گنجور

فصل سیم

قال‌الله تعالی: «ان فی خلق‌السموات والارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فی‌البحر بما ینفع الناس و ما انزل‌الله من‌السماء من ماء فاحیا به‌الارض بعدموتها و بت فیها من کل دابه و تصریف الریاح و السحاب المسخربین السماء والارض لایات لقوم یعقلون».

و قال النبی صلی‌الله علیه‌وسلم: «خلق‌الله التربه یوم‌السبت و خلق الجبال فیها یوم الاحد و خلق الشجر یوم الاثنین و خلق المکروه یوم الثلثا و خلق النور یوم الاربعا و بت فیها الدواب یوم الخمیس و خلق آدم بعد العصر من یوم الجمعه فی آخر ساعه من ساعاته فیما بین‌العصر واللیل».

بدانک از مبدأ عالم ارواح تامنتهای عالم اجسام خداوند تعالی عالمهای مختلف آفریده است از دنیا و آخرت و ملک و ملکوت و در هر عالمی صنفی ازمخلوقات آفریده است روحانی وجسمانی و از هر صنف انواع مختلف آفریده و در هر یک خاصیتی دیگر نهاده چنانک از صنف ملکی چندین نوع ملک آفریده است از کروبی و روحانی و حمله عرش و ملایکه هر آسمان تا هفتم که هریک نوعی دیگراند و سفره و برره و کرام الکاتبین و ملایکه هوا که ابر و باران و رعد و برق و باد بحکم ایشان است. در روایت می‌آید که بر هر قطره باران ملکی موکل است تا آن قطره بدان موضع فرود آرد که فرمان خداوندی است و ملایکه که بر دریاها موکل‌اند و ملایکه زمین و ملایکه حفظه از اهل شب و اهل روز (و ملایکه حلقه‌ها و مجالس ذکر و ملایکه ارحام) وملایکه‌ای که در باطن آدمی القاء خواطر کنند و ملایکه‌ای که دفع شیطان از بنی آدم کنند و آنها که محافظت اطفال کنند و منکر و نکیر که سوال کنند و آنها که مبشراند و آنها که معذبند و ملایکه موت که قبض ارواح کنند و ملایکه حیات که نفخ صور کنند و ملایکه که بر روزیها موکل‌اند و ملایکه که رسولانند و آنها که اولی اجتحه مثنی وثلاث و رباع و ملایکه که خزنه بهشت‌اند و رضوان و ملایکه که خدام بهشت‌اند و ملایکه که خزنه دوزخ‌اند و زبانیه و مالکان و آنها که بر دوزخ موکل‌اند و آنها که بر اطباق و درکات موکل‌اند و ملایکه زمین و ملایکه که عروق زمینها و کوه‌ها بدست ایشان است و آن ملک که گاو و ماهی و جهان بر سفت اوست و روح که او در یک صف باشد وجملگی ملایکه در یک صف باشند و دیگر انواع ملایکه که در آسمان و زمین و دنیا و آخرت‌اند که جز خدای تعالی نداند کمیت و کیفیت هر صنف.

پس چون یک عالم از عوالم مختلف عالم ملکی است چندین نوع ملایکه‌اند هریک بصفتی و خاصیتی دیگر مخصوص بنگر تا در عالمهای دیگر چه انواع و اصناف خلق باشد از انسان و حیوان و بری بحری و از اصناف جن و شیاطین و ابالسه و مرده و غیلان و نسناس و اهل جابلقا و جابلسا و یأجوج و مأجوج و دیگر اصناف که در قصص برشمرند و از انواع حوران و وصیفتان و غلمان و و لدان و اجناس مختلف از نباتات و حیوانات و جمادات و معادن و اجسام کثیف و لطیف و بسیط و مفرد و مرکب و عناصر و انواع نور وظلمت و جواهر و اعراض و الوان و طبایع و طباع و خواص و صفات و نتایج و اشکال و هیات و صور و معانی و اسرار و لطایف و حقایق و حواس ظاهر چون سمع و بصرو شم و ذوق و لمس وحواس باطن چون عقل و دل و سر و روح و خفی وقوای بشری چون قوت متخیله و متوهمه و متفکره و متذکره و حافظه و مدبره و حس مشترک واز نوع دیگر قوت جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه و دیگر قوای عمله که شرح آن در تشریح توان یافت.

و آنچ از قبیل علویات است از عرش و کرسی ولوح و قلم و بروج وافلاک و کواکب از سیارات و ثوابت و منازل و بیت‌المعمور و سدره‌المنتهی و قاب قوسین و لامکان و دیگر اصناف موجودات و انواع مخلوقات چگونه شرح توان داد که بر دقایق آن علی‌الحقیقه جز حضرت خداوندی عزوعلا واقف نباشد «و ما یعلم جنود ربک الاهو».

اما عدد عالمها در بعضی روایت آمده است که هجده هزار عالم است و به روایتی هفتاد هزار عالم است و بروایتی سیصد و شصت هزار عالم است ولیکن جمله در دو عالم خلق وامر که ملک و ملکوت گویند مندرج است چنانک بیان فرمود و در آفریدن آن بر حضرت خداوندی خود ثنا گفت که: «الا له الخلق و الامر تبارک الله رب‌العالمین».

اما مراتب ملک و ملوک و مدارج آن اول مراتب ملکوت است و آن بر دو قسم است: ارواح و نفوس و اما مراتب ارواح اول مراتب ارواح انسانی است بدان شرح که در فصل سابق برفت بعد از آن مراتب ارواح ملکی است و بعد از آن مراتب ارواح جن و آنگه مراتب ارواح شیاطین آنگه مراتب ارواح حیوانات آنگه مراتب نفوس نامیه که روح نامیه هم گویند.

و اما مراتب نفوس مبداء آن عقل کل آمد و بعد مراتب عقول مراتب نفوس عرش و کرسی و لوح است و قلم آنگه مراتب نفوس افلاک و بروج آنگه مراتب نفوس کواکب سیارات و ثوابت آنگه مراتب نفوس مراکز چون مرکز اثیر که مرکز آتش است و هوا که مرکز باد است و محیط که مرکز آب است و زمین که مرکز خاک است. آنکه مراتب نفوس معادن است آنگه مراتب نفوس مرکبات آنگه مراتب نفوس مفردات عناصر. این قدر بر سبیل اقتصار نموده آمد از مدارج و مراتب ملکوتیات عوالم مختلف.

و این جمله آن است که سالکان صاحب بصیرت را کشف شود در مقام ارائت «سنریهم آیاتنا فی آلافاق و فی انفسهم» و اگر در مراتب بعضی تقدیم و تأخیر افتد نه از سهو عالم کشف باشد از سهو نظر نفس باشد در ادراک معانی غیبی یا از سهو قوت متفکره که سفیر عالم غیب و شهادت است زیرا ک آنچ مکشوف نظر روح شود در عالم غیب قابل تفاوت و نقصان نبود خصوصا چون نظر روح موید بود بمدد نورالله که «اتقو فراسه المومن فانه ینظر بنورالله». اماآنچ نصیبه نفس باشد از معانی غیب به تبعیت روح بود و خیال و وهم را مجال تصرف باشد تفاوت و زیادت و نقصان بدان راه یابد و نیز درین معانی و مراتب شرح داده آمدهر طایفه‌ای را از اهل طریقت و اهل حکمت مذاهب مختلف است بحسب نظرها.

نظار گیان روی خوبت
چون در نگرند از کرانها
در آینه نقش خویش بینند
زین است تفاوت نشانها

اما مراتب ظهور عوالم ملک در روایت می‌آید که «لما ارادالله ان یخلق هذا العالم خلق جوهر افنظر الیه بنظر الهیبه فاذابه فصار نصفین من هیبه الرحمن نصفه نار و نصفه ماء فاجری النار علی الماء فصعد منه دخان فخلق من ذلک الدخان السموات و خلق من زبده الارض». آسمان وزمین بدین وجه و بدین ترتیب آفرید و مراتب آنچ در زمین آفریده است چنانک در حدیث باد کرده آمد در اول فصل و در آیت همان معنی است به اجمال. تفصیل آن خواجه علیه الصلوه والسلام فرموده است: زمین را روز شنبه آفرید و آن اول روزی است از روزهای این جهانی زیرا ک روز نتیجه زمان است و زمان نتیجه گردش افلاک. چون آسمانها بیافرید و گردان کرد آغاز روز پدیدآمد شنبه نام نهاد آن را. و در روز یکشنبه کوهها بیافرید و در روز دوشنبه نبات و اشجار بیافرید و در روز سه‌شنبه رنج و مکروه بیافرید و در روز چهارشنبه انوار بیافرید. و در روز پنجشنبه حیوانات بیافرید از هر نوع ودر روز آدینه بعد از نماز دیگر در آخر ساعت از روز آدم را بیافرید علیه‌السلام. این مراتب را از ظاهر نص شنودی حقیقت آن بشنو.

بدانک آنچ از پرتو نور روح خواجه علیه السلام گذر کرد بر مراتب ملکوتیات ارواح تا آنجا که بآخر موجودات رسیدکه ملکوت عناصر مفرده بود و آنچ بر ملکوتیات نفوس گذر کرد هم از پرتو نور روح خواجه بود علیه‌السلام که عقلش گفتیم تا آنجا که هم بملکوت عناصر رسید بر مثال پرگار که گرد دایره برآید چون بنهایت رسد هر دو بهم پیوندد یکی شود. آن هر دو لطیفه از روح وعقل چون گرد عوالم ملکوت ارواح و ملکوت نفوس برگشتند در آخر مرتبه ملکوت عناصر بهم پیوستند و هرچ صاف آن لطیفه‌ها بود خرج شده بود بران نوع که بر مثال قند بیان افتاده است دردی قطاره صفت مانده بود از آن درد آن جوهر بیافرید که می‌فرماید «خلق جوهرا فنظر الیه فاذابه». پس آن جوهر بتاثیر نظر هیبت بدونیم کرد یک نیمه آتش شد ویک نیمه آب. پس آتش را بر آب استیلا داد تا از آب دخان برخاست قصدعلو کرد آتش با دخان روی بعلو نهاد از غایت لطافت و گرم روی آب در نشیب بماند از کثافت و فسردگی طبع.

این لطیفه بشنو که چون آن جوهر را حق تعالی بنظر خودمنظور گردانید آن جزو که از پرتو نور روح محمدی برخاسته بود از آن جزو که از عقل برخاسته بود جدا شد و از نظر حق غذای شوق یافت. دیگر باره قصد علو کرد و آنچ از عقل فسرده برخاسته بود بتردامنی اینجا بماند و این خاصیت از آنجا بود که روح محمدی را صفات مختلف بود چنانک شرح آن برفته است. یک صفت از آن محبت بود و یک صفت نور بود محبت آتش‌سوزان است و نور فسرده. پس آن لطیفه که از روح محمدی بر مراتب ارواح گذر کرد از محبت بود و آنچ عقل از او برخاست و بر مراتب نفوس گذر کرد از نور بود. و میان محبت و عقل منازعت و مخالفت است هرگز بایکدیگر نسازند بهر منزل که محبت رخت اندازد عقل خانه پردازد هر کجا عقل خانه گیرد محبت کرانه گیرد شعر.

عشق آمدو کرد عقل غارت
ای دل تو بجان بر این بشارت
ترک عجمی است عشق دانی
کز ترک عجیب نیست غارت
میخواست که در عبارت آرد
وصف رخ او باستعارت
نور رخ او زبانه‌ای زد
هم عقل بسوخت هم عبارت

آنجا محبت چون از پس چندین حجب افتاده بود و بر مراتب ارواح و ملکوت گذر کرده از محبوب خویش دورمانده در ملکوت عناصر آن لطیفه عالم عقل را دریافت. از و بوی آشنایی شنید که هم از آن ولایت کرده بود اگرچه این سلطان بود واو دربان اما بحکم آشنایی و همولایتی شوق «حب‌الوطن من‌الایمان» در نهادش بجنبید فریاد برآورد که: شعر

بوی جوی مولیان آید همی
بوی یار مهربان آید همی

از غایت اشتیاق محبوب خویش دست در گردن آن لطیفه عقل خرده آورد و می‌گفت: بیت

بر یاد لبت لعل نگین میبوسم
آنم چو بدست نیست این میبوسم
دستم چو بدستبوس وصلت نرسد
میگویم خدمت و زمین میبوسم

ولکن درین مقام که ذوق نظر محبوب حقیقی بکام جانش رسید آتش در وی افتاد و دست از گردن عقل بیرون آورد. عبارت از او این آمد که جوهر بدو نیم شد آن نیمه که از عقل بود عقل بددل بودبترسید از ترس بگداخت آب شد. و آن نیمه که از محبت بود از نظر محبوب غذا یافت شوق غالب شد آتش محبت شعله برآورد آتش پدید آمد همچنانک میان آب و آتش مضادت است میان عقل و عشق همچنان است. پس عشق با عقل نساخت او را بر هم زد و رها کرد و قصد محبوب خویش کرد. شعر

عقل را با عشق کاری نیست زودش پنبه کن
تاچه خواهی کرد آن اشتردل جولاه را
عقل نزد عشق خود راهی تواند برد نه
نزد شاهنشه چه کار اوباش لشگر گاه را

پس آن جزو که قصد بالا کرد عالم علو از افلاک و انجم و غیر آن ساخته شد و آن جزو که در نشیب بماند زمین وکوه و دریا و دیگر اجناس بدان ترتیب که گفتیم ازو بیافرید. پس آن لطیفه که از صفت محبت محمدی برخاسته بود اول گرد ملکوت ارواحش برآوردند و آنگه از دروزاه جوهر او را بر صورت و صفت ملک و ملکوت گذر دادند تا هیچ ذره از ذرات کاینات از ملک و ملکوت نماندکه در وی سری از اسرار محبت تعبیه نکردند تا هیچ ذره از محبت خالق خویش بقدر استعداد خالی نباشد و بدان بزبان حال خویش حضرت عزت را حمد و ثنا می‌گوید «و ان من شیء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم» بیت

گر عرض دهند عاشقانت را
هر ذره که هست در شمار آید
طاوس و مگس بیک محل باشد
چون باز غم تو در شکار آید

ای ملایکه لاف مسبحی مزنید و خود را در مقام هستی پدید میاورید که «و نحن تسبح بحمدک و نقدس لک» آن چیست و کیست که نه مسبح حضرت جلت ماست؟ «سبح‌الله مافی السموات و مافی‌الارض و هوالعزیز الحکیم و حضرت جلت ما از آن عزیزتر و بزرگوارتر است که خود هر کسی حمد و ثنای ما تواند گفت هر تسبیح و تقدیس که بر اهل آسمان و زمین می‌بینی و بر ذرات کاینات مشاهده میکنی همه از پرتو ثنای خداوندی ماست بر حضرت ما که «سبحان ربک رب العزه عما یصفون».

اما بواسطه آینه روح محمدی که عکس بر ذرات کاینات انداخت جمله مسبح و مقدس گشتند هر کسی پنداشت که آن ثناگویی از خاصیت عبودیت اوست ندانستند که منشأ این حمدازکجاست. چون نوبت بخلاصه موجودات رسید و در پرورش و روش گرد ملک وملکوت برگشت و ثمره کردار بر سر شاخ شجره آفرینش آمدکه قاب قوسین عبارت ازوست و بتصرف سر «اوادانی» دیده حقیقت بین او گشاده گردید و خطاب عزت در رسیدکه : «ای محمد همچون دیگر موجودات و ملایکه مرا ثنا بگوی «اثن علی». خواجه بازدیده بود که هر چ از ثناگویی آن حضرت جمله کاینات یافت بودند عاریتی بود و شریعت او آن بود که «العاریه مردوده». بر قضیه «ان‌الله یأمرکم ان تود والامانات الی اهلها» آن امانت رد کرد گفت: از زبان الکن حدوث ثنای ذات قدیم چون درست آید «لا احصی ثناء علیک». ثنای ذات تو هم از صفات تو درست آید «انت کما اثنیت علی نفسک» اینجا نه ملایکه که اطفال نوآموز دبیرستان آدم‌اند که «یا آدم انبئهم باسمائهم» که ایشان خود نام خود نمی‌دانند بلک آدم که معلم ایشان است با جملگی فرزندان در زیر رایت ثناخوانی محمد باشندکه «آدم و من دونه تحت لوائی یوم‌القیامه ولافخر و بیدی لواء و الحمد ولافخر». ازینجا معلوم گردد که تخم آفرینش محمد بود و ثمره هم او بود و شجره آفرینش بحقیقت هم وجود محمدی است بیت.

الحق شگرف مرغی کز تو دو کون پر شد
نه بال باز کرده نه زاشیان پریده

هرچ ملکوتیات است بیخهای آن شجره تصور کن و هر چه جسمانیات است تنه شجره وانبیا علیهم الصلوه والسلام شاخهای شجره و ملایکه برگهای شجره. و بیان ثمره آن شجره در عبارت نگنجد و به زبان قلم دو زبان با کاغذ دو روی نتوان گفت. شعر

قصه‌ها مینوشت خاقانی
قلم اینجا رسید سر بشکست

پس همچنانک شجره در ثمره تعبیه باشد ثمره در شجره تعبیه است تا هیچ ذره از شجره نیست که از وجود ثمره خالی است. و این سر بزرگی است و اصل تخم که از پرتو نور احدیت بود هیچ ذره نیست از شجره و ثمره که از پرتو نور احدیت خالی است که «و نحن اقرب الیه من حبل الورید» سر «وهو معکم» از اینجا معلوم گردد خاصیت «الله نورالسموات و الارض» اینجا ظاهر شود.

و بدانک هر چیز را که حق تعالی در عالم معانی ظاهر کرده است در عالم صورت آن را صورتی پدید آورده است. پس صورت جملگی عوامل ملکوت شخص محمدی آمد علیه‌السلام و صورت بپرتو نور احدیت کلمه توحید «لا اله الاالله» آمد و سربعث انبیاء علیهم الصلوه والسلام از بهر زراعت تخم توحید است در زمین دلها «الدنیا مزرعه الاخره». خواجه علیه‌السلم ازینجا میفرمود «امرت ان اقاتل الناس حتی بقولو لا اله الاالله». این چیست تخم توحید در زمین دلها پاشیدن «ضرب‌الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء توتی اکلها کل حین باذن ربها و یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون».

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قال‌الله تعالی: «ان فی خلق‌السموات والارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فی‌البحر بما ینفع الناس و ما انزل‌الله من‌السماء من ماء فاحیا به‌الارض بعدموتها و بت فیها من کل دابه و تصریف الریاح و السحاب المسخربین السماء والارض لایات لقوم یعقلون».
هوش مصنوعی: خداوند در این آیه به نشانه‌های عظمت و قدرت خود در آفرینش آسمان‌ها و زمین، تغییرات شب و روز، و حرکت کشتی‌ها در دریا که به نفع مردم است، اشاره می‌کند. او همچنین به بارانی که از آسمان نازل می‌شود و زمین مرده را زنده می‌کند و در آن حیات و موجودات مختلفی به وجود می‌آورد، و نیز به تسلط بر بادها و ابرها که در آسمان و زمین به کار می‌روند، اشاره دارد. این‌ها همگی نشانه‌هایی هستند برای افرادی که تفکر و تعقل می‌کنند.
و قال النبی صلی‌الله علیه‌وسلم: «خلق‌الله التربه یوم‌السبت و خلق الجبال فیها یوم الاحد و خلق الشجر یوم الاثنین و خلق المکروه یوم الثلثا و خلق النور یوم الاربعا و بت فیها الدواب یوم الخمیس و خلق آدم بعد العصر من یوم الجمعه فی آخر ساعه من ساعاته فیما بین‌العصر واللیل».
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام فرمودند: «خداوند زمین را در روز شنبه خلق کرد و کوه‌ها را در روز یکشنبه و درختان را در روز دوشنبه و چیزهای ناخوشایند را در روز سه‌شنبه و نور را در روز چهارشنبه آفرید و موجودات زنده را در روز پنجشنبه به وجود آورد و آدم را بعد از زهر روز جمعه، در آخرین ساعت بین عصر و شب خلق کرد.»
بدانک از مبدأ عالم ارواح تامنتهای عالم اجسام خداوند تعالی عالمهای مختلف آفریده است از دنیا و آخرت و ملک و ملکوت و در هر عالمی صنفی ازمخلوقات آفریده است روحانی وجسمانی و از هر صنف انواع مختلف آفریده و در هر یک خاصیتی دیگر نهاده چنانک از صنف ملکی چندین نوع ملک آفریده است از کروبی و روحانی و حمله عرش و ملایکه هر آسمان تا هفتم که هریک نوعی دیگراند و سفره و برره و کرام الکاتبین و ملایکه هوا که ابر و باران و رعد و برق و باد بحکم ایشان است. در روایت می‌آید که بر هر قطره باران ملکی موکل است تا آن قطره بدان موضع فرود آرد که فرمان خداوندی است و ملایکه که بر دریاها موکل‌اند و ملایکه زمین و ملایکه حفظه از اهل شب و اهل روز (و ملایکه حلقه‌ها و مجالس ذکر و ملایکه ارحام) وملایکه‌ای که در باطن آدمی القاء خواطر کنند و ملایکه‌ای که دفع شیطان از بنی آدم کنند و آنها که محافظت اطفال کنند و منکر و نکیر که سوال کنند و آنها که مبشراند و آنها که معذبند و ملایکه موت که قبض ارواح کنند و ملایکه حیات که نفخ صور کنند و ملایکه که بر روزیها موکل‌اند و ملایکه که رسولانند و آنها که اولی اجتحه مثنی وثلاث و رباع و ملایکه که خزنه بهشت‌اند و رضوان و ملایکه که خدام بهشت‌اند و ملایکه که خزنه دوزخ‌اند و زبانیه و مالکان و آنها که بر دوزخ موکل‌اند و آنها که بر اطباق و درکات موکل‌اند و ملایکه زمین و ملایکه که عروق زمینها و کوه‌ها بدست ایشان است و آن ملک که گاو و ماهی و جهان بر سفت اوست و روح که او در یک صف باشد وجملگی ملایکه در یک صف باشند و دیگر انواع ملایکه که در آسمان و زمین و دنیا و آخرت‌اند که جز خدای تعالی نداند کمیت و کیفیت هر صنف.
هوش مصنوعی: خداوند از دوران آغازین جهان ارواح تا پایان جهان اجسام، دنیاهای مختلفی را خلق کرده است. این دنیاها شامل دنیا و آخرت، ملک و ملکوت است و در هر یک گروهی از موجودات روحانی و جسمانی آفریده شده‌اند. همچنین در هر گروه، انواع مختلفی با ویژگی‌های خاص وجود دارد. به عنوان مثال، در دسته ملائکه، چندین نوع مانند کروبیان، ملائکه حمله عرش، و ملائکه دیگر که بر آسمان‌ها و زمین نظارت دارند آفریده شده که هر یک وظایف خاص خود را دارند. گزارش‌هایی نیز وجود دارد که حاکی از این است که بر هر قطره بارانی، ملائکه‌ای مسئول نازل شدن آن در مکان معین به فرمان خداوند هستند. ملائکه به انواع مختلف وظایفی همچون محافظت از انسان‌ها، سوال کردن از مردگان، تبشیر و عذاب، و امور دیگر بر عهده دارند. در واقع، هستی پر از ملائکه و موجودات غیبی است که ویژگی‌ها و وظایف آنان تنها برای خداوند مشخص است.
پس چون یک عالم از عوالم مختلف عالم ملکی است چندین نوع ملایکه‌اند هریک بصفتی و خاصیتی دیگر مخصوص بنگر تا در عالمهای دیگر چه انواع و اصناف خلق باشد از انسان و حیوان و بری بحری و از اصناف جن و شیاطین و ابالسه و مرده و غیلان و نسناس و اهل جابلقا و جابلسا و یأجوج و مأجوج و دیگر اصناف که در قصص برشمرند و از انواع حوران و وصیفتان و غلمان و و لدان و اجناس مختلف از نباتات و حیوانات و جمادات و معادن و اجسام کثیف و لطیف و بسیط و مفرد و مرکب و عناصر و انواع نور وظلمت و جواهر و اعراض و الوان و طبایع و طباع و خواص و صفات و نتایج و اشکال و هیات و صور و معانی و اسرار و لطایف و حقایق و حواس ظاهر چون سمع و بصرو شم و ذوق و لمس وحواس باطن چون عقل و دل و سر و روح و خفی وقوای بشری چون قوت متخیله و متوهمه و متفکره و متذکره و حافظه و مدبره و حس مشترک واز نوع دیگر قوت جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه و دیگر قوای عمله که شرح آن در تشریح توان یافت.
هوش مصنوعی: در عالم ملک، موجودات مختلفی وجود دارند که هر یک ویژگی‌ها و صفات خاص خود را دارند. این موجودات شامل انواع فرشتگان و جانوران، انسان‌ها، موجودات دریایی و خشکی، جن‌ها و شیاطین، و همچنین موجودات دیگر مانند مردگان، غول‌ها و نسل‌های مختلف هستند. همچنین در این عالم، انواع حوران، غلامان، و دیگر موجودات با جنسیت‌ها و ویژگی‌های متفاوت وجود دارند. تنوع بسیاری در گیاهان، جانوران، و مواد معدنی دیده می‌شود. هر یک از این موجودات ویژگی‌ها، صفات و نتایج خاص خود را دارند و در دنیای ما نیز نوعی نور و تاریکی، و انواع مختلفی از اجسام و ترکیبات وجود دارد. حس‌های ظاهری انسان مانند شنوایی، بینایی، بویایی، چشایی و لامسه، و همچنین حس‌های باطنی مانند عقل و روح، هر یک نقش خاصی دارند. به علاوه، نیروهای انسانی مانند تخیل، تفکر، یادآوری و مدیریت، به همراه نیروهای دیگر مثل جذب، دفع و هضم، در این عالم حضور دارند که توضیحات بیشتری درباره آن‌ها وجود دارد.
و آنچ از قبیل علویات است از عرش و کرسی ولوح و قلم و بروج وافلاک و کواکب از سیارات و ثوابت و منازل و بیت‌المعمور و سدره‌المنتهی و قاب قوسین و لامکان و دیگر اصناف موجودات و انواع مخلوقات چگونه شرح توان داد که بر دقایق آن علی‌الحقیقه جز حضرت خداوندی عزوعلا واقف نباشد «و ما یعلم جنود ربک الاهو».
هوش مصنوعی: این موارد، مانند عرش، کرسی، لوح، قلم، صورت‌های آسمانی و ستاره‌ها، سیاره‌ها، ثابت‌ها و مکان‌های ویژه‌ای همچون بیت‌المعمور و سدره‌المنتهی و همچنین مفاهیم انتهایی مثل قاب قوسین و لامکان، از جمله موجودات و مخلوقات خاصی هستند که هیچ‌کس نمی‌تواند جز خداوند تعالی به جزئیات و اعماق آن‌ها پی ببرد.
اما عدد عالمها در بعضی روایت آمده است که هجده هزار عالم است و به روایتی هفتاد هزار عالم است و بروایتی سیصد و شصت هزار عالم است ولیکن جمله در دو عالم خلق وامر که ملک و ملکوت گویند مندرج است چنانک بیان فرمود و در آفریدن آن بر حضرت خداوندی خود ثنا گفت که: «الا له الخلق و الامر تبارک الله رب‌العالمین».
هوش مصنوعی: در برخی روایات به تعداد جهان‌ها اشاره شده است که بر اساس یکی از آنها هجده هزار عالم، بر اساس دیگری هفتاد هزار عالم و بر اساس روایت دیگری سیصد و شصت هزار عالم وجود دارد. اما در مجموع این جهان‌ها در دو دسته کلی خلق و امر قرار می‌گیرند که به آنها ملک و ملکوت گفته می‌شود. خداوند در آفرینش این عالم‌ها را می‌ستاید و می‌فرماید: «خلق و امر فقط از آن اوست، پروردگار جهانیان بزرگ و پر برکت است».
اما مراتب ملک و ملوک و مدارج آن اول مراتب ملکوت است و آن بر دو قسم است: ارواح و نفوس و اما مراتب ارواح اول مراتب ارواح انسانی است بدان شرح که در فصل سابق برفت بعد از آن مراتب ارواح ملکی است و بعد از آن مراتب ارواح جن و آنگه مراتب ارواح شیاطین آنگه مراتب ارواح حیوانات آنگه مراتب نفوس نامیه که روح نامیه هم گویند.
هوش مصنوعی: مراتب ملک و ملوک به دو دسته تقسیم می‌شوند: ارواح و نفوس. مراتب ارواح به‌طور کلی به چند بخش تقسیم می‌شود. ابتدا مراتب ارواح انسانی وجود دارد که در فصل قبل توضیح داده شد. پس از آن، مراتب ارواح ملکی قرار دارند، سپس ارواح جن و بعد از آن ارواح شیاطین، و در نهایت مراتب ارواح حیوانات می‌آیند. همچنین، مراتب نفوس نامیه وجود دارد که به آن روح نامیه نیز گفته می‌شود.
و اما مراتب نفوس مبداء آن عقل کل آمد و بعد مراتب عقول مراتب نفوس عرش و کرسی و لوح است و قلم آنگه مراتب نفوس افلاک و بروج آنگه مراتب نفوس کواکب سیارات و ثوابت آنگه مراتب نفوس مراکز چون مرکز اثیر که مرکز آتش است و هوا که مرکز باد است و محیط که مرکز آب است و زمین که مرکز خاک است. آنکه مراتب نفوس معادن است آنگه مراتب نفوس مرکبات آنگه مراتب نفوس مفردات عناصر. این قدر بر سبیل اقتصار نموده آمد از مدارج و مراتب ملکوتیات عوالم مختلف.
هوش مصنوعی: مراتب نفوس از عقل کل آغاز می‌شود و سپس به مراتب عقول و نفوس در عرش، کرسی، لوح و قلم می‌رسد. بعد از آن، نوبت به مراتب نفوس در افلاک و بروج می‌رسد و سپس مراتب نفوس در کواکب، سیارات و ستاره‌های ثابت مطرح می‌شود. همچنین، مراتب نفوس در مراکزی مانند مرکز اثیر که مربوط به آتش است، مرکز هوا که مربوط به باد می‌باشد، محیط که مربوط به آب است و زمین که مربوط به خاک می‌باشد، بررسی می‌شود. علاوه بر این، مراتب نفوس را در معادن و سپس در مرکبات و مفردات عناصر نیز می‌توان مورد توجه قرار داد. این نکات به‌طور خلاصه درباره مراحل و مراتب ملکوتی در عوالم مختلف بیان شده است.
و این جمله آن است که سالکان صاحب بصیرت را کشف شود در مقام ارائت «سنریهم آیاتنا فی آلافاق و فی انفسهم» و اگر در مراتب بعضی تقدیم و تأخیر افتد نه از سهو عالم کشف باشد از سهو نظر نفس باشد در ادراک معانی غیبی یا از سهو قوت متفکره که سفیر عالم غیب و شهادت است زیرا ک آنچ مکشوف نظر روح شود در عالم غیب قابل تفاوت و نقصان نبود خصوصا چون نظر روح موید بود بمدد نورالله که «اتقو فراسه المومن فانه ینظر بنورالله». اماآنچ نصیبه نفس باشد از معانی غیب به تبعیت روح بود و خیال و وهم را مجال تصرف باشد تفاوت و زیادت و نقصان بدان راه یابد و نیز درین معانی و مراتب شرح داده آمدهر طایفه‌ای را از اهل طریقت و اهل حکمت مذاهب مختلف است بحسب نظرها.
هوش مصنوعی: سالکان آگاه و بصیر در مقام دریافت کشفیات خود، به جمله‌ای اشاره می‌کنند که می‌گوید: «آیات ما را در آفاق و در درون خودشان خواهیم دید». اگر در عرصه‌های مختلف، ترتیب و تقدم و تأخیر به وجود آید، این به دلیل نارسایی در درک معانی غیبی یا ضعف در قدرت تفکر است؛ زیرا تفکر صحیح می‌تواند به عنوان نماینده‌ای از عالم غیب و شهادت عمل کند. آنچه در عالم غیب برای روح مکشوف می‌شود، به هیچ وجه دچار نقص یا تفاوت نمی‌شود، به ویژه زمانی که روح با نور الهی حمایت می‌شود. اما آنچه که نفس از معانی غیبی درک می‌کند، تحت تأثیر روح است و می‌تواند تحت تأثیر تخیلات و وهم‌ها قرار بگیرد و دچار تغییر و نقصان شود. همچنین، در این معانی و مراتب، هر گروه از اهل طریقت و حکمت دیدگاه‌های متفاوتی دارند که به نظراتشان بستگی دارد.
نظار گیان روی خوبت
چون در نگرند از کرانها
هوش مصنوعی: زمانی که نگهبانان زیبایی تو را نگاه می‌کنند، گویی از دور به تماشای تو می‌پردازند.
در آینه نقش خویش بینند
زین است تفاوت نشانها
هوش مصنوعی: در آینه، انسان تصویر خود را می‌بیند و به همین دلیل است که نشانه‌ها و تفاوت‌ها را می‌شناسد.
اما مراتب ظهور عوالم ملک در روایت می‌آید که «لما ارادالله ان یخلق هذا العالم خلق جوهر افنظر الیه بنظر الهیبه فاذابه فصار نصفین من هیبه الرحمن نصفه نار و نصفه ماء فاجری النار علی الماء فصعد منه دخان فخلق من ذلک الدخان السموات و خلق من زبده الارض». آسمان وزمین بدین وجه و بدین ترتیب آفرید و مراتب آنچ در زمین آفریده است چنانک در حدیث باد کرده آمد در اول فصل و در آیت همان معنی است به اجمال. تفصیل آن خواجه علیه الصلوه والسلام فرموده است: زمین را روز شنبه آفرید و آن اول روزی است از روزهای این جهانی زیرا ک روز نتیجه زمان است و زمان نتیجه گردش افلاک. چون آسمانها بیافرید و گردان کرد آغاز روز پدیدآمد شنبه نام نهاد آن را. و در روز یکشنبه کوهها بیافرید و در روز دوشنبه نبات و اشجار بیافرید و در روز سه‌شنبه رنج و مکروه بیافرید و در روز چهارشنبه انوار بیافرید. و در روز پنجشنبه حیوانات بیافرید از هر نوع ودر روز آدینه بعد از نماز دیگر در آخر ساعت از روز آدم را بیافرید علیه‌السلام. این مراتب را از ظاهر نص شنودی حقیقت آن بشنو.
هوش مصنوعی: در روایات آمده که وقتی خداوند اراده کرد که این جهان را خلق کند، ابتدا جوهری را خلق کرد و با نگاهی الهی به آن نگریست. سپس آن را به دو نیمه تقسیم کرد: نیمه‌ای آتش و نیمه‌ای آب. آتش را بر روی آب جاری کرد و از آن دودی برمی‌خاست که از این دود، آسمان‌ها و از کف آن، زمین به وجود آمد. آسمان و زمین به این ترتیب آفریده شدند و همچنین به ترتیب، مواردی که در زمین ایجاد شده‌اند توضیح داده شده است. در حدیث بیان شده که زمین در روز شنبه خلق شد که نخستین روز از ایام این جهان است، زیرا روز، نشان‌دهنده زمان و زمان، نتیجه‌ی گردش آسمان‌هاست. پس از خلق آسمان‌ها و تنظیم آن‌ها، روز شنبه را نامیدند. در روز یکشنبه کوه‌ها آفریده شدند و در روز دوشنبه گیاهان و درختان، در روز سه‌شنبه رنج و سختی، در روز چهارشنبه نورها، و در روز پنج‌شنبه موجودات زنده از هر نوع خلق شدند و در روز جمعه، بعد از نماز، آدم علیه‌السلام به وجود آمد. این مراحل خلق بر اساس نصوص بیان شده است و حالا شما به حقیقت آن توجه کنید.
بدانک آنچ از پرتو نور روح خواجه علیه السلام گذر کرد بر مراتب ملکوتیات ارواح تا آنجا که بآخر موجودات رسیدکه ملکوت عناصر مفرده بود و آنچ بر ملکوتیات نفوس گذر کرد هم از پرتو نور روح خواجه بود علیه‌السلام که عقلش گفتیم تا آنجا که هم بملکوت عناصر رسید بر مثال پرگار که گرد دایره برآید چون بنهایت رسد هر دو بهم پیوندد یکی شود. آن هر دو لطیفه از روح وعقل چون گرد عوالم ملکوت ارواح و ملکوت نفوس برگشتند در آخر مرتبه ملکوت عناصر بهم پیوستند و هرچ صاف آن لطیفه‌ها بود خرج شده بود بران نوع که بر مثال قند بیان افتاده است دردی قطاره صفت مانده بود از آن درد آن جوهر بیافرید که می‌فرماید «خلق جوهرا فنظر الیه فاذابه». پس آن جوهر بتاثیر نظر هیبت بدونیم کرد یک نیمه آتش شد ویک نیمه آب. پس آتش را بر آب استیلا داد تا از آب دخان برخاست قصدعلو کرد آتش با دخان روی بعلو نهاد از غایت لطافت و گرم روی آب در نشیب بماند از کثافت و فسردگی طبع.
هوش مصنوعی: با نور روح خواجه، ارواح به مراتب ملکوتی رسیدند و به آخرین موجودات، یعنی ملکوت عناصر ساده، دست پیدا کردند. همچنین نور روح خواجه بر ملکوت نفوس هم تابید و عقل تا جایی پیش رفت که به ملکوت عناصر رسید. این وضعیت مانند پرگاری است که وقتی به انتهای دایره می‌رسد، دو نیمه‌اش به هم پیوند می‌خورند و یکی می‌شوند. این دو لطیفه، یعنی روح و عقل، هنگامی که به عوالم ملکوتی برگشتند، در آخرین مرتبه ملکوت عناصر به هم پیوستند. هر آنچه که صاف و خالص بود، به نوعی تجلّی و بار دیگر تبلور یافت. در این بین، با نوری پنهان، جوهری به وجود آمد که اشاره شده است که «خدا جوهری خلق کرد و به آن نظر افکند و آن را ذوب کرد». پس آن جوهر تحت تأثیر نگاه پرابهت الهی، به دو قسمت تبدیل شد: نیمه‌ای آتش و نیمه‌ای آب. آتش بر آب قوت و تسلط یافت و از آب بخار برخواست. آتش با بخار به سمت بالا رفت و از لطافت خود در آسمان جا گرفت، در حالی که آب به خاطر کثافت و سردی پایین ماند.
این لطیفه بشنو که چون آن جوهر را حق تعالی بنظر خودمنظور گردانید آن جزو که از پرتو نور روح محمدی برخاسته بود از آن جزو که از عقل برخاسته بود جدا شد و از نظر حق غذای شوق یافت. دیگر باره قصد علو کرد و آنچ از عقل فسرده برخاسته بود بتردامنی اینجا بماند و این خاصیت از آنجا بود که روح محمدی را صفات مختلف بود چنانک شرح آن برفته است. یک صفت از آن محبت بود و یک صفت نور بود محبت آتش‌سوزان است و نور فسرده. پس آن لطیفه که از روح محمدی بر مراتب ارواح گذر کرد از محبت بود و آنچ عقل از او برخاست و بر مراتب نفوس گذر کرد از نور بود. و میان محبت و عقل منازعت و مخالفت است هرگز بایکدیگر نسازند بهر منزل که محبت رخت اندازد عقل خانه پردازد هر کجا عقل خانه گیرد محبت کرانه گیرد شعر.
هوش مصنوعی: این داستان را بشنو که وقتی خداوند نگاهی به آن جوهر کرد، جزئی که از نور روح محمدی ناشی شده بود، از جزئی که به عقل مربوط می‌شد جدا گشت و از نظر خداوند به شوق و عشق رسید. سپس تصمیم به علو و بلندی گرفت و آنچه که از عقل زائل و ضعیف به وجود آمده بود در اینجا باقی ماند. این ویژگی از آنجا ناشی می‌شد که روح محمدی صفات مختلفی داشت، که قبلاً توضیح داده شده است. یکی از آن صفات، محبت و دیگری نور بود. محبت به مانند آتش سوزان و نور فاسد است. بنابراین آن لطیفه‌ای که از روح محمدی عبور کرد، متعلق به محبت بود و آنچه که از عقل ناشی می‌شد و بر درجات نفوس گذر کرد، از نور بود. بین محبت و عقل همواره درگیری و تضاد وجود دارد و هیچگاه نمی‌توانند با یکدیگر سازگار شوند؛ هر جا که محبت جایی برای خود باز کند، عقل آنجا را ترک می‌گوید و هر جا که عقل ساکن شود، محبت سرخورده و دور می‌ماند.
عشق آمدو کرد عقل غارت
ای دل تو بجان بر این بشارت
هوش مصنوعی: عشق به زندگی‌ام وارد شد و عقل را به کلی از من گرفت. ای دل، برای این خبر خوش آماده باش.
ترک عجمی است عشق دانی
کز ترک عجیب نیست غارت
هوش مصنوعی: عشق، از نوع جاذبه‌ای است که حتی به زبانی غیرمعمول و غیرمتعارف هم بیان می‌شود و این جاذبه به گونه‌ای است که غیرقابل انکار و گریزناپذیر به نظر می‌رسد.
میخواست که در عبارت آرد
وصف رخ او باستعارت
هوش مصنوعی: او می‌خواست در سخن، زیبایی چهره‌اش را با استعاره‌ای توصیف کند.
نور رخ او زبانه‌ای زد
هم عقل بسوخت هم عبارت
هوش مصنوعی: نور چهره او به قدری درخشان است که هم عقل را سوزانده و هم کلمات را ناتوان کرده است.
آنجا محبت چون از پس چندین حجب افتاده بود و بر مراتب ارواح و ملکوت گذر کرده از محبوب خویش دورمانده در ملکوت عناصر آن لطیفه عالم عقل را دریافت. از و بوی آشنایی شنید که هم از آن ولایت کرده بود اگرچه این سلطان بود واو دربان اما بحکم آشنایی و همولایتی شوق «حب‌الوطن من‌الایمان» در نهادش بجنبید فریاد برآورد که: شعر
هوش مصنوعی: در آنجا محبت به دلیل حجاب‌های متعدد که بین انسان و حقیقت وجود دارد، از مقامات ارواح و عالم ملکوت عبور کرده و از محبوب خود دور افتاده است. در دنیای مادی، او به لطافت عقل دست می‌یابد و بویی آشنا به مشامش می‌رسد که ریشه در آن سرزمین دارد. گرچه او به مقام سلطنت دست یافته، اما به خاطر حس تعلق و نزدیکی به زادگاهش، شوق و محبت در دلش شعله‌ور می‌شود و فریاد اعتراضش بلند می‌شود.
بوی جوی مولیان آید همی
بوی یار مهربان آید همی
هوش مصنوعی: بوی جوی مولیان به مشام می‌رسد و بوی یار مهربان نیز در فضا پخش شده است.
از غایت اشتیاق محبوب خویش دست در گردن آن لطیفه عقل خرده آورد و می‌گفت: بیت
هوش مصنوعی: به خاطر علاقه شدید به محبوبش، دستی به گردن آن موجود خوش‌عبارتی انداخت و گفت: بیت.
بر یاد لبت لعل نگین میبوسم
آنم چو بدست نیست این میبوسم
هوش مصنوعی: به خاطر یاد لب‌های تو، نگین لعل را می‌بوسم؛ زیرا نمی‌توانم لب‌های تو را ببوسم.
دستم چو بدستبوس وصلت نرسد
میگویم خدمت و زمین میبوسم
هوش مصنوعی: وقتی که دستم به دست تو نمی‌رسد و نمی‌توانم به تو نزدیک شوم، در این حال، من خود را خدمتگزار تو می‌دانم و برای ابراز ارادت، زمین را می‌بوسم.
ولکن درین مقام که ذوق نظر محبوب حقیقی بکام جانش رسید آتش در وی افتاد و دست از گردن عقل بیرون آورد. عبارت از او این آمد که جوهر بدو نیم شد آن نیمه که از عقل بود عقل بددل بودبترسید از ترس بگداخت آب شد. و آن نیمه که از محبت بود از نظر محبوب غذا یافت شوق غالب شد آتش محبت شعله برآورد آتش پدید آمد همچنانک میان آب و آتش مضادت است میان عقل و عشق همچنان است. پس عشق با عقل نساخت او را بر هم زد و رها کرد و قصد محبوب خویش کرد. شعر
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که وقتی عشق واقعی به دل شخصی رسید، او به نوعی دگرگونی و تحول درونی دچار شد. در این حالت، عقل او به ناچار از ترس و دلشوره کنار رفت و دیگر نمی‌توانست او را کنترل کند. یک بخش از وجودش که به عقل مربوط می‌شد، از این ترس به شدت آسیب دید و ذوب شد. اما بخشی که متعلق به عشق و محبت بود، با وجود محبوب سیراب شد و شوق و آرزو در او شعله‌ور گشت. در اینجا تضاد بین آب و آتش به عنوان نشانه‌ای از تضاد میان عقل و عشق نمایش داده می‌شود. عشق نتوانست با عقل کنار بیاید و نهایتاً عقل را رها کرد تا به سمت محبوبش برود.
عقل را با عشق کاری نیست زودش پنبه کن
تاچه خواهی کرد آن اشتردل جولاه را
هوش مصنوعی: عقل و عشق با هم سازگاری ندارند، بهتر است زود عقل را کنار بگذاری. در غیر این صورت چه کاری می‌توانی انجام دهی؟ به یاد داشته باش که دل شجاع و پرجنب‌وجوشی که همیشه به دنبال عشق است، بیشتر از هر چیزی ارزشمند است.
عقل نزد عشق خود راهی تواند برد نه
نزد شاهنشه چه کار اوباش لشگر گاه را
هوش مصنوعی: عقل تنها در حضور عشق می‌تواند راهی را پیدا کند، نه در دربار شاه و نسبت به کارهای بی‌احترامی که سربازان انجام می‌دهند.
پس آن جزو که قصد بالا کرد عالم علو از افلاک و انجم و غیر آن ساخته شد و آن جزو که در نشیب بماند زمین وکوه و دریا و دیگر اجناس بدان ترتیب که گفتیم ازو بیافرید. پس آن لطیفه که از صفت محبت محمدی برخاسته بود اول گرد ملکوت ارواحش برآوردند و آنگه از دروزاه جوهر او را بر صورت و صفت ملک و ملکوت گذر دادند تا هیچ ذره از ذرات کاینات از ملک و ملکوت نماندکه در وی سری از اسرار محبت تعبیه نکردند تا هیچ ذره از محبت خالق خویش بقدر استعداد خالی نباشد و بدان بزبان حال خویش حضرت عزت را حمد و ثنا می‌گوید «و ان من شیء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم» بیت
هوش مصنوعی: در این متن به توصیف آفرینش عالم و اجزا آن پرداخته شده است. بخشی از این عالم که به سوی بالا رفته، شامل عوالم عالی، افلاک و ستارگان است. در حالی که بخشی که در پایین باقی مانده، شامل زمین، کوه‌ها، دریاها و دیگر موجودات است. سپس به لطیفه‌ای اشاره می‌شود که از عشق به پیامبر اسلام برخاسته و به سوی ملکوتی منتقل می‌شود. این لطیفه به نحوی شکل گرفته که تمام ذرات کائنات از ویژگی‌های محبت خداوند بی‌بهره نمانند و در دل هر ذره‌ای، ذره‌ای از عشق به خالق وجود داشته باشد. به این ترتیب، همه موجودات به نوعی به ستایش و حمد خداوند مشغولند، هرچند ما قادر به درک تسبیح آن‌ها نیستیم.
گر عرض دهند عاشقانت را
هر ذره که هست در شمار آید
هوش مصنوعی: اگر به عاشقان تو هر ذره‌ای از عشق ارائه دهند، همه آنچه که هست به حساب خواهد آمد.
طاوس و مگس بیک محل باشد
چون باز غم تو در شکار آید
هوش مصنوعی: در یک مکان، طاووس و مگس هر دو حضور دارند، اما وقتی غم تو به قلب من می‌رسد، دیگر به این چیزها اهمیتی نمی‌دهم.
ای ملایکه لاف مسبحی مزنید و خود را در مقام هستی پدید میاورید که «و نحن تسبح بحمدک و نقدس لک» آن چیست و کیست که نه مسبح حضرت جلت ماست؟ «سبح‌الله مافی السموات و مافی‌الارض و هوالعزیز الحکیم و حضرت جلت ما از آن عزیزتر و بزرگوارتر است که خود هر کسی حمد و ثنای ما تواند گفت هر تسبیح و تقدیس که بر اهل آسمان و زمین می‌بینی و بر ذرات کاینات مشاهده میکنی همه از پرتو ثنای خداوندی ماست بر حضرت ما که «سبحان ربک رب العزه عما یصفون».
هوش مصنوعی: ای فرشتگان، دیگر خود را بزرگ نکنید و در جایگاه وجود ظاهر نشوید؛ زیرا ما می‌گوییم: "ما تو را تسبیح می‌گوییم و تقدیس اعتلای تو را داریم". چه کسی غیر از خداوند است که تسبیح‌اش نکرده باشد؟ "سبحان‌الله" در آسمان‌ها و زمین جاری است و او همواره عزیز و حکیم است. و حقیقت این است که ذات جلال و کبریایی او از همه عزیزتر و بزرگوارتر است. هر کس می‌تواند حمد و ثنای خداوند را بگوید و هر تسبیح و تقدیس که در آسمان و زمین می‌بینی، نتیجه نور تسبیح خداوند بر ذات پاک اوست که می‌گوید: "منزه است پروردگار تو، پروردگار عزت از آنچه وصف می‌کنند".
اما بواسطه آینه روح محمدی که عکس بر ذرات کاینات انداخت جمله مسبح و مقدس گشتند هر کسی پنداشت که آن ثناگویی از خاصیت عبودیت اوست ندانستند که منشأ این حمدازکجاست. چون نوبت بخلاصه موجودات رسید و در پرورش و روش گرد ملک وملکوت برگشت و ثمره کردار بر سر شاخ شجره آفرینش آمدکه قاب قوسین عبارت ازوست و بتصرف سر «اوادانی» دیده حقیقت بین او گشاده گردید و خطاب عزت در رسیدکه : «ای محمد همچون دیگر موجودات و ملایکه مرا ثنا بگوی «اثن علی». خواجه بازدیده بود که هر چ از ثناگویی آن حضرت جمله کاینات یافت بودند عاریتی بود و شریعت او آن بود که «العاریه مردوده». بر قضیه «ان‌الله یأمرکم ان تود والامانات الی اهلها» آن امانت رد کرد گفت: از زبان الکن حدوث ثنای ذات قدیم چون درست آید «لا احصی ثناء علیک». ثنای ذات تو هم از صفات تو درست آید «انت کما اثنیت علی نفسک» اینجا نه ملایکه که اطفال نوآموز دبیرستان آدم‌اند که «یا آدم انبئهم باسمائهم» که ایشان خود نام خود نمی‌دانند بلک آدم که معلم ایشان است با جملگی فرزندان در زیر رایت ثناخوانی محمد باشندکه «آدم و من دونه تحت لوائی یوم‌القیامه ولافخر و بیدی لواء و الحمد ولافخر». ازینجا معلوم گردد که تخم آفرینش محمد بود و ثمره هم او بود و شجره آفرینش بحقیقت هم وجود محمدی است بیت.
هوش مصنوعی: به‌واسطه‌ی وجود مقدس محمد، هر چیزی در جهان تجلی و تقدس پیدا کرد. مردم می‌پنداشتند که ستایش از او به‌خاطر مقام خاص او در عبودیت است، غافل از اینکه منبع این ستایش کجاست. هنگامی که نوبت به بهترین موجودات رسید، روش و سر و سامان ملک و ملکوت تغییر کرد و میوه‌ی کردار بر درخت آفرینش نمایان شد. با نزدیک شدن به حقیقت، حقیقت بین او متجلی شد و فرمان عزت رسید که: «ای محمد، همچون دیگر موجودات و ملایکه، مرا ستایش کن». آن حضرت آگاه بود که هر ستایش که از او شود، عاری از خود اوست و شریعت او این است که "عاریت واپس داده می‌شود". او بلافاصله گفت: "از زبان ناقص من نمی‌توان ستایش ذات بی‌نظیر را صحیح بیان کرد". چون ستایش از ذات تو باید از صفات تو انجام شود. در اینجا نه ملایکه، بلکه انسان‌ها هستند که در حال یادگیری هستند و آدم معلم آن‌هاست و همه در سایه‌ی ستایش محمد قرار دارند. از همین‌جا روشن می‌شود که ریشه‌ی آفرینش، محمد است و میوه‌ی آن نیز اوست. در واقع، وجود محمدی حقیقت آفرینش است.
الحق شگرف مرغی کز تو دو کون پر شد
نه بال باز کرده نه زاشیان پریده
هوش مصنوعی: واقعاً شگفت‌انگیز است پرنده‌ای که از تو دو جهان گسترده شد، نه بالی باز کرده و نه از آشیانه‌اش پرواز کرده است.
هرچ ملکوتیات است بیخهای آن شجره تصور کن و هر چه جسمانیات است تنه شجره وانبیا علیهم الصلوه والسلام شاخهای شجره و ملایکه برگهای شجره. و بیان ثمره آن شجره در عبارت نگنجد و به زبان قلم دو زبان با کاغذ دو روی نتوان گفت. شعر
هوش مصنوعی: هر چیزی که مربوط به عالم ملکوت است را می‌توان به عنوان ریشه‌های یک درخت تصور کرد و هر آنچه که جسمانی و مادی است، مانند تنه آن درخت است. پیامبران نیز به عنوان شاخه‌های این درخت و فرشتگان به عنوان برگ‌های آن به شمار می‌روند. بیان ثمره این درخت به گونه‌ای نیست که در یک جمله بگنجد یا با قلم و کاغذ به طور کامل و دقیق توصیف شود.
قصه‌ها مینوشت خاقانی
قلم اینجا رسید سر بشکست
هوش مصنوعی: خاقانی در اینجا مشغول نوشتن داستان‌ها بود، اما وقتی به این نقطه رسید، قلمش شکست.
پس همچنانک شجره در ثمره تعبیه باشد ثمره در شجره تعبیه است تا هیچ ذره از شجره نیست که از وجود ثمره خالی است. و این سر بزرگی است و اصل تخم که از پرتو نور احدیت بود هیچ ذره نیست از شجره و ثمره که از پرتو نور احدیت خالی است که «و نحن اقرب الیه من حبل الورید» سر «وهو معکم» از اینجا معلوم گردد خاصیت «الله نورالسموات و الارض» اینجا ظاهر شود.
هوش مصنوعی: درخت همیشه در میوه‌اش وجود دارد و میوه در درخت است، به طوری که هیچ بخشی از درخت وجود ندارد که از میوه خالی باشد. این نکته‌ای بسیار عمیق و بنیادی است. پرتوی نور وجود مطلق (احدیت) در هر بخشی از درخت و میوه تأثیر دارد و هیچ بخشی نیست که از این نور بی‌نصیب باشد. اینجا است که می‌توان به معنی آیه «و ما نحن اقرب الیه من حبل الورید» پی برد و خاصیت «الله نور السموات و الارض» نیز در اینجا روشن می‌شود.
و بدانک هر چیز را که حق تعالی در عالم معانی ظاهر کرده است در عالم صورت آن را صورتی پدید آورده است. پس صورت جملگی عوامل ملکوت شخص محمدی آمد علیه‌السلام و صورت بپرتو نور احدیت کلمه توحید «لا اله الاالله» آمد و سربعث انبیاء علیهم الصلوه والسلام از بهر زراعت تخم توحید است در زمین دلها «الدنیا مزرعه الاخره». خواجه علیه‌السلم ازینجا میفرمود «امرت ان اقاتل الناس حتی بقولو لا اله الاالله». این چیست تخم توحید در زمین دلها پاشیدن «ضرب‌الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء توتی اکلها کل حین باذن ربها و یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون».
هوش مصنوعی: هر چیزی که خداوند در عالم معنا ایجاد کرده، در عالم محسوس نیز شکلی به خود گرفته است. بنابراین، تمامی صورت‌های مرتبط با وجود محمد (ص) و نور یکتایی کلمه توحید «لا اله الاالله» شکل گرفته‌اند. همچنین، انبیا برای کاشت بذر توحید در دل‌ها مبعوث شده‌اند، زیرا دنیا مزرعه‌ی آخرت است. لذا، بیان می‌شود که "به من دستور داده شده تا با مردم بجنگم تا وقتی که بگویند لا اله الاالله". این اشاره به کاشت بذر توحید در دل‌ها است؛ مانند مثالی که در قرآن آمده است درباره‌ی کلمه‌ی نیک، که مانند درختی نیکو است که ریشه‌اش ثابت و شاخه‌هایش در آسمان هستند و میوه‌اش در هر زمان به اذن پروردگارش می‌رسد، و خداوند این مثال‌ها را برای مردم می‌آورد تا شاید متذکر شوند.

حاشیه ها

1403/01/13 05:04
محمدامین جامعی فرد

مهرش به مهر خاتم و ختم پیامبران همی بخورد

تسبیحش به فاطمه زهرا همی که می دهد

تا بنگری که زمزم ز زمزمه علی این بشنیده

نور دو دیده احمدی را از وقتی که بدیده

بر دخت نبی درخت خاتم زده میوه

که هر شاخه به نامش صف کشیده

گفته به حالی و در رمز کلماتی

که نادان از اهل رجوع به دانش برسیده

زره ای بر زندگی در یک زمان فرهیخته

فرخنده شده علم به علمدار بوقتی

علم رها کرده در آب شده عشقی

که ننوشید برقی که بدید از حسینی

غافل شده پیدا که حسین رمز عشقی

آگاهی پیدا شدن آن بهشتی

که از تن جان به جان سر بهشتی

محمدامین جامعی فرد

شهر دزفول

شعری بداهه هم اکنون