قالالله «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قدخاب من دسیها»
و قال النبی صلیالله علیه و سلم «اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک».
بدانک نفس دشمنی است دوست روی و حیلت و مکر او را نهایت نیست و دفع شر او کردن واو را مقهور گردانیدن مهمترین کارهاست زیرا که او دشمنترین جمله دشمنان است از شیاطین و دنیا و کفار که «ما من مومن الا و له اربعه اعداء». ازین چهار دشمن نفس را دشمنی از همه زیادت است چنانک فرمود «اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک».
پس از تربیت نفس کردن و او را بصلاح باز آوردن و از صفت امارگی او را بمرتبه مطمئنگی رسانیدن کاری معظم است و کمال سعادت آدمی در تزکیت نفس است و کمال شقاوت او در فرو گذاشت نفس است بر مقتضای طبع چنانک فرمود بعد از زیاده سوگند «قد افلح من زکیها وقدخاب من دسیها». از بهر آنک از تزکیت و تربیت نفس شناخت نفس حاصل شود و از شناخت نفس شناخت حق لازم میآید که «من عرف نفسه فقد عرف ربه». و معرفت سر همه سعادتهاست. اما اینجا دقیقهای لطیف است آنک تا نفس را نشناختی تربیت او نتوانی کرد و تا تربیت نفس بکمال نرسانی شناخت حقیقی او که موجب معرفت حق است حاصل نیابد و درین معنی کتب فراوان بمیباید نوشت تا مقصود حاصل شود ولیکن رمزی مفید گفته آید روشن و مختصر انشاءالله تعالی وحده.
بدانک نفس در اصطلاح ار باب طریقت عبارت از بخاری لطیف است که منشأ آن صورت دل است و اطبا آن را روح حیوانی گویند و آن منشأ جملگی صفات ذمیمه است چنانک حق تعالی فرمود «ان النفس لاماره بالسوء».
اماموضع آن در انسان بدانک نفس بجملگی اجزا و ابعاض قالب انسان محیط است همچون روغن که در اجزاء وجود کنجد تعبیه است و نفس دیگر حیوانات در تن ایشان همین نسبت دارد از راه صورت ولیکن نفس انسانی را صفات دیگر است که در نفس حیوانات نیست.
یکی از آن جمله صفت بقاست که نفس انسانی را چاشنیی از عالم بقا بر نهادهاند تا بعد از مفارقت قالب باقی ماند و اگر در بهشت باشد و اگر در دوزخ همیشه باقی باشد که «خالدین فیها ابدا». بخلاف نفوس حیوانات که هیچ چاشنی از عالم بقا ندارند و بوقت مفارقت ناچیز شوند.
اما آنک نفس انسانی را آن چاشنی از عالم بقا چون حاصل شد بدانک بقا از دو نوع است یکی آنک همیشه بود و باشد و آن بقای خداوندست تبارک و تعالی دوم آنک نبود پدید آمد بعد ازین باقی باشد با بقاء حق و آن بقاء ارواح و ملکوت و عالم آخرت است اول نبود حق تعالی بیافرید تا ابد باقی خواهد داشت.
پس نفس انسانی از هر دو نوع بقا چاشنی یافته است. اما چاشنی بقا از حق در وقت تخمیر طینت آدم حاصل کرد یکی از آن گوهرهای نفیس که در خاک خسیس بخداوندی خویش دفین میکرد بقای ابدی بود و اما چاشنی بقای ارواح در وقت ازد: اج روح و قالب بتصرف «و نفخت فیه من روحی» تعبیه افتاد.
و این مثل آن است که مردی و زنی با هم جفت گیرد از ایشان دو فرزند بیک شکم بیاید یکی نر که با پدر مانده و یکی ماده که با مادر ماند. هم چنین از ازدواج روح وقالب دو فرزند دل و نفس پدید آمد. اما دل پسری بود که با پدر روح مینماند و نفس دختری بود که با مادر قالب خاکی میماند در دل همه صفات حمیده علوی روحانی بود و در نفس همه صفات ذمیمه سفلی ولیکن چون نفس زاده روح و قالب بود در وی از صفات بقا و بعضی از صفات حمیده که تعلق بروحانیت دارد بود.
پس نفس انسانی بقا ازین وجه یافت بخلاف نفوس حیوانات که زاده عناصر و افلاکاند و از روحانیت در ایشان هیچ چاشنی نیست لاجرم فناپذیرندچون مادر وپدر خویش.
و اگر چه در ابتدا نفس آدم بودکه از ازدواج روح وقالب برخاست ولیکن در نفس آدم ذرات نفوس فرزندان او تعبیه بود چنانک در خاک قالب آدم ذرات وجود ذریات او تعبیه بود تادر عهد «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهور هم ذریتهم» هر ذره ذریتی را که بیرون آوردند از صلب آدم ذره خاک قالب فرزندی بود و ذره نفس آن فرزند در آن ذره تعبیه آنگه در مقابله ارواح در صفوف مختلف بداشتند چنانک اختلاف صفوف ارواح بود تا هر روحی بمناسبتی که با آن ذره داشت که در مقابله او افتاده بود بدان ذره التفات کرد در آن ذره اهلیت استماع خطاب «الست بربکم» پدید آمد و شایستگی جواب «بلی» ظاهر شد. و بیرون آوردن ذرات را از صلب آدم این فایده بود تا در پرتو ارواح افتد و الا حق تعالی در صلب آدم هم سوال توانستی کردن اما چون ایشان را از ارواح تعلق نظری نبودی استماع خطاب وجواب میسر نشدی.
پس آن ذرات را با صلب آدم فرستاد تا منقرض عالم بفضل خداوندی محافظت آن میکند و در اصلاب آبا و ارحام امهات نگاه میدارد تا از صلب بصلب و رحم برحم میپیوندد تا بوقت ایجاد هریک آن ذره را دو نیمه کند. یکی در نطفه پدر تعبیه میکند یکی در نطفه مادر و بصلب پدر و سینه مادر فرستد چنانک فرمود «یخرج من بین الصلب و الترائب» و بوقت صحبت هر دو بهم پیوندد و در رحم مادر و بهم بیامیزد که «انا خلقناه من نطفه امشاج نبتلیه» پس نطفه علقه شود و علقه مضغه گردد بار بعینات که بر وی میگذرد چون سه اربعین بر وی گذشت استحقاق آن یابد که آن روح که در عالم ارواح بدان ذره نظر کرده بود بآن مضغه تعلق گیرد که «ثم انشاناه خلقاآخر».
و چندانک در رحم آن ذره را که منشأ قالب طفل است پرورش میدهند آن ذره نفس که در و تعبیه است بمناسبت پرورش مییابد تا طفل در وجود آید و بحد بلاغت رسد نفس بکمال نفسی رسیده باشد بعد از آن شایستگی تحمل تکالیف شرع گیرد.
و اگر پیش ازین خطاب شرع بدو پیوستی چون او پرورش بکمال حاصل نکرده بودی قابل تحمل تکالیف نیامدی چه از راه صورت چه از راه معنی. اما از راه صورت بشرایط نماز و روزه و حج قیام نتوانستی نمود که این اعمال بدنی است و آن را قوتی جسمانی بباید. اما از راه معنی تا قالب و نفس بکمال نرسند دل که محل عقل و معدن ایمان و نظرگاه حق است شایستگی آن نگیرد که مظهر نور عقل و ایمان و نظر حق گردد زیرا که تمام خلقت نباشد اگر چه هر وقت ازین انوار چیزی در وی پدید میآید بتدریج ولیکن آنگه راست و تمام قابل شود که بعد بلاغت رسد و عقل ظاهر گردد چنانک شرح آن در فصل تربیت دل گفته آید انشاءالله تعالی.
اکنون چون معرفت نفس فراخور این مختصر بدانستی که نفس کیست رمزی بشنو که تربیت و تزکیت او در چیست. بدانک نفس را دو صفت ذاتی است که مادر آورد است و باقی صفات ذمیمه ازین دو اصل تولد میکند و آن صفات فعل اوست. اما آن دو صفت که ذاتی اوست هوا و غضب است و این هر دو از خاصیت عناصر اربعه است که مادر نفس بود هوا میل و قصد باشد بسوی سفل چنانک فرمود «والنجم اذا هوای» یعنی ستاره چون فرو میشود و گفتهاند که خواجه علیهالسلم چون از معراج باز میگشت و بعالم سفلی میامد از عالم علوی واین میل و قصد بسفل از خاصیت آب و خاک است و غضب ترفع و تکبر و تغلب است و آن صفت باد و آتش است. پس این دو صفت ذاتی نفس را مادر آوردست و خمیر مایه دوزخ این دو صفت است و دیگر درکات دوزخ از آن تولد کند و این دو صفت هوا و غضب بضرورت در نفس میبایست تا بصفت هوا جذب منافع خویش کند و بصفت غضب دفع مضرات از خویش کند تا در عالم کون و فساد وجود او باقی ماند و پرورش یابد.
اما این دو صفت را بحد اعتدال نگه میباید داشت که نقصان این دو سبب نقصان نفس وبدن است و زیادتی این دو سبب نقصان عقل و ایمان و تزکیت و تربیت نفس باعتدال باز آوردن این دو صفت هوا و غضب است و میزان آن قانون شریعت است در کل حال تا هم نفس و بدن بسلامت ماند و هم عقل و ایمان در ترقی باشد و هم در موضع خویش هریک را بفرمان شرع استعمال فرماید و در آن رعایت حق تقوی کند و در طلب رخصت نکوشد چه شرع و تقوی میزانی است که جملگی صفات را بحد اعتدال نگاه دارد تا بعضی غالب نشود و بعضی مغلوب که آن صفات بهایم و سباع است زیرا که بر بهایم صفت هوا غالب است و صفت غضب مغلوب و بر سباع صفت غضب غالب است و صفت هوا مغلوب لاجرم بهایم بحرص و شره در افتادند و سباع باستیلا و قهر و غلبه و قتل و صید درآمدند.
پس این هر دو صفت را بحد اعتدال باید داشت تا در مقام بهیمی و سبعی نیفتد و دیگر صفات ذمیمه از آن تولد نکند که اگر هوا از حد اعتدال تجاوز کند شره و حرص و امل و خست و دنائت و شهوت و بخل و خیانت پدید آید.
و اعتدال هوا آن است که جذب منافع که خاصیت اوست بقدر حاجت ضروری کند در وقت احتیاج که اگر بزیادت از احتیاج میل کند شره پدید آید و اگر پیش از وقت احتیاج میل کند حرص تولد کند و اگر میل بجهت بیش نهاد عمر کند امل ظاهر شود و اگر میل بچیزی دون رکیک کند دنائت و خست پدید آید و اگر میل بچیزی رفیع و لذید کند شهوت زاید و اگر میل بنگاهداشت کند بخل گردد و این همه از قبیل اسراف است که «انه لا یحب المسرفین» و اگر از انفاق بترسد که در فقر افتد بددلی خیزد.
و اگر صفت هوا در اصل خلقت مغلوب افتد و ناقص بود انوثت و خنوثت و فرومایگی پدید آید و اگر صفت از حد اعتدال تجاوز کند بدخویی وتکبر و عداوت وحدت و تندی و خودرایی و استبداد و بیثباتی و کذب و عجب و تفاخر و ترفع و خیلاء متولد شود و اگر نتواند غضب راندن حقد در باطن پدید آید. و اگر صفت غضب در اصل ناقص و مغلوب افتد بیحمیتی و بیغیرتی و دیوثی وکسل و ذلت و عجز آورد و اگر این هر دو صفت هوا و غضب غالب افتد حسد پدید آید زیرا که بغلبه هوا هر چه با کسی بیند و او را خوش آید بدان میل کند و از غلبه غضب نخواهد که آنکس را باشد و حسد این است که آنچ دیگری دارد خواهی که ترا باشد و نخواهی که او را باشد.
و هریک ازین صفات ذمیمه منشأ در کتی از درکات دورخ است و چون این صفات بر نفس مستولی شود و غالب گردد. طبع نفس مایل بفسق و فجور و قتل و نهب و ایذا و انواع فسادات شود.
ملایکه بنظر ملکی در ملکوت قالب آدم نگریستند این صفات مشاهده کردند گفتند «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء». ندانستند که چون اکسیر شریعت برین صفات ذمیمه بهیمی سبعی شیطانی نهند همه صفات حمیده ملکی روحانی رحمانی گردد. حق تعالی در جواب ملایکه ازینجا فرمود «انی اعلم مالا تعملون». کیمیاگری شرع نه آن است که این صفات بکلی محو کند که آن هم نقصان باشد.
فلاسفه را ازینجا غلط افتاد پنداشتند صفات هوا و غضب و شهوت و دیگر صفات ذمیمه بکلی محو میباید کرد. بسالها رنج بردند و آن بکلی محو نشد ولیکن نقصان پذیرفت و از آن نقصان صفات ذمیمه دیگر پدید آمد چنانک در نفی هوا انوثت و خنوثت و فرومایگی و دنائت همت پدید آمد و از نقصان غضب بیحمیتی و سستی در دین و بیغیرتی و دیوئی و جبانی پدید امد.
خاصیت شریعت و کیمیاگری دین آن است که هریک ازین صفات را بحد اعتدال بازآورد و در مقام خویش صرف کند و چنان کند که او برین صفات غالب باشد و این صفات او را چون اسب رام باشد. هر کجا خواهد راند نه چنانک این صفات بر وی غالب باشد تا هر کجا میل نفس باشد او را اسیر کند چون اسب توسن که سر بکشد و بیاختیار خود را و سوار را در چاهی اندازد یا بر دیواری زند و هر دو هلاک شوند.
پس هر وقت که بتصرف اکسیر شرع و تقوی صفت هوا و غضب در نفس باعتدال بازآمد که او را بخوددرین صفات تصرفی نماند الابشرع در نفس صفات حمیده پدید آید چون حیا و جود و سخاوت و شجاعت و حلم و تواضع و مروت و قناعت و صبر و شکر و دیگر اخلاق حمیده و نفس از مقام امارگی بمقام مطمئنگی رسد و مطیه روح پاک گردد و در قطع منازل و مراحل سفلی و علوی براق صفت روح را بمعارج اعلی علیین و مدارج قاب قوسین رساند و مستحق خطاب «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» شود.این ضعیف عاجز گوید
خوی سبعی ز نفست ار باز شود
مرغ روحت بآشیان باز شود
پس کر کس روح روسوی علو نهد
بر دست ملک نشیند و باز شود
روح را در مراجعت با عالم خویش براق نفس میبایست زیرا که او پیاده نتواند رفت آن وقت که بدین عالم میپیوست بر براق نفخه سوار بود که «و نفخت فیه من روحی» و این ساعت که میرود بدان عالم ببراق نفس حاجت داردتا آنجا که حد میدان نفس است ونفس را در روش بدو صفت هوا و غضب حاجت است اگر بعلو رود و اگل بسفل بیایشان نتواند رفت.
مشایخ قدسالله ارواحهم ازینجا گفتهاند «لولاالهوی ماسلک احد طریقا الیالله» یعنی اگر هوا نبودی هیچ کس را راه بخدا نبودی زیرا که هوا نمرود نفس را چون کرکسی آمد و غضب چون کرکسی دیگر هر وقت که نمرود نفس برین دو کرکس سوار شود و طعمه کر کسان بر صوب علوی است کر کسان روی سوی علو نهند و نمرود نفس سفلی را بمقامات علوی رسانند.
و آن چنان باشد که چون نفس مطمئنه ببود و بر هر دو صفت هوا و غضب غالب شد و ذوق خطاب «ارجعی» باز یافت روی هوا و غضب از اسفل بگرداند و سوی اعلی آرد نامطلوب ایشان قربت حضرت عزت شود نه تمتعات عالم بهیمی و سبعی چون هوا قصد علو کند همه عشق و محبت گردد و غضب چون روی بعلو آرد همه غیرت و همت گردد نفس بعشق و محبت روی بحضرت نهد و بغیرت و همت در هیچ مقام توقف نکند و بهیچ التفات ننماید جز بحضرت عزت و روح را این دو آلت تمامتر و سیلتی است در وصول بحضرت.
و او پیش ازین در عالم ارواح این دو آلت نداشت همچون ملایکه بمقام خویش راضی شده بود و از شمع جلال احدیت بمشاهده نوری و ضوئی قانع گشته که «و ما منا الا له مقام معلوم» و زهره آن نداشت که قدم از آن مقام فراپیش نهد همچون جبرئیل میگفت «لو دنوت انمله لا حترقت». ولیکن چون روح با خاک آشنایی گرفت از ازدواج او با عناصر فرزند نفس پدید آمد.
و از نفس دو فرزند هوا و غضب برخاست هوا جهول بود و غضب ظلوم چون روی نفس در سفل بود این دو ظلوم و جهول او را در مهالک میانداختند و روح نیز اسیر ایشان بود جمله هلاک میشدند.
چون توفیق رفیق گشت و بکمند جذبه «ارجعی الی ربک» نفس توسن صفت را با عالم علو و حضرت عزت خواندند روح که سواری عاقل بود چون بمقام معلوم خویش رسید خواست که جبرئیلوار عنان باز کشد نفس توسن صفت چون پروانه دیوانه بدو پرظلومی و جهولی هوا و غضب خود را بر شمع جلال احدیت زد و بترک وجود مجازی گفت و دست در گردن وصال شمع کرد تا شمع وجود مجازی پروانگی او را بوجود حقیقی شمعی خویش مبدل کرد. این ضعیف گوید:بیت
ای آنک نشستهاید پیرامن شمع
قانع گشته بخوشه از خرمن شمع
پروانه صفت نهید جان بر کف دست
تا بوک کنید دست در گردن شمع
تا نفس دستکاری ظلومی و جهولی خویش بکمال نرساند درین مقام نفس را بکمال نتوان شناخت که او چیست و او را از بهر چه آفریدهاند و در کدام مقام بچه کار خواست آمد؟ چون این دستکاری از و بکمال ظاهر شد و از دیوانگی پروانگی بنور بخشی شمعی رسید که «کنت له سمعا و بصرا و لسانا فبی یسمع و بی یبصر و بی ینطق» حقیقت «من عرف نفسه فقد عرف ربه محقق» گردد. یعنی هر که نفس را بپروانگی بشناخت حضرت را بشمعی باز داند. شعر.
فلولاکم ماعرفنا الهوی
و لولا الهوی ما عرفناکم
و صلیالله علی محمد و آله.
برگردان به زبان ساده
قالالله «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قدخاب من دسیها»
هوش مصنوعی: خداوند میفرماید: «و نفس و آنچه که در آن نهفته است را قسم میخورم. سپس راه نیک و بد آن را به او الهام کردم. کسی که نفسش را پاک گرداند، رستگار میشود و کسی که آن را به زشتی بسپارد، روی شکست و ناکامی میبیند.»
و قال النبی صلیالله علیه و سلم «اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک».
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم فرمودند: «بدترین دشمن تو، نفس توست که در درونت قرار دارد».
بدانک نفس دشمنی است دوست روی و حیلت و مکر او را نهایت نیست و دفع شر او کردن واو را مقهور گردانیدن مهمترین کارهاست زیرا که او دشمنترین جمله دشمنان است از شیاطین و دنیا و کفار که «ما من مومن الا و له اربعه اعداء». ازین چهار دشمن نفس را دشمنی از همه زیادت است چنانک فرمود «اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک».
هوش مصنوعی: نفس انسان به عنوان بزرگترین دشمن او شناخته میشود. روی خوشی ندارد و دائماً در تلاش است تا با حیلهگری و فریب، انسان را به اشتباه بیندازد. بنابراین، مقابله با شرارتهای نفس و تحت کنترل درآوردن آن از اصلیترین وظایف انسان است، چرا که این نفس، بدترین دشمن انسانها به شمار میرود. به بیان دیگر، هر مؤمنی چهار دشمن دارد، اما دشمنی که از همه بیشتر ضرر میزند، همان نفس است که در درون انسان وجود دارد.
پس از تربیت نفس کردن و او را بصلاح باز آوردن و از صفت امارگی او را بمرتبه مطمئنگی رسانیدن کاری معظم است و کمال سعادت آدمی در تزکیت نفس است و کمال شقاوت او در فرو گذاشت نفس است بر مقتضای طبع چنانک فرمود بعد از زیاده سوگند «قد افلح من زکیها وقدخاب من دسیها». از بهر آنک از تزکیت و تربیت نفس شناخت نفس حاصل شود و از شناخت نفس شناخت حق لازم میآید که «من عرف نفسه فقد عرف ربه». و معرفت سر همه سعادتهاست. اما اینجا دقیقهای لطیف است آنک تا نفس را نشناختی تربیت او نتوانی کرد و تا تربیت نفس بکمال نرسانی شناخت حقیقی او که موجب معرفت حق است حاصل نیابد و درین معنی کتب فراوان بمیباید نوشت تا مقصود حاصل شود ولیکن رمزی مفید گفته آید روشن و مختصر انشاءالله تعالی وحده.
هوش مصنوعی: بعد از آموزش و اصلاح نفس و رساندن آن از حالت ابتدایی خود به مرحلهای با ثبات، کاری ارزشمند صورت میگیرد. کمال سعادت انسان در پاکسازی نفس او نهفته است و بدبختی او در نادیده گرفتن و غفلت از نفس خود است. چنانکه در قرآن آمده است: «کسی که نفس خود را پاک کند، رستگار میشود و کسی که آن را به حال خود رها کند، ناامید خواهد شد». از این رو، با تزکیه و پرورش نفس، آگاهی از خود به دست میآید و از این شناخت، آگاهی به حق نیز حاصل میشود. این بدان معناست که «کسی که خود را بشناسد، خداوندش را نیز خواهد شناخت». شناخت، اساس تمامی خوشبختیهاست. اما نکتهای مهم وجود دارد: تا زمانی که نفس را نشناسیم، موفق به تربیت آن نخواهیم شد و تا زمانی که نفس را به کمال نرسانیم، شناخت واقعی آن که به شناخت حق منجر میشود، حاصل نخواهد شد. در این مورد، کتابهای متعددی میتوان نوشت تا هدف روشن شود، اما در اینجا به اختصار و به صورت رمزآلود نکتهای مفید بیان میشود.
بدانک نفس در اصطلاح ار باب طریقت عبارت از بخاری لطیف است که منشأ آن صورت دل است و اطبا آن را روح حیوانی گویند و آن منشأ جملگی صفات ذمیمه است چنانک حق تعالی فرمود «ان النفس لاماره بالسوء».
هوش مصنوعی: نفس در معنای عرفانی به بخاری سبک و لطیفی اطلاق میشود که منشا آن قلب یا دل است و پزشکان آن را روح حیوانی نامیدهاند. این نفس منبع تمامی صفات ناپسند است، همانطور که خداوند فرموده است: «نفس همواره به زشتیها فرمان میدهد».
اماموضع آن در انسان بدانک نفس بجملگی اجزا و ابعاض قالب انسان محیط است همچون روغن که در اجزاء وجود کنجد تعبیه است و نفس دیگر حیوانات در تن ایشان همین نسبت دارد از راه صورت ولیکن نفس انسانی را صفات دیگر است که در نفس حیوانات نیست.
هوش مصنوعی: نفس انسان تمامی اجزا و بخشهای بدن او را در بر میگیرد، مانند روغنی که در دانههای کنجد وجود دارد. نفس سایر حیوانات نیز به همین شکل در بدن آنها وجود دارد، اما نفس انسان دارای ویژگیهایی است که در نفس حیوانات وجود ندارد.
یکی از آن جمله صفت بقاست که نفس انسانی را چاشنیی از عالم بقا بر نهادهاند تا بعد از مفارقت قالب باقی ماند و اگر در بهشت باشد و اگر در دوزخ همیشه باقی باشد که «خالدین فیها ابدا». بخلاف نفوس حیوانات که هیچ چاشنی از عالم بقا ندارند و بوقت مفارقت ناچیز شوند.
هوش مصنوعی: یکی از ویژگیهای وجودی انسان این است که روح او از ویژگیهای جاویدانی برخوردار است، به طوری که بعد از جدا شدن از بدن، همچنان باقی میماند و چه در بهشت باشد و چه در جهنم، همواره وجود خواهد داشت. این در حالیست که نفوس حیوانات چنین ویژگیای ندارند و در زمان جدا شدن از بدن، به سرعت ناپدید میشوند.
اما آنک نفس انسانی را آن چاشنی از عالم بقا چون حاصل شد بدانک بقا از دو نوع است یکی آنک همیشه بود و باشد و آن بقای خداوندست تبارک و تعالی دوم آنک نبود پدید آمد بعد ازین باقی باشد با بقاء حق و آن بقاء ارواح و ملکوت و عالم آخرت است اول نبود حق تعالی بیافرید تا ابد باقی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: نفس انسانی به یک نوع بقای جاودانی که از عالم بقا به دست میآید، دست مییابد. این بقا دو نوع دارد: یکی بقا که همیشه وجود داشته و خواهد داشت، که متعلق به خداوند متعال است و دیگری بقا که بعد از نبودن موجود شده و حالا باقی میماند، که به بقا ارواح و عالم ملکوت و آخرت مربوط میشود. خداوند ابتدا وجود را خلق کرد و این بقا تا ابد استمرار خواهد داشت.
پس نفس انسانی از هر دو نوع بقا چاشنی یافته است. اما چاشنی بقا از حق در وقت تخمیر طینت آدم حاصل کرد یکی از آن گوهرهای نفیس که در خاک خسیس بخداوندی خویش دفین میکرد بقای ابدی بود و اما چاشنی بقای ارواح در وقت ازد: اج روح و قالب بتصرف «و نفخت فیه من روحی» تعبیه افتاد.
هوش مصنوعی: نفس انسان از دو نوع بقا تاثیر گرفته است. در زمان ایجاد جسم آدم، یکی از آن گوهرهای با ارزش که در خاک معمولی نهفته بود، بقا ابدی بود. همچنین بقا ارواح در زمان پیوند روح و جسم به وجود آمد که در آن زمان گفته شده "به او از روح خود دمیدم".
و این مثل آن است که مردی و زنی با هم جفت گیرد از ایشان دو فرزند بیک شکم بیاید یکی نر که با پدر مانده و یکی ماده که با مادر ماند. هم چنین از ازدواج روح وقالب دو فرزند دل و نفس پدید آمد. اما دل پسری بود که با پدر روح مینماند و نفس دختری بود که با مادر قالب خاکی میماند در دل همه صفات حمیده علوی روحانی بود و در نفس همه صفات ذمیمه سفلی ولیکن چون نفس زاده روح و قالب بود در وی از صفات بقا و بعضی از صفات حمیده که تعلق بروحانیت دارد بود.
هوش مصنوعی: این مانند این است که مرد و زنی با هم ازدواج کنند و از آنها دو فرزند به دنیا بیاید: یکی پسر که در کنار پدرش میماند و دیگری دختر که در کنار مادرش میماند. به همین ترتیب، از ترکیب روح و جسم، دو موجود به نام دل و نفس پدید میآید. دل به عنوان پسر، در کنار پدر روح باقی میماند و نفس به عنوان دختر، در کنار مادر جسم خاکی میماند. دل دارای خصوصیات نیک و عالی روحانی است، در حالی که نفس دارای برخی ویژگیهای ناپسند و پایینتر است. اما از آنجا که نفس از روح و جسم به وجود آمده است، برخی از ویژگیهای ماندگار و برخی از خصوصیات خوب نیز در او وجود دارد که به روح مربوط میشود.
پس نفس انسانی بقا ازین وجه یافت بخلاف نفوس حیوانات که زاده عناصر و افلاکاند و از روحانیت در ایشان هیچ چاشنی نیست لاجرم فناپذیرندچون مادر وپدر خویش.
هوش مصنوعی: بنابراین، نفس انسان به خاطر این ویژگی که دارد جاودانگی مییابد، در حالی که نفوس حیوانات از عناصر و سیارات تشکیل شدهاند و هیچ روحانی بودن در آنها وجود ندارد، به همین دلیل مانند والدین خود، دچار فنا و زوال میشوند.
و اگر چه در ابتدا نفس آدم بودکه از ازدواج روح وقالب برخاست ولیکن در نفس آدم ذرات نفوس فرزندان او تعبیه بود چنانک در خاک قالب آدم ذرات وجود ذریات او تعبیه بود تادر عهد «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهور هم ذریتهم» هر ذره ذریتی را که بیرون آوردند از صلب آدم ذره خاک قالب فرزندی بود و ذره نفس آن فرزند در آن ذره تعبیه آنگه در مقابله ارواح در صفوف مختلف بداشتند چنانک اختلاف صفوف ارواح بود تا هر روحی بمناسبتی که با آن ذره داشت که در مقابله او افتاده بود بدان ذره التفات کرد در آن ذره اهلیت استماع خطاب «الست بربکم» پدید آمد و شایستگی جواب «بلی» ظاهر شد. و بیرون آوردن ذرات را از صلب آدم این فایده بود تا در پرتو ارواح افتد و الا حق تعالی در صلب آدم هم سوال توانستی کردن اما چون ایشان را از ارواح تعلق نظری نبودی استماع خطاب وجواب میسر نشدی.
هوش مصنوعی: اگرچه در ابتدا روح آدم از ازدواج روح و جسم به وجود آمد، اما در وجود او ذرات روحی فرزندانش نهفته بود. به همین ترتیب که در بدن آدم اجزای وجود فرزندانش وجود داشت، در لحظهای که خداوند از فرزندان آدم در ally ین برداشت، هر ذرهای که از جسم او بیرون آمد، نمایندهای از آن فرزند و شامل ذرهای از روح او بود. سپس این ذرات در مقابل ارواح در صفوف متفاوتی قرار گرفتند. هر روح به تناسب ارتباطی که با ذرهای که در مقابلش بود، پیدا کرد، به آن ذره توجه نشان داد. در آن لحظه بود که قابلیت شنیدن خطاب «آیا من پروردگار شما نیستم» در آن ذره نمایان شد و شایستگی جواب «بله» پیدا گردید. این فرآیند خروج ذرات از آدم بدین منظور بود که در پرتو ارواح مراقب باشند، چرا که خداوند میتوانست از صلب آدم سوال کند، اما به دلیل عدم وابستگی ارواح به یکدیگر، شنیدن خطاب و پاسخ دادن ممکن نبود.
پس آن ذرات را با صلب آدم فرستاد تا منقرض عالم بفضل خداوندی محافظت آن میکند و در اصلاب آبا و ارحام امهات نگاه میدارد تا از صلب بصلب و رحم برحم میپیوندد تا بوقت ایجاد هریک آن ذره را دو نیمه کند. یکی در نطفه پدر تعبیه میکند یکی در نطفه مادر و بصلب پدر و سینه مادر فرستد چنانک فرمود «یخرج من بین الصلب و الترائب» و بوقت صحبت هر دو بهم پیوندد و در رحم مادر و بهم بیامیزد که «انا خلقناه من نطفه امشاج نبتلیه» پس نطفه علقه شود و علقه مضغه گردد بار بعینات که بر وی میگذرد چون سه اربعین بر وی گذشت استحقاق آن یابد که آن روح که در عالم ارواح بدان ذره نظر کرده بود بآن مضغه تعلق گیرد که «ثم انشاناه خلقاآخر».
هوش مصنوعی: ذرات از صلب پدران فرستاده میشوند تا به لطف خداوند از انقراض عالم حفاظت شود. این ذرات در صلب پدران و رحم مادران نگهداری میشوند تا از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند. در زمان تولد، هر ذره به دو نیم تقسیم میشود: یکی در نطفه پدر و دیگری در نطفه مادر قرار میگیرد. بدین ترتیب، ذرات از صلب و سینه پدر و مادر به هم میپیوندند و در رحم مادر ترکیب میشوند. پس از مدتی، نطفه به یک مرحله جدید تبدیل میشود و این پروسه ادامه مییابد تا زمانی که روحی که در عالم ارواح به آن ذره نگاه کرده بود، به آن تعلق پیدا کند و موجودیت جدیدی شکل گیرد.
و چندانک در رحم آن ذره را که منشأ قالب طفل است پرورش میدهند آن ذره نفس که در و تعبیه است بمناسبت پرورش مییابد تا طفل در وجود آید و بحد بلاغت رسد نفس بکمال نفسی رسیده باشد بعد از آن شایستگی تحمل تکالیف شرع گیرد.
هوش مصنوعی: در رحم مادر، ذرهای که به شکلگیری کودک کمک میکند، پرورش مییابد. این ذره تحت تأثیر مراحل رشد قرار میگیرد تا زمانی که کودک به دنیا بیاید و به مرحلة کمال و رشد برسد. پس از رسیدن به این مرحله، او آماده میشود تا مسئولیتهای شرعی را بپذیرد.
و اگر پیش ازین خطاب شرع بدو پیوستی چون او پرورش بکمال حاصل نکرده بودی قابل تحمل تکالیف نیامدی چه از راه صورت چه از راه معنی. اما از راه صورت بشرایط نماز و روزه و حج قیام نتوانستی نمود که این اعمال بدنی است و آن را قوتی جسمانی بباید. اما از راه معنی تا قالب و نفس بکمال نرسند دل که محل عقل و معدن ایمان و نظرگاه حق است شایستگی آن نگیرد که مظهر نور عقل و ایمان و نظر حق گردد زیرا که تمام خلقت نباشد اگر چه هر وقت ازین انوار چیزی در وی پدید میآید بتدریج ولیکن آنگه راست و تمام قابل شود که بعد بلاغت رسد و عقل ظاهر گردد چنانک شرح آن در فصل تربیت دل گفته آید انشاءالله تعالی.
هوش مصنوعی: اگر پیش از این به او دستور شرع داده شده باشد، با توجه به اینکه او به بلوغ نرسیده، نمیتواند تکالیف را تحمل کند، نه از نظر ظاهری و نه از نظر باطنی. از نظر ظاهری، او نمیتواند به انجام اعمالی مانند نماز، روزه و حج بپردازد؛ زیرا این امور نیاز به قدرت جسمانی دارند. اما از نظر باطنی، تا زمانی که جسم و نفس او به کمال نرسند، دل او که محل عقل و منبع ایمان و نگاهی به حق است، نمیتواند شایستگی لازم را برای درک نور عقل، ایمان و روشنگری حق پیدا کند. باوجودی که ممکن است در هر زمانی بخشی از این نور در او ظاهر شود، اما او تنها زمانی به کمال خواهد رسید که به بلوغ فکری و عقلانی دست یابد. تبیین این موضوع در فصل مربوط به تربیت دل بیان خواهد شد.
اکنون چون معرفت نفس فراخور این مختصر بدانستی که نفس کیست رمزی بشنو که تربیت و تزکیت او در چیست. بدانک نفس را دو صفت ذاتی است که مادر آورد است و باقی صفات ذمیمه ازین دو اصل تولد میکند و آن صفات فعل اوست. اما آن دو صفت که ذاتی اوست هوا و غضب است و این هر دو از خاصیت عناصر اربعه است که مادر نفس بود هوا میل و قصد باشد بسوی سفل چنانک فرمود «والنجم اذا هوای» یعنی ستاره چون فرو میشود و گفتهاند که خواجه علیهالسلم چون از معراج باز میگشت و بعالم سفلی میامد از عالم علوی واین میل و قصد بسفل از خاصیت آب و خاک است و غضب ترفع و تکبر و تغلب است و آن صفت باد و آتش است. پس این دو صفت ذاتی نفس را مادر آوردست و خمیر مایه دوزخ این دو صفت است و دیگر درکات دوزخ از آن تولد کند و این دو صفت هوا و غضب بضرورت در نفس میبایست تا بصفت هوا جذب منافع خویش کند و بصفت غضب دفع مضرات از خویش کند تا در عالم کون و فساد وجود او باقی ماند و پرورش یابد.
هوش مصنوعی: اکنون که با ماهیت نفس آشنا شدی، وقت آن است که نکاتی درباره تربیت و پاکسازی آن بشنوی. نفس دارای دو ویژگی اصلی است که از بدو تولد با آن به دنیا میآید و سایر ویژگیهای منفی از این دو منشأ میگیرد. این دو ویژگی اصلی همان تمایل و خشم هستند که در نتیجه چهار عنصر اصلی به وجود آمدهاند. تمایل به پایین و نفس، به نوعی با خاصیت آب و خاک مرتبط است. در این راستا، گفته شده که زمانی که پیامبر از معراج به زمین برمیگشت، این تمایل به زمین به خاطر خواص عناصر است. از سوی دیگر، خشم به معنای برتری، تکبر، و تسلط است و با ویژگیهای باد و آتش ارتباط دارد. پس این دو ویژگی اصلی نفس، پایهگذار تمام تمایلات و آمال او هستند و در واقع خمیرمایه عذاب نیز از این دو صفت ناشی میشود. وجود این دو ویژگی برای نفس ضروری است تا بتواند از یکسو نیازهای خود را جذب کند و از سوی دیگر موانع را از خود دور نماید و به این ترتیب در این جهان ادامه حیات و رشد دهد.
اما این دو صفت را بحد اعتدال نگه میباید داشت که نقصان این دو سبب نقصان نفس وبدن است و زیادتی این دو سبب نقصان عقل و ایمان و تزکیت و تربیت نفس باعتدال باز آوردن این دو صفت هوا و غضب است و میزان آن قانون شریعت است در کل حال تا هم نفس و بدن بسلامت ماند و هم عقل و ایمان در ترقی باشد و هم در موضع خویش هریک را بفرمان شرع استعمال فرماید و در آن رعایت حق تقوی کند و در طلب رخصت نکوشد چه شرع و تقوی میزانی است که جملگی صفات را بحد اعتدال نگاه دارد تا بعضی غالب نشود و بعضی مغلوب که آن صفات بهایم و سباع است زیرا که بر بهایم صفت هوا غالب است و صفت غضب مغلوب و بر سباع صفت غضب غالب است و صفت هوا مغلوب لاجرم بهایم بحرص و شره در افتادند و سباع باستیلا و قهر و غلبه و قتل و صید درآمدند.
هوش مصنوعی: این دو خصوصیت باید در حد متعادل نگه داشته شوند؛ چرا که کمبود این دو باعث نقصان وجود انسان و جسم او میشود و افزایش آنها باعث ضعف عقل، ایمان و تربیت نفس خواهد شد. بازگرداندن تعادل میان هوس و خشم نیاز به رعایت اصول شرع دارد. در هر شرایطی باید به گونهای عمل کرد که هم روح و جسم در سلامت بمانند و هم عقل و ایمان در رشد باشند. باید هر یک از این خصوصیات را به دستورات شرع ملزم کرد و در راه تقوا دقت کرد، زیرا شرع و تقوا معیاری هستند که همه صفات را در حد متعادل نگه میدارند تا هیچکدام بر دیگری غالب نشود. به همین دلیل، صفات منفی مانند هوس و خشم در حیوانات و جانوران وجود دارد. در حیوانات، هوس غالب است و خشم تحت کنترل است، در حالی که در درندگان، خشم غالب بوده و هوس تحت تأثیر است. به همین دلیل، حیوانات به طمع و حرص افتاده و درندگان نیز به تسلط، قهر، غلبه و شکار مشغول میشوند.
پس این هر دو صفت را بحد اعتدال باید داشت تا در مقام بهیمی و سبعی نیفتد و دیگر صفات ذمیمه از آن تولد نکند که اگر هوا از حد اعتدال تجاوز کند شره و حرص و امل و خست و دنائت و شهوت و بخل و خیانت پدید آید.
هوش مصنوعی: برای داشتن شخصیت متعادل باید هر دو صفت به شکل معقولی وجود داشته باشند تا از حالت طبیعی خارج نشوند و باعث بروز صفات منفی دیگری نشوند. اگر حالات درونی از حالت تعادل خارج شوند، ممکن است مشکلاتی مانند طمع، خساست، وابستگی به لذتهای حیوانی و خیانت به وجود آید.
و اعتدال هوا آن است که جذب منافع که خاصیت اوست بقدر حاجت ضروری کند در وقت احتیاج که اگر بزیادت از احتیاج میل کند شره پدید آید و اگر پیش از وقت احتیاج میل کند حرص تولد کند و اگر میل بجهت بیش نهاد عمر کند امل ظاهر شود و اگر میل بچیزی دون رکیک کند دنائت و خست پدید آید و اگر میل بچیزی رفیع و لذید کند شهوت زاید و اگر میل بنگاهداشت کند بخل گردد و این همه از قبیل اسراف است که «انه لا یحب المسرفین» و اگر از انفاق بترسد که در فقر افتد بددلی خیزد.
هوش مصنوعی: اعتدال در هوا به معنای این است که جذب منافع به اندازه نیاز ضروری باشد و در زمان نیاز صورت گیرد. اگر فراتر از نیاز میل شود، منجر به زیادهروی خواهد شد. اگر پیش از زمان نیاز میل به چیزی احساس شود، باعث حرص و طمع میشود. اگر تمایل به چیزی که ارزش کمتری دارد شکل بگیرد، موجب پستی و خساست خواهد شد. اگر به چیزهای با ارزش و لذت بخش گرایش پیدا شود، شهوت زیاد میشود. اگر فرد به نگهداری (یا حفظ) چیزها بپردازد، ممکن است به بخل دچار شود. همه این موارد نوعی اسراف به حساب میآید و در نهایت، اگر شخص از انفاق بترسد که مبادا به فقر برسد، دلسردی و ناامیدی به سراغش میآید.
و اگر صفت هوا در اصل خلقت مغلوب افتد و ناقص بود انوثت و خنوثت و فرومایگی پدید آید و اگر صفت از حد اعتدال تجاوز کند بدخویی وتکبر و عداوت وحدت و تندی و خودرایی و استبداد و بیثباتی و کذب و عجب و تفاخر و ترفع و خیلاء متولد شود و اگر نتواند غضب راندن حقد در باطن پدید آید. و اگر صفت غضب در اصل ناقص و مغلوب افتد بیحمیتی و بیغیرتی و دیوثی وکسل و ذلت و عجز آورد و اگر این هر دو صفت هوا و غضب غالب افتد حسد پدید آید زیرا که بغلبه هوا هر چه با کسی بیند و او را خوش آید بدان میل کند و از غلبه غضب نخواهد که آنکس را باشد و حسد این است که آنچ دیگری دارد خواهی که ترا باشد و نخواهی که او را باشد.
هوش مصنوعی: اگر خصیصه هوا در آغاز خلقت تحت تأثیر قرار گیرد و کامل نباشد، ممکن است صفاتی چون انوثت، خنوثت و فرومایگی به وجود آید. اما اگر این خصیصه از حد تعادل فراتر رود، بدیهایی مانند تکبر، عداوت، تندی، خودرایی، استبداد، بیثباتی، نیرنگ، عجب، تفاخر و خودبزرگبینی شکل میگیرد. در صورت غیرقادر بودن به کنترل غضب، حسد در دل انسان زنده میشود. اگر خصیصه غضب هم ویرانگر و ناتمامی باشد، منجر به بیحمیتی، بیغیرتی، و ضعف شخصیت میشود. هنگامی که هر دو خصیصه هوا و غضب بر فرد غالب شوند، حسد به وجود میآید؛ زیرا تحت تأثیر هوا، فرد به چیزهایی که دیگران دارند جذب میشود و از جانب غضب، نمیتواند این را بپذیرد و در نتیجه حسد ایجاد میشود؛ به این معنا که تمایل دارد آنچه را که دیگران دارند، خود به دست آورد و نمیخواهد آن چیز برای دیگران باشد.
و هریک ازین صفات ذمیمه منشأ در کتی از درکات دورخ است و چون این صفات بر نفس مستولی شود و غالب گردد. طبع نفس مایل بفسق و فجور و قتل و نهب و ایذا و انواع فسادات شود.
هوش مصنوعی: هر یک از این صفات ناپسند از ویژگیهای خاصی ناشی میشود و وقتی این ویژگیها بر نفس تسلط پیدا میکنند و بر آن غلبه مییابند، طبیعت نفس به سمت فساد، ظلم، قتل، سرقت و انواع فسادها کشیده میشود.
ملایکه بنظر ملکی در ملکوت قالب آدم نگریستند این صفات مشاهده کردند گفتند «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء». ندانستند که چون اکسیر شریعت برین صفات ذمیمه بهیمی سبعی شیطانی نهند همه صفات حمیده ملکی روحانی رحمانی گردد. حق تعالی در جواب ملایکه ازینجا فرمود «انی اعلم مالا تعملون». کیمیاگری شرع نه آن است که این صفات بکلی محو کند که آن هم نقصان باشد.
هوش مصنوعی: فرشتگان به ملکوت نگاه کردند و در وجود آدم ویژگیهای ناپسند را مشاهده کردند و گفتند: «آیا در اینجا کسی را قرار میدهی که فساد کند و خون بریزد؟» آنها نمیدانستند که با اساس شرع، میتوانند آن صفات زشت و حیوانی را تغییر دهند و به صفات نیکوی ملکوتی تبدیل کنند. خداوند در پاسخ به فرشتگان فرمود: «من میدانم آنچه را که شما نمیدانید». در واقع، هدف از شریعت این نیست که بهطور کامل این صفات را محو کند، زیرا این کار نقص خواهد بود.
فلاسفه را ازینجا غلط افتاد پنداشتند صفات هوا و غضب و شهوت و دیگر صفات ذمیمه بکلی محو میباید کرد. بسالها رنج بردند و آن بکلی محو نشد ولیکن نقصان پذیرفت و از آن نقصان صفات ذمیمه دیگر پدید آمد چنانک در نفی هوا انوثت و خنوثت و فرومایگی و دنائت همت پدید آمد و از نقصان غضب بیحمیتی و سستی در دین و بیغیرتی و دیوئی و جبانی پدید امد.
هوش مصنوعی: فلاسفه دچار اشتباه شدند و تصور کردند که باید تمامی صفات ناپسند مانند هوس، خشم و شهوت را به طور کامل از بین برد. آنها سالها تلاش کردند، اما موفق نشدند که این صفات را به کلی محو کنند. در عوض، این تلاشها تنها منجر به کاهش این صفات شد و از این کاهش، صفات ناپسند جدیدی ظاهر شدند. به عنوان مثال، نفی هوس به ظهور صفاتی مانند ضعف جنسی، بیحیایی و پستی انجامید و کاهش خشم هم به بیاحترامی، سستی در ایمان، بیغیرتی و ترس از دشمنان منجر شد.
خاصیت شریعت و کیمیاگری دین آن است که هریک ازین صفات را بحد اعتدال بازآورد و در مقام خویش صرف کند و چنان کند که او برین صفات غالب باشد و این صفات او را چون اسب رام باشد. هر کجا خواهد راند نه چنانک این صفات بر وی غالب باشد تا هر کجا میل نفس باشد او را اسیر کند چون اسب توسن که سر بکشد و بیاختیار خود را و سوار را در چاهی اندازد یا بر دیواری زند و هر دو هلاک شوند.
هوش مصنوعی: ویژگی شریعت و مذهب این است که هر یک از صفات انسانی را به حالت تعادل برگرداند و در جایگاه مناسب خود به کار گیرد، به گونهای که این صفات بر او تسلط پیدا نکنند. باید به گونهای پیش برود که این صفات مانند اسبی رام تحت کنترل او باشند و او در هر زمان بتواند آنها را هدایت کند. در غیر این صورت، اگر این صفات بر او غالب شوند، او را اسیر میکنند و همانند یک اسب سرکش، به سمت نابودی میکشند و هم خود و هم سوارش را به خطر انداخته و به هلاکت میرسانند.
پس هر وقت که بتصرف اکسیر شرع و تقوی صفت هوا و غضب در نفس باعتدال بازآمد که او را بخوددرین صفات تصرفی نماند الابشرع در نفس صفات حمیده پدید آید چون حیا و جود و سخاوت و شجاعت و حلم و تواضع و مروت و قناعت و صبر و شکر و دیگر اخلاق حمیده و نفس از مقام امارگی بمقام مطمئنگی رسد و مطیه روح پاک گردد و در قطع منازل و مراحل سفلی و علوی براق صفت روح را بمعارج اعلی علیین و مدارج قاب قوسین رساند و مستحق خطاب «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» شود.این ضعیف عاجز گوید
هوش مصنوعی: زمانی که انسان با استفاده از قوانین شرع و تقوی، ویژگیهای منفی همچون هوای نفس و غضب را در خود به تعادل برساند، صفات نیک و پسندیدهای چون حیا، generosity، شجاعت، حلم، تواضع، مروت، قناعت، صبر و شکر در او پدیدار میشود. در این حالت، نفس از مقام پست و ناپسند خود خارج شده و به مقام مطمئن و آرامشخیز میرسد. این تغییرات باعث میشود روح آدمی پاکتر گردد و او به مراحل و مراحل بالاتری در مسیر رشد و تعالی برسد، تا جایی که شایستگی خطاب «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» را پیدا کند. این شخص که اکنون در این وضعیت قرار دارد، احساس ضعف و ناتوانی میکند.
خوی سبعی ز نفست ار باز شود
مرغ روحت بآشیان باز شود
هوش مصنوعی: اگر خوی حیوانی و وحشی در وجود تو از بین برود، روح تو میتواند به آرامش و منزلگاه حقیقی خود بازگردد.
پس کر کس روح روسوی علو نهد
بر دست ملک نشیند و باز شود
هوش مصنوعی: پس از آنکه کسی روح زیبا و دلنشین را به آسمان بفرستد، در کنار فرشتگان نشسته و دوباره به زندگی برمیگردد.
روح را در مراجعت با عالم خویش براق نفس میبایست زیرا که او پیاده نتواند رفت آن وقت که بدین عالم میپیوست بر براق نفخه سوار بود که «و نفخت فیه من روحی» و این ساعت که میرود بدان عالم ببراق نفس حاجت داردتا آنجا که حد میدان نفس است ونفس را در روش بدو صفت هوا و غضب حاجت است اگر بعلو رود و اگل بسفل بیایشان نتواند رفت.
هوش مصنوعی: روح برای بازگشت به دنیای خود نیاز به یک وسیله پرنده به نام براق دارد، زیرا او به تنهایی نمیتواند در این حالت سفر کند. زمانی که روح به این عالم میپیوندد، سوار بر براق نفخه است و به همین دلیل برای رفتن به دنیای دیگر به براق نفس نیاز دارد. این براق باید به گونهای باشد که بتواند روح را در مسیر صحیح هدایت کند، به خصوص اگر روح بخواهد به مراحل بالاتر برود و از ویژگیهای منفی مانند خشم و تمایلات دنیوی رها شود.
مشایخ قدسالله ارواحهم ازینجا گفتهاند «لولاالهوی ماسلک احد طریقا الیالله» یعنی اگر هوا نبودی هیچ کس را راه بخدا نبودی زیرا که هوا نمرود نفس را چون کرکسی آمد و غضب چون کرکسی دیگر هر وقت که نمرود نفس برین دو کرکس سوار شود و طعمه کر کسان بر صوب علوی است کر کسان روی سوی علو نهند و نمرود نفس سفلی را بمقامات علوی رسانند.
هوش مصنوعی: مشایخ گفتهاند که اگر بهشتی وجود نداشت، هیچکس نمیتوانست به خداوند نزدیک شود. زیرا این کششهای نفسانی مانند دو پرنده میمانند که باعث میشوند انسانها به سوی آسمانها و مقامات بلند بروند. وقتی که این تمایلات نفسانی بر دو این پرنده نشسته و بر سر شکار میروند، انسانها با نگاهی به علو و رسیدن به مقامات عالی، به سمت ارتفاعات معنوی سوق پیدا میکنند.
و آن چنان باشد که چون نفس مطمئنه ببود و بر هر دو صفت هوا و غضب غالب شد و ذوق خطاب «ارجعی» باز یافت روی هوا و غضب از اسفل بگرداند و سوی اعلی آرد نامطلوب ایشان قربت حضرت عزت شود نه تمتعات عالم بهیمی و سبعی چون هوا قصد علو کند همه عشق و محبت گردد و غضب چون روی بعلو آرد همه غیرت و همت گردد نفس بعشق و محبت روی بحضرت نهد و بغیرت و همت در هیچ مقام توقف نکند و بهیچ التفات ننماید جز بحضرت عزت و روح را این دو آلت تمامتر و سیلتی است در وصول بحضرت.
هوش مصنوعی: زمانی که نفس مطمئن به آرامش و اطمینان برسد و بر دو ویژگی هوای نفس و غضب غلبه پیدا کند، در آن صورت وقتی که ندای «ارجعی» را میشنود، صفات منفی را کنار میزند و به سوی مقام بالاتر و مقام قرب الهی میرسد. در این حالت، تمایلات دنیوی و حیوانی برای او بیارزش میشود. زمانی که هوا به سمت عالیتری مینگرد، تمامی عشق و محبت او متوجه آفریننده میشود و وقتی غضب به سمت علو و مرتبه والاتری روند پیدا کند، تمام غیرت و همت او به تجلی میآید. نفس به عشق و محبت به درگاه الهی توجه میکند و در هیچ مرحلهای از این مسیر از غیرت و همت خود غافل نمیشود و تنها به حضرت عزت توجه دارد. این دو ویژگی، عشق و غیرت، ابزارهای کاملی برای رسیدن به مقامهای عالی الهی به شمار میآیند.
و او پیش ازین در عالم ارواح این دو آلت نداشت همچون ملایکه بمقام خویش راضی شده بود و از شمع جلال احدیت بمشاهده نوری و ضوئی قانع گشته که «و ما منا الا له مقام معلوم» و زهره آن نداشت که قدم از آن مقام فراپیش نهد همچون جبرئیل میگفت «لو دنوت انمله لا حترقت». ولیکن چون روح با خاک آشنایی گرفت از ازدواج او با عناصر فرزند نفس پدید آمد.
هوش مصنوعی: او در دنای ارواح، این دو قوت را نداشت و همچون ملایکه به مقام خود راضی بود. از نور پروردگار شگفتزده شده و قانع بود که هر کدام از ما در جایگاه خاصی قرار داریم و جرأت نداشت که از آن مقام فراتر برود، همانطور که جبرئیل میگفت: «اگر یک قدم به جلوتر بروم، میسوزم». اما زمانی که روح با خاک آشنا شد و از ترکیب آن با عناصر، نفس به وجود آمد.
و از نفس دو فرزند هوا و غضب برخاست هوا جهول بود و غضب ظلوم چون روی نفس در سفل بود این دو ظلوم و جهول او را در مهالک میانداختند و روح نیز اسیر ایشان بود جمله هلاک میشدند.
هوش مصنوعی: دو فرزند به نامهای هوا و غضب از نفس انسان به وجود آمدند. هوا موجودی نادان و غضب موجودی ظالم بود. وقتی که نفس به حالت پایینتری فرو میافتاد، این دو ویژگی نادان و ظالم او را به خطر میافکندند و روح نیز تحت تأثیر آنها گرفتار میشد و در نهایت همه آنها به سمت هلاکت پیش میرفتند.
چون توفیق رفیق گشت و بکمند جذبه «ارجعی الی ربک» نفس توسن صفت را با عالم علو و حضرت عزت خواندند روح که سواری عاقل بود چون بمقام معلوم خویش رسید خواست که جبرئیلوار عنان باز کشد نفس توسن صفت چون پروانه دیوانه بدو پرظلومی و جهولی هوا و غضب خود را بر شمع جلال احدیت زد و بترک وجود مجازی گفت و دست در گردن وصال شمع کرد تا شمع وجود مجازی پروانگی او را بوجود حقیقی شمعی خویش مبدل کرد. این ضعیف گوید:بیت
هوش مصنوعی: زمانی که توفیق به همراهی آمد و فرمان «بازگرد به سوی پروردگارت» به گوش تو رسید، نفس تو که به توسن صفت شبیه بود، به عالم عزت و بلندمرتبه دعوت شد. روح، که انسانی عاقل است، وقتی به مقام واقعی خود رسید، خواست که مانند جبرئیل از دنیا آمده و فرمان خود را ببیند. نفس توسن صفت، همچون یک پروانه دیوانه، به سوی نور خداوند شتافت و هوای خود و خشمش را بر شمع جلال خداوندی افکند. او برای از دست دادن وجود مجازی خود، دست به دامان وصال با شمع وجود حقیقی زد تا پروانگیاش تبدیل به وجود واقعی خود شود. این ضعیف میگوید: بیت...
ای آنک نشستهاید پیرامن شمع
قانع گشته بخوشه از خرمن شمع
هوش مصنوعی: ای کسانی که دور شمع نشستهاید، از خرمن نور شمع راضی و شادمان هستید.
پروانه صفت نهید جان بر کف دست
تا بوک کنید دست در گردن شمع
هوش مصنوعی: به عنوان یک انسان دل باخته، عشق و جان خود را در دستانتان قرار دهید تا بتوانید با شمعی که به آن علاقمندید، ارتباط برقرار کنید.
تا نفس دستکاری ظلومی و جهولی خویش بکمال نرساند درین مقام نفس را بکمال نتوان شناخت که او چیست و او را از بهر چه آفریدهاند و در کدام مقام بچه کار خواست آمد؟ چون این دستکاری از و بکمال ظاهر شد و از دیوانگی پروانگی بنور بخشی شمعی رسید که «کنت له سمعا و بصرا و لسانا فبی یسمع و بی یبصر و بی ینطق» حقیقت «من عرف نفسه فقد عرف ربه محقق» گردد. یعنی هر که نفس را بپروانگی بشناخت حضرت را بشمعی باز داند. شعر.
هوش مصنوعی: تا زمانی که انسان نتواند تمام زوایای نفس خود را به دقت بشناسد و درک کاملی از آن نداشته باشد، نمیتواند به تفضیل بفهمد که نفس چیست، چرا خلق شده و در چه جایگاهی به چه هدفی میخواهد برسد. وقتی که این درک و شناخت کامل از نفس به وجود آمد و از حالت گیج و مبهوتی خارج شد، به روشنایی و آگاهی دست پیدا میکند و آنگاه حقیقتی را درک میکند که "هرکس خود را بشناسد، خدا را نیز خواهد شناخت." بدینگونه هر کسی که بتواند به عمق وجود خود پی ببرد، میتواند حضوری از حق را همچون نوری برای خود احساس کند.
فلولاکم ماعرفنا الهوی
و لولا الهوی ما عرفناکم
هوش مصنوعی: اگر شما نبودید، ما عشق را نمیشناختیم و اگر عشق نبود، ما شما را نمیشناختیم.
و صلیالله علی محمد و آله.
هوش مصنوعی: خداوند بر محمد و خاندان او درود و رحمت فرستد.