قال الله تعالی: «فاما من طغی و آثر الحیوه الدنیا فان الجحیم هی الماوی».
و قال تعالی. «لا یصلیها الا الا شقی الذی کذب و تولی».
و قال النبی صلی الله علیه و سلم: «حفت الجنه با لمکاره و حفت النار بالشهوات».
بدانک روندگان راه معاد دو طایفهاند: سعدا و اشقیا. و هر طایفه را قدمی است که بدان قدم میروند و جادهای است که بران جاده سیر میکنند. و هر یک را معادی است که بدان قدم بران جاده بدان معاد میرسند.
فاما سعدا دو طایفهاند: خواص و عوام. عوام بقدم مخالفت نفس و هوا و ترک شهوات و لذات بر جاده طاعت و فرمان شریعت و متابعت سنت بمعاد بهشت و درجات آن میرسند که «فاما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی». و خواص بقدم «یحبهم» بر جاده «یحبونه» بمعاد «مقعد صدق» میرسند در مقام عندیت که «ان المتقین فی جنات و نهر» آلایه چنانک شرح آن برفته است.
و اما اشقیا هم دو طایفهاند: یکی شقی و دوم اشقی.
شقی بعضی عاصیان امتاند که بر موافقت هوای نفس ثابت قدماند و بر مخالفت فرمان حق مصر و بقدم استیفای لذات و شهوات نفسانی بر جاده عصیان حق بمعاد دوزخ و درکات آن میرسند که «فاما من طغی». و خواجه هم ازینجا فرمود که: «حفت النار بالشهوات» و جایی دیگر فرمود که. «اکثر ما یدخل امتی النار الا جوفان الفم و الفرج». گفت: بیشتر چیزی که امت مرا بدوزخ برد دهان و فرج است. یعنی بدهان حرام خوردن و در خوردن حلال اسراف کردن و بفرج شهوت حرام راندن و از بهر شهوت حلال در حرام و ظلم و فساد گوناگون افتادن.
و اما اشقی صفت کافر و منافق است که بکلی روی بطلب دنیا و تمتعات آن آورده است و چون بهیمه همگی همت بر استیفای لذات و شهوات و تمتعات نفسانی و حیوانی مصروف گردانیده و پشت بر دین و کار دین و آخرت کرده و نعیم باقی را در تنعم فانی باخته دنیا تمام بدست نیامده و از آخرت برآمده که «من کان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فیالاخره من نصیب».
فرق میان شقی واشقی آن است که شقی را اگرچه نفس او بشقاوت عصیان حق و مخالفت فرمان گرفتارست اما دلش بسعادت قبول ایمان و بسلیم فرمان حق بر کارست.
گرچه بسر کوی تو بر نگذشتم
هرگز ز سر کوی تو در نگذشتم
دولت اقرارا لسان و تصدیق جنان حاصل دارد اگر چه معامله عمل ارکان بجای نیاورد چون بوعید حق بدوزخ در رود که «فاما الذین شقوا ففی النار» الایه اما کلمه «لااله الا الله» و شفاعت محمد رسول الله او را بدانجا در بنگذارد بدین استثنا که فرمود «الا ما شاء ربک»ه هم عاقبت خلاص یابد و معاد اصلی او هم بهشت باشد.
در حدیث صحیح میآید که: جمعی را از دوزخ بیرون آرند چون انگشت سوخته و ایشان را بنهر الحیات فرو برند گوشت و پوست بریشان بروید و از آنجا بر آیند رویهای ایشان چون ماه شب چهارده بر پیشانی ایشان نبشته که «هولا عتقاء الله من النار».
اما اشقی آن است که در دوزخ موبد و مخلد بماند و درو نور کلمه «لا اله الا الله» نباشد که بدان خلاص یابد و اهلیت شفاعت محمد رسول الله ندارد. خلود ابد جز چنین کس را نباشد. چنانک میفرماید: «لا یصلیها الا الا شقی الذی کذب و تولی». مومن را ورود باشد «و ان منکم الا واردها» ولکن صلی نباشد صلی اشقی را باشد که «لا یصلیها الا الا شقی الذی کذب و تولی». و جایی دیگر میفرماید «سیصلی نارا ذات لهب».
و هر طایفه را از اهل فسق و عصیان و کفر و خذلان مناسب روش او در دوزخ و درکات آن مقامگاهی و مرجعی و معادی باشد بر تفاوت. چنانک خواجه علیه السلام در حق ابو طالب فرمود: «ان ابا طالب لفی ضحضاح من النار». فرمود که ابو طالب در درکه اول باشد از دوزخ و کف پای او بیش بر آتش نباشد اما مغز در سر او از حرارت بر جوشد. و در حق منافقان فرمود «ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار».
و کفر بر کفر تفاوت دارد و نفاق بر نفاق همچنین و هر یک را راهی معین و معادی روشن است. کافران مقلد دیگرند و کافران محقق دیگر چنانک مومنان محقق دیگرند و مومنان مقلد دیگر. چندانک ایمان محقق فضلیت دارد بر ایمان مقلد عذاب کافر محقق زیادت باشد بر عذاب کافر مقلد.
کفر بتقلید آن است که از مادر و پدر بتقلید یافتهاند که «انا وجدنا آبائنا علی امه». آنچ از اهل شهر و ولایت و مادر و پدر دیدند و شنودند از ادیان مختلف بتقلید فرا گرفتند و بخذلان دران بماندند. ایشان در درکه اولین دوزخ باشند.
و کفر بتحقیق آن است که بر آنچ از مادر و پدر بتقلید یافتند قناعت نکنند و رنج برند و مشقت کشند و بطلب دلیل بر خیزند و عمرها در تحصیل علوم کفر بسر برند و کتب تکرار کنند و بمجاهده و ریاضت مشغول شوند و در تصفیه نفس کوشند از بهر تفکر در ادله و براهین عقلی. تا شبهتها بدست آورند که بدان نفی صانع کنند یا اثبات صانعی ناقص.
چنانک گویند: مختار نیست و بجزویات عالم نیست و خالق جهان نیست بمبدعی و موجدی بل که موجب و موثرست و جهان اثر اوست و تقدم موثر بر اثر نه تقدمی زمانی است. و بدین ان خواهند که: جهان قدیم است و باقی است و فنا پذیر نیست و حق تعالی بر افنای آن قادر نیست و بآفریدن عالمی دیگر عاجزست. و مانند این کفرها شیطان بر نظر ایشان آراید و نفس ایشان را غرور دهد که کمال معرفت و حکمت درین معنی است و هر کس که نه برین اعتقادست از اهل تقلیدست و نابیناست تا بتقلید بعصا کشان داده است یعنی انبیا علیهم السلام.
و گویند: انبیا حکما بودند و هرچ گفتند از حکمت گفتند اما با جاهلان سخن بقدر حوصله و فهم ایشان گفتند. ایشان را چنان نمودند که مارسولان خداییم و جبرئیل نزدیک ما میآید و پیغام حق میآورد و کتاب از خدای بما آورده است. و کتابها ساخته ایشان بود و احکام شرع انبیا نهادند از بهر مصلحت معاش خلق بر قانون حکمت. و ایشان هر چ با خلق گفتند رمزی بود که کردند و بدان معنی دیگر خواستند: جبرئیل عبارت از عقل فعال بود و میکائیل عبارت از عقل مستفاد که از عقل کل فیض میگرفتند و استفادت معانی معقول میکردند و خبر با نفس مدرکه و نفس ناطقه میدادند.
و هم ازین جنس خیالات فاسد و موهومات و مشبهات انگیزند و از انگیخته دیگران قبول کنند. زیراک موافق هوای نفس است و نفس خود در اصل جبلت کافر است که «ان النفس لاماره بالسو». چون این شبهات بادله و براهین معقول نمای بشنود بجان و دل در آویزد «وافق شن طبقه». چندانک در نفس اقرار بدین کفرها پدید میآید انکار دردین و شرع زیادت میشود. پس اقرار بر کفر و انکار بر دین نفس را دو قدم است که بغایت نهایت اسفل سالفین دوزخ بدان توان رسید که «خطوتان و قد وصلت».
و این آفت امروز در میان مسلمانی بسیار شده است که بسی جهال خود را بتحصیل این علوم مشغول کردهاند و آن را علم اصول دین نام کرده تاکسی بر خبث عقیدت و فسق معامله ایشان واقف نشود. و بسی طالب علمان غمر که نظری ندارند در علوم دین یا نوری زیادت از عالم یقین در تمنی طلب علم برمیخیزند و سفرها میکنند و از اتفاق بد و خذلان حق با صحبت مفلسفی میافتند. و از ان نوع علم در پیش ایشان مینهند و بتدریج آن کفرها بر نظر ایشان میآرایند و در دل ایشان تحصیل آن علم و اعتقاد بدان کفر و ضلالت که حکمت و اصول نام نهادهاند شیرین میگردانند. و آن بیچارگان کار ناآزموده و از حقایق دین و مقامات اهل یقین بیخبر بوده دران میآویزند و نفس ایشان بدان مغرور میشود و شرب میخورد که ما محققان خواهیم بود و از تقلید خلاص خواهیم یافت. محقق خواهند بود اما در کفر و از تقلید بیرون آیند اما از تفلید ایمان.
و هر عامی بیچاره که با یکی ازینها صحبت میگیرد از دمها و نفسهای مرده این قوم هزار گونه شک و شبهت و نقصان و خلل در ایمان او پدید میآید.
و بسیارست که نفسی مستعد آن کفرها دارند بتقلید آن کفرها قبول میکنند و بکلی از دایره اسلام بیرون میافتند. و شومی آن اعتقاد بد ایشان در دیگران سرایت میکند چون شتر گروک که در میان شتران افتد هر روز دیگری گروک میشود.
و هیچ پادشاه را درد دین دامن جان نمیگیرد که در دفع این آفت کوشد تا جبر این خلل کند. و این آفت درین بیست سال کمابیش ظاهر شد و قوت گرفت والا در عهدهای پیشین کس را ازین طایفه زهره نبودی که افشای این معنی کردی کفر خویش پنهان داشتندی که دردین ائمه متقی بسیار بودند و پادشاهان دیندار که دین را از چنین آلایشها محفوظ میداشتند.
درین عهد ائمه متقی کم ماندند که غمخوارگی دین کنند و جنس این خللها در حضرت پادشاهان عرضه دارند تا بجبر آن مشغول باشند. لاجرم خوف آن است که از دین قال و قیلی که در بعضی افواه مانده است از پیش برخیزد و جهان قال و قیل کفر گیرد. آنچ حقیقت مسلمانی بود در دلها بنماند الا ماشاءالله در زبانها نیز نخواهد ماند. و از شومی چنین احوال است که حق تعالی قهر و غضب خویش را در صورت کفار تتار فرستاده است تا چنانک حقیقت مسلمانی بر خاسته است این صورتهای بیمعنی بر اندازد. این کار کجا رسید خواهد گویی؟ حال را هرچ روزست حیلت و مکر و استیلای آن ملاعین زیادت است و غفلت و معصیت اهل اسلام زیادت که مایه این مفسدت بود «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس».
باقی است شراب طلخ در جام هنوز
تا خود بکجا رسد سرانجام هنوز
«الحکم لله انا لله رضینا بقضاء الله».
اما نفاق هم بر تفاوت آمد: نفاقی است در اسلام و نفاقی است در کفر.
اما نفاقی در اسلام آن است که خواجه علیهالسلام در حدیث صحیح فرمود: «ثلث من کن فیه فهو منافق و من کانت فیه خصله منها ففیه خصله من النفاق حتی یدعها و ان صام وصلی و زعم انه مسلم اذا حدث کذب و اذا و عد اخلف و اذا ائتمن خان». فرمود که: سه خصلت است که در هر آنک این سه خصلت باشد او منافق است و در هر که یک خصلت ازان باشد دو دانگ از نفاق در وی باشد تا آنگه که آن خصلتها ترک نکند از نفاق بیرون نیاید اگر چه نماز کند و روزه دارد و گوید که من مسلمانم. و این خصلتها آن است که: چون سخن گوید دروغ گوید و چون وعده دهد خلاف کند و چون امانتی به وی دهند خیانت کند.
و در روایتی دیگر و خصلت دیگر را هم از نفاق نهاده است: «اذاعا هد غدر و اذا خاصم فجر» اگر عهد کند با مسلمانی دران عهد غدر کند و خلاف آرد و اگر با کسی خصومت کند بزبان فحش گوید و دشنام دهد.
این معاملات از نفاق اهل اسلام است. و آنچ حقیقت است این احادیث تهدیدی و وعیدی تمام است اهل اسلام را زیراکه کم کسی ازین خصلتها خلاص مییابد. و خواجه علیه السلام در دعا میفرمود: «اللهم انی اعوذ بک من الشقاق و النفاق و سوء الاخلاق» بر ما واجبتر است که پیوسته این دعا گوییم بر ما نفاق در کفر چنان است که این فلسفیان و دهریان و طبایعیان و تناسخیان و مباحیان و اسماعیلیان میکنند چون در میان مسلمانان باشند گویند ما مسلمانیم و اعتقاد ایشان آن کفرها و شبهتها باشد که نموده آمد و چون با بنای جنس خویش رسند اعتقاد خویش آشکارا کنند و گویند ما بدین مقلدان استهزا میکنیم. حق تعالی از احوال ایشان خبر میدهد «واذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا الی یعمهون» و هر کافر که کفر پنهان دارد و دعوی مسلمانی کند بزبان هم ازین جمله باشد. و مرجع و معاد منافقان آن است که فرمود»ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار ولن تجد لهم نصیرا».
قدر دولت اسلام که شناسد و شکر نعمت ایمان که تواند کرد؟
ای قبله هر که مقبل آمد کویت
روی دل جمله بختیاران سویت
امروز کسی کز تو بگرداند روی
فردا بکدام دیده بیند رویت
با چندین هزار آفات که در راه آدمی نهادهاند و بچندین گونه ابتلا که او را مبتلا گردانیدهاند اگر نه نظر عنایت خداوندی فریادرسی و دستگیری او کند از دامگاه دنیا که آراسته «زین للناس» است و ببندهای محکم بسته «حب الشهوات» است چگونه خلاص یابد؟ خصوصا سر تا سر این دامگاه هفت دانه «من النساء البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الانعام و الحرث» پاشیده که اگر ازین هفت نوع دانه یک بودی نفس بهیمه صفت آدم دانه خوار آن آمدی.
آدم را علیهالسلام با آن همه شرف و مرتبه از یک دانه بیش منع نکردند که «و لا تقر با هذره الشجره» چون توفیق امتناع رفیق او نشد در دام عصیان و نسیان افتاد که «و عصی آدم ربه فغوی». چون او را بخود بازگذاشت صفت او «و عصی آدم» بود چون بلطف خودش برداشت سمت او «اصطفی ادم شد. بهشت گامگاه او بود که «ولکم فیها ما تشتهی الا نفس» چون با آدم توفیق رفیق نبود کامگاه او را دامگاه گشت. ابلیس بیک دانه دوصید میکرد که «فاز لهما الشیطان» دنیا دامگاه بود چون توفیق با آدم رفیق شد او را کامگاه آمد بیک کلمه «ربنا ظلمنا» بکام «ثم اجتباه» میرسید.
یک ساعت مدد لطف بآدم کمتر رسید برای دم بنماند چون مدد لطف در رسید بدان ندم بنماند. للشیخ شیخنسا مجدالمله والدین قدسالله روحهالعزیز. بیت
از لطف تو هیچ بنده نومید شد
مقبول تو جز مقبل جاوید نشد
لطفت بکدام ذره پیوست دمی
کان ذره به از هزار خرشید نشد
و بحقیقت هر سلاصل واغلال که شقی و اشقی را درین دامگاه ساختند مایه همه از آن هفت متاع «ذلک متاع الحیوه الدنیا» بود و هر درکه از درکات دوزخ که در حق این طایفه پرداختند سرمایه همه هم از دکان «زین للناس» بود. از هفت شهوت «حب الشهوات» هفت در بر دوزخ گشادند که «لها سبعه ابواب» و هفت جاده از انواع شهوات بر درکات آن نهادند که «حفت النار بالشهوات» تخم این هفت شهوت در هفت عضو انسانی بکاشتند و پنج حس را بتربیت آن فرو داشتند تا بمدت پانزده سال بر شجره هر تخمی ثمره شهوتی پدید آمد. بعد از آن صاحب شرع را بمعاملی آن فرستادند و بر هر عضوی خراج سجودی نهادند که «امیرت ان اسجد علی سبعه آراب» و فرمودند که اثمار آن اشجار را تخم سعادت آخرت سازند و در زمین عبودیت بدست شریعت اندازند که «الذنیا مزرعه الاخره».
عاطفت ذوالجلالی و عنایت لایزالی طایفهای را هم از بدایت فطرت بر صوب درجات بزمام کشی «وسیق الذین اتفوآ» بر جاده «و اما من خاف مقام ربه» بقدم «و نهی النفس عن الهوی» بمعاد «فان اجنه هی المأوی» رسانید و عزت متعالی از سطوت لاابالی طایفهای هم از مبدأ خلقیت برجهت درکات بتازیانه قهر «وسیق الذین کفروا» بر جاده «فاما من طغی» بقدم «و آثر الحیوه الدنیا» بمعاد و «فان الجحیم هی الماوی» دوانید که «هولا فیالجنه و لاابالی و هولاء فیالنار و لاابالی».
اگر نه عنایت بی علت سربگریبان جانی برآورد از کمد قهر او و سلاسل مکر او چکونه توان جست و بند طلسمات اعظم او کدام قوت توان شکست؟
سیر آمدهای از خویشتن میباید
بر خاسته ای ز جان و تن میباید
در هر گامی هزار بند افزون است
زین گرمروی بندشکن میباید
سودای تمنای سلوک سرهای ملوک را شاید از دست و پای هر گدای بینوا ابن فتح اعظم و کار معظم بر نیاید. اما اگر از تصرف ابلیس پر تلبیس خلاص توان یافت و با لباس اسلام و کسوت ایمان ازین جهان جان توان برد اینت دولتی تمام و سعادتی مستدام؛ اللهم اختم لنابخاتمه الاسلام. بیت
گر روز پسین چراغ عهدم نکشی
جانی بدهم براحت و خوش منشی
ور جامه اسلام ز من بر نکشی
مرگی که در اسلام بود اینت خوشی!
اما آنچ حکمت در میرانیدن بعد از حیات و زنده کردن بعد از ممات چه بود؟ تا جواب آن سرگشته غافل و گمگشته عاطل گفته آید که میگوید بیت
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز از چه قبل فکندش اندر کم و کاست
گر زشت آمد بس این صور عیب کراست
ورنیک آمد خرابی از بهر چراست؟
بدانک آدمی را پنج حالت است؛ اول حالت عدم چنانک فرمود «هل انی علیالاحسان حین منالدهر لم یکن شیئا مذکورا» یعنی در کتم عدم انسان را بمعلومی در علم حق وجو.دی بود اما بر وجود خویش شعوری نداشت ذاکر خویش نبود و مذکور خویش نبود.
دوم حالت وجود در عالم ارواح چنانک خواجه علیهالسلام فرمود «الارواح جنود مجنده فما تعارف منها ائتلف و ماتناکر منها اختلف» یعنی چون ازکتم عدم بعالم ارواح پیوست او را برخود شعوری پدید آمد ذاکر و مذکور خویش ببود.
سیم حالت تعلق روح بقالب چنانک فرمود «ونفخت فیه من روحی»
چهارم حالت مفارقت روح از قالب چنانک فرمود: «کل نفس ذائقه الموت».
پنجم حالت اعادت روح بقالب چنانک فرمود «ثم یمیتکم ثم یحییکم» و فرمود «قل یحییها الذی انشا ها اول مره».
و این پنج حالت انسان را بضرورت میبایست تا در معرفت ذات و صفات خداوندی بکمال خویش تواند رسید و آنچ حکمت خداوندی بود در آفرینش موجودات بحصول پیوندد که «کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف».
اول حالت عدم میبایست تا چون در عالم ارواح او را وجودی حادث پدید آید و او را بر هستی خویش شعور افتد بحدوث خویش عالم شود بمعرفت قدم صانع خویش عارف شود.
دوم حالت وجود در عالم ارواح میبایست تا پیش از آنک بعالم اجسام پیوندد ذوق شهود بیواسطه بازیابد در صفای روحانیت و مستفیض فیض بیحجاب گردد واستحقاق استماع خطاب «الست بربکم» گیرد و استعداد سعادت «بلی» یابد.
و چون دولت مکالمه بیواسطه یافت حضرت عزت را بربوبیت باز داند و بصفات مریدی و حیی و متکلمی و سمیعی و بصیری و عالمی و قادری و باقیی که صفات ذات است بشناسد و اگر او را در عالم ارواح وجود نبودی پیش از آنک باجسام پیوندد نه معرفت حقیقی بدان صفات حاصل داشتی و نه آن استحقاق بودی او را که در عالم اجسام دیگر باره بتربیت بصفای روحانیت باز رسیدی تا مقام مکالمه حق حاصل کردی.
سیم حالت تعلق روح بقالب میبایست تا آلات کمالات معرفت اکتساف کند که بر جزویات و کلیات غیب و شهادت بدان وقوف توان یافت و حق را بصفات رازقی و رحمانی و رحیمی و غفاری و ستاری و منعمی و منعمی و محسنی و وهابی و توابی درین حالت توان شناخت و در تربیت روح بمدد این آلات بمقاماتی توان رسید در معرفت که در عالم ارواح حاصل نشدی از مشاهدات و مکاشفات و علوم لدنی و انواع تجلی و تصرفات جذبات و وصول بحضرت خداوندی و اصناف معارف که در بیان نگنجد.
چهارم؛ حالت مفارقت روح از قالب میبایست از دو وجه:
یکی آنک تا آلایشی که روح از صحبت اجسام حاصل کرده است در مفارقت آن بتدریج از و برخیزد وانسی و الفی که باجسمانیات گرفته است بروزگار بگذارد دیگرباره با صفای روحانیت افتد و بصفاتی که از آلت قالب حاصل کرده است بیمزاحمت قالب از حضرت عزت برخوردار معرفت و قربت شود بیشوایب بشریت و کدورت خلقیت.
دوم آنک ذوقی از معارف غیبی بواسطه آلات مکتسب قالبی در حالت بیقالبی حاصل کند که آن ذوق در عالم ارواح نداشت زیراک آلت ادراک آن نداشت و در عالم اجسام هم نداشت زیرا که آنچ مییافت از پس حجاب قالب مییافت اکنون بیمزاحمت قالب یابد.
شخص انسانی بر مثال شجرهای است تخم آن شجره روح پاک محمدی صلیالله علیه وسلم که «اول ما خلقالله روحی». و چنانک ابتدا از تخم بیخهای درخت در زمین پدید آید آنگه شجره بر روی زمین ظاهرر شود آنگه بر شجره ثمره پدید آید همچنین از تخم روح محمدی صلیالله عیه بیخهای عالم ارواح ملکوت پدید آمد پس شجره جسمانیات ازین بیخها بر روی زمین عالم محسوس ظاهر شد و از شجره جسمانیات برگهای حیوانات برخاست پس ثمره انسانیت بر سر شاخ شجره کاینات پدید آید.
و ثمره تا بر درخت باشد ذوقی دیگر دهد چون انگور و زردآلو چون از درخت باز کنی و مدتی در آفتاب بگذاری تا بتصرف آفتاب انگور مویز شود و زردآلود کشته گردد ذوقی دیگر دهد. اگرچه بر درخت هم تصرف آفتاب مییافت اما تا پای در طینت شجره داشت از خاصیت طینت شجره چیزی بامدد آفتاب جمع میشد در انگور رطوبتی وحموضتی باقی میبود، اکنون که تصرف شجره ازو منقطع شد مویز حلاوتی دیگر دهد که تربیت آفتاب بیزحمت شجره یافته است. ابتدا انگور در تربیت یافتن بشجره محتاج بود اگر شجره نبودی بمجرد تصرف آفتاب انگور پدید نیامدی وچون انگور پخته شد بر درخت بمقام میویزی نرسیدی. اینجا انگور از درخت باز باید کرد و با آفتاب مجرد آن را پرورش دادن تا میویز شیرن شود.
پس روح را ثمره کردار از شجره قالب مفارقت باید داد تا یک چندی تصرف آفتاب نظر الهی بیواسطه مزاحمت طینت قالب بیابد که ابتدا چون بکمال درجه انسانیت نرسیده بود در عالم ارواح قابل تصرف آن نظرها نیامدی و بصفت ممیتی حق عارف حقیقی جز بواسطه مرگ صورتی نتوان شد ودر اینجا اسرار و دقایق بسیار است که کتب بشرح آن وفا نکند.
پنجم حالت اعادت روح بقالب میبایست از آن سبب که کمال انسان در آن است که در جملگی ممالک غیب و شهادت دنیا و آخرت بخلافت خداوندی متصرف باشد و از انواع تنعمات که در هر دو عالم از برای او ساختهاند که «اعددت لعبادی الصالحین ما لا عین و رأت و لا أذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر» برخورداری بکمال یابد.
و این تنعمات بعضی روحانی است و بعضی جسمانی. آنچ از تنعمات جسمانی است جز بواسطه آلات جسمانی در آن تصرف نتوان کرد. پس قالب جسمانی دنیاوی فانی را برنگ آخرت نورانی باقی حشر کنند که «یوم تبدل الارض غیرالارض». اگر چه همان قالب باشد اما نه بدان صفت دنیاوی بود.
قالب دنیاوی را از چهار عنصر خاک و باد و آب و آتش ساختهاند اما آب و خاک بر وی غالب بود که «من طین لارب» و این هر دو محسوس و کثیف است که حاسه بصر ادراک آن کند و با دو آتش که هر دو لطیف و نامحسوس است که حاسه بصر ادراک آن نکند در قالب مغلوب و متمکن کرده.
این قالب را در آخرت که عالم لطافت است هم ازین چهار عنصر سازند اما باد و آتش را غالب کنند که هر دو لطیف است و خاک و آب را مغلوب کنند و متمکن گردانندتا در غایت لطافت باشد و مومن را آن نور که امروز در دل او متمکن است بر صورت او غالب کنند که «یسعی نورهم بین ایدیهیم» اشارت «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه» هم بدین معنی است.
پس چون قالب لطیف و نورانی باشد مزاحمت روح ننماید زیراک آنچ ازو زحمت تولد کردی بتصرف «و نزعنا ما فی صدورهم من غل» از وی بیرون بردهاند. همچنانک آبگینهگر از جوهر آبگینه خاک و کدورت بیرون برده است و او را شفاف و صافی گردانیده تا ظاهر و باطن او یکرنگ شده است. از ظاهر آن باطن میتوان دید و از باطن آن ظاهر آن میتوان دید.
«یوم تبلی الرائر» اشارت بدین معنی است که آنچ در باطنهاست بر ظاهرها پیدا شود.
رق الزجاج و رقت الخمر
فتشا بها فتشا کل الامر
تا در حدیث میآید که مغز در استخوان بهشتیان بتوان دید از غایت لطافت.
پس قالب را بدین لطافت حشر کنند تا از تنعمات هشت بهشت استیفای حظ خویش میکند و از آن هیچ کدورت تولد نکند که مزاحمت روح تواند نمود و بصفت محییی حق جز بواسطه احیای صورتی عارف حقیقی نتوان شد که «قل یحییهاالذی انشأها اول مره».
و روح را بعد از انک در صحبت قالب پرورش بکمال یافته بود و آلات معرفت تمام حاصل کرده و از قالب مفارقت داده و مدتها در عالم غیب بتابش نظر عنایت تربیت یافته و آلایش جسمانی ازو بتدریج محو شده و از فیض حق رزقهای بیواسطه گرفته که «یرزقون فرحین بما آتیهم الله من فضله» وقوتی تمام حاصل کرده با عالم قالب فرستند. تا بواسطه آن آلات جسمانی در کل ممالک بمالکیت و ملکیت تصرف میکند و در مقام بیواسطگی از تنعمات روحانی بیمزاحمت آلات جسمانی استیفای حظ او فر میکند و ذوق کمال معرفت و قربت در مقام عندیت «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» مییابد. چنانک نه روح جسم را از کار خویش شاغل بود و نه جسم روح را از کار خویش شاغل بود «لا یشغله شأن عن شأن». لاجرم عنوان نامه حق بدو این بود که «من الملک الحی الذی لایموت الیالملک الحی الذی لایموت».
و فرق میان بندگی و خداوندی آنک او سبحانه و تعالی درین ممالک باستقلال و اصالت متصرف بود بیاحتیاج بآلت و بنده بنیابت و خلافت متصرف بودف بواسطه آلت. والله علیه بالصواب.
این قدر اشارت بس بودف باقی اسرار الهی را اجازت افشا نیست که «افشاء سر الربوبیه کفر عرفها من عرفها وجهلها من جهلها». و صلیالله علی محمد و آله اجمعین.
برگردان به زبان ساده
قال الله تعالی: «فاما من طغی و آثر الحیوه الدنیا فان الجحیم هی الماوی».
هوش مصنوعی: خداوند متعال فرموده است: «اما کسی که ظلم کرده و زندگی دنیا را برگزیند، آتش دوزخ جایش خواهد بود».
و قال تعالی. «لا یصلیها الا الا شقی الذی کذب و تولی».
هوش مصنوعی: و خداوند فرمود: «جز انسانهای شقی که دروغ گفتند و روی برگرداندند، کسی به آن نمیرسد.»
و قال النبی صلی الله علیه و سلم: «حفت الجنه با لمکاره و حفت النار بالشهوات».
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «Paradise is surrounded by difficulties و Hell is surrounded by desires.»
بدانک روندگان راه معاد دو طایفهاند: سعدا و اشقیا. و هر طایفه را قدمی است که بدان قدم میروند و جادهای است که بران جاده سیر میکنند. و هر یک را معادی است که بدان قدم بران جاده بدان معاد میرسند.
هوش مصنوعی: مسافران مسیر آخرت به دو دسته تقسیم میشوند: سعادتمندان و شقاوتمندان. هر دسته مسیری دارد که بر اساس آن حرکت میکنند و راهی که طی میکنند. همچنین، هر کدام مقصد خاصی دارند که با قدمبرداشتن در آن مسیر به آن مقصد میرسند.
فاما سعدا دو طایفهاند: خواص و عوام. عوام بقدم مخالفت نفس و هوا و ترک شهوات و لذات بر جاده طاعت و فرمان شریعت و متابعت سنت بمعاد بهشت و درجات آن میرسند که «فاما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی». و خواص بقدم «یحبهم» بر جاده «یحبونه» بمعاد «مقعد صدق» میرسند در مقام عندیت که «ان المتقین فی جنات و نهر» آلایه چنانک شرح آن برفته است.
هوش مصنوعی: دو دسته از مردم وجود دارند: خاص و عام. افراد عام با غلبه بر خواستههای نفس و ترک شهوتها و لذتها، به مسیر اطاعت و پیروی از شریعت و سنت میرسند و بهشت و درجات آن را به دست میآورند. همانطور که در قرآن آمده، کسانی که از مقام پروردگارشان میترسند و نفس خود را از پیروی از هوا و هوس باز میدارند، به بهشت میرسند. افراد خاص نیز با محبت خداوند به سوی مقامی عالی و جایگاههای باصداقت در آخرت خواهند رسید، چنانکه در آیات قرآن بیان شده است که پارسایان در باغها و نهرها خواهند بود.
و اما اشقیا هم دو طایفهاند: یکی شقی و دوم اشقی.
هوش مصنوعی: و اما بدبختها به دو گروه تقسیم میشوند: یکی گروه شقی و دیگری گروه اشقی.
شقی بعضی عاصیان امتاند که بر موافقت هوای نفس ثابت قدماند و بر مخالفت فرمان حق مصر و بقدم استیفای لذات و شهوات نفسانی بر جاده عصیان حق بمعاد دوزخ و درکات آن میرسند که «فاما من طغی». و خواجه هم ازینجا فرمود که: «حفت النار بالشهوات» و جایی دیگر فرمود که. «اکثر ما یدخل امتی النار الا جوفان الفم و الفرج». گفت: بیشتر چیزی که امت مرا بدوزخ برد دهان و فرج است. یعنی بدهان حرام خوردن و در خوردن حلال اسراف کردن و بفرج شهوت حرام راندن و از بهر شهوت حلال در حرام و ظلم و فساد گوناگون افتادن.
هوش مصنوعی: بعضی از گناهکاران به شدت نسبت به خواستههای نفس خود پایبند هستند و از پیروی از دستورات الهی سرپیچی میکنند. آنها برای ارضای لذتها و شهوات نفسانی خود به سمت آتش جهنم و عذاب آن حرکت میکنند. یکی از عالمان گفته است که آتش جهنم با شهوات احاطه شده و بیشتر کسانی که به جهنم میروند، به خاطر دو چیز است: دهان و فرج. یعنی به خاطر پرخوری از حرام و اسراف در حلال، و همچنین به خاطر دنبال کردن شهوات حرام و ظلم و فساد.
و اما اشقی صفت کافر و منافق است که بکلی روی بطلب دنیا و تمتعات آن آورده است و چون بهیمه همگی همت بر استیفای لذات و شهوات و تمتعات نفسانی و حیوانی مصروف گردانیده و پشت بر دین و کار دین و آخرت کرده و نعیم باقی را در تنعم فانی باخته دنیا تمام بدست نیامده و از آخرت برآمده که «من کان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فیالاخره من نصیب».
هوش مصنوعی: افراد بدبخت و جاهل، کافر و منافق هستند که تمام تلاششان را صرف رسیدن به دنیا و لذتهای آن کردهاند. آنها مانند حیوانات، تمام همت و انرژی خود را صرف لذتجویی و خواستههای نفسانی و حیوانی کرده و از دین و امور مربوط به آن و آخرت فاصله گرفتهاند. این افراد نعمتهای همیشگی را به خاطر لذتهای زودگذر دنیایی از دست دادهاند و درنهایت چیزی از آخرت نخواهند داشت.
فرق میان شقی واشقی آن است که شقی را اگرچه نفس او بشقاوت عصیان حق و مخالفت فرمان گرفتارست اما دلش بسعادت قبول ایمان و بسلیم فرمان حق بر کارست.
هوش مصنوعی: تفاوت میان شقی و اشقی این است که شقی با وجود اینکه روح او به خاطر نافرمانی از حق و مخالفت با دستورات، در وضعیت ناخوشایندی قرار دارد، اما دلش به سوی سعادت و پذیرش ایمان و اطاعت از فرمان حق گرایش دارد.
گرچه بسر کوی تو بر نگذشتم
هرگز ز سر کوی تو در نگذشتم
هوش مصنوعی: هرچند که از محور و کوی تو عبور نکردهام، اما هرگز از عشق و یاد تو دل بر نداشتهام.
دولت اقرارا لسان و تصدیق جنان حاصل دارد اگر چه معامله عمل ارکان بجای نیاورد چون بوعید حق بدوزخ در رود که «فاما الذین شقوا ففی النار» الایه اما کلمه «لااله الا الله» و شفاعت محمد رسول الله او را بدانجا در بنگذارد بدین استثنا که فرمود «الا ما شاء ربک»ه هم عاقبت خلاص یابد و معاد اصلی او هم بهشت باشد.
هوش مصنوعی: دولت و قدرت، اگرچه در عمل به تمام ارکان خود نرسد، همچنان اقرار و تصدیق واقعی را در دل دارد. حتی اگر شخصی به گناه دچار شود و به جهنم برود، ممکن است کلمه «لا اله الا الله» و شفاعت پیامبر محمد او را نجات دهد. این موضوع به استثنای جملهای وابسته است که میگوید: «مگر آنچه پروردگارت بخواهد». بنابراین، او در نهایت میتواند نجات یابد و سرانجام بهشت را به عنوان سرنوشت اصلی خود داشته باشد.
در حدیث صحیح میآید که: جمعی را از دوزخ بیرون آرند چون انگشت سوخته و ایشان را بنهر الحیات فرو برند گوشت و پوست بریشان بروید و از آنجا بر آیند رویهای ایشان چون ماه شب چهارده بر پیشانی ایشان نبشته که «هولا عتقاء الله من النار».
هوش مصنوعی: در یک روایت معتبر آمده است که گروهی از جهنم خارج میشوند، در حالتی شبیه به افرادی که انگشتشان سوخته است. آنها را به نهر حیات میبرند و در آنجا گوشت و پوستشان تازه میشود. سپس از آنجا بیرون میآیند و چهرههایشان همچون ماه شب چهارده میدرخشد. بر پیشانی آنها نوشته شده است: «اینها آزادشدگان خدا از آتش هستند».
اما اشقی آن است که در دوزخ موبد و مخلد بماند و درو نور کلمه «لا اله الا الله» نباشد که بدان خلاص یابد و اهلیت شفاعت محمد رسول الله ندارد. خلود ابد جز چنین کس را نباشد. چنانک میفرماید: «لا یصلیها الا الا شقی الذی کذب و تولی». مومن را ورود باشد «و ان منکم الا واردها» ولکن صلی نباشد صلی اشقی را باشد که «لا یصلیها الا الا شقی الذی کذب و تولی». و جایی دیگر میفرماید «سیصلی نارا ذات لهب».
هوش مصنوعی: اما بدترین و شقیترین افراد کسانی هستند که در دوزخ باقی میمانند و در آنجا نمیتوانند به نور کلمه «لا اله الا الله» دست یابند، که به واسطه آن نجات یابند و از شفاعت محمد رسول الله برخوردار نباشند. هیچ کس دیگری غیر از این افراد در دوزخ جاودانه نخواهد بود. چنانکه گفته شده است: «تنها شقیای که در دوزخ وارد میشود، کسی است که انکار کرده و روی برگردانده است». مؤمنان به طور قطع وارد دوزخ خواهند شد، اما فقط شقیها هستند که در آتش دوزخ باقی میمانند و کافرانی که انکار کرده و روی برگرداندهاند، در آتش عذابی شدید خواهند سوخت.
و هر طایفه را از اهل فسق و عصیان و کفر و خذلان مناسب روش او در دوزخ و درکات آن مقامگاهی و مرجعی و معادی باشد بر تفاوت. چنانک خواجه علیه السلام در حق ابو طالب فرمود: «ان ابا طالب لفی ضحضاح من النار». فرمود که ابو طالب در درکه اول باشد از دوزخ و کف پای او بیش بر آتش نباشد اما مغز در سر او از حرارت بر جوشد. و در حق منافقان فرمود «ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار».
هوش مصنوعی: هر گروهی از افراد فاسق، عاصی و کافر جایگاه و وضعیت خاصی در دوزخ دارند که با روش و عملکرد آنها متناسب است. به عنوان مثال، در مورد ابوطالب گفته شده است که او در سطحی از آتش دوزخ قرار دارد که تنها کف پایش در آتش است، ولی عذاب حرارت آن به مغز سرش میرسد. همچنین در مورد منافقان ذکر شده که آنها در پایینترین سطح دوزخ قرار دارند.
و کفر بر کفر تفاوت دارد و نفاق بر نفاق همچنین و هر یک را راهی معین و معادی روشن است. کافران مقلد دیگرند و کافران محقق دیگر چنانک مومنان محقق دیگرند و مومنان مقلد دیگر. چندانک ایمان محقق فضلیت دارد بر ایمان مقلد عذاب کافر محقق زیادت باشد بر عذاب کافر مقلد.
هوش مصنوعی: کفر و نفاق انواع مختلفی دارند و هر کدام ویژگیها و مسیر خاص خود را دارند. کافران مقلد با کافران محقق متفاوتند، همچنین مومنان نیز به دو دسته مقلد و محقق تقسیم میشوند. ایمان محقق ارزشی بالاتر از ایمان مقلد دارد و همینطور، عذاب برای کافران محقق نیز شدیدتر از عذاب کافران مقلد خواهد بود.
کفر بتقلید آن است که از مادر و پدر بتقلید یافتهاند که «انا وجدنا آبائنا علی امه». آنچ از اهل شهر و ولایت و مادر و پدر دیدند و شنودند از ادیان مختلف بتقلید فرا گرفتند و بخذلان دران بماندند. ایشان در درکه اولین دوزخ باشند.
هوش مصنوعی: کفر به تقلید یعنی اینکه انسان بدون بررسی و تحقیق، فقط به خاطر اینکه پدر و مادرش یا افراد دیگر به چیزی اعتقاد دارند، آن عقیده را قبول کند. این افراد به دلیل دیدن و شنیدن آموزههای مختلف از محیط اطرافشان، به طور ناخودآگاه به این باورها روی میآورند و به همین دلیل از حقیقت دور میمانند. این افراد در زمره کسانی خواهند بود که در جهنم قرار میگیرند.
و کفر بتحقیق آن است که بر آنچ از مادر و پدر بتقلید یافتند قناعت نکنند و رنج برند و مشقت کشند و بطلب دلیل بر خیزند و عمرها در تحصیل علوم کفر بسر برند و کتب تکرار کنند و بمجاهده و ریاضت مشغول شوند و در تصفیه نفس کوشند از بهر تفکر در ادله و براهین عقلی. تا شبهتها بدست آورند که بدان نفی صانع کنند یا اثبات صانعی ناقص.
هوش مصنوعی: کفر به این معناست که فرد به آنچه از پدر و مادرش آموخته است قناعت نکند و در جستجوی دلایل برآید. او برای رسیدن به این دلایل، دچار رنج و زحمت میشود و سالها از عمرش را صرف تحصیل علوم بیهوده میکند، کتابها را مرور میکند و به مجاهده و تمرینهای سخت میپردازد، تا بتواند افکارش را از طریق تفکر در دلایل و براهین عقلانی پاکسازی کند. هدف او به دست آوردن شبهات است تا با استفاده از آنها وجود خدا را انکار کند یا خدایی ناقص را ثابت کند.
چنانک گویند: مختار نیست و بجزویات عالم نیست و خالق جهان نیست بمبدعی و موجدی بل که موجب و موثرست و جهان اثر اوست و تقدم موثر بر اثر نه تقدمی زمانی است. و بدین ان خواهند که: جهان قدیم است و باقی است و فنا پذیر نیست و حق تعالی بر افنای آن قادر نیست و بآفریدن عالمی دیگر عاجزست. و مانند این کفرها شیطان بر نظر ایشان آراید و نفس ایشان را غرور دهد که کمال معرفت و حکمت درین معنی است و هر کس که نه برین اعتقادست از اهل تقلیدست و نابیناست تا بتقلید بعصا کشان داده است یعنی انبیا علیهم السلام.
هوش مصنوعی: میگویند که خدا مختار نیست و جزئی از عالم محسوب نمیشود و خالق جهان نیست، بلکه تنها موجب و تأثیرگذار است و جهان اثر اوست. تقدم مؤثر بر اثر به معنای تقدم زمانی نیست. آنها به این نتیجه میرسند که جهان قدیم و جاودانه است و فناپذیر نیست و خداوند نمیتواند آن را فانی کند و نیز نمیتواند جهانی دیگر بیافریند. شیطان با این افکار شیطانی آنها را فریب میدهد و نفسشان را فریب میدهد که کمال معرفت و حکمت در این دیدگاه است. هر کس که به این اعتقاد ندارد، از اهل تقلید و نابیناست، که به تقلید از انبیا هدایت شده است.
و گویند: انبیا حکما بودند و هرچ گفتند از حکمت گفتند اما با جاهلان سخن بقدر حوصله و فهم ایشان گفتند. ایشان را چنان نمودند که مارسولان خداییم و جبرئیل نزدیک ما میآید و پیغام حق میآورد و کتاب از خدای بما آورده است. و کتابها ساخته ایشان بود و احکام شرع انبیا نهادند از بهر مصلحت معاش خلق بر قانون حکمت. و ایشان هر چ با خلق گفتند رمزی بود که کردند و بدان معنی دیگر خواستند: جبرئیل عبارت از عقل فعال بود و میکائیل عبارت از عقل مستفاد که از عقل کل فیض میگرفتند و استفادت معانی معقول میکردند و خبر با نفس مدرکه و نفس ناطقه میدادند.
هوش مصنوعی: میگویند که پیامبران حکمتی در دل داشتند و هر چه گفتند، بر پایه wisdom بود، اما سخنانشان را با جهال به اندازه توانایی و فهمشان بیان میکردند. اینگونه نشان میدادند که ما همچون خدایان هستیم و جبرئیل نزد ما میآید و پیام حق را میآورد و کتابی از خدا به ما میدهد. در واقع این کتابها را خودشان ساخته بودند و قوانین شرع پیامبران را به منظور مصلحت زندگی مردم و بر اساس قوانین حکمت تنظیم کردند. هر آنچه که با مردم گفتند، به نوعی رمز و رمزی بود که از آن معناهای دیگری نیز در نظر داشتند: جبرئیل نمادی از عقل فعال و میکائیل نماد عقل مستفاد بود که از عقل کل فیض میگرفتند و معانی قابل درک را استخراج میکردند و خبر را به نفس ادراککننده و نفس ناطقه منتقل میکردند.
و هم ازین جنس خیالات فاسد و موهومات و مشبهات انگیزند و از انگیخته دیگران قبول کنند. زیراک موافق هوای نفس است و نفس خود در اصل جبلت کافر است که «ان النفس لاماره بالسو». چون این شبهات بادله و براهین معقول نمای بشنود بجان و دل در آویزد «وافق شن طبقه». چندانک در نفس اقرار بدین کفرها پدید میآید انکار دردین و شرع زیادت میشود. پس اقرار بر کفر و انکار بر دین نفس را دو قدم است که بغایت نهایت اسفل سالفین دوزخ بدان توان رسید که «خطوتان و قد وصلت».
هوش مصنوعی: این متن به بررسی تأثیرات منفی افکار غلط و توهمات میپردازد. نویسنده به این نکته اشاره میکند که برخی افراد از اندیشههای دیگران تأثیر میپذیرند، بهویژه زمانی که این اندیشهها با تمایلات و خواستههای نفسشان همخوانی دارد. این موضوع به این دلیل است که نفس انسان به طور طبیعی تمایل به کفر دارد و گاهی انسان به افکار نادرست دلبسته میشود. همین مسئله باعث میشود که افراد به تدریج نسبت به اصول دینی خود انکار کنند و در نهایت به کفر برسند. به عبارت دیگر، اعتراف به کفر و انکار دین دو مرحلهای است که فرد را به بدترین عواقب میکشاند.
و این آفت امروز در میان مسلمانی بسیار شده است که بسی جهال خود را بتحصیل این علوم مشغول کردهاند و آن را علم اصول دین نام کرده تاکسی بر خبث عقیدت و فسق معامله ایشان واقف نشود. و بسی طالب علمان غمر که نظری ندارند در علوم دین یا نوری زیادت از عالم یقین در تمنی طلب علم برمیخیزند و سفرها میکنند و از اتفاق بد و خذلان حق با صحبت مفلسفی میافتند. و از ان نوع علم در پیش ایشان مینهند و بتدریج آن کفرها بر نظر ایشان میآرایند و در دل ایشان تحصیل آن علم و اعتقاد بدان کفر و ضلالت که حکمت و اصول نام نهادهاند شیرین میگردانند. و آن بیچارگان کار ناآزموده و از حقایق دین و مقامات اهل یقین بیخبر بوده دران میآویزند و نفس ایشان بدان مغرور میشود و شرب میخورد که ما محققان خواهیم بود و از تقلید خلاص خواهیم یافت. محقق خواهند بود اما در کفر و از تقلید بیرون آیند اما از تفلید ایمان.
هوش مصنوعی: امروزه، این مشکل در میان مسلمانان به شدت رواج پیدا کرده است که عدهای به یادگیری علمهایی مشغول هستند و آن را به نام علوم اصول دین معرفی میکنند تا کسی به فساد عقاید و رفتارهای نادرست آنها پی نبرد. بسیاری از دانشپژوهان که به واقعیات دینی توجهی ندارند یا از علم واقعی دور هستند، برای کسب علم به سفرهای طولانی میروند و به خاطر بدشانسی و دوری از حق، با افرادی که تفکرات نادرستی دارند، نشست و برخاست میکنند. این افراد علوم بیپایه را به آنها معرفی میکنند و به تدریج، افکار کفرآمیز را در ذهنشان جالب جلوه میدهند. این بیچارهها به دلیل نداشتن تجربه و بیاطلاعی از حقایق دین و مقامهای اهل یقین، به این افکار غلط روی میآورند و نفسشان فریب میخورد که گمان میکنند به حقایق میرسند و از تقلید رها میشوند. اما در حقیقت، آنها محقق خواهند بود، اما در کفر و از تقلید خارج خواهند شد، اما این خروج از تقلید به معنی دور شدن از ایمان است.
و هر عامی بیچاره که با یکی ازینها صحبت میگیرد از دمها و نفسهای مرده این قوم هزار گونه شک و شبهت و نقصان و خلل در ایمان او پدید میآید.
هوش مصنوعی: هر فرد عادی که با این افراد صحبت کند، از نفسها و افکار نادرست آنها، هزاران نوع شک و تردید و نقص و مشکل در ایمان خود پیدا خواهد کرد.
و بسیارست که نفسی مستعد آن کفرها دارند بتقلید آن کفرها قبول میکنند و بکلی از دایره اسلام بیرون میافتند. و شومی آن اعتقاد بد ایشان در دیگران سرایت میکند چون شتر گروک که در میان شتران افتد هر روز دیگری گروک میشود.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد هستند که به دلیل تأثیرپذیری از دیگران، به کفر روی میآورند و به کلی از دین اسلام خارج میشوند. اعتقاد نادرست آنها به راحتی به دیگران منتقل میشود، مانند اینکه وقتی شتری بیمار در میان شتران باشد، هر روز یک شتر دیگر نیز به بیماری آن مبتلا میشود.
و هیچ پادشاه را درد دین دامن جان نمیگیرد که در دفع این آفت کوشد تا جبر این خلل کند. و این آفت درین بیست سال کمابیش ظاهر شد و قوت گرفت والا در عهدهای پیشین کس را ازین طایفه زهره نبودی که افشای این معنی کردی کفر خویش پنهان داشتندی که دردین ائمه متقی بسیار بودند و پادشاهان دیندار که دین را از چنین آلایشها محفوظ میداشتند.
هوش مصنوعی: هیچ پادشاهی از مشکلات مذهبی در امان نیست و نمیتواند نادیده بگیرد که باید برای رفع این معضلات تلاش کند. این مشکل در بیست سال اخیر بیشتر شناخته شده و قویتر شده است، در حالی که در زمانهای گذشته، هیچکس جرات بیان آن را نداشت. در آن زمان، بسیاری از عالمان دین و پادشاهان دیندار وجود داشتند که سعی میکردند دین را از این گونه آلودگیها حفظ کنند.
درین عهد ائمه متقی کم ماندند که غمخوارگی دین کنند و جنس این خللها در حضرت پادشاهان عرضه دارند تا بجبر آن مشغول باشند. لاجرم خوف آن است که از دین قال و قیلی که در بعضی افواه مانده است از پیش برخیزد و جهان قال و قیل کفر گیرد. آنچ حقیقت مسلمانی بود در دلها بنماند الا ماشاءالله در زبانها نیز نخواهد ماند. و از شومی چنین احوال است که حق تعالی قهر و غضب خویش را در صورت کفار تتار فرستاده است تا چنانک حقیقت مسلمانی بر خاسته است این صورتهای بیمعنی بر اندازد. این کار کجا رسید خواهد گویی؟ حال را هرچ روزست حیلت و مکر و استیلای آن ملاعین زیادت است و غفلت و معصیت اهل اسلام زیادت که مایه این مفسدت بود «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس».
هوش مصنوعی: در این دوران، تعداد کمی از ائمه با تقوا باقی ماندهاند که برای دین تلاش کنند و مسائل دین را به پادشاهان ارائه دهند تا آنها را حل و فصل کنند. از این رو، نگرانی وجود دارد که دین به آن نوعی گفتوگو و بحثهایی که در برخی از صحبتها دیده میشود، به حالت فراموشی برود و کفر در جهان گسترش یابد. آنچه به عنوان حقیقت مسلمانی در دلها وجود دارد، جز آنچه خدا بخواهد، در زبانها نیز باقی نخواهد ماند. وضعیت کنونی به قدری نگرانکننده است که خداوند خشم و قهر خود را در وجود دشمنان دین مانند مغولان نمایان کرده است. تا زمانی که حقیقت مسلمانی از بین برود، این موجودات بیمعنی نیز از صحنه حذف خواهند شد. در حال حاضر هر روز، نیرنگ، فریب و سلطه این بداندیشان بیشتر میشود و غفلت و معصیت در میان مسلمانان افزایش یافته که موجب فساد شده است، همانطور که در آیهای آمده: "فساد در دریا و زمین به دلیل اعمال مردم ظهور پیدا کرده است."
باقی است شراب طلخ در جام هنوز
تا خود بکجا رسد سرانجام هنوز
هوش مصنوعی: شراب تلخی در جام باقی مانده و هنوز نمیدانیم که به کجا خواهد رسید یا چه سرنوشتی در انتظارش است.
«الحکم لله انا لله رضینا بقضاء الله».
هوش مصنوعی: حکم از آن خداست و ما به قضا و قدر الهی راضی هستیم.
اما نفاق هم بر تفاوت آمد: نفاقی است در اسلام و نفاقی است در کفر.
هوش مصنوعی: اما نفاق به دو نوع تقسیم میشود: نفاقی که در درون اسلام وجود دارد و نفاقی که در کفر و بیخدایی وجود دارد.
اما نفاقی در اسلام آن است که خواجه علیهالسلام در حدیث صحیح فرمود: «ثلث من کن فیه فهو منافق و من کانت فیه خصله منها ففیه خصله من النفاق حتی یدعها و ان صام وصلی و زعم انه مسلم اذا حدث کذب و اذا و عد اخلف و اذا ائتمن خان». فرمود که: سه خصلت است که در هر آنک این سه خصلت باشد او منافق است و در هر که یک خصلت ازان باشد دو دانگ از نفاق در وی باشد تا آنگه که آن خصلتها ترک نکند از نفاق بیرون نیاید اگر چه نماز کند و روزه دارد و گوید که من مسلمانم. و این خصلتها آن است که: چون سخن گوید دروغ گوید و چون وعده دهد خلاف کند و چون امانتی به وی دهند خیانت کند.
هوش مصنوعی: نفاق در اسلام به سه ویژگی تعبیر شده است که اگر کسی این سه ویژگی را داشته باشد، او را منافق میدانند. همچنین اگر کسی فقط یکی از این ویژگیها را داشته باشد، نشانهای از نفاق در او وجود دارد که تا زمانی که آن ویژگیها را ترک نکند، نمیتواند از نفاق خارج شود، حتی اگر نماز بخواند و روزه بگیرد و ادعای مسلمانی کند. این ویژگیها عبارتند از: وقتی صحبت میکند، دروغ میگوید؛ وقتی وعده میدهد، به عهدش عمل نمیکند؛ و وقتی امانتی به او سپرده میشود، خیانت میکند.
و در روایتی دیگر و خصلت دیگر را هم از نفاق نهاده است: «اذاعا هد غدر و اذا خاصم فجر» اگر عهد کند با مسلمانی دران عهد غدر کند و خلاف آرد و اگر با کسی خصومت کند بزبان فحش گوید و دشنام دهد.
هوش مصنوعی: در روایت دیگری، یکی از نشانههای نفاق ذکر شده است: اگر با کسی توافق کند و به آن توافق خیانت کند و وفا نکند، و همچنین وقتی با کسی وارد مجادله شود، زبانش به فحش و دشنام آغشته شود.
این معاملات از نفاق اهل اسلام است. و آنچ حقیقت است این احادیث تهدیدی و وعیدی تمام است اهل اسلام را زیراکه کم کسی ازین خصلتها خلاص مییابد. و خواجه علیه السلام در دعا میفرمود: «اللهم انی اعوذ بک من الشقاق و النفاق و سوء الاخلاق» بر ما واجبتر است که پیوسته این دعا گوییم بر ما نفاق در کفر چنان است که این فلسفیان و دهریان و طبایعیان و تناسخیان و مباحیان و اسماعیلیان میکنند چون در میان مسلمانان باشند گویند ما مسلمانیم و اعتقاد ایشان آن کفرها و شبهتها باشد که نموده آمد و چون با بنای جنس خویش رسند اعتقاد خویش آشکارا کنند و گویند ما بدین مقلدان استهزا میکنیم. حق تعالی از احوال ایشان خبر میدهد «واذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا الی یعمهون» و هر کافر که کفر پنهان دارد و دعوی مسلمانی کند بزبان هم ازین جمله باشد. و مرجع و معاد منافقان آن است که فرمود»ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار ولن تجد لهم نصیرا».
هوش مصنوعی: این معاملات نشاندهنده نفاق در میان مسلمانان است. حقیقت این است که این احادیث تهدیدکننده برای مسلمانان میتواند باشد، چرا که کم کسی از این ویژگیها رهایی مییابد. خواجه در دعا میفرماید: «خداوند، من به تو از شقاق، نفاق و اخلاق ناپسند پناه میبرم». بنابراین، بر ما واجب است که همواره این دعا را بگوییم. نفاق در کفر، مشابه رفتاری است که برخی فلاسفه و افرادی که اعتقادات خاصی دارند از خود نشان میدهند. آنها در میان مسلمانان ادعای مسلمان بودن دارند، در حالیکه اعتقاداتشان در واقع کفر و شبهه است. وقتی با همنوعان خود مواجه میشوند، اعتقاداتشان را به وضوح بیان میکنند و میگویند به مقلدان میخندند. خداوند از حال آنها خبر میدهد که وقتی با مومنان ملاقات میکنند میگویند ما ایمان آوردهایم، در حالی که این افراد در حقیقت نفاق را در دل دارند. کسانی که کفر خود را پنهان کرده و ادعای مسلمان بودن میکنند نیز از این قاعده مستثنی نیستند. جایگاه و سرنوشت منافقان همان است که گفته شده: «منافقان در پایینترین درجه آتش هستند و برای آنها یاریگری نخواهی یافت».
قدر دولت اسلام که شناسد و شکر نعمت ایمان که تواند کرد؟
هوش مصنوعی: افرادی که به اهمیت و ارزش حکومت اسلامی آگاه هستند و میتوانند نعمت ایمان را قدر بشناسند، میتوانند از آن بهرهمند شوند و شکر آن را به جا آورند.
ای قبله هر که مقبل آمد کویت
روی دل جمله بختیاران سویت
هوش مصنوعی: ای معبود و محبوب! هر کسی که با دل به سوی تو میآید، تمام بختیاران و خوش بختها به سمت تو روی میآورند.
امروز کسی کز تو بگرداند روی
فردا بکدام دیده بیند رویت
هوش مصنوعی: اگر امروز کسی از تو روی بگرداند، فردا با کدام چشم میتواند زیبایی تو را ببیند؟
با چندین هزار آفات که در راه آدمی نهادهاند و بچندین گونه ابتلا که او را مبتلا گردانیدهاند اگر نه نظر عنایت خداوندی فریادرسی و دستگیری او کند از دامگاه دنیا که آراسته «زین للناس» است و ببندهای محکم بسته «حب الشهوات» است چگونه خلاص یابد؟ خصوصا سر تا سر این دامگاه هفت دانه «من النساء البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الانعام و الحرث» پاشیده که اگر ازین هفت نوع دانه یک بودی نفس بهیمه صفت آدم دانه خوار آن آمدی.
هوش مصنوعی: انسان در مسیر زندگی با هزاران مشکل و آفت مواجه است و به انواع مختلفی از چالشها گرفتار میشود. اگر کمک و توجه خداوندی شامل حال او نشود، چگونه میتواند از این دنیای پر زرق و برق که مملو از تمایلات و هوای نفس است، رهایی یابد؟ بهخصوص که در این دنیا، هفت نوع نعمت مانند زن، فرزند، طلا و نقره، اسبهای نژاده، دامها و محصولات کشاورزی وجود دارد که اگر فقط یکی از این نعمتها باشد، انسان با طرز تفکری شبیه به جانوران، به آن تمایل پیدا میکند.
آدم را علیهالسلام با آن همه شرف و مرتبه از یک دانه بیش منع نکردند که «و لا تقر با هذره الشجره» چون توفیق امتناع رفیق او نشد در دام عصیان و نسیان افتاد که «و عصی آدم ربه فغوی». چون او را بخود بازگذاشت صفت او «و عصی آدم» بود چون بلطف خودش برداشت سمت او «اصطفی ادم شد. بهشت گامگاه او بود که «ولکم فیها ما تشتهی الا نفس» چون با آدم توفیق رفیق نبود کامگاه او را دامگاه گشت. ابلیس بیک دانه دوصید میکرد که «فاز لهما الشیطان» دنیا دامگاه بود چون توفیق با آدم رفیق شد او را کامگاه آمد بیک کلمه «ربنا ظلمنا» بکام «ثم اجتباه» میرسید.
هوش مصنوعی: آدم علیهالسلام با تمام شرافت و مقامش فقط از یک درخت منع شد که به او گفتند به این درخت نزدیک نشو. اما او به دلیل نداشتن توفیق و همراهی مناسب، در دام عصیان و فراموشی افتاد و از پروردگار خویش نافرمانی کرد. وقتی خداوند او را به حال خود رها کرد، نتیجهاش این بود که آدم نافرمانی کرد. با این حال، خداوند به او لطف کرد و او را انتخاب نمود. بهشت محل مناسبی برای او بود زیرا در آن هر چیزی که میخواست وجود داشت. اما چون همراهی و توفیق برای آدم وجود نداشت، آن محل مناسب برای او تبدیل به دام رقابت و گمراهی شد. ابلیس توانست او را با همان یک درخت فریب دهد. دنیا برای او تبدیل به دام شد، اما هنگامی که خداوند توفیق را به او عطا کرد و او با کلمه "پروردگارا، به خود ظلم کردیم" به سوی خدا بازگشت، به مقام انتخاب و رحمت الهی رسید.
یک ساعت مدد لطف بآدم کمتر رسید برای دم بنماند چون مدد لطف در رسید بدان ندم بنماند. للشیخ شیخنسا مجدالمله والدین قدسالله روحهالعزیز. بیت
هوش مصنوعی: کمک و لطفی که به انسان میرسد، معمولاً به طور موقتی است و نمیتوانیم بر آن تکیه کنیم. وقتی این کمک و لطف به ما میرسد، باید از آن بهرهبرداری کنیم، زیرا ممکن است که دوباره به سراغ ما نیاید. این نکته به ویژه در مورد شیخی که در اینجا به او اشاره شده، بسیار قابل توجه است.
از لطف تو هیچ بنده نومید شد
مقبول تو جز مقبل جاوید نشد
هوش مصنوعی: هیچ بندهای از محبت و رحمت تو ناامید نمیشود و فقط کسی که همیشه به تو روی آورده، مورد قبول واقع میشود.
لطفت بکدام ذره پیوست دمی
کان ذره به از هزار خرشید نشد
هوش مصنوعی: لطفت با کدام ذره گره خورده است که آن ذره از هزاران خرشید هم برتر و بهتر نیست؟
و بحقیقت هر سلاصل واغلال که شقی و اشقی را درین دامگاه ساختند مایه همه از آن هفت متاع «ذلک متاع الحیوه الدنیا» بود و هر درکه از درکات دوزخ که در حق این طایفه پرداختند سرمایه همه هم از دکان «زین للناس» بود. از هفت شهوت «حب الشهوات» هفت در بر دوزخ گشادند که «لها سبعه ابواب» و هفت جاده از انواع شهوات بر درکات آن نهادند که «حفت النار بالشهوات» تخم این هفت شهوت در هفت عضو انسانی بکاشتند و پنج حس را بتربیت آن فرو داشتند تا بمدت پانزده سال بر شجره هر تخمی ثمره شهوتی پدید آمد. بعد از آن صاحب شرع را بمعاملی آن فرستادند و بر هر عضوی خراج سجودی نهادند که «امیرت ان اسجد علی سبعه آراب» و فرمودند که اثمار آن اشجار را تخم سعادت آخرت سازند و در زمین عبودیت بدست شریعت اندازند که «الذنیا مزرعه الاخره».
هوش مصنوعی: در واقع، هر زنجیر و محدودیتی که بر گردن انسانهای نیکوکار گذاشته شده، ریشهاش در هفت مادهای است که به عنوان «متاع زندگی دنیوی» شناخته میشود. و هر عذابی که برای این گروه در آتش جهنم در نظر گرفته شده، از همان دکانی که انسانها را به زینتهای دنیا وابسته کرده، نشأت میگیرد. از هفت شهوات «حب الشهوات»، هفت در به سوی جهنم گشوده شده که هر یک از آنها دارای ویژگیهای خاصی است و برای هر یک از درکات جهنم، انواع مختلفی از شهوات در نظر گرفته شده. تخم این هفت شهوت در هفت عضو انسان کاشته شده و پنج حس انسان تحت تأثیر آن تربیت شدهاند، به طوری که در مدت پانزده سال، از هر تخم، میوهای از شهوات میروید. سپس پیغمبران به سوی انسانها فرستاده شدند تا راه را به آنها نشان دهند و بر هر عضو انسانی، خراج سجدهای تعیین کردند و فرمودند که میوههای این درختان باید برای سعادت آخرت به کار برود و در زمین عبودیت به وسیله شریعت کاشته شود، چرا که این دنیا مزرعه آخرت است.
عاطفت ذوالجلالی و عنایت لایزالی طایفهای را هم از بدایت فطرت بر صوب درجات بزمام کشی «وسیق الذین اتفوآ» بر جاده «و اما من خاف مقام ربه» بقدم «و نهی النفس عن الهوی» بمعاد «فان اجنه هی المأوی» رسانید و عزت متعالی از سطوت لاابالی طایفهای هم از مبدأ خلقیت برجهت درکات بتازیانه قهر «وسیق الذین کفروا» بر جاده «فاما من طغی» بقدم «و آثر الحیوه الدنیا» بمعاد و «فان الجحیم هی الماوی» دوانید که «هولا فیالجنه و لاابالی و هولاء فیالنار و لاابالی».
هوش مصنوعی: عاطفه و رحمت خداوند برخی افراد را از آغاز آفرینش به سوی مقاماتی رهنمون میشود که در آن بهشت و پاداشهای الهی میرسند. این افراد با ترس از مقام پروردگار و کنترل نفس خود، بر مسیر درست حرکت میکنند. اما گروهی دیگر که به دنبال لذتهای دنیوی هستند و از قهر الهی فاصله میگیرند، به عذابهای آخرت گرفتار میشوند. در نهایت، تفاوت در سرنوشت این دو گروه به وضوح نمایان است؛ برخی در بهشت و برخی در جهنم قرار میگیرند.
اگر نه عنایت بی علت سربگریبان جانی برآورد از کمد قهر او و سلاسل مکر او چکونه توان جست و بند طلسمات اعظم او کدام قوت توان شکست؟
هوش مصنوعی: اگر لطف و محبت بیدلیلی از درون خود به سوی کسی نمایان شود و از قهر و خشم او، جان او در خطر بیفتد، چگونه میتوان از قید و بندهای نقشههای مکر و حیلهاش رهایی پیدا کرد و کدام نیرویی میتواند طلسمهای بزرگ او را بشکند؟
سیر آمدهای از خویشتن میباید
بر خاسته ای ز جان و تن میباید
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو در مسیر خود به سوی آگاهی و تحول پیشرفت کردهای و برای این تغییرات، لازم است که از خود قدیمیت دست بکشی و به ابعاد جدیدی از وجودت توجه کنی.
در هر گامی هزار بند افزون است
زین گرمروی بندشکن میباید
هوش مصنوعی: در هر قدم که برمیداری، هزار مشکل و سختی وجود دارد. برای رهایی از این مشکلات، باید از کسی که تواناییش در شکستن زنجیرهاست کمک بگیری.
سودای تمنای سلوک سرهای ملوک را شاید از دست و پای هر گدای بینوا ابن فتح اعظم و کار معظم بر نیاید. اما اگر از تصرف ابلیس پر تلبیس خلاص توان یافت و با لباس اسلام و کسوت ایمان ازین جهان جان توان برد اینت دولتی تمام و سعادتی مستدام؛ اللهم اختم لنابخاتمه الاسلام. بیت
هوش مصنوعی: در آرزوی رسیدن به مسیر درست، شاید تلاش یک گدا یا هر فردی به تنهایی کافی نباشد. اما اگر بتوانیم از وسوسههای شیطانی رهایی پیدا کنیم و با ایمان و لباس اسلام به زندگیامان ادامه دهیم، به زندگیای پربار و خوشبخت دست خواهیم یافت. خداوند، بر ما پایان خوشی با ایمان عطا فرما.
گر روز پسین چراغ عهدم نکشی
جانی بدهم براحت و خوش منشی
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت به پیمانم وفا نکنی، من جانم را به راحتی و با خوشنیتی فدای تو میکنم.
ور جامه اسلام ز من بر نکشی
مرگی که در اسلام بود اینت خوشی!
هوش مصنوعی: اگر جامه اسلام را از من بگیری، مرگ و فناءای که در این دین نهفته است، برایم خوشایند نیست!
اما آنچ حکمت در میرانیدن بعد از حیات و زنده کردن بعد از ممات چه بود؟ تا جواب آن سرگشته غافل و گمگشته عاطل گفته آید که میگوید بیت
هوش مصنوعی: اما حکمت در از بین بردن انسانها پس از زندگی و زنده کردن آنها بعد از مرگ چه چیزی میتواند باشد؟ تا پاسخ این سوال را کسی بدهد که در حالت سرگشتگی و غفلت است و پیوسته در جستجوی معنا میباشد.
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز از چه قبل فکندش اندر کم و کاست
هوش مصنوعی: زمانی که کسی ویژگیها و خصوصیات مختلف را به خوبی در کنار هم چیده و تنظیم کرده است، پس چرا هنوز از لحاظ نقص و کمبود دچار مشکل است؟
گر زشت آمد بس این صور عیب کراست
ورنیک آمد خرابی از بهر چراست؟
هوش مصنوعی: اگر این صورت زشت به نظر میرسد، این عیب از کیست؟ و اگر زیبایی وجود ندارد، چرا این همه خرابی و ناهماهنگی وجود دارد؟
بدانک آدمی را پنج حالت است؛ اول حالت عدم چنانک فرمود «هل انی علیالاحسان حین منالدهر لم یکن شیئا مذکورا» یعنی در کتم عدم انسان را بمعلومی در علم حق وجو.دی بود اما بر وجود خویش شعوری نداشت ذاکر خویش نبود و مذکور خویش نبود.
هوش مصنوعی: انسان پنج وضعیت مختلف دارد. اولین وضعیت، حالت عدم است. در این حالت، بر اساس گفتهای، وقتی انسان وجود نداشت، هیچ چیز به یاد نمیآمد. یعنی قبل از اینکه انسان وجود داشته باشد، در علم الهی او چیزی شناخته شده بود، اما خود او از وجودش بیخبر بود و نداشتن شعور از تنهاییاش را احساس نمیکرد.
دوم حالت وجود در عالم ارواح چنانک خواجه علیهالسلام فرمود «الارواح جنود مجنده فما تعارف منها ائتلف و ماتناکر منها اختلف» یعنی چون ازکتم عدم بعالم ارواح پیوست او را برخود شعوری پدید آمد ذاکر و مذکور خویش ببود.
هوش مصنوعی: در حالت دوم وجود در دنیای ارواح، همانطور که خواجه فرموده است، ارواح مانند سپاهیانی هستند که به یکدیگر وابستهاند. آنهایی که با یکدیگر آشنا هستند، به هم میپیوندند و آنهایی که دچار ناآشناییاند، از هم فاصله میگیرند. به این معنا که وقتی از عدم به دنیای ارواح منتقل میشوند، شعوری در آنها به وجود میآید که باعث میشود خود را یادآوری کنند و به یاد آورند.
سیم حالت تعلق روح بقالب چنانک فرمود «ونفخت فیه من روحی»
هوش مصنوعی: سیم، به شکل وابستگی روح به جسم اشاره میکند، همانطور که در آیهای آمده است که خداوند فرمود: «و از روح خود در آن دمیدم».
چهارم حالت مفارقت روح از قالب چنانک فرمود: «کل نفس ذائقه الموت».
هوش مصنوعی: چهارمین حالت زمانی است که روح از بدن جدا میشود، همانطور که خداوند فرموده است: «هر نفس طعم مرگ را خواهد چشید».
پنجم حالت اعادت روح بقالب چنانک فرمود «ثم یمیتکم ثم یحییکم» و فرمود «قل یحییها الذی انشا ها اول مره».
هوش مصنوعی: پنجمین حالت، بازگشت روح به بدن است، چنانکه خداوند فرموده است: «سپس شما را میمیراند و سپس زنده میکند» و در جایی دیگر فرموده است: «بگو همانکسی که ابتدا آن را آفرید، زندهاش میکند».
و این پنج حالت انسان را بضرورت میبایست تا در معرفت ذات و صفات خداوندی بکمال خویش تواند رسید و آنچ حکمت خداوندی بود در آفرینش موجودات بحصول پیوندد که «کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف».
هوش مصنوعی: این پنج حالت، لازم است که انسان برای دستیابی به شناخت کامل از ذات و صفات الهی تجربه کند. این امکان باعث میشود که حکمت خداوند در خلق موجودات به تحقق بپیوندد، چرا که خداوند فرمود: «من گنجی پنهان بودم و دوست داشتم که شناخته شوم».
اول حالت عدم میبایست تا چون در عالم ارواح او را وجودی حادث پدید آید و او را بر هستی خویش شعور افتد بحدوث خویش عالم شود بمعرفت قدم صانع خویش عارف شود.
هوش مصنوعی: در ابتدا، باید مرحلهای از عدم وجود داشته باشد تا در دنیای ارواح، وجودی نو برای او پدید آید. او باید به وجود خود آگاهی پیدا کند و به واسطه این آگاهی، با خالق خود آشنا شود و به شناخت او برسد.
دوم حالت وجود در عالم ارواح میبایست تا پیش از آنک بعالم اجسام پیوندد ذوق شهود بیواسطه بازیابد در صفای روحانیت و مستفیض فیض بیحجاب گردد واستحقاق استماع خطاب «الست بربکم» گیرد و استعداد سعادت «بلی» یابد.
هوش مصنوعی: در مرحله دوم وجود در دنیای ارواح، قبل از اینکه به دنیای اجسام متصل شود، باید تجربهای از شهود مستقیم داشته باشد و در عین پاکی روحی، از فیض الهی بهرهمند شود. این مرحله باعث میشود که استعداد شنیدن خطاب «آیا من پروردگار شما نیستم» را پیدا کند و توانایی رسیدن به سعادت را به دست آورد.
و چون دولت مکالمه بیواسطه یافت حضرت عزت را بربوبیت باز داند و بصفات مریدی و حیی و متکلمی و سمیعی و بصیری و عالمی و قادری و باقیی که صفات ذات است بشناسد و اگر او را در عالم ارواح وجود نبودی پیش از آنک باجسام پیوندد نه معرفت حقیقی بدان صفات حاصل داشتی و نه آن استحقاق بودی او را که در عالم اجسام دیگر باره بتربیت بصفای روحانیت باز رسیدی تا مقام مکالمه حق حاصل کردی.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان ارتباط مستقیم و بیواسطهای با خداوند پیدا کند، میتواند او را در مقام ربوبیت بشناسد و صفات مختلفی همچون مریدی، حیات، قدرت شنیدن، دیدن، علم، توانایی و جاودانگی که از صفات ذاتی او هستند را درک کند. اگرچه که وجود او در عالم ارواح پیش از پیوستن به جسم، شناسایی واقعی این صفات برای انسان ممکن نیست و او لایق آن نخواهد بود که در این دنیا به تربیت روحانی نایل آید و به آن مقام مکالمه با حق برسد.
سیم حالت تعلق روح بقالب میبایست تا آلات کمالات معرفت اکتساف کند که بر جزویات و کلیات غیب و شهادت بدان وقوف توان یافت و حق را بصفات رازقی و رحمانی و رحیمی و غفاری و ستاری و منعمی و منعمی و محسنی و وهابی و توابی درین حالت توان شناخت و در تربیت روح بمدد این آلات بمقاماتی توان رسید در معرفت که در عالم ارواح حاصل نشدی از مشاهدات و مکاشفات و علوم لدنی و انواع تجلی و تصرفات جذبات و وصول بحضرت خداوندی و اصناف معارف که در بیان نگنجد.
هوش مصنوعی: برای اینکه روح به کمالات شناخت و معرفت دست یابد، باید با حالت تعلق به عالم مثال مرتبط شود. در این حالت، انسان میتواند بر جزئیات و کلیات غیب و شهادت آگاهی یابد و صفات الهی مانند رازق، رحمان، رحیم، غفار، ستار، نعمتدهنده، محسنی، و وهاب را بشناسد. از طریق این شناختها و ابزارهایی که در تربیت روح به کار میروند، میتوان به مقامات بالایی در شناخت و معرفت دست یافت، مقاماتی که در عالم ارواح و از طریق مشاهدات و مکاشفات، علوم باطنی، و تجلیات مختلف به دست نخواهد آمد.
چهارم؛ حالت مفارقت روح از قالب میبایست از دو وجه:
هوش مصنوعی: چهارم؛ زمانی که روح از بدن جدا میشود، باید از دو جنبه مورد بررسی قرار گیرد:
یکی آنک تا آلایشی که روح از صحبت اجسام حاصل کرده است در مفارقت آن بتدریج از و برخیزد وانسی و الفی که باجسمانیات گرفته است بروزگار بگذارد دیگرباره با صفای روحانیت افتد و بصفاتی که از آلت قالب حاصل کرده است بیمزاحمت قالب از حضرت عزت برخوردار معرفت و قربت شود بیشوایب بشریت و کدورت خلقیت.
هوش مصنوعی: یک نفر باید به تدریج از آلودگیهایی که روح از ارتباط با اجسام و دنیای مادی به دست آورده، رهایی یابد و پیوندی که با جسم دارد را رها کند. سپس روح فرصتی خواهد یافت تا با صفای خود دوباره به سمت حالتهای روحانی برگردد و با صفاتی که صرفاً از جسم به دست آورده، بدون مزاحمت جسم، به مرتبهای از شناخت و نزدیکی به کمال برسد؛ بدون اینکه از ویژگیهای انسانی و مشکلات دنیوی متاثر شود.
دوم آنک ذوقی از معارف غیبی بواسطه آلات مکتسب قالبی در حالت بیقالبی حاصل کند که آن ذوق در عالم ارواح نداشت زیراک آلت ادراک آن نداشت و در عالم اجسام هم نداشت زیرا که آنچ مییافت از پس حجاب قالب مییافت اکنون بیمزاحمت قالب یابد.
هوش مصنوعی: دوم اینکه فردی میتواند از دانش نامحسوس به وسیله ابزارهای مادی در حالی که از محدودیتهای جسمانی آزاد است، بهرهمند شود. این در حالی است که در دنیای ارواح، ابزار درک این دانش را نداشت و در دنیای مادی نیز به خاطر وجود موانع قافل بود. اما اکنون بدون وجود این موانع، به این دانش دست مییابد.
شخص انسانی بر مثال شجرهای است تخم آن شجره روح پاک محمدی صلیالله علیه وسلم که «اول ما خلقالله روحی». و چنانک ابتدا از تخم بیخهای درخت در زمین پدید آید آنگه شجره بر روی زمین ظاهرر شود آنگه بر شجره ثمره پدید آید همچنین از تخم روح محمدی صلیالله عیه بیخهای عالم ارواح ملکوت پدید آمد پس شجره جسمانیات ازین بیخها بر روی زمین عالم محسوس ظاهر شد و از شجره جسمانیات برگهای حیوانات برخاست پس ثمره انسانیت بر سر شاخ شجره کاینات پدید آید.
هوش مصنوعی: انسان مانند درختی است که تخم آن، روح پاک حضرت محمد (ص) است. همانطور که ابتدا از تخم، ریشههای درخت در زمین رشد میکند و سپس درخت بر روی زمین نمایان میشود و میوههایی به بار میآورد، روح محمدی نیز باعث ظهور ریشههای عالم ارواح در عالم ملکوت شده است. سپس این ریشهها به شکل جسمانیات در عالم محسوس ظهور کردند و از جسمانیات، موجودات حیوانی شکل گرفتند. در نهایت، میوهی انسانیت در بالای درخت کائنات به وجود آمد.
و ثمره تا بر درخت باشد ذوقی دیگر دهد چون انگور و زردآلو چون از درخت باز کنی و مدتی در آفتاب بگذاری تا بتصرف آفتاب انگور مویز شود و زردآلود کشته گردد ذوقی دیگر دهد. اگرچه بر درخت هم تصرف آفتاب مییافت اما تا پای در طینت شجره داشت از خاصیت طینت شجره چیزی بامدد آفتاب جمع میشد در انگور رطوبتی وحموضتی باقی میبود، اکنون که تصرف شجره ازو منقطع شد مویز حلاوتی دیگر دهد که تربیت آفتاب بیزحمت شجره یافته است. ابتدا انگور در تربیت یافتن بشجره محتاج بود اگر شجره نبودی بمجرد تصرف آفتاب انگور پدید نیامدی وچون انگور پخته شد بر درخت بمقام میویزی نرسیدی. اینجا انگور از درخت باز باید کرد و با آفتاب مجرد آن را پرورش دادن تا میویز شیرن شود.
هوش مصنوعی: وقتی میوهها همچنان روی درخت هستند، طعمی متفاوت دارند، مانند انگور و زردآلو. اما وقتی از درخت جدا شوند و مدتی زیر نور خورشید قرار بگیرند، طعم جدیدی به خود میگیرند. در این حالت، انگور به مویز تبدیل میشود و زردآلو نیز خاصیتهای جدیدی پیدا میکند. هرچند که درخت هم تحت تأثیر نور خورشید قرار دارد، ولی تا زمانی که میوه به درخت وصل است، خاصیتهای درخت بر آن تاثیر میگذارد و رطوبت و ترشی خاصی در آن باقی میماند. وقتی که ارتباط میوه با درخت قطع میشود، مویز طعمی شیرینتر پیدا میکند که فقط تحت تأثیر آفتاب رشد کرده است. در ابتدا، انگور برای رشد به درخت نیاز دارد و اگر درخت نبود، با تنها نور خورشید نمیتوانست به وجود بیاید. وقتی که انگور کاملاً رسیده میشود، باید از درخت جدا گردد و تنها تحت نور آفتاب پرورش یابد تا به مویز خوشمزهای تبدیل شود.
پس روح را ثمره کردار از شجره قالب مفارقت باید داد تا یک چندی تصرف آفتاب نظر الهی بیواسطه مزاحمت طینت قالب بیابد که ابتدا چون بکمال درجه انسانیت نرسیده بود در عالم ارواح قابل تصرف آن نظرها نیامدی و بصفت ممیتی حق عارف حقیقی جز بواسطه مرگ صورتی نتوان شد ودر اینجا اسرار و دقایق بسیار است که کتب بشرح آن وفا نکند.
هوش مصنوعی: روح باید از جسم مادی جدا شود تا بتواند مدتی تحت تأثیر نور و نظر خداوند قرار گیرد. چون در ابتدا، روح توانایی دریافت این تأثیرات را نداشت و به کمال انسانیت نرسیده بود. در حقیقت، برای رسیدن به عوالم بالاتر، تنها با مرگ جسم مادی است که میتوان به درک واقعی خداوند نائل آمد. مسائلی عمیق و اسرار زیادی در این موضوع نهفته است که هیچ کتابی نمیتواند به طور کامل آنها را شرح دهد.
پنجم حالت اعادت روح بقالب میبایست از آن سبب که کمال انسان در آن است که در جملگی ممالک غیب و شهادت دنیا و آخرت بخلافت خداوندی متصرف باشد و از انواع تنعمات که در هر دو عالم از برای او ساختهاند که «اعددت لعبادی الصالحین ما لا عین و رأت و لا أذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر» برخورداری بکمال یابد.
هوش مصنوعی: پنجمین حالت بازگشت روح به جسم باید به این دلیل باشد که کمال انسان در این است که در تمام ابعاد غیبی و جهانی، هم در دنیا و هم در آخرت، تحت سرپرستی الهی قرار گیرد و از انواع نعمتهایی که برای او در هر دو جهان فراهم شده، بهرهمند شود. به گونهای که گفته شده: «برای بندگان صالح من چیزهایی آماده کردهام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به دل هیچ انسانی خطور کرده است.»
و این تنعمات بعضی روحانی است و بعضی جسمانی. آنچ از تنعمات جسمانی است جز بواسطه آلات جسمانی در آن تصرف نتوان کرد. پس قالب جسمانی دنیاوی فانی را برنگ آخرت نورانی باقی حشر کنند که «یوم تبدل الارض غیرالارض». اگر چه همان قالب باشد اما نه بدان صفت دنیاوی بود.
هوش مصنوعی: برخی از لذات و شادیها روحانی هستند و برخی دیگر جسمانی. لذات جسمانی را نمیتوان بدون استفاده از ابزار و وسایل جسمانی تجربه کرد. بنابراین، شکل و قالب دنیوی و فانی را در روز قیامت به شکلی نورانی و ماندگار تبدیل میکنند، به طوری که در آن روز زمین به غیر از زمین کنونی تغییر خواهد کرد. هرچند که همان شکل ظاهری باقی میماند، اما به هیچوجه به صفت دنیوی خود نخواهد بود.
قالب دنیاوی را از چهار عنصر خاک و باد و آب و آتش ساختهاند اما آب و خاک بر وی غالب بود که «من طین لارب» و این هر دو محسوس و کثیف است که حاسه بصر ادراک آن کند و با دو آتش که هر دو لطیف و نامحسوس است که حاسه بصر ادراک آن نکند در قالب مغلوب و متمکن کرده.
هوش مصنوعی: دنیا از چهار عنصر اصلی یعنی خاک، باد، آب و آتش تشکیل شده است، اما تأثیر خاک و آب بیشتر بوده است. این دو عنصر قابل حس و ملموس هستند و چشم میتواند آنها را ببیند. در مقابل، دو عنصر دیگر یعنی آتش که لطیف و نامحسوس هستند، توسط حس بینایی قابل شناسایی نیستند و در نتیجه، در این قالب، تحت تأثیر خاک و آب قرار گرفتهاند.
این قالب را در آخرت که عالم لطافت است هم ازین چهار عنصر سازند اما باد و آتش را غالب کنند که هر دو لطیف است و خاک و آب را مغلوب کنند و متمکن گردانندتا در غایت لطافت باشد و مومن را آن نور که امروز در دل او متمکن است بر صورت او غالب کنند که «یسعی نورهم بین ایدیهیم» اشارت «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه» هم بدین معنی است.
هوش مصنوعی: در آخرت که جهان لطیف و نورانی است، این چهار عنصر به شکلی جدید ترکیب میشوند. در آنجا، عناصر باد و آتش که خود ساختاری لطیف دارند، تسلط پیدا میکنند و عناصر خاک و آب تحت تأثیر قرار میگیرند. این ترکیب جدید به حدی لطیف میشود که نور ایمان در دل مومنان، بر ظاهر آنها نیز تسلط خواهد یافت. این نکته همچنین به مطلبی اشاره دارد که در روز قیامت، برخی چهرهها نورانی و برخی دیگر تاریک خواهند شد.
پس چون قالب لطیف و نورانی باشد مزاحمت روح ننماید زیراک آنچ ازو زحمت تولد کردی بتصرف «و نزعنا ما فی صدورهم من غل» از وی بیرون بردهاند. همچنانک آبگینهگر از جوهر آبگینه خاک و کدورت بیرون برده است و او را شفاف و صافی گردانیده تا ظاهر و باطن او یکرنگ شده است. از ظاهر آن باطن میتوان دید و از باطن آن ظاهر آن میتوان دید.
هوش مصنوعی: وقتی که قالبی لطیف و نورانی باشد، روح را آزار نخواهد داد. زیرا آنچه را که بهخاطر تولد بهدست آوردهایم، با تصرفی که انجام شده، از دلها پاک کردهاند. مانند اینکه یک شیشهگر از مواد اولیه، آلودگیها و ناخالصیها را خارج کرده و آن را شفاف و صاف کرده است، بهگونهای که ظاهر و باطن آن یکسان شده است. از ظاهر این شفافیت میتوان باطن را دید و از باطن نیز میتوان به ظاهر پی برد.
«یوم تبلی الرائر» اشارت بدین معنی است که آنچ در باطنهاست بر ظاهرها پیدا شود.
هوش مصنوعی: «یوم تبلی الرائر» به معنای این است که آنچه در دلها و باطنها وجود دارد، در ظاهرها نمایان شود.
رق الزجاج و رقت الخمر
فتشا بها فتشا کل الامر
هوش مصنوعی: شیشه میچرخد و شراب رقیق میشود، و این حالت باعث میشود هر چیزی به جریان بیفتد و به حرکت درآید.
تا در حدیث میآید که مغز در استخوان بهشتیان بتوان دید از غایت لطافت.
هوش مصنوعی: در روایتها آمده است که به دلیل نرمی و لطافت، مغز در استخوانهای بهشتیان قابل مشاهده است.
پس قالب را بدین لطافت حشر کنند تا از تنعمات هشت بهشت استیفای حظ خویش میکند و از آن هیچ کدورت تولد نکند که مزاحمت روح تواند نمود و بصفت محییی حق جز بواسطه احیای صورتی عارف حقیقی نتوان شد که «قل یحییهاالذی انشأها اول مره».
هوش مصنوعی: قالب را به این نرمی میسازند تا از لذایذ و نعمتهای بهشت بهرهمند شود و هیچ گونه کدورتی ایجاد نکند، زیرا این کدورت میتواند مزاحم روح باشد. همچنین، برای رسیدن به مقام حیات حقیقی، تنها از طریق احیای واقعیات عارفانه میتوان به این هدف دست یافت.
و روح را بعد از انک در صحبت قالب پرورش بکمال یافته بود و آلات معرفت تمام حاصل کرده و از قالب مفارقت داده و مدتها در عالم غیب بتابش نظر عنایت تربیت یافته و آلایش جسمانی ازو بتدریج محو شده و از فیض حق رزقهای بیواسطه گرفته که «یرزقون فرحین بما آتیهم الله من فضله» وقوتی تمام حاصل کرده با عالم قالب فرستند. تا بواسطه آن آلات جسمانی در کل ممالک بمالکیت و ملکیت تصرف میکند و در مقام بیواسطگی از تنعمات روحانی بیمزاحمت آلات جسمانی استیفای حظ او فر میکند و ذوق کمال معرفت و قربت در مقام عندیت «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» مییابد. چنانک نه روح جسم را از کار خویش شاغل بود و نه جسم روح را از کار خویش شاغل بود «لا یشغله شأن عن شأن». لاجرم عنوان نامه حق بدو این بود که «من الملک الحی الذی لایموت الیالملک الحی الذی لایموت».
هوش مصنوعی: روح پس از اینکه در قالب جسمانی پرورش یافته و به کمال رسیده، به ابزارهای شناخت دست یافته و از جسم جدا شده است. مدتی در دنیای غیب تحت نظر و تربیت قرار گرفته و آلودگیهای جسمانی از او به تدریج محو شده است. او از فیض الهی بهرهمند شده و رزقهای بدون واسطه دریافت کرده است. روح قدرت کامل پیدا کرده و با استفاده از ابزارهای جسمانی میتواند در تمام سرزمینها تصرف کند. در ضمن، او به طور مستقیم از لذتهای روحانی بهرهمند میشود بدون اینکه مزاحمت جسمانی وجود داشته باشد. او تجربه کامل معرفت و نزدیکی به پروردگار را در مقام خاصی به نام "مقعد صدق" مییابد، بهطوریکه نه روح از فعالیتهای جسم غافل میماند و نه جسم از فعالیتهای روح. از این رو، خداوند او را به عنوان "ملک زندهای که نمیمیرد" معرفی کرده است.
و فرق میان بندگی و خداوندی آنک او سبحانه و تعالی درین ممالک باستقلال و اصالت متصرف بود بیاحتیاج بآلت و بنده بنیابت و خلافت متصرف بودف بواسطه آلت. والله علیه بالصواب.
هوش مصنوعی: تفاوت میان بندگی و خداوندی این است که خداوند در این جهان به طور مستقل و با اصالت اختیار دارد و نیازی به واسطه و بندگان ندارد، در حالی که انسانها باید از ابزار و نمایندگان برای مدیریتش استفاده کنند. خداوند در این زمینه به حق و حقیقت است.
این قدر اشارت بس بودف باقی اسرار الهی را اجازت افشا نیست که «افشاء سر الربوبیه کفر عرفها من عرفها وجهلها من جهلها». و صلیالله علی محمد و آله اجمعین.
هوش مصنوعی: این قسمت کافی است، چرا که افشای بقیه اسرار الهی مجاز نیست. کسی که این اسرار را بشناسد کافر است و کسی که آن را نشناسد، از آن بیخبر است. خداوند بر محمد و خانوادهاش درود بفرستد.