گنجور

فصل هشتم

قال الله تعالی: «و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی»

و قال النبی صلی الله علیه‌و سلم: «الارواح جنود مجنده فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف».

بدانک روح انسان از عالم امرست و اختصاص قربی دارد بحضرت که هیچ موجود ندارد چنانک شرح آن در فصول گذشته آمده است.

و عالم امر عبارت از عالمی است که مقدار و کمیت و مساحت نپذیرد بر ضد عالم خلق که آن مقدار و کمیت و مساحت پذیرد و اسم امر بر عالم ارواح ازان معنی افتاد که باشارت «کن» ظاهر شد بی‌توقف زمانی و بی‌واسطه ماده و اگرچه عالم خلق هم باشارت «کن» پدید میآید اما بواسطه مواد و امتداد ایام «خلق السموات و الارض فی سته ایام». و آن اشارت که میفرماید «قل الروح من امر ربی‌» یعنی از منشا کاف و نون خطاب «کن» برخاسته ببدیع فطرت بی‌ماده و هیولا حیات از صفت «هوالحی» یافته قایم بصفت قیومی گشته او ماده عالم ارواح آمده و عالم ارواح منشا عالم ملکوت شده و عالم ملکوت مصدر عالم ملک بوده‌ جملگی عالم ملک بملکوت قایم و ملکوت بارواح قایم و ارواح بروح انسانی قایم و روح بصفت قیومی قایم «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی و الیه ترجعون».

هر چ در عالم ملک و ملکوت پدید می‌آید جمله بوسایط پدید میآید الاوجود انسانی که ابتدا روح او باشارت «کن» پدید آمد بی‌واسطه و صورت قالب او تخمیر هم بی‌واسطه یافت که «خمرت طینه آدم بیدی اربعین صباحا» و در وقت ازدواج روح و قالب تشریف «و نفخت فیه» بی‌واسطه ارزانی داشت و اختصاص اضافت «من روحی» کرامت فرمود یعنی «روح حی بحیونی». چنانک ایجاد وجود روح از امر او بود اضافت وجود روح هم بامر خود کرد که «من امر ربی». چون ایجاد حیات روح از صفت محییی حق بود اضافت هم بحضرت کرد که «من روحی» و این دقیقه‌ای عظیم است.

پس کمال مرتبه روح در تحلیه روح آمده است بصفات ربوبیت تا خلافت آن حضرت را شاید و درین معنی مذاهب مختلف است. روندگان را طایفه‌ای بر آنندکه تا تزکیه نفس حاصل نیاید تحلیه روح میسر نشود و طایفه‌ای گفته‌اند: بی تحلیه روح تزکیه نفس میسر نگردد هم بران منوال که در فصل تصفیه دل شرح رفت.

مشایخ ما- قدس‌الله ارواحهم- برانند که اگر مدت عمر در تزکیه نفس بسر برند نفس تمام مزکی نگردد و کس بتحلیه روح نپردازد ولیکن چون اول نفس را بقید شرع محکم کردند و روی بتصفیه دل و تحلیه روح آوردند بر قضیه «من تقرب الی شبرا تقربت الیه ذراعا» الطاف خداوندی باستقبال کرم پدید آید و تصرفات جذبات عنایت و فیض فضل الوهیت متواتر گردد که «من اتانی یمشی اتیته اهرول» بیک لحظه چندان تزکیه نفس را حاصل شود که بمجاهده همه عمر حاصل نیامدی «جذبه من جذبات الحق توازی عمل الثقلین».

ولیکن دربدایت حال روح طفل صفت است او را تربیتی باید تا مستحق تحلیه گردد. زیراک روح تا در اماکن روحانی بود هنوز بجسم انسانی تعلق ناگرفته بر مثال طفلی بود در رحم مادر که آنجا غذایی مناسب آن مکان باید و او را علمی و شناختی باشد لایق آن مقام ولیکن از غذاهای متنوع و علوم و معارف مختلف که بعد از ولادت تواند یافت محروم و بیخبر باشد.

همچنین روح را در عالم ارواح از حضرت جلت غذایی که مدد حیات او کند میبود مناسب حوصله و همت روح در آن مقام و بر کلیات علوم و معارف اطلاعی روحانی داشت ولیکن از غذاهای گوناگون «ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی» محروم بود و از معارف و علوم جزویات عالم شهادت که بواسطه آلات حواس انسانی و قوای بشری و صفات نفسانی حاصل توان کرد بیخبر بود. و در ان وقت که بقالب پیوست چون طفل بودکه از رحم بمهد آید اگر پرورش بوجه خویش نیابد زود هلاک شود.

پس مادر مهربان او را گهواره نهد و دست و پای او بر بندد تا حرکات طبعی نکند که دست و پای بشکند یا کژ کند. و آنگه او را غذاهای این عالم که او هنوز غریب آن است نگاه دارد که هنوز معده او قوت هضم غذای این عالم ندارد او را هم بغذایی پروراند از ان عالم که نه ماه درو بوده است و با غذاهای آنجایی خو کرده و آن شیرست. تا چون مدتی بر آید و با هوای این عالم خوگر شود بتدریج او را بغذاهای لطیف این عالم پرورش دادن گیرد تا معده او بدین غذاها قوت یابد آنگه غذاهای کثیف را مستعد شود که حرکت و قوت و کارهای عنیف کردن را مدد از ان بود.

همچنین طفل روح چون بمهد قالب پیوست تمام دست و پای تصرف وی را ببربند اوامر و نواهی شرع بباید بست تا حرکات بر مقتضای طبع حیوانی نکند که خود را هلاک کند یا دست و پای صفات روحانی کژ کند یعنی مبدل کند بصفات نفسانی.

و او را از دو پستان طریقت و حقیقت شیر تصفیه و تحلیه می‌دادن که‌ آن هم غذایی است از ان عالم که او چندین هزار سال آنجا مقیم بوده است و از ان نوع غذا پرورش یافته‌ تا دل که او را بمثابت معده است طفل را بدان غذا قوت یابد و مستعد آن گردد که اگر در عالم شهادت از غداهای متنوع معاملات خلافت که «وجعلکم خلایف الارض» تناول کند- که قوت تحمل اعبا امانت بدان توان یافت- او را مضر نباشد بل که مقوی و مغذی او گردد.

و چنانک آنجا طفل آن شیر از پستان مادر خورد یا از پستان دایه و پرورش بواسطه ایشان یابد والا هلاک گردد اینجا طفل روح شیر طریقت و حقیقت از سر پستان مادر نبوت تواند خورد یا از دایه ولایت و پرورش از نبی یا شیخ که قایم مقام نبی است تواند گرفت والا هلاک شود.

و آنچ گفتیم طفل روح چون بمهد قالب پیوست تمام این تمامی آن است که بوقت بلاغت حاصل آید که وقت ظهور آثار عقل است. و روح از عهد آنک بتصرف نفخه حق در شکم مادر بطفل می‌پیوندد تا آنگه که بحد بلاغت میرسد آن نسبت دارد که وقت ولادت طفل بعضی اعضا بیرون آمده و بعضی هنوز نیامده تا آنگه که اعضای طفل تمام از مشیمه بیرون آید و بدست قابله رسد. زیرا که روح را تعلق با قالب بتدریج پدید میآید تا قالب در رحم باشد تعلق روح با او بحیات بود که حرکت نتیجه آن است تعلق او بحواس تمام پدید نیامده است بدین چشم نبیند و بدین گوش نشنود. چون از رحم بیرون آید تعلق او بحواس تمام پدید آید اما بقوای بشری بتدریج پدید آید.

همچنین بهر موضع از قالب که محل صفتی از صفات انسانی است تعلق تمام نگیرد الا بعد از ظهور آن صفت در آن محل چنانک حرص و غضب و شهوت و دیگر صفات هریک را موضعی و محلی معین است تا آن صفت در آن محل ظاهر نشود روح بدان موضع تعلق تمام پدید نیاورد.

آخرین صفتی که انسان را ظاهر شود تا او انسان مکلف و مخاطب تواند بود شهوت است. چون شهوت ظاهر گشت و روح بدان صفت ومحل تعلق گرفت از مشیمه غیب تمام بعالم شهادت بیرون آمد. اگر صاحب سعادت است در حال بدست قابله نبوت رسد او را در مهد شریعت دست و پای به بربند اوامر و نواهی بربندد و بپستان طریقت و حقیقت میپرورد.

و پرورش او در آن است که هر تعلق که روح از ازدواج قالب یافته است به واسطه حواس وقوای بشری و دیگر صفات جمله بتدریج باطل کند. زیراک او را این هر یکی واسطه حجابی و بعدی شده است از حضرت عزت و با هر چیز که انس گرفته است و بخوش آمد طبع در او آویخته آن چیز بند پای او شده است و سلسله گردن او آمده و وحشتی با حق پدید آورده و از ذوق شهود آن جمال بازمانده چون هریک از آن تعلقات باطل می‌کند حجابی و بندی و غلی ازو برمیخیزد و قربی بادید میآید و نسیم صبای سعادت بوی انس حضرت بمشام جانش میرساند فریاد میکند که:

نسیم الصبا اهدی الی نسیما
من بلده فیها الحبیب مقیما
باد آمد و بوی زلف جانان آورد
وان عشق کهن ناشده ما تو کرد
ای باد تو بوی آشنایی داری
زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد

اینجا طفل روح پرورده دو مادر شود: ازیک جانب از پستان طریقت شیر قطع تعلقات مألوفات طبع میخورد و ازیک جانب از پستان حقیقت شیر واردات غیبی و لوایح و لوامع انوار حضرتی میخورد و او «بین روضه و غدیر» تا آنگه که بتصرفات واردات و تجلیهای انوار روحانی روح از بند تعلقات جسمانی آزاد شود و از حبس صفات بشری خلاص یابد و باسر حد فطرت اولی رسد و باز مستحق استماع خطاب «الست بربکم» گردد و بجواب «بلی» قیام نماید.

اینجا چون روح از لباس بشریت بیرون آمد و آفت تصرف و هم و خیال ازو منقطع شد هرچ چه در ملک و ملکوت است بر و عرضه دارند تا در ذرات آفاق و آینه انفس جمله بینات حق مطالعه کند.

درین حالت اگر بدریچه حواس بیرون نگرد در هر چیز که نگاه کند اثر آیت حق درو مشاهده کند آن بزرگ ازینجا گفت «ما نظرت فی شیء الا و رایت الله فیه». اینجا عشق صافی گردد و از حجب عین و شین و قاف بیرون آید. هم روح بعشق درآویزد هم عشق بروح درآمیزد و از میان عشق و روح دوگانگی برخیزد یگانگی پدید آید هر چند روح خود را طلبدف عشق را یابد. بیت

بس کز غم عشق ماهرویی خوردم
خود را بمیان عشق در گم کردم

تا اکنون زندگی قالب بروح بود اکنون زندگی روح بعشق بود. بیت

گر زنده همی بینیم ای عشوه‌پرست
تا ظن نبری که در تنم جانی هست
من زنده بعشقم نه بجان زیراجان
اندر طلبت نهاده‌ام بر کف دست

درین مقام عشق قایم مقام روح گردد و در قالب نیابت او میدارد و روح پروانه شمع جمال صمدیت شود و بدان دو شهپر ظلومی و جهولی که از تعلق عناصر حاصل کرده است و فایده تعلق عناصر خود همین بود – گرد سرادقات بارگاه احدیت پرواز کردن گیرد و همچون عاشقان سرمست نعره زنان این بیت میسر آید: بیت

شمع است رخ خوب تو پروانه منم
دل خویش غمان تست بیگانه منم
زنجیر سر زلف که بر گردن تست
بر گردن بنده نه که دیوانه منم

درین مقام الطاف ربوبیت بر قضیه «من تقرب الی شبرا تقربت الیه ذراعا» استقبال کند و روح را بر بساط انبساط راه دهد و ملاطفه و معاشقه «یحبهم و یحبونه» در میان آرد و مخاطبات و مکالمات عاشقانه آغاز نهد و مناسب معنی این بیت خطاب پرعتاب میرسد. چنانک مولف گوید بیت

ای عاشق اگر بکوی ما گام زنی
هر دم باید که ننگ بر نام زنی
سر رشته روشنی بدست تو دهند
گر تو آتش چو شمع در کام زنی

چون رطلهای گران شراب معاتبات «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» بکام روح رسد و تاثیر آن باجزای وجود او تاختن آرد از سطوات آن شراب هستی روح روی در نیستی نهد و از آبادی وجود روی در خرابی خرابات فنا آرد. بیت

دوش میگویند پیری در خرابات آمدست
آب چشمش با صراحی در مناجات آمدست
می عسل گردد ز دستش بتکده مسجد شود
پیر فاسق بین که چون صاحب کرامات آمدست

روح را یک چند درین منزل اعراف صفت که میان بهشت عالم صفات خداوندی است و دوزخ عالم هستی بدارند و بشراب شهود بقایای صفات وجود ازو محو میکنند. آن معنی شنوده‌ای که یوسف را علیه‌الصلوه پانصد سال بر در بهشت بدارند و در بهشت نگذراند تا آلایش ملک دنیا از وی بکلی محو شود «و نزعنا مافی صدورهم من غل» همین اشارت است.

پس در احتباس روح و غلبات شوق او بحضرت و تصرفات واردات غیبی انواع کرامات بر ظاهر و باطن پدید آمدن گیرد «و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه».

اگر رونده درین مقام بدین نعمتها باز نگرد بچشم خوش آمد از حضرت منعم بازماند و اگر خاک متابعت در دیده جان کشد و بحلیه «مازاغ البصر و ماطغی» متحلی شود مستحق مطالعه آیات کبری گردد «هاهنا تسکب العبرات». این آن عتبه است که خون صدهزار صدیق بر خاک امتحان ریخته شد و آب بآب برنیامد.

ای بس روندگان صادق و طالبان عاشق که در خرابات ارواح بجام کرامات مست طافح شدند و ذوق شرب آن شراب باز یافتند و در مستی عجب و غرور افتادند و هرگز روی هشیاری و بیداری ندیدند. بیت

نه می‌خورده نه در خرابات شده
بر خوانده قباله رزی مات شده

در حجب «اصحاب الکرامات کلهم محجوبون» بماندند و آن کرامات را بت وقت خود ساختند و زنار خوش آمد آن بربستند و روی از حق بگردانیدند و فرا خلق آوردند. نعوذ بالله من الحور بعدالکور. بیت

ای قبله هر که مقبل آمد کویت
روی دل جمله بختیاران سویت
امروز کسی کز تو بگرداند روی
فردا بکدام دیده بیند رویت

اما صاحب دولتان «ان‌الذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون» در نعمت کرامات نظر بر منعم نهند نه بر نعمت و ادای شکر نعمت به دید منعم گذارند تا بر قضیه «لئن شکرتم لا زیدنکم» مستحق نعمت وجود منعم گردند. بیت

حاشا که دلم از تو جدا داند شد
یا با کس دیگر آشنا داند شد
از مهر تو بگسلد کرادارد دوست
وز کوی تو بگذرد کجا داند شد

وظیفه عبودیت روح درین مقام آن است که ملازمت این عتبه نماید و از جمله اغیار دامن همت درکشد و سه طلاق بر گوشه چادر دنیا و آخرت بندد و بدرجات علیا و نعیم هشت بهشت سر فرو نیارد وبیت این ضعیف را ورد وقت خویش سازد. بیت

تا بر سرما سایه شاهنشه ماست
کونین غلام و چاکر در که ماست
گلزار بهشت و حور خار ره ماست
زیراک برون کون منزلگه ماست

و اگر مقامات صد و بیست و اند هزار نقطه نبوت برو عرضه کنند بهیچ التفات نکند و همه را پشت پای زند و محمدوار سر کوچه فقر نگاه دارد و اگر هزار بار خطاب میرسد که ای بنده چه خواهی؟ گوید بنده را خواست نباشد زیرا که خواست روی در هستی دارد و ما در نیستی میزنیم این راه پشتاپشت افتد و اگر هزار سال برین آستانه تا ملتفت بماند باید که ملول نگردد و روی ازین درگاه نتابد. بیت

ز کوش ای دل پردرد پای باز مکش
وگرچه دانم کاین بادیه بپای تو نیست
و آستانه سر درد بر زمین میزن
که پیشگاه سرای جلال جای تو نیست

جملگی انبیا و اولید درین مقام عاجز و متحیر شدند که ازینجا بقدم انسانیت را نمیشاید سپرد و ببازوی رجولیت گوی نمیتوان برد بیت

گنجی است وصل دوست و خلقی است منتظر
وین کار دولت است کنون تا کرار رسد

درین مقام هر تیر جد که در جعبه جهد بود انداخته شد و هیچ بر نشانه قبول نیامد. اینجا چون گل سپر باید انداخت چون چنار دست بدعا برداشت. نه چون بیدخنجر توان کشید و نه چون نیلوفر سپر بر سر آب افکند. چون سوسن بده زبان خاموش باید بود و چون نرگس چشم نهادن، و چون بنفشه بعجز سر افکنده بودن و چون لاله با جگر سوخته دمی مشک‌وار زدن.

اینجا مقام ناز معشوق و کمال نیاز عاشق است تا این غایت روح را با هر چ پیوند داشت همه درششدر عشق میباخت چون مفلس و بیچاره گشت اکنون دست خون است و جان می‌باید باخت. بیت

جان باز که وصل او بدستان ندهند
شیر از قدح شرع بمستان ندهند
آنجا که مجردان بهم می‌ نوشند
یک جرعه بخویشتن پرستان ندهند

هر وقت چون نسیم نفحات الطاف حق از مهب عنایت بمشام روح میرسد یعقوب وار با دل گرم و دم سر میگوید: «انی لا جد ریح یوسف لولا ان تفندون» بیت

چون یوسف باغ در چمن میآید
بویی ز زلیخا سوی من میآید
یعقوب دلم نعره زنان میگوید
فریاد که بوی پیرهن میآید

چندان غلبات شوق و قلق عشق روح را پدید آید که از خودی خود ملول گردد. و از وجود سیر آید و در هلاک خود کوشد و حسین منصوروار فریاد میکند:

اقتلونی یا ثقاتی
ان فی قتلی حیاتی
و حیاتی فی مماتی
و مماتی فی حیاتی
ای دوست بمرگ آن چنان خرسندم
صد تحفه دهم اگر کنون بکشندم

درین مدت که روح را بر آستانه عزت باز دارند و بشکنجه فراق و درد اشتیاق مبتلا کنند دیوانگی پروانگی در او پدید آید گوید:

هر حیله که در تصرف عقل آمد
کردیم کنون نوبت دیوانگی است

درین اضطرار و عجز و انکسار روح از خود و معامله خود مأیوس گردد و حقیقت بداند که «الطلب رد والسبیل سد» خود را بیندازد و ازو نالد شعر

قد تحیرت فیک خد بیدی
یا دلیلا لمن تحیر فیکا
جانم از درد تو خونین بود دوش
مونسم تا روز پروین بود دوش
ناله من تا بوقت صبحدم
یا غیاث‌المستغیثین بود دوش

چون دود ناله آن سوخته در مقام اضطرار بحضرت رحیم باز رسد بر قضیه «امن یجیب المضطر اذا دعاه» تتق عزت از پیش جمال صمدیت بر اندازد. و عاشق سوخته خود را بهزار لطف بنوازد. بیت

برخیز و بیا که خانه پرداخته‌ام
وزبهر ترا پرده برانداخته‌ایم

چون شمع جمال صمدیت در تجلی آید روح پروانه صفت پر و بال بگشاید. جذبات اشعه شمع هستی پروانه برباید پرتو نور تجلی وجود پروانه را بتحلیه صفات شمعی بیاراید زبانه شمع جلال احدیت چون شعله برآرد یک کاه در خرمن پروانه روح بنگذارد. بیت

در عشق تو شادی و غمم هیچ نماند
با وصل تو سور و ماتمم هیچ نماند
یک نور تجلی توم کرد چنان
کز نیک وبد و بیش و کمم هیچ نماند

اینجا نور جمال صمدی روح روح گردد «اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه» اگر آن جان باخته شد اینک جانی که باخته نشود. بیت

عشق آمد و جان من فراجانان داد
معشوقه ز جان خویش ما راجان داد

عتبه عالم فناست و سر حد عالم بقاء بعد ازین کار تربیت روح بتحلیه جذبات الوهیت مبدل شود اکنون یک نفس از انفاس او بمعالمه ثقلین براید «جذبه من جذبات الحق توازی عمل الثقلین.»

زان گونه پیامها که او پنهان داد
یک نکته بصدهزار جان نتوان داد

«دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی فاوحی الی عبده ما اوحی».

و صلی‌الله علی محمد و آله.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قال الله تعالی: «و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی»
هوش مصنوعی: خداوند متعال می‌فرماید: «و از تو درباره روح سؤال می‌کنند، بگو روح از دستور پروردگار من است.»
و قال النبی صلی الله علیه‌و سلم: «الارواح جنود مجنده فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف».
هوش مصنوعی: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «روحن‌ها همچون سربازان سازمان‌دهی شده هستند، آنچه که بین آن‌ها آشنا شود، به هم پیوسته و هماهنگ می‌شود و آنچه که بینشان ناآشنا باشد، متفاوت و جدا می‌شود».
بدانک روح انسان از عالم امرست و اختصاص قربی دارد بحضرت که هیچ موجود ندارد چنانک شرح آن در فصول گذشته آمده است.
هوش مصنوعی: روح انسان از عالم وجود خاصی سرچشمه می‌گیرد و نزد خداوند جایگاه ویژه‌ای دارد که هیچ موجود دیگری این گونه نیست. این موضوع در بخش‌های قبلی به تفصیل توضیح داده شده است.
و عالم امر عبارت از عالمی است که مقدار و کمیت و مساحت نپذیرد بر ضد عالم خلق که آن مقدار و کمیت و مساحت پذیرد و اسم امر بر عالم ارواح ازان معنی افتاد که باشارت «کن» ظاهر شد بی‌توقف زمانی و بی‌واسطه ماده و اگرچه عالم خلق هم باشارت «کن» پدید میآید اما بواسطه مواد و امتداد ایام «خلق السموات و الارض فی سته ایام». و آن اشارت که میفرماید «قل الروح من امر ربی‌» یعنی از منشا کاف و نون خطاب «کن» برخاسته ببدیع فطرت بی‌ماده و هیولا حیات از صفت «هوالحی» یافته قایم بصفت قیومی گشته او ماده عالم ارواح آمده و عالم ارواح منشا عالم ملکوت شده و عالم ملکوت مصدر عالم ملک بوده‌ جملگی عالم ملک بملکوت قایم و ملکوت بارواح قایم و ارواح بروح انسانی قایم و روح بصفت قیومی قایم «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی و الیه ترجعون».
هوش مصنوعی: عالم امر به جهانی اشاره دارد که نه کمیت و نه مساحت دارد و کاملاً متفاوت از عالم خلق است که با اندازه و مقدار سنجیده می‌شود. عالم ارواح به معنای حقیقی خود از طریق دستور "کن" بدون هیچ زمانی و ماده‌ای پدید می‌آید. هرچند عالم خلق نیز به واسطه همین دستور ایجاد می‌شود، اما نیاز به مواد و زمان دارد، مانند آفرینش آسمان‌ها و زمین که در شش روز انجام شد. در اینجا به آیه‌ای اشاره می‌شود که می‌گوید "روح از امر پروردگار من است"، که به معناست که روح از آن اصل کاف و نون ناشی شده و به شکل بی‌ماده و با فطرت خالص به وجود آمده و از صفات حیات به وجود آمده است. این روح به عنوان منبع و پایه‌ای برای عالم ملکوت و در نهایت برای عالم ملک به شمار می‌آید. به طور کلی، عالم ملک به کمک ملکوت و روح انسانی بوجود می‌آید و وجود روح در عالم انسانی بر پایه صفات قیومیت استوار است. در نهایت، همه این عوالم تحت سلطه خدایی است که مالکیت بر همه چیز دارد و به سوی او بازگشت می‌کنیم.
هر چ در عالم ملک و ملکوت پدید می‌آید جمله بوسایط پدید میآید الاوجود انسانی که ابتدا روح او باشارت «کن» پدید آمد بی‌واسطه و صورت قالب او تخمیر هم بی‌واسطه یافت که «خمرت طینه آدم بیدی اربعین صباحا» و در وقت ازدواج روح و قالب تشریف «و نفخت فیه» بی‌واسطه ارزانی داشت و اختصاص اضافت «من روحی» کرامت فرمود یعنی «روح حی بحیونی». چنانک ایجاد وجود روح از امر او بود اضافت وجود روح هم بامر خود کرد که «من امر ربی». چون ایجاد حیات روح از صفت محییی حق بود اضافت هم بحضرت کرد که «من روحی» و این دقیقه‌ای عظیم است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیا و ماورای آن ایجاد می‌شود، معمولاً از طریق واسطه‌ها به وجود می‌آید، اما وجود انسان به شکل خاصی است. روح انسان بدون واسطه و تنها با فرمان خدا (کن) پدیدار شده است و بدن او هم به طور مستقل و بدون میانجیگری شکل گرفته است. زمانی که روح و جسم به هم پیوند می‌خورند، خداوند با بیان "و نفخت فیه" این پیوند را بدون واسطه به وجود می‌آورد و به روح انسان ویژگی خاصی می‌بخشد و می‌فرماید که روح من بر اوست. به این معنا که حیات روح از ویژگی‌های خداوند ناشی می‌شود و این ارتباط نیز به خود او نسبت داده می‌شود، به این صورت که روح از امر پروردگار است. این موضوع بسیار مهم و پرمعناست.
پس کمال مرتبه روح در تحلیه روح آمده است بصفات ربوبیت تا خلافت آن حضرت را شاید و درین معنی مذاهب مختلف است. روندگان را طایفه‌ای بر آنندکه تا تزکیه نفس حاصل نیاید تحلیه روح میسر نشود و طایفه‌ای گفته‌اند: بی تحلیه روح تزکیه نفس میسر نگردد هم بران منوال که در فصل تصفیه دل شرح رفت.
هوش مصنوعی: کمال روح در پاک‌سازی آن از صفات ناپسند و آراسته کردن آن به صفات الهی است، تا بتواند جانشینی حضرت حق را برعهده گیرد. در این باره نظرات مختلفی وجود دارد. برخی از اندیشمندان معتقدند که تا زمانی که نفس پاک نشود، آراسته شدن روح ممکن نیست، در حالی که گروه دیگری بر این باورند که بدون آراسته شدن روح، پاک‌سازی نفس قابل دستیابی نیست. این سخنان مشابه توضیحات ارائه شده درباره تصفیه دل است.
مشایخ ما- قدس‌الله ارواحهم- برانند که اگر مدت عمر در تزکیه نفس بسر برند نفس تمام مزکی نگردد و کس بتحلیه روح نپردازد ولیکن چون اول نفس را بقید شرع محکم کردند و روی بتصفیه دل و تحلیه روح آوردند بر قضیه «من تقرب الی شبرا تقربت الیه ذراعا» الطاف خداوندی باستقبال کرم پدید آید و تصرفات جذبات عنایت و فیض فضل الوهیت متواتر گردد که «من اتانی یمشی اتیته اهرول» بیک لحظه چندان تزکیه نفس را حاصل شود که بمجاهده همه عمر حاصل نیامدی «جذبه من جذبات الحق توازی عمل الثقلین».
هوش مصنوعی: معلمان و بزرگان ما بر این باورند که صرف صرف کردن زمان برای پاکسازی نفس کافی نیست و نباید به تنهایی بر روی تصفیه روح تمرکز کرد. اما زمانی که انسان با قواعد دینی به اصلاح نفس می‌پردازد و دل را به سمت پاکی و روح را به سمت تزکیه هدایت می‌کند، نعمت‌های خاص الهی و فیض‌های الهی به وی روی می‌آورند. در این مسیر، اگر کسی یک قدم به سمت خدا بردارد، خداوند نیز چندین قدم به سمت او خواهد آمد. از این رو، در یک لحظه ممکن است آنچه در طول عمر با تلاش به دست نمی‌آید، به انسان عطا شود و این جذبه الهی از شدت کارهای سنگین انسان نیز بیشتر است.
ولیکن دربدایت حال روح طفل صفت است او را تربیتی باید تا مستحق تحلیه گردد. زیراک روح تا در اماکن روحانی بود هنوز بجسم انسانی تعلق ناگرفته بر مثال طفلی بود در رحم مادر که آنجا غذایی مناسب آن مکان باید و او را علمی و شناختی باشد لایق آن مقام ولیکن از غذاهای متنوع و علوم و معارف مختلف که بعد از ولادت تواند یافت محروم و بیخبر باشد.
هوش مصنوعی: روح کودک در ابتدا همچون یک بذر خام است که نیاز به تربیت و پرورش دارد تا بتواند به کمال برسد. زیرا روح، زمانی که در مکان‌های معنوی قرار دارد، هنوز به جسم انسانی وابسته نشده و مانند یک نوزاد در رحم مادر است که باید غذایی مناسب دریافت کند. او همزمان باید به دانشی و آگاهی‌هایی متناسب با آن مقام دست یابد، اما از مواد غذایی متنوع و علوم و آموزه‌های مختلفی که بعد از تولد می‌تواند به آن‌ها دست پیدا کند، بی‌خبر و محروم است.
همچنین روح را در عالم ارواح از حضرت جلت غذایی که مدد حیات او کند میبود مناسب حوصله و همت روح در آن مقام و بر کلیات علوم و معارف اطلاعی روحانی داشت ولیکن از غذاهای گوناگون «ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی» محروم بود و از معارف و علوم جزویات عالم شهادت که بواسطه آلات حواس انسانی و قوای بشری و صفات نفسانی حاصل توان کرد بیخبر بود. و در ان وقت که بقالب پیوست چون طفل بودکه از رحم بمهد آید اگر پرورش بوجه خویش نیابد زود هلاک شود.
هوش مصنوعی: روح در عالم ارواح نیاز به غذای خاصی داشت که بتواند حیاتش را تامین کند، غذایی که با ظرفیت و تلاش روح متناسب باشد. او به کلیات علوم و معارف انسانی آگاهی داشت، اما از غذاهای مختلف که به او کمک می‌کرد تا نزد خدای خود باشد، محروم بود و از جزئیات عالم تجربه و شناخت که از طریق حواس انسانی و ویژگی‌های بشری به دست می‌آید، بی‌خبر بود. زمانی که روح به بدن پیوست، مانند کودکی بود که از رحم به مهد وارد می‌شود و اگر به طور مناسب پرورش نیابد، به زودی از بین می‌رود.
پس مادر مهربان او را گهواره نهد و دست و پای او بر بندد تا حرکات طبعی نکند که دست و پای بشکند یا کژ کند. و آنگه او را غذاهای این عالم که او هنوز غریب آن است نگاه دارد که هنوز معده او قوت هضم غذای این عالم ندارد او را هم بغذایی پروراند از ان عالم که نه ماه درو بوده است و با غذاهای آنجایی خو کرده و آن شیرست. تا چون مدتی بر آید و با هوای این عالم خوگر شود بتدریج او را بغذاهای لطیف این عالم پرورش دادن گیرد تا معده او بدین غذاها قوت یابد آنگه غذاهای کثیف را مستعد شود که حرکت و قوت و کارهای عنیف کردن را مدد از ان بود.
هوش مصنوعی: مادر مهربان او را در گهواره می‌گذارد و دست و پایش را محکم می‌کند تا نتواند حرکاتی انجام دهد که باعث صدمه به خود شود. سپس او را از غذاهای دنیای جدیدی که هنوز به آن عادت نکرده، دور نگه می‌دارد چون هنوز معده‌اش قدرت هضم این غذاها را ندارد. در عوض، او را با غذای دنیای خود که مربوط به عالم دیگری است، تغذیه می‌کند؛ غذایی که نه ماه در آن عالم وجود داشته و با آن شیر رشد می‌کند. به تدریج و پس از گذشت مدت زمانی که کودک به محیط جدید عادت کند، او را به آرامی با غذاهای لطیف این دنیا آشنا می‌کند تا معده‌اش بتواند به این غذاها عادت کند و بعد از آن، برای پذیرش غذاهای غلیظ‌تر و سنگین‌تر آماده شود که به او انرژی و نیروی لازم برای تحرک و فعالیت‌های مختلف را بدهد.
همچنین طفل روح چون بمهد قالب پیوست تمام دست و پای تصرف وی را ببربند اوامر و نواهی شرع بباید بست تا حرکات بر مقتضای طبع حیوانی نکند که خود را هلاک کند یا دست و پای صفات روحانی کژ کند یعنی مبدل کند بصفات نفسانی.
هوش مصنوعی: زمانی که کودک به دنیای جسمانی وارد می‌شود، روح او به بدنش متصل می‌شود و بنابراین باید تمامی حرکات و رفتارهای او تحت قوانین و دستورات شرعی قرار گیرد. هدف این است که کودک به طور طبیعی رفتار نکند و از انجام کارهایی که به خود آسیب می‌زند خودداری کند. در واقع، باید به او کمک کرد تا ویژگی‌های روحانی خود را حفظ کند و به صفات نفسانی و ناپسند تغییر نکند.
و او را از دو پستان طریقت و حقیقت شیر تصفیه و تحلیه می‌دادن که‌ آن هم غذایی است از ان عالم که او چندین هزار سال آنجا مقیم بوده است و از ان نوع غذا پرورش یافته‌ تا دل که او را بمثابت معده است طفل را بدان غذا قوت یابد و مستعد آن گردد که اگر در عالم شهادت از غداهای متنوع معاملات خلافت که «وجعلکم خلایف الارض» تناول کند- که قوت تحمل اعبا امانت بدان توان یافت- او را مضر نباشد بل که مقوی و مغذی او گردد.
هوش مصنوعی: او را از دو منبع علم و حقیقت تغذیه می‌کردند که این نوع تغذیه، غذایی خاص از جهانی دیگر است که او سال‌ها در آنجا زندگی کرده و از آن نوع غذا رشد کرده است. این غذا همچون غذایی است که به یک کودک داده می‌شود تا او را قوی کرده و برای پذیرش موارد مختلف آماده کند. اگر او در این دنیا از غذاهای مختلفی که به عنوان خلیفه‌گری شناخته می‌شوند بهره‌مند شود، این غذاها برایش مضر نخواهند بود، بلکه بر توانایی و دانش او می‌افزایند.
و چنانک آنجا طفل آن شیر از پستان مادر خورد یا از پستان دایه و پرورش بواسطه ایشان یابد والا هلاک گردد اینجا طفل روح شیر طریقت و حقیقت از سر پستان مادر نبوت تواند خورد یا از دایه ولایت و پرورش از نبی یا شیخ که قایم مقام نبی است تواند گرفت والا هلاک شود.
هوش مصنوعی: اگر بچه شیری از پستان مادرش یا دایه‌اش شیر نگیرد و از آن‌ها تغذیه نکند، ممکن است هلاک شود. به همین ترتیب، روح انسان نیز باید از منبع الهی، مانند پیامبران یا پیشوایان، تغذیه شود و از آن‌ها رشد کند. در غیر این صورت، ممکن است به خطر بیفتد و نابود شود.
و آنچ گفتیم طفل روح چون بمهد قالب پیوست تمام این تمامی آن است که بوقت بلاغت حاصل آید که وقت ظهور آثار عقل است. و روح از عهد آنک بتصرف نفخه حق در شکم مادر بطفل می‌پیوندد تا آنگه که بحد بلاغت میرسد آن نسبت دارد که وقت ولادت طفل بعضی اعضا بیرون آمده و بعضی هنوز نیامده تا آنگه که اعضای طفل تمام از مشیمه بیرون آید و بدست قابله رسد. زیرا که روح را تعلق با قالب بتدریج پدید میآید تا قالب در رحم باشد تعلق روح با او بحیات بود که حرکت نتیجه آن است تعلق او بحواس تمام پدید نیامده است بدین چشم نبیند و بدین گوش نشنود. چون از رحم بیرون آید تعلق او بحواس تمام پدید آید اما بقوای بشری بتدریج پدید آید.
هوش مصنوعی: روح کودک زمانی که به بدنش در رحم پیوسته، به تدریج و با رسیدن به مرحله کمال خود در بلوغ معنوی، احساسات و عقلانیاتش شکل می‌گیرد. این مرحله که نشان‌دهنده ظهور عقل اوست، از زمانی آغاز می‌شود که روح با نفخه الهی به جنین می‌پیوندد و تا زمان تولد ادامه می‌یابد. در این حین، هر چند برخی از اعضای بدن کودک در هنگام تولد دیده می‌شوند، اما هنوز برخی دیگر درون رحم باقی مانده‌اند. ارتباط روح با بدن به مرور و به تدریج تقویت می‌شود و در زمان تولد، این ارتباط بیشتر آشکار می‌شود و حس‌ها به تدریج فعال می‌گردند. در واقع، وقتی کودک به دنیا می‌آید، رابطه‌اش با حواس به طور کامل شکل می‌گیرد، اما توانایی‌های انسانی‌اش به تدریج و با گذر زمان نمایان می‌شود.
همچنین بهر موضع از قالب که محل صفتی از صفات انسانی است تعلق تمام نگیرد الا بعد از ظهور آن صفت در آن محل چنانک حرص و غضب و شهوت و دیگر صفات هریک را موضعی و محلی معین است تا آن صفت در آن محل ظاهر نشود روح بدان موضع تعلق تمام پدید نیاورد.
هوش مصنوعی: هر صفتی از صفات انسانی تنها زمانی در یک مکان خاص می‌تواند تجلی پیدا کند که آن صفت در آنجا به وضوح بروز کند. به عنوان مثال، حرص، خشم و شهوت هر یک مکان خاصی دارند و تا زمانی که آن صفت در آن مکان آشکار نشود، روح به طور کامل به آن مکان تعلق نخواهد گرفت.
آخرین صفتی که انسان را ظاهر شود تا او انسان مکلف و مخاطب تواند بود شهوت است. چون شهوت ظاهر گشت و روح بدان صفت ومحل تعلق گرفت از مشیمه غیب تمام بعالم شهادت بیرون آمد. اگر صاحب سعادت است در حال بدست قابله نبوت رسد او را در مهد شریعت دست و پای به بربند اوامر و نواهی بربندد و بپستان طریقت و حقیقت میپرورد.
هوش مصنوعی: آخرین ویژگی که باعث می‌شود فرد به عنوان انسان مکلف و مخاطب شناخته شود، شهوت است. وقتی شهوت بروز می‌کند و روح به این ویژگی متعلق می‌شود، از عوالم غیبی به دنیای محسوس انتقال می‌یابد. اگر فرد خوشبخت باشد، در این حال توسط نبی در مهد شریعت تحت تربیت قرار می‌گیرد و دستورات و نهی‌ها را می‌آموزد و در نهایت با اصول و حقیقت‌های معنوی بزرگ می‌شود.
و پرورش او در آن است که هر تعلق که روح از ازدواج قالب یافته است به واسطه حواس وقوای بشری و دیگر صفات جمله بتدریج باطل کند. زیراک او را این هر یکی واسطه حجابی و بعدی شده است از حضرت عزت و با هر چیز که انس گرفته است و بخوش آمد طبع در او آویخته آن چیز بند پای او شده است و سلسله گردن او آمده و وحشتی با حق پدید آورده و از ذوق شهود آن جمال بازمانده چون هریک از آن تعلقات باطل می‌کند حجابی و بندی و غلی ازو برمیخیزد و قربی بادید میآید و نسیم صبای سعادت بوی انس حضرت بمشام جانش میرساند فریاد میکند که:
هوش مصنوعی: هدف از پرورش روح این است که وابستگی‌های ناشی از تعلقات دنیوی را که از طریق حواس و نیروهای انسانی شکل گرفته‌اند، به تدریج از بین ببرد. این وابستگی‌ها به عنوان حجاب‌هایی عمل می‌کنند که ما را از حقیقت و مقام بلند باز می‌دارند. هر چیزی که به آن وابسته شده‌ایم، مانند زنجیری به پای ماست و ما را از شهود زیبایی‌های عمیق و واقعی بازمی‌دارد. با برطرف کردن این تعلقات، حجاب‌ها کنار می‌روند و ما به نزدیک‌تر شدن به حقیقت می‌رسیم. در این حال، احساس شادی و سعادتی را تجربه می‌کنیم که روح را از آن بوی عطرآگین وجود خداوند پر می‌کند.
نسیم الصبا اهدی الی نسیما
من بلده فیها الحبیب مقیما
هوش مصنوعی: نسیم ملایم و خوشی به من رسید که از دیاری می‌وزید که در آنجا محبوبم ساکن است.
باد آمد و بوی زلف جانان آورد
وان عشق کهن ناشده ما تو کرد
هوش مصنوعی: باد وزید و عطر زلف محبوب را با خود آورد و آن عشق قدیمی که هنوز زنده نشده بود، از سوی تو به من رساند.
ای باد تو بوی آشنایی داری
زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد
هوش مصنوعی: ای باد، تو بوی آشنایی می‌دهی، پس مراقب باش و به سمت هیچ غریبه‌ای نرو.
اینجا طفل روح پرورده دو مادر شود: ازیک جانب از پستان طریقت شیر قطع تعلقات مألوفات طبع میخورد و ازیک جانب از پستان حقیقت شیر واردات غیبی و لوایح و لوامع انوار حضرتی میخورد و او «بین روضه و غدیر» تا آنگه که بتصرفات واردات و تجلیهای انوار روحانی روح از بند تعلقات جسمانی آزاد شود و از حبس صفات بشری خلاص یابد و باسر حد فطرت اولی رسد و باز مستحق استماع خطاب «الست بربکم» گردد و بجواب «بلی» قیام نماید.
هوش مصنوعی: در اینجا یک کودک است که از دو منبع تغذیه می‌شود: از یک سو از تعالیم و اصول معنوی که او را از وابستگی‌های دنیوی جدا می‌کند، و از سوی دیگر از حقیقتی غیبی که به او بصیرت و درک عمیق می‌بخشد. او در حال گذر از مراحل گوناگون است تا روحش از قید و بندهای دنیوی آزاد شود و از ویژگی‌های انسانی رها گردد. در نهایت، او به نقطه‌ای می‌رسد که مستحق شنیدن ندای پروردگار می‌شود و با پاسخ مثبت خود به آن ندا، به سوی حقیقت گام برمی‌دارد.
اینجا چون روح از لباس بشریت بیرون آمد و آفت تصرف و هم و خیال ازو منقطع شد هرچ چه در ملک و ملکوت است بر و عرضه دارند تا در ذرات آفاق و آینه انفس جمله بینات حق مطالعه کند.
هوش مصنوعی: در اینجا، زمانی که روح از قید جسم انسان آزاد می‌شود و تأثیرات دنیا و افکار و آرزوها بر آن تمام می‌شود، همه چیزهایی که در جهان مادی و معنوی وجود دارند، به او نمایش داده می‌شوند تا او بتواند در ذرات هستی و در آینه وجود انسان‌ها، نشانه‌های حق را بررسی کند.
درین حالت اگر بدریچه حواس بیرون نگرد در هر چیز که نگاه کند اثر آیت حق درو مشاهده کند آن بزرگ ازینجا گفت «ما نظرت فی شیء الا و رایت الله فیه». اینجا عشق صافی گردد و از حجب عین و شین و قاف بیرون آید. هم روح بعشق درآویزد هم عشق بروح درآمیزد و از میان عشق و روح دوگانگی برخیزد یگانگی پدید آید هر چند روح خود را طلبدف عشق را یابد. بیت
هوش مصنوعی: در این حالت، اگر انسان به دقت به اطرافش نگاه کند، در هر چیزی که می‌بیند می‌تواند نشانه‌ای از وجود خداوند را مشاهده کند. در اینجا عشق به حالت خالص و ناب خود می‌رسد و از حجاب‌های مختلف خارج می‌شود. روح در عشق فرو می‌رود و عشق نیز در روح نفوذ می‌کند، تا جایی که دوگانگی بین عشق و روح از بین می‌رود و یگانگی ایجاد می‌شود. هر چند روح به دنبال خود می‌گردد، اما در نهایت عشق را خواهد یافت.
بس کز غم عشق ماهرویی خوردم
خود را بمیان عشق در گم کردم
هوش مصنوعی: به خاطر اندوه عشق دختری زیبا، آنقدر رنج بردم که خودم را در عشق گم کردم.
تا اکنون زندگی قالب بروح بود اکنون زندگی روح بعشق بود. بیت
هوش مصنوعی: تا به حال زندگی به شکل روح بوده است، اما اکنون زندگی به عشق تبدیل شده است.
گر زنده همی بینیم ای عشوه‌پرست
تا ظن نبری که در تنم جانی هست
هوش مصنوعی: اگر می‌بینی که هنوز زنده‌ام ای کسی که از زیبایی‌ها لذت می‌بری، نپندار که در وجودم هنوز جانی باقی مانده است.
من زنده بعشقم نه بجان زیراجان
اندر طلبت نهاده‌ام بر کف دست
هوش مصنوعی: من به عشق زنده‌ام، نه به خاطر جانم؛ چون جانم را برای به دست آوردن تو در کف دستم گذاشته‌ام.
درین مقام عشق قایم مقام روح گردد و در قالب نیابت او میدارد و روح پروانه شمع جمال صمدیت شود و بدان دو شهپر ظلومی و جهولی که از تعلق عناصر حاصل کرده است و فایده تعلق عناصر خود همین بود – گرد سرادقات بارگاه احدیت پرواز کردن گیرد و همچون عاشقان سرمست نعره زنان این بیت میسر آید: بیت
هوش مصنوعی: در این مقام عشق به عنوان نماینده روح ظاهر می‌شود و جای روح را می‌گیرد. روح مانند پروانه‌ای است که به دور شمع زیبایی مطلق می‌چرخد و با دو بال خود، که از وابستگی به عناصر به دست آمده، به سوی عرش الهی پرواز می‌کند. او مانند عاشقانی مست و سرمست با شور و هیجان به این مقام نائل می‌شود.
شمع است رخ خوب تو پروانه منم
دل خویش غمان تست بیگانه منم
هوش مصنوعی: شما مانند شمعی هستید که من به دور شما می‌چرخم و به زیبایی شما روشنایی می‌بخشید. دل من پر از غم و اندوه است و من احساس می‌کنم که در این احساسات، تنها و بیگانه هستم.
زنجیر سر زلف که بر گردن تست
بر گردن بنده نه که دیوانه منم
هوش مصنوعی: زنجیر موهای بلندت که بر گردن تو آویخته است، به گردن من نیست؛ زیرا من دیوانه و مجنون عشق تو هستم.
درین مقام الطاف ربوبیت بر قضیه «من تقرب الی شبرا تقربت الیه ذراعا» استقبال کند و روح را بر بساط انبساط راه دهد و ملاطفه و معاشقه «یحبهم و یحبونه» در میان آرد و مخاطبات و مکالمات عاشقانه آغاز نهد و مناسب معنی این بیت خطاب پرعتاب میرسد. چنانک مولف گوید بیت
هوش مصنوعی: در این مقام، نعمت‌های الهی به گونه‌ای در نظر گرفته شده که به نزدیکی بندگان خود فرامی‌خواند و روح را به فضای آرامش و وسعت می‌برد. در اینجا دوستی و محبت متقابل بین خدا و بندگانش برقرار می‌شود و مکالمات عاشقانه‌ای آغاز می‌گردد. همچنین با توجه به معنای این سخن، به شکلی تأکید شده است که به محبت و نزدیکی عاطفی اشاره می‌کند.
ای عاشق اگر بکوی ما گام زنی
هر دم باید که ننگ بر نام زنی
هوش مصنوعی: ای عاشق، اگر هر لحظه به کوی ما قدم می‌گذاری، باید بدان که این کار باعث ننگ بر نام تو خواهد شد.
سر رشته روشنی بدست تو دهند
گر تو آتش چو شمع در کام زنی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند شمع در آتش سوزی، بتوانی روشنی را در دستانت بگیری و هدایت کنی، دیگران هم راه را از تو خواهند آموخت.
چون رطلهای گران شراب معاتبات «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» بکام روح رسد و تاثیر آن باجزای وجود او تاختن آرد از سطوات آن شراب هستی روح روی در نیستی نهد و از آبادی وجود روی در خرابی خرابات فنا آرد. بیت
هوش مصنوعی: زمانی که سنگینی کلام "ما به زودی سخنی سنگین به تو خواهیم گفت" به روح برسد و تأثیر آن بر تمام اجزای وجود او حس شود، این شراب وجود روح را به ناچیزی می‌کشاند و او را از آبادانی به ویرانی می‌برد.
دوش میگویند پیری در خرابات آمدست
آب چشمش با صراحی در مناجات آمدست
هوش مصنوعی: دیشب کسی در محل تجمع اهل دل آمده بود که با خود اشک و ناله هایش را به همراه داشت و در حال راز و نیاز با پروردگارش بود.
می عسل گردد ز دستش بتکده مسجد شود
پیر فاسق بین که چون صاحب کرامات آمدست
هوش مصنوعی: شراب از دست او شیرین و خوش‌عطر می‌شود و جاهای مذهب و عبادت تحت تاثیر او قرار می‌گیرد. ببین که این پیر فاسق چگونه این آثار عجیب و شگفت‌انگیز را به وجود آورده است.
روح را یک چند درین منزل اعراف صفت که میان بهشت عالم صفات خداوندی است و دوزخ عالم هستی بدارند و بشراب شهود بقایای صفات وجود ازو محو میکنند. آن معنی شنوده‌ای که یوسف را علیه‌الصلوه پانصد سال بر در بهشت بدارند و در بهشت نگذراند تا آلایش ملک دنیا از وی بکلی محو شود «و نزعنا مافی صدورهم من غل» همین اشارت است.
هوش مصنوعی: روح در حالتی قرار دارد که میان بهشت و دوزخ است، جایی که صفات خداوندی و واقعیت‌های دنیوی در تضاد یکدیگر قرار دارند. در این حالت، انسان در حال تجربه و شهود است و در عین حال، آثار و نشانه‌های دنیوی از او گرفته می‌شود. اشاره‌ای به داستان یوسف وجود دارد که او را برای مدت طولانی در آستانه بهشت نگه داشتند تا از آلودگی‌های دنیوی پاک شود و این نکته که مغز و دل‌های انسان‌ها از کینه و حسد پاک می‌شود نیز در همین راستا است.
پس در احتباس روح و غلبات شوق او بحضرت و تصرفات واردات غیبی انواع کرامات بر ظاهر و باطن پدید آمدن گیرد «و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه».
هوش مصنوعی: بنابراین در زمان بروز روح و حالات شوق به حضور او و تأثیرات غیرقابل پیش‌بینی، انواع کرامت‌ها بر جنبه‌های ظاهری و باطنی آشکار می‌شود و نعمت‌های آشکار و پنهان بر شما افاضه می‌گردد.
اگر رونده درین مقام بدین نعمتها باز نگرد بچشم خوش آمد از حضرت منعم بازماند و اگر خاک متابعت در دیده جان کشد و بحلیه «مازاغ البصر و ماطغی» متحلی شود مستحق مطالعه آیات کبری گردد «هاهنا تسکب العبرات». این آن عتبه است که خون صدهزار صدیق بر خاک امتحان ریخته شد و آب بآب برنیامد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در این مقام به نعمت‌ها پشت نکند و با چشمی خوش به آن‌ها نگاه کند، از فیض حضرت منعم باز خواهد ماند. اما اگر دل به پیروی از دنیا بزند و از آن عبرت نگیرد، شایسته مطالعه آیات بزرگ الهی خواهد شد. در اینجا است که اشک‌ها جاری می‌شود. این همان آستانه‌ای است که خون صد هزار صدیق در آزمون ریخته شده و هیچ آبی نمی‌تواند این خون‌ها را با هم بیامیزد.
ای بس روندگان صادق و طالبان عاشق که در خرابات ارواح بجام کرامات مست طافح شدند و ذوق شرب آن شراب باز یافتند و در مستی عجب و غرور افتادند و هرگز روی هشیاری و بیداری ندیدند. بیت
هوش مصنوعی: ای کسانی که با صداقت و عشق در جستجوی حق هستید و در مکان‌های مقدس، به روح‌های بزرگ و کرامات دست یافته‌اید، مست و شیدا شدید و لذت نوشیدن آن شراب را چشیده‌اید، ولی در مستی و غرور غرق شده‌اید و هرگز به حالت هشیاری و بیداری بازنگشته‌اید.
نه می‌خورده نه در خرابات شده
بر خوانده قباله رزی مات شده
هوش مصنوعی: نه می‌نوشیده و نه در میخانه‌ها رفته، اما به خاطر عشق و محبت، دلش را به زنجیر کشیده و دچار غم و اندوه شده است.
در حجب «اصحاب الکرامات کلهم محجوبون» بماندند و آن کرامات را بت وقت خود ساختند و زنار خوش آمد آن بربستند و روی از حق بگردانیدند و فرا خلق آوردند. نعوذ بالله من الحور بعدالکور. بیت
هوش مصنوعی: در حجاب و پرده‌ای که بر «اصحاب کرامات» وجود دارد، همه آن‌ها محجوب و پنهان مانده‌اند و آن کرامات را در زمان خود به بت تبدیل کرده‌اند. آن‌ها از حقیقت روی برگردانده و به نفع خود تظاهر کرده‌اند. خدایا پناه می‌بریم از انحراف بعد از هدایت.
ای قبله هر که مقبل آمد کویت
روی دل جمله بختیاران سویت
هوش مصنوعی: ای معبودی که تمامی مشتاقان به سوی تو می‌آیند، هر کسی که به درگاه تو روی می‌آورد، دل‌ها و سرنوشت‌های نیکو به سوی تو گرایش پیدا می‌کنند.
امروز کسی کز تو بگرداند روی
فردا بکدام دیده بیند رویت
هوش مصنوعی: اگر امروز کسی از تو روی برگرداند، فردا با کدام چشم می‌تواند چهره‌ات را ببیند؟
اما صاحب دولتان «ان‌الذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون» در نعمت کرامات نظر بر منعم نهند نه بر نعمت و ادای شکر نعمت به دید منعم گذارند تا بر قضیه «لئن شکرتم لا زیدنکم» مستحق نعمت وجود منعم گردند. بیت
هوش مصنوعی: افرادی که در پیشگاه خداوند فضل و رحمت دارند، باید توجه خود را به خود خداوند معطوف کنند و نه به نعمت‌ها. آنها باید سپاسگزاری خود را به خداوند اختصاص دهند تا به موجب آیه‌ای که بیان شده، شایسته دریافت نعمت‌های بیشتری از جانب خداوند شوند.
حاشا که دلم از تو جدا داند شد
یا با کس دیگر آشنا داند شد
هوش مصنوعی: هرگز دل من نمی‌تواند از تو جدا شود یا با کسی دیگری آشنا گردد.
از مهر تو بگسلد کرادارد دوست
وز کوی تو بگذرد کجا داند شد
هوش مصنوعی: اگر دوستی از محبت تو جدا شود و از محله تو بگذرد، او چگونه می‌تواند بداند که به کجا می‌رود؟
وظیفه عبودیت روح درین مقام آن است که ملازمت این عتبه نماید و از جمله اغیار دامن همت درکشد و سه طلاق بر گوشه چادر دنیا و آخرت بندد و بدرجات علیا و نعیم هشت بهشت سر فرو نیارد وبیت این ضعیف را ورد وقت خویش سازد. بیت
هوش مصنوعی: روح با این مقام باید در عباتش به حضور و نزدیکی بپردازد و از دیگران دوری کند. او باید تمرکز خود را بر روی دنیا و آخرت قرار دهد و به درجات بالاتر و نعمت‌های بهشت نرسد، همچنین باید ارتباط خود را با این دنیای مادی در زمان مناسب حفظ کند و در هر لحظه به یادآوری و ذکر بپردازد.
تا بر سرما سایه شاهنشه ماست
کونین غلام و چاکر در که ماست
هوش مصنوعی: تا زمانی که سایه شاهنشاه ما بر سر ماست، ما همواره به عنوان خدمتکار و غلام او خواهیم بود.
گلزار بهشت و حور خار ره ماست
زیراک برون کون منزلگه ماست
هوش مصنوعی: در این دنیا، گلزار و لذت‌های بهشتی برای ما در دسترس نیست، چرا که مسیر ما در این دنیا پر از رنج و مشکلات است. زندگی واقعی ما در جایی دیگر و خارج از این دنیا قرار دارد.
و اگر مقامات صد و بیست و اند هزار نقطه نبوت برو عرضه کنند بهیچ التفات نکند و همه را پشت پای زند و محمدوار سر کوچه فقر نگاه دارد و اگر هزار بار خطاب میرسد که ای بنده چه خواهی؟ گوید بنده را خواست نباشد زیرا که خواست روی در هستی دارد و ما در نیستی میزنیم این راه پشتاپشت افتد و اگر هزار سال برین آستانه تا ملتفت بماند باید که ملول نگردد و روی ازین درگاه نتابد. بیت
هوش مصنوعی: اگر مقامات و شخصیت‌های بزرگ دنیا به او پیشنهاد کنند که به مقام نبوت برسد، هیچ توجهی نمی‌کند و همه آن‌ها را نادیده می‌گیرد. او مانند پیامبر، از هر چیز مادی و دنیوی بی‌نیاز است و حتی اگر بارها از او بپرسند که چه می‌خواهد، پاسخ می‌دهد که او خواسته‌ای ندارد، زیرا خواسته در رابطه با وجود و هستی است و او در حال ترسیم مسیر خود در نیستی است. او تا زمانی که لازم باشد در این مسیر باقی می‌ماند و هرگز دلسرد نمی‌شود و از درگاه الهی روی برنمی‌گرداند.
ز کوش ای دل پردرد پای باز مکش
وگرچه دانم کاین بادیه بپای تو نیست
هوش مصنوعی: ای دل غم‌زده، از تلاش و کوشش دست برندار، حتی اگر می‌دانم که این راه دشوار به انتها نخواهد رسید.
و آستانه سر درد بر زمین میزن
که پیشگاه سرای جلال جای تو نیست
هوش مصنوعی: سردرد خود را به زمین می‌کوبی، زیرا در این مکان باشکوه، جای تو نیست.
جملگی انبیا و اولید درین مقام عاجز و متحیر شدند که ازینجا بقدم انسانیت را نمیشاید سپرد و ببازوی رجولیت گوی نمیتوان برد بیت
هوش مصنوعی: تمام پیامبران و شخصیت‌های بزرگ در این موقعیت ناتوان و متعجب شدند، زیرا از این مرحله نمی‌توان به قدم‌های انسانی پیشرفت کرد و با قدرت مردانگی نمی‌توان به جلو رفت.
گنجی است وصل دوست و خلقی است منتظر
وین کار دولت است کنون تا کرار رسد
هوش مصنوعی: یک گنج پنهان در اتحاد با دوست وجود دارد و مردم منتظر آن هستند. این کار به لطف و نعمت الهی است تا دوباره تکرار شود.
درین مقام هر تیر جد که در جعبه جهد بود انداخته شد و هیچ بر نشانه قبول نیامد. اینجا چون گل سپر باید انداخت چون چنار دست بدعا برداشت. نه چون بیدخنجر توان کشید و نه چون نیلوفر سپر بر سر آب افکند. چون سوسن بده زبان خاموش باید بود و چون نرگس چشم نهادن، و چون بنفشه بعجز سر افکنده بودن و چون لاله با جگر سوخته دمی مشک‌وار زدن.
هوش مصنوعی: در این موقعیت هر تیر که به سوی هدف پرتاب شده، به هدف نخورده است. در اینجا باید مانند گل، سپر به دست گرفت و دعا کرد. نه مانند بید که نمی‌توان دست به شمشیر ببرد، و نه مانند نیلوفر که آرامش را بر آب تحمیل کند. باید همچون سوسن بی‌صدا بود، و مانند نرگس به دور و بر نگاه کرد، و مانند بنفشه با شکستگی سر فرود آورد، و مانند لاله با دل شکسته گاهی آواز سر داد.
اینجا مقام ناز معشوق و کمال نیاز عاشق است تا این غایت روح را با هر چ پیوند داشت همه درششدر عشق میباخت چون مفلس و بیچاره گشت اکنون دست خون است و جان می‌باید باخت. بیت
هوش مصنوعی: در اینجا، عشق به معشوق به بالاترین حد خود رسیده و نیاز عاشق به کمال است. در این روند، هر نوع پیوندی که روح با عشق برقرار کند، به این نتیجه می‌رسد که باید همه چیزش را فدای عشق کند. عاشق آنچنان در عشق غرق شده که به حالتی بی‌پناه و مستأصل تبدیل شده و اکنون باید جانش را نیز فدای عشق کند.
جان باز که وصل او بدستان ندهند
شیر از قدح شرع بمستان ندهند
هوش مصنوعی: بگذار جانم فدای وصالش شود، ولی به دست دیگران نمی‌رسد. هرگز در میخانه‌ها چیزی از شریعت ندهند.
آنجا که مجردان بهم می‌ نوشند
یک جرعه بخویشتن پرستان ندهند
هوش مصنوعی: در جایی که افرادی تنها و بدون وابستگی به دیگران با یکدیگر از عشق و محبت سخن می‌گویند، به کسانی که فقط به خودشان می‌پردازند، حتی یک قطره هم نمی‌دهند.
هر وقت چون نسیم نفحات الطاف حق از مهب عنایت بمشام روح میرسد یعقوب وار با دل گرم و دم سر میگوید: «انی لا جد ریح یوسف لولا ان تفندون» بیت
هوش مصنوعی: هر زمان که نسیم رحمت خداوند به روح انسان می‌رسد، قلبش مانند یعقوب، با شوق و احساس خوب، می‌گوید: «من بوی یوسف را حس می‌کنم، مگر اینکه شما مرا دیوانه تصور کنید.»
چون یوسف باغ در چمن میآید
بویی ز زلیخا سوی من میآید
هوش مصنوعی: زمانی که یوسف در باغ به روئیدن می‌پردازد، بویی از زلیخا به سمت من می‌رسد.
یعقوب دلم نعره زنان میگوید
فریاد که بوی پیرهن میآید
هوش مصنوعی: یعقوب با حالتی پر از اندوه و ناله می‌گوید که بوی پیراهنش به مشام می‌رسد و این نشان‌دهنده امیدی به بازگشت یوسف است.
چندان غلبات شوق و قلق عشق روح را پدید آید که از خودی خود ملول گردد. و از وجود سیر آید و در هلاک خود کوشد و حسین منصوروار فریاد میکند:
هوش مصنوعی: شوق و هیجان عشق چنان بر روح غلبه می‌یابد که فرد دچار خستگی می‌شود و از وجود خود دلزده می‌گردد. در این حال، تلاش می‌کند خود را نابود کند و مانند حسین منصور، فریاد سر می‌دهد.
اقتلونی یا ثقاتی
ان فی قتلی حیاتی
هوش مصنوعی: من را بکشید یا بدانید که در مرگ من زندگی من نهفته است.
و حیاتی فی مماتی
و مماتی فی حیاتی
هوش مصنوعی: زندگی من در مرگ من و مرگ من در زندگی من وجود دارد.
ای دوست بمرگ آن چنان خرسندم
صد تحفه دهم اگر کنون بکشندم
هوش مصنوعی: ای دوست، من به مرگ رضایت دارم به گونه‌ای که اگر اکنون مرا بکشند، با کمال میل صد هدیه به آن‌ها می‌دهم.
درین مدت که روح را بر آستانه عزت باز دارند و بشکنجه فراق و درد اشتیاق مبتلا کنند دیوانگی پروانگی در او پدید آید گوید:
هوش مصنوعی: در این مدت که روح را به درخشش و عظمت نزدیک کنند و او را با درد جدایی و اشتیاق آزار دهند، حالت دیوانگی و شیدایی در او به وجود می‌آید و می‌گوید:
هر حیله که در تصرف عقل آمد
کردیم کنون نوبت دیوانگی است
هوش مصنوعی: ما هر راهکاری که در توان عقل بود، امتحان کردیم، حالا نوبت به دیوانگی رسیده است.
درین اضطرار و عجز و انکسار روح از خود و معامله خود مأیوس گردد و حقیقت بداند که «الطلب رد والسبیل سد» خود را بیندازد و ازو نالد شعر
هوش مصنوعی: در این موقعیت بحرانی، وقتی که روح از خود و وضعیتش ناامید می‌شود و به حقیقت پی می‌برد که «تقاضا بی‌فایده است و راه بسته است»، احساس درماندگی می‌کند و از درون خود ناله برمی‌آورد.
قد تحیرت فیک خد بیدی
یا دلیلا لمن تحیر فیکا
هوش مصنوعی: دل من در تو حیران شده است، ای دلبر، برای که چنین سرگشته و متحیر شده‌ام در تو؟
جانم از درد تو خونین بود دوش
مونسم تا روز پروین بود دوش
هوش مصنوعی: دیشب جانم به خاطر درد تو به شدت رنج می‌برد و تنها کسی که با او بودم، تا روز پروین، همین تو بودی.
ناله من تا بوقت صبحدم
یا غیاث‌المستغیثین بود دوش
هوش مصنوعی: ناله و گریه من تا صبح روز بعد ادامه داشت، یا ای کسی که پناهگاه نیازمندان هستی، دیروز.
چون دود ناله آن سوخته در مقام اضطرار بحضرت رحیم باز رسد بر قضیه «امن یجیب المضطر اذا دعاه» تتق عزت از پیش جمال صمدیت بر اندازد. و عاشق سوخته خود را بهزار لطف بنوازد. بیت
هوش مصنوعی: وقتی که در حال سختی و اضطراب به یاد خدا بیفتیم، به لطف و رحمتش می‌توانیم امیدوار باشیم که او در شرایط دشوار به ما پاسخ می‌دهد. خداوند با بزرگی و رحمتش، غم و اندوه ما را برطرف می‌کند و با محبت و kindness خود ما را نوازش می‌کند.
برخیز و بیا که خانه پرداخته‌ام
وزبهر ترا پرده برانداخته‌ایم
هوش مصنوعی: بیا و برخیز، چون برای تو آماده‌ام و برایت جشن و سروری برپا کرده‌ام.
چون شمع جمال صمدیت در تجلی آید روح پروانه صفت پر و بال بگشاید. جذبات اشعه شمع هستی پروانه برباید پرتو نور تجلی وجود پروانه را بتحلیه صفات شمعی بیاراید زبانه شمع جلال احدیت چون شعله برآرد یک کاه در خرمن پروانه روح بنگذارد. بیت
هوش مصنوعی: وقتی نور الهی و زیبایی وجود از خود تجلی می‌کند، روح مانند پروانه‌ای بال و پر می‌گشاید. نور و جذبه‌ای که از این وجود می‌تابد، پروانه را می‌گیرد و نور این تجلی، او را به صفات الهی آراسته می‌سازد. شعله شمع جلال و عظمت وجود، به‌قدری قوی است که مانند آتشی در انبوه کاه، روح پروانه را به خود مشغول می‌کند.
در عشق تو شادی و غمم هیچ نماند
با وصل تو سور و ماتمم هیچ نماند
هوش مصنوعی: در عشق تو، نه شادمانی باقی ماند و نه غم و اندوه؛ با آمدن تو، دیگر نه جشن و شادی‌ای دارم و نه سوگ و ناراحتی‌ای.
یک نور تجلی توم کرد چنان
کز نیک وبد و بیش و کمم هیچ نماند
هوش مصنوعی: یک نور خدایی تو را برای من آشکار کرد، به‌گونه‌ای که دیگر چیزی از نیکی و بدی و زیادی و کمی در من باقی نمانده است.
اینجا نور جمال صمدی روح روح گردد «اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه» اگر آن جان باخته شد اینک جانی که باخته نشود. بیت
هوش مصنوعی: در اینجا، نور زیبایی خداوند به عمق روح نفوذ می‌کند و ایمان در دل‌های افراد نوشته شده است و آن‌ها به وسیله روحی از جانب خداوند تقویت شده‌اند. اگر آن روحی که جانش را فدای عشق کرد، وجودش از بین برود، حالا روستای دیگری وجود دارد که این بار جانش فدای عشق نمی‌شود.
عشق آمد و جان من فراجانان داد
معشوقه ز جان خویش ما راجان داد
هوش مصنوعی: عشق به سراغ من آمد و جانم را از مرزهای جانان فراتر برد. محبوب نیز با جان خود به ما زندگی و احساس جدیدی بخشید.
عتبه عالم فناست و سر حد عالم بقاء بعد ازین کار تربیت روح بتحلیه جذبات الوهیت مبدل شود اکنون یک نفس از انفاس او بمعالمه ثقلین براید «جذبه من جذبات الحق توازی عمل الثقلین.»
هوش مصنوعی: عالم مادی گذراست و بعد از این، مرحله حفظ و پرورش روح شروع می‌شود که به وسیله جذبه‌های الهی تغییر می‌یابد. اکنون در این لحظه یکی از نفس‌های او برای دو عالم مادی و معنوی می‌وزد و جذب می‌شود. جذبه من از جذبه‌های حق معادل عمل دو عالم است.
زان گونه پیامها که او پنهان داد
یک نکته بصدهزار جان نتوان داد
هوش مصنوعی: پیام‌هایی که او به شکل پنهانی ارسال کرده، به نحوی عمیق و ارزشمند هستند که هیچ یک از انسان‌ها نمی‌توانند آن را با هزاران جان خود شرح دهند یا به تمام عمق آن پی ببرند.
«دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی فاوحی الی عبده ما اوحی».
هوش مصنوعی: «دنیا به قدری نزدیک شد که فاصله‌اش به اندازه یک تیرکمان بود، سپس وحی به بنده‌اش نازل شد، آنچه که نازل گردید».
و صلی‌الله علی محمد و آله.
هوش مصنوعی: خدایا! بر محمد و خانوادۀ او درود فرست.