد کند که شمع در بر گیرد
هوش مصنوعی: پروانه در ابتدا جانش را بر روی دست می‌گذارد و سپس تصمیم می‌گیرد که شمع را در آغوش بگیرد.
او همچنان لاابالی وار میرفت تا از هفت فلک و هشت بهشت در گذشت.
هوش مصنوعی: او به آرامی و به حالت بی‌توجهی حرکت می‌کرد و از تمام زیبایی‌ها و نعمت‌های دنیا عبور می‌کرد.
جمله ملا اعلی را انگشت تعجب در دندان تحیر مانده که آیا این چه مرغ است بدین ضعیفی و بر خود بدین ستمکاری؟ «انه کان ظلوماً جهولاً». و او بزبان حال با ایشان میگفت: من آن مرغم که هنوز از آستان آشیان نفخه پرواز نکرده بودم و بقفص قالب گرفتار نشده که شما از کمان ملامت مرغ اندازهای «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء» برمن انداختند و بصیادی «و نحن نسبح بحمدک» مینازیدید. ندانسته بودید که
هوش مصنوعی: ملا اعلی با تعجب به این فکر می‌افتد که این چه جوجه‌ای است که اینقدر ضعیف است و اینطور تحت ستم قرار گرفته. او به زبان حال به دیگران می‌گوید: من آن پرنده‌ای هستم که هنوز از لانه خارج نشده بودم و به قفس گرفتار نشده بودم، اما شما تیر ملامت را به سمت من نشانه گرفتید و از صیادان سخن می‌گفتید در حالی که در حال تسبیح و تمجید خداوند بودید. شما نمی‌دانستید که...
فراز کنگره کبریاش مرغانند
فرشته صید و پیمبر شکار و سبحان گیر
هوش مصنوعی: در بلندی‌های عظمت و جلال او، پرندگان و فرشتگان به دنبال شکار پیامبران و زیبایی‌های الهی هستند.
اکنون تماشای صیادی من کنید و نظاره خون ریختن و فساد کردن من باشید من خون ریزی کنم ولیکن از حلق وجود خویش بر آستانه عزت و فساد کنم ولیکن بوجود براندازی و جانبازی بر جمال حضرت. بیت
هوش مصنوعی: حالا به تماشای من که صیاد هستم بپردازید و ببینید چگونه خون می‌ریزم و فساد به وجود می‌آورم. من خون را میریزم اما این کار را از عمق وجودم انجام می‌دهم تا در مقابل عظمت و والایی قرار بگیرم. در عین حال، حاضر هستم برای زیبایی حضرت فداکاری کنم.
آن روز که دوختی مرا دلق وجود
گفتند بطعنه مر ترا خلق وجود:
هوش مصنوعی: آن روزی که تو مرا به لباس هستی درآوردی، دیگران با طعنه گفتند که تو را به وجود آوردند.
«خونریزی را چه میکنی؟» راست بدان
من خونریزم ولیکن از حلق وجود
هوش مصنوعی: «خونریزی را چه می‌کنی؟» در واقع به این اشاره دارد که من در درون خود احساساتی عمیق و دردناک دارم. من به‌ظاهر در ظاهر آرامم، اما در واقع از عمق وجودم دچار رنج و عذاب هستم.
و او همچنان در گرمروی طیران میکرد تا بسر حد لامکان رسید. ملا اعلی گفتند: او مکانی است در لامکان سیر نتواند کرد اینجا بضرورت سرش بدیوار عجز در آید. و حضرت عزت با سر ایشان میگفت: نه با شما گفته‌ام «انی اعلم ما لا تعلمون» هنوز تیغ انکار میکشید و سپر عجز نمی‌اندازید؟ بیت
هوش مصنوعی: او همچنان با شتاب در آسمان پرواز می‌کرد تا به جایی رسید که غیرممکن به نظر می‌رسید. ملا اعلی گفتند: این مکان جایی است که دیگر نمی‌توان در آنجا پرواز کرد و او در نهایت به دیوار ناتوانی خواهد خورد. اما حضرت عزت به او می‌گفت: من به شما گفته‌ام که «من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید»؛ هنوز هم در حال انکار هستید و تسلیم ناتوانی نمی‌شوید؟
منکر چه شوی بحالت سوختگان؟
نه هر چ ترا نیست کسی را نبود
هوش مصنوعی: چرا حال سوختگان را انکار می‌کنی؟ بدان که هرچه تو داری، دیگران ندارند.
و آن پروانه جانباز وجود بر انداز میگفت: بریشان مگیر که «الجاهل معذور». بیت
هوش مصنوعی: آن پروانه جانباز، که وجودش را فدای عشق کرده بود، به دیگران می‌گفت: در مورد آنها سخت نگیر، زیرا آدم نادان معذور است.
در عشق تو از ملامتم ننگی نیست
با بیخبران درین سخن جنگی نیست
هوش مصنوعی: در عشق تو، از سرزنش‌های دیگران شرمساری ندارم و با افرادی که در این موضوع نادان هستند، هیچ تناقض و نزاعی وجود ندارد.
این شربت عاشقی همه مردان راست
نامردان را درین قدح رنگی نیست
هوش مصنوعی: این نوشیدنی عشق به همه مردان واقعی صداقت می‌بخشد و در این جام رنگی، چیزی برای نادرست‌ها و بی‌هویت‌ها وجود ندارد.
ایشان ندانستند که آیین پروانه قلندروش چه چیز باشد. بیت
هوش مصنوعی: آنها نمی‌دانستند که چه چیزی در آیین پروانه قلندرش وجود دارد.
آیین قلندری و آیین قمار
در شهر من آورده‌ام ای زیبا یار
هوش مصنوعی: من در شهر خودم دو راه متفاوت را آورده‌ام: یکی راه قلندران که با عرفان و آزادگی همراه است و دیگری راه قمار که نشان‌دهنده بازی با تقدیر و سرنوشت است. ای یار زیبا، این دو آیین را در کنار هم دارم.
چون پروانه بحوالی سرادقات اشعه شمع جلال رسید یکی شعله را بحاجبی پروانه فرستادند. چون پروانه حاجب را بدید دیگرش بخود پروا نبود. دست در گردن حاجب آورد تا در نگرست پر و بال وی را نبود. چون آن پر و بال مجازی فانی درباخت بر قضیه «من جا بالحسنه فله عشر امثالها» حاجب شعله که زبان شمع بود از زبانه شمع او را پر و بال حقیقی باقی کرامت کرد تا در فضای هوای هویت شمع طیرانی کرد و مرغ دوگانگی را خون بیگانگی بر آستان یگانگی بریخت و از هستی خویش بافساد هستی در هستی شمع گریخت که «ففروا الی الله». از خود بگریخت و در و آویخت درو نیست شد و نیستی در هستی آمیخت. چون هستی خویش در هستی او باخت هم خوف دوزخ هم امید بهشت برانداخت.
هوش مصنوعی: چون پروانه به سوی شعله‌ی شمع جلال نزدیک شد، شعله‌ای را به سوی او فرستادند. پروانه که آن را دید، دیگر به خود توجهی نداشت و دستانش را در گردن شعله قرار داد. با این حال، فضای او به‌گونه‌ای بود که توانایی پرواز و بال زدن را از دست داده بود. وقتی آن پر و بال مجازی را که ناپایدار بود، فدای موضوعی کرد که مربوط به نیکی‌ها و پاداش‌ها بود، حاجب شعله که بیانگر شمع بود، به کمک او آمد و بال واقعی‌اش را به او عطا کرد. سپس پروانه در فضای وجود شمع به پرواز درآمد و با ریختن خون دوگانگی از وجودش، به یگانگی نزدیک‌تر شد. او از هستی خویش دور شد و در وجود شمع فانی گردید و آنجا هستی و نیستی در هم آمیخت. وقتی او هستی‌اش را در هستی شمع گم کرد، دیگر نه از ترس جهنم هراسی داشت و نه از امید بهشت.
این هفت سپهر در نوشتیم آخر
وز دوزخ و فردوس گذشتیم آخر
هوش مصنوعی: در نهایت، ما تمام هفت آسمان را پشت سر گذاشتیم و از دوزخ و بهشت عبور کردیم.
هم شد فدی تویی تو مایی ما
وی دوست تو ما و ما تو گشتیم آخر
هوش مصنوعی: ما و تو یکی شده‌ایم؛ تو ما هستی و ما تو. در نهایت، همه ما برای عشق و دوستی با هم گره خورده‌ایم.
خاصیت جذبه و اشارت «وادخلی جنتی» بدین معنی باشد.
هوش مصنوعی: خاصیت جذبه و اشاره به عبارت «وادخلی جنتی» به این معناست.
این صفت طایفه‌ای است که پیش از مرگ صورتی باشارت «موتوا قبل ان تمو توا» بمرگ حقیقی بمرده‌اند. و چون پیش از مرگ بمردند حق تعالی ایشان را پیش از حشر زنده کرد معاد مرجع ایشان حضرت خداوندی ساخت که «ثم یحییکم» «ثم الیه ترجعون». درین عالم بصورت نشسته‌اند و از هشت بهشت بمعنی گذشته «وتری الجبال تحسبها جامده وهی تمر مر السحاب صنع الله». این است معاد نفس مطمئنه و معنی اشارت «ارجعی الی ربک». و صلی الله علی محمد و اله.
هوش مصنوعی: این ویژگی به گروهی اشاره دارد که قبل از مرگ به نوعی مرده‌اند و به زندگی حقیقی نرسیده‌اند. خداوند این افراد را پیش از روز قیامت زنده می‌کند و بازگشت آن‌ها به سوی خداوند است. در این دنیا، آن‌ها به صورت نشسته به زندگی ادامه می‌دهند و از بهشت بهره‌مند می‌شوند. این بازگشت به حالت روحی اطمینان‌بخش است و معنای دعوت به بازگشت به سوی پروردگار را دارد.