گنجور

فصل دوم

قال‌الله تعالی: «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء والیه ترجعون»

و قال النبی صلی‌الله علیه و سلم: «اول ما خلق الله العقل».

بدانک چنانک مبدأ عالم ارواح روح پاک محمدی علیه‌الصلوه و السلم آمد بدان شرح که در فصل سابق برفت مبدأ عالم ملکوت عقل کل آمد و ملکوت باطن جهان باشد ظاهر جهان را ملک خوانند باطن جهان را ملکوت. و بحقیقت ملکوت هر چیز جان آن چیز باشد که آن چیز بدان قایم باشد و جان جمله چیزها به صفت قیومی خداوند تعالی قایم است چنانک فرمود «بیده ملکوت کل شیء» و هیچ چیز بخود قایم نیست الا ذات پاک خداوندی جل جلاله. و ملکوت هر چیز مناسب آن چیز باشد چنانکه میفرماید «اولم ینظروا فی ملکوت السموات والارض» ملکوت آسمان مناسب آسمان و ملکوت زمین مناسب زمین.

اما ملکوتیات اگرچه بر انواع است ولیکن جمله بر دو قسم است: قسمی از قبیل عالم ارواح است و آن هر بر دو نوع است علوی و سفلی علوی چون ارواح انسان و ملک و سفلی چون ارواح جن و شیاطین و حیوان و روح نامیه و مبدأ و منشأ این قسم روح محمدی است علیه‌الصلوه والسلم چنانک شرح آن برفت.

و قسمی دیگر از قبیل عالم نفوس است و آن هم بردو نوع است: علوی و سفلی علوی چون نفوس سماوی از نفوس کواکب وافلاک و بروج و سفلی چون نفوس اجسام زمینی و آن هم بر دو نوع است: مفرد و مرکب. مفرد چون عناصر اربعه و ملکوت آن خواص و طبایع آن است. چنانک آب را رطوبت و برودت طبیعت است و دفع تشنگی خاصیت وآتش را یبوست و حرارت طبیعت است و احراق خاصیت و خاک را یبوست و برودت طبیعت است و انبات خاصیت و باد را رطوبت و حرارت طبیعت است و امداد روح خاصیت.

و مرکب از دو نوع است: جمادو نبات. جماد را ملکوت هم خواص و طبایع اوست چنانک خواص احجار و طبایع آن. و ملکوت نبات نفس نامیه است و خواص و طبیعت آن و منشأ این قسم عالم عقل است. دیگر باره اقسام ملکوتیات ارواح و نفوس در نبات جمع شود ازین است که ملکوت نبات را روح نامیه و نفوس نامیه خوانند زیرا که او واسطه و عالم حیوانی و جمادی آمد چون درونشو و نماست که در جماد نیست و از خواص حیوانی است از قبیل ذوات الروح و ملکوت آن را روح نامیه گویند و چون درو حس نیست که از خاصیت جماد است از قبیل ذوات‌النفوس شمردند و نفس نامیه خوانند.

و در هر نوع ملکوت ارواح و نفوس علوی و سفلی صفتی از صفات ملکوتیات دیگر توان یافت چنانک در ملکوت ارواح از صفات ملکوت نفس و درملکوت نفوس از صفات ملکوت ارواح اما در هر یک چون آن نوع غالب افتاد و دیگرها مغلوب بدان نوع یاد کرده آمد و شرح هریک باطناب انجامد.

اما جمله آفرینش بر دو نوع منقسم استَ: ملک و ملکوت و آن را خلق و امر هم گویند و حق تعالی در یک آیت ذکر جمله جمع کرده است چنانک فرمود ان ربکم الله الذی خلق‌السموات والارض... . تا آنجا که گفت «الا له الخلق والامر». عالم امر عبارت از ضداجسام است که قابل مساحت و قسمت تو تجزی نیست. دیگر آنک باشارت «کن» بی توقف در وجود آمده است.

و عالم خلق عبارت از اجسام است لطیف و کثیف که مقابل مساحت و تجزی است اگرچه هم به اشارت «کن» پدید آمده است ولیکن به وسایط وامتداد ایام که «خلق‌السموات والارض فی‌ سته ایام». فاما امر هم ملکوت ارواح را فرا میگیرد وهم ملکوت نفوس را چنانک فرمود «و یسألونک عن الروح قل الروح امر ربی»

و فرمود «والشمس و القمر والنجوم مسخرات بامره» ولیکن روح انسانی به شرف اختصاص اضافت «من روحی» مخصوص است واز اینجا یافت کرامت «و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی‌البر والبحر» . معنی ظاهر آیت شنوده باشی ولیکن معنی باطنش بشنو که قرآن را ظاهری و باطنی است «ان للقرآن ظهرا و بطنا». می‌فرماید که آدمیزاد را ما بر گرفتیم او محمول عنایت ماست در بر و بحر بر عالم اجسام است و بحر ملکوت و بر و بحر آدمی را بر نتواند گرفت زیرا که او بار امانت ما دارد آن بار که بحر و بر بر نمیگرفت که «فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان» چون آدمی آن بار برگرفت برو بحر او را با آن بار چگونه برتواند گرفت چون او با همه عجز وضعف بار ما کشد مابا همه قوت و قدرت و کرم اولیتر که بار او کشیم زیرا که ما عاشق و معشوقیم آنچه ما را با آدمی و آدمی را با ماست نه ما را با دیگری و نه دیگری را با ما افتاده است.

بیت

گر دل بهوای لولیی برجوشد
صد ترک برو عرضه کنی ننیوشد

میان عاشق و معشوق کسی درنگنجد بار ناز معشوقی معشوق عاشق تواندکشید و بار ناز عاشقی عاشق هم معشوق تواند کشید چنانک معشوق ناگذران عاشق است عاشق هم ناگذران معشوق است خواست معشوق عاشق را پیش از خواست عاشق بودمعشوق را بلک ناز و کرشمه معشوقانه عاشق را می‌رسد زیرا که عاشق پیش از وجود خویش معشوق را مرید نبود اما معشوق پیش از وجودعاشق مرید عاشق بود. چنانک خرقانی گویدا: «او را خواست که ما را خواست».

شمع ازلی، دل منت پروانه
جان همه عالمی، مرا جانانه
از شور سر زلف چو زنجیر تو خاست
دیوانگی دل من دیوانه

اگرچه بحقیقت میان عاشق ومعشوق بیگانگی و دوگانگی نیست

بیگانگیی نیست تومایی ما تو
سر جامه تویی و بن جامه ما

بلک جامه عشق را تار «یحبهم» آمد و پود «یحبونه». سررشته فتنه این حدیث از اشارت «فاحببت ان اعرف» برخاست ولیکن سامان سخن گفتن با لبها نیست.

سطوت حدت موسی می‌یابد تادم «ان هی الافتنتک» تواند زد. اگرچه او را نیز با ضربه «لن ترانی» گوشمالی بدادندتا بر کوه طور چون ملایکه به طعن «یا ابن النساء الحیض ما للتراب و رب الارباب» زبان دراز کردند او زبان در کام کشید و نگفت با من میگویید «ما للتراب و رب‌الارباب» چرا با او نگویید «مالرب الارباب و التراب». ما به مقام خاکی راضی بودیم و اول استغفار می‌خواستیم گلیم گوشه ادبار بعد در دوش سلامت کشیده و در کنج فراغت پای همت در دامن تسلیم آورده و «الحزم سوء الظن» برخوانده و دانسته که قربت ملوک را اگرچه فواید بسیارست اما آفات بی‌شمار است. بیت

و ماالسلطان الا البحر عظما
و قرب البحر محذور العواقب

و از آن ترسیده که نباید که سرمایه از دست برود و سود بدست نیاید و عاقبت مرتبه خاکی در آب طلب بایدکرد که «یا لیتنی کنت ترابا» ما را به عنایت بی‌علت از کنج ادیار خمول بیرون آورد بی اختیار ماو به کرامت تخمیر «بیدی» مخصوص گردانید و خلعت اضافت «من روحی» درس وجود ما انداخت و بر تخت خلافت «وجعلکم خلایف الارض» نشاند و تاج «یحبهم» بر فرق ما نهاد و جملگی ملا اعلی را پیش تخت ما سجود فرمود و بر ما ندای «الدین اصطفینا من عبادنا» در ملک و ملکوت داد. اگر آنچه تمامی اسباب معشوقی ماست برشمریم که تاب آن شنودن دارد؟ و کونین و خافقین چه کنج بارگاه ناز ما دارد؟ بیت

چندان نازست ز عشق تو بر سر من
کاندر غلطم که عاشقی تو بر من
یا خیمه زند وصال تو بر سر من
یا در سر این غلط شود این سر من

آمدیم با سر «و حملناهم فی‌البر و البحر» بر عالم ملک است و بحر عالم ملکوت چنانک هر کجا براست بر روی بحر است هر کجا ملک است بر روی ملکوت است. یعنی آدمی را در ملک و ملکوت ما برگرفتیم بدان معنی که اگر ملک است و اگر ملکوت از پرتو نور روح وعقل او آفریدیم تاهر چه ذوات روح‌اندحیات از پرتو نور روح او دارند از ملک و جن وشیطان و حیوان و هر چه ذوات نفوس‌اند از کواکب وافلاک و آسمان و زمین و عناصر و جماد و نبات جمله مایه نفوس از نتیجه عقل او دارند.

اما عقل روح را همچون حوا آمد آدم را که از پهلوی چپ او گرفتند. درین معنی اشارتی لطیف است. آنجا چون زنان از پهلوی چپ بودند خواجه علیه‌الصلوه‌والسلام فرمود «شاوروهن و خالفوهن» با زنان در کارها مشورت کنید و هر چه ایشان گویند خلاف آن کنید که رای راست آن باشد زیرا که زنان از استخوان پهلوی چپ‌اند کژ باشند هر رای که زنند رای راست ضد آن باشد.

اینجا نیز عقل از پهلوی چپ روح است با او در معرفت ذات و صفات باری جل جلاله مشورت باید کرد و هر چه ادراک او بدان رسد و فهم او دریابد از ذات و صفات باری جل جلاله بدانک حضرت عزت از آن منزه است و به خلاف آن است که عقل ادراک کنه ذات و صفات او کند بلک ذات او هم بدو توان دانست چنانک فرمود «عرفت ربی بربی و لولافضل ربی ماعرفت ربی».

لطیفه‌ای سخت غریب روی می‌نماید آنک خواجه علیه‌الصلوه و السلم فرمود «اول ما خلق‌الله القلم اول ما خلق‌الله العقل اول ما خلق‌الله روحی» هر سه راست است و هر سه یکی است و بسیار خلق درین سر گردانند تا این چگونه است؟ آنچ فرمود «اول ما خلق‌الله القلم» آن قلم به قلم ماست قلم خداست و قلم خدای مناسب عظمت و جلال او باشد و آن روح پاک محمدی است ونور او آن وقت که حق تعالی آن روح را بیافرید و به نظر محبت بدو نگریست حیا بر وی غالب شد روح از حیا شق یافت عقل یکی شق او آمد.

ازینجاست که هر کجا عقل باشد حیا باشد و هر کجا عقل نباشد حیا نباشد و سر «الحیاء شعبه من‌الایمان» این است چون قلم حق را یکی شق روح خواجه بود و دوم عقل اگر چه سه می‌نمود اما یک قلم بود با دو شق و قلم به ید قدرت خداوندی تا هر چه خواست از ملک و ملکوت بواسطه سرقلم می‌نوشت و آن را محل قسم گردانید که «ن والقلم و مایسطرون» و بر اظهار این قدرت بر حضرت خداوندی ثنا گفت که «اولیس الذی خلق‌السموات و الارض بقادر علی ان یخلق مثلهم بلی و هوالخلاق العلیم انما امره اذا اراد شئیاً ان یقول له کن فیکون فسبحان‌الذی بیده ملکوت کل شی والیه ترجعون» و صلی‌الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قال‌الله تعالی: «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء والیه ترجعون»
هوش مصنوعی: خداوند متعال می‌فرماید: «حمد و ستایش مخصوص کسی است که سلطه و فرمانروایی بر تمام چیزها در دست اوست و به سوی او باز خواهید گشت.»
و قال النبی صلی‌الله علیه و سلم: «اول ما خلق الله العقل».
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اولین چیزی که خداوند خلق کرد، عقل است».
بدانک چنانک مبدأ عالم ارواح روح پاک محمدی علیه‌الصلوه و السلم آمد بدان شرح که در فصل سابق برفت مبدأ عالم ملکوت عقل کل آمد و ملکوت باطن جهان باشد ظاهر جهان را ملک خوانند باطن جهان را ملکوت. و بحقیقت ملکوت هر چیز جان آن چیز باشد که آن چیز بدان قایم باشد و جان جمله چیزها به صفت قیومی خداوند تعالی قایم است چنانک فرمود «بیده ملکوت کل شیء» و هیچ چیز بخود قایم نیست الا ذات پاک خداوندی جل جلاله. و ملکوت هر چیز مناسب آن چیز باشد چنانکه میفرماید «اولم ینظروا فی ملکوت السموات والارض» ملکوت آسمان مناسب آسمان و ملکوت زمین مناسب زمین.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که مبدأ عالم ارواح، روح پاک محمدی (ص) است که در توضیحات قبلی آمده است. مبدأ عالم ملکوت، عقل کل است و ملکوت به باطن جهان اشاره دارد؛ به طوری که جهان ظاهر را ملک می‌نامند و باطن آن را ملکوت. در واقع ملکوت هر چیز، روح آن چیز است که به آن وابسته است و روح همه چیزها به وجود خداوند متعال وابسته است. همانطور که در آیه‌ای آمده است: «به دست او ملکوت هر چیز است» و هیچ چیزی به خودی خود پایدار نیست جز ذات پاک خداوند. همچنین، ملکوت هر چیز با آن چیز همخوانی دارد، درست مانند آنچه که در آیه «آیا به ملکوت آسمان‌ها و زمین نمی‌نگرند» ذکر شده است؛ ملکوت آسمان با آسمان و ملکوت زمین با زمین تناسب دارد.
اما ملکوتیات اگرچه بر انواع است ولیکن جمله بر دو قسم است: قسمی از قبیل عالم ارواح است و آن هر بر دو نوع است علوی و سفلی علوی چون ارواح انسان و ملک و سفلی چون ارواح جن و شیاطین و حیوان و روح نامیه و مبدأ و منشأ این قسم روح محمدی است علیه‌الصلوه والسلم چنانک شرح آن برفت.
هوش مصنوعی: ملکوتیات به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند: یکی مربوط به عالم ارواح و دیگری به نوع دیگر. عالم ارواح نیز خود به دو نوع تقسیم می‌شود: نوع اول ارواح بلند مرتبه مانند ارواح انسان و ملائکه و نوع دوم ارواح پایین‌تر که شامل جن، شیاطین، حیوانات و روح نامیه می‌شود. منشأ این دسته از ارواح، روح محمدی است که در مطالب قبلی به آن اشاره شده است.
و قسمی دیگر از قبیل عالم نفوس است و آن هم بردو نوع است: علوی و سفلی علوی چون نفوس سماوی از نفوس کواکب وافلاک و بروج و سفلی چون نفوس اجسام زمینی و آن هم بر دو نوع است: مفرد و مرکب. مفرد چون عناصر اربعه و ملکوت آن خواص و طبایع آن است. چنانک آب را رطوبت و برودت طبیعت است و دفع تشنگی خاصیت وآتش را یبوست و حرارت طبیعت است و احراق خاصیت و خاک را یبوست و برودت طبیعت است و انبات خاصیت و باد را رطوبت و حرارت طبیعت است و امداد روح خاصیت.
هوش مصنوعی: نوعی از موجودات به نام عالم نفوس وجود دارد که به دو دسته تقسیم می‌شود: نوع علوی و نوع سفلی. نوع علوی شامل نفوس آسمانی است که به کواکب و اجرام فلکی تعلق دارند، در حالی که نوع سفلی به نفوس موجودات زمینی مربوط می‌شود. نفوس زمینی نیز به دو صورت وجود دارند: مفرد و مرکب. نفوس مفرد شامل چهار عنصر اصلی هستند و هر کدام خواص و ویژگی‌های خاص خود را دارند. به عنوان مثال، آب دارای خاصیت رطوبت و برودت است که به دفع تشنگی کمک می‌کند، آتش دارای خاصیت یبوست و حرارت است که باعث سوختن می‌شود، خاک ویژگی یبوست و برودت دارد که به رویش گیاهان کمک می‌کند، و باد هم دارای خاصیت رطوبت و حرارت است که به تقویت حیات کمک می‌کند.
و مرکب از دو نوع است: جمادو نبات. جماد را ملکوت هم خواص و طبایع اوست چنانک خواص احجار و طبایع آن. و ملکوت نبات نفس نامیه است و خواص و طبیعت آن و منشأ این قسم عالم عقل است. دیگر باره اقسام ملکوتیات ارواح و نفوس در نبات جمع شود ازین است که ملکوت نبات را روح نامیه و نفوس نامیه خوانند زیرا که او واسطه و عالم حیوانی و جمادی آمد چون درونشو و نماست که در جماد نیست و از خواص حیوانی است از قبیل ذوات الروح و ملکوت آن را روح نامیه گویند و چون درو حس نیست که از خاصیت جماد است از قبیل ذوات‌النفوس شمردند و نفس نامیه خوانند.
هوش مصنوعی: دو نوع ترکیب وجود دارد: جمود و نبات. جمود، ملکوت و ویژگی‌ها و طبیعت‌های خود را دارد، مشابه ویژگی‌ها و طبیعت سنگ‌ها. اما ملکوت نبات به نفس نامی مربوط می‌شود و ویژگی‌ها و طبیعت خاص خود را دارد که منشاء آن دنیای عقل است. همچنین، انواع ملکوت‌ها و ارواح در نبات جمع می‌شوند و به همین دلیل، ملکوت نبات را روح نامیه و نفوس نامیه می‌نامند. زیرا این حالت، واسطه‌ای میان عالم حیوانی و جمود است. در نبات نشانه‌هایی از حیوانیت وجود دارد، در حالی که در سنگ‌ها این قبیل نشانه‌ها دیده نمی‌شود. به همین دلیل، روح نامیه به آن نسبت داده می‌شود و چون حس در آن وجود ندارد، به عنوان ذوات النفوس شناخته می‌شود و به نفس نامیه تعبیر می‌شود.
و در هر نوع ملکوت ارواح و نفوس علوی و سفلی صفتی از صفات ملکوتیات دیگر توان یافت چنانک در ملکوت ارواح از صفات ملکوت نفس و درملکوت نفوس از صفات ملکوت ارواح اما در هر یک چون آن نوع غالب افتاد و دیگرها مغلوب بدان نوع یاد کرده آمد و شرح هریک باطناب انجامد.
هوش مصنوعی: در هر نوع از جهان‌های روحانی و نفسانی، ویژگی‌هایی از ویژگی‌های دیگر جهان‌ها قابل مشاهده است. به عنوان مثال، در جهان ارواح، برخی از ویژگی‌های جهان نفس وجود دارد و بالعکس. اما در هر مورد، یکی از این انواع غالب می‌شود و دیگر ویژگی‌ها تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند. توضیح هر یک از این ویژگی‌ها به تفصیل انجام می‌شود.
اما جمله آفرینش بر دو نوع منقسم استَ: ملک و ملکوت و آن را خلق و امر هم گویند و حق تعالی در یک آیت ذکر جمله جمع کرده است چنانک فرمود ان ربکم الله الذی خلق‌السموات والارض... . تا آنجا که گفت «الا له الخلق والامر». عالم امر عبارت از ضداجسام است که قابل مساحت و قسمت تو تجزی نیست. دیگر آنک باشارت «کن» بی توقف در وجود آمده است.
هوش مصنوعی: آفرینش به دو دسته تقسیم می‌شود: دنیای مادی و دنیای معنوی. این دو همچنین به عنوان خلق و امر نیز شناخته می‌شوند. خداوند در یک آیه به طور جامع به این موضوع اشاره کرده و فرموده است که پروردگارتان کسی است که آسمان‌ها و زمین را خلق کرده است... و تا آنجا که بیان می‌کند «جز او، خلق و امر برای اوست». دنیای امر شامل اشیائی است که قابل اندازه‌گیری و تقسیم نیستند. همچنین، با فرمان «باش» به وجود آمده‌اند بدون نیاز به تاخیر یا وقفه.
و عالم خلق عبارت از اجسام است لطیف و کثیف که مقابل مساحت و تجزی است اگرچه هم به اشارت «کن» پدید آمده است ولیکن به وسایط وامتداد ایام که «خلق‌السموات والارض فی‌ سته ایام». فاما امر هم ملکوت ارواح را فرا میگیرد وهم ملکوت نفوس را چنانک فرمود «و یسألونک عن الروح قل الروح امر ربی»
هوش مصنوعی: جهان مخلوق شامل اجسام لطیف و سنگین است که در مقابل وسعت و تقسیم قرار دارند. اگرچه تمامی آنها به اشاره «کن» به وجود آمده‌اند، اما وجودشان به واسطه‌ی عوامل و گذشت زمان است، همان‌طور که می‌فرماید «خلق السماوات و الارض فی ستة ایام». همچنین، امر الهی شامل ملکوت ارواح و نفس‌ها نیز می‌شود، چنان‌که در آیه‌ای اشاره می‌شود: «و از تو درباره روح می‌پرسند؛ بگو روح امر پروردگار من است».
و فرمود «والشمس و القمر والنجوم مسخرات بامره» ولیکن روح انسانی به شرف اختصاص اضافت «من روحی» مخصوص است واز اینجا یافت کرامت «و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی‌البر والبحر» . معنی ظاهر آیت شنوده باشی ولیکن معنی باطنش بشنو که قرآن را ظاهری و باطنی است «ان للقرآن ظهرا و بطنا». می‌فرماید که آدمیزاد را ما بر گرفتیم او محمول عنایت ماست در بر و بحر بر عالم اجسام است و بحر ملکوت و بر و بحر آدمی را بر نتواند گرفت زیرا که او بار امانت ما دارد آن بار که بحر و بر بر نمیگرفت که «فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان» چون آدمی آن بار برگرفت برو بحر او را با آن بار چگونه برتواند گرفت چون او با همه عجز وضعف بار ما کشد مابا همه قوت و قدرت و کرم اولیتر که بار او کشیم زیرا که ما عاشق و معشوقیم آنچه ما را با آدمی و آدمی را با ماست نه ما را با دیگری و نه دیگری را با ما افتاده است.
هوش مصنوعی: در این متن به رابطه انسان با خداوند اشاره شده است. خداوند می‌فرماید که خورشید، ماه و ستاره‌ها به فرمان او تسخیر شده‌اند، اما روح انسانی به دلیل آنکه به او تعلق دارد، از کرامت بالاتری برخوردار است. در واقع، انسان به عنوان موجودی ویژه و موردعنایت قرار گرفته است که می‌تواند بار امانتی بزرگ را بر دوش بکشد. این بار امانت به مراتب بزرگ‌تر از آن است که زمین و دریا بتوانند تحمل کنند. این نمایش قدرت و عشق الهی به انسان است که با وجود ناتوانی‌های خود، می‌تواند این بار را بر دوش بکشد، چرا که انسان و خداوند به یکدیگر وابسته‌اند و ارتباطی عمیق دارند. این پیوند به نوعی عشق است که نه تنها انسان را به خدا نزدیک می‌کند، بلکه خداوند نیز به انسان عشق می‌ورزد.
گر دل بهوای لولیی برجوشد
صد ترک برو عرضه کنی ننیوشد
هوش مصنوعی: اگر دل به عشق یک نوجوان زیبا بیفتد، هرچقدر هم که خود را بی‌تفاوت نشان بدهی، باز هم نمی‌توانی خودت را از آن عشق دور کنی.
میان عاشق و معشوق کسی درنگنجد بار ناز معشوقی معشوق عاشق تواندکشید و بار ناز عاشقی عاشق هم معشوق تواند کشید چنانک معشوق ناگذران عاشق است عاشق هم ناگذران معشوق است خواست معشوق عاشق را پیش از خواست عاشق بودمعشوق را بلک ناز و کرشمه معشوقانه عاشق را می‌رسد زیرا که عاشق پیش از وجود خویش معشوق را مرید نبود اما معشوق پیش از وجودعاشق مرید عاشق بود. چنانک خرقانی گویدا: «او را خواست که ما را خواست».
هوش مصنوعی: در رابطه بین عاشق و معشوق، هیچ‌کس نمی‌تواند بی‌دخلت شود. معشوق می‌تواند بار ناز خود را بر دوش عاشق بگذارد و عاشق نیز می‌تواند بار ناز خود را بر دوش معشوق بگذارد. به این معنا که معشوق به عاشق نیاز دارد و عاشق نیز به معشوق. خواسته‌ی معشوق از عاشق، پیش از خواسته‌ی عاشق از معشوق وجود دارد و در واقع، ناز و کرشمه‌ی معشوقانه به عاشق می‌رسد. زیرا عاشق پیش از شکل‌گیری خود، هیچ تمایل و ارادتی به معشوق نداشت، اما معشوق، پیش از وجود عاشق، عشق و ارادت به او داشت. به مانند سخنی که خرقانی می‌گوید: «او ما را خواست که ما او را خواستیم».
شمع ازلی، دل منت پروانه
جان همه عالمی، مرا جانانه
هوش مصنوعی: شمعی که همیشه وجود دارد، دل من عاشق پروانه‌ای است که جان و روح همه‌ی جهان را در بر می‌گیرد. این عشق برای من بسیار خاص و بی‌نظیر است.
از شور سر زلف چو زنجیر تو خاست
دیوانگی دل من دیوانه
هوش مصنوعی: وقتی که سر زلف تو به شکل زنجیری درآمد، جنون و دیوانگی در دل من بیدار شد.
اگرچه بحقیقت میان عاشق ومعشوق بیگانگی و دوگانگی نیست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در واقعیت بین عاشق و معشوق هیچ نوع فاصله و تفکیکی وجود ندارد،
بیگانگیی نیست تومایی ما تو
سر جامه تویی و بن جامه ما
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به ارتباط نزدیک و عمیق میان خود و معشوق اشاره می‌کند. او می‌گوید که ما هیچ بیگانگی‌ای با هم نداریم، بلکه تو تمام وجود من هستی و همه‌چیز من به تو وابسته است. این به معنای پیوندی است که بین آن‌ها وجود دارد و نشان‌دهنده تحول درونی شاعر به واسطه‌ی وجود معشوق‌اش است.
بلک جامه عشق را تار «یحبهم» آمد و پود «یحبونه». سررشته فتنه این حدیث از اشارت «فاحببت ان اعرف» برخاست ولیکن سامان سخن گفتن با لبها نیست.
هوش مصنوعی: لباس عشق با تار و پود محبت بافته شده است. اساس فتنه و دل‌مشغولی این موضوع از جمله‌ای برمی‌خیزد که می‌گوید: "دوست دارم بدانم"، اما بیان این موضوع تنها با کلمات ممکن نیست.
سطوت حدت موسی می‌یابد تادم «ان هی الافتنتک» تواند زد. اگرچه او را نیز با ضربه «لن ترانی» گوشمالی بدادندتا بر کوه طور چون ملایکه به طعن «یا ابن النساء الحیض ما للتراب و رب الارباب» زبان دراز کردند او زبان در کام کشید و نگفت با من میگویید «ما للتراب و رب‌الارباب» چرا با او نگویید «مالرب الارباب و التراب». ما به مقام خاکی راضی بودیم و اول استغفار می‌خواستیم گلیم گوشه ادبار بعد در دوش سلامت کشیده و در کنج فراغت پای همت در دامن تسلیم آورده و «الحزم سوء الظن» برخوانده و دانسته که قربت ملوک را اگرچه فواید بسیارست اما آفات بی‌شمار است. بیت
هوش مصنوعی: موسی به مقام و مرتبه‌ای می‌رسد که می‌تواند از آن اوصاف بلند الهی برخوردار شود. اما او نیز با یک برخورد سخت و آموزنده مواجه می‌شود. زمانی که بر کوه طور می‌ایستد، عده‌ای به او می‌گویند که چرا با خاک و خداوند متعال این‌گونه رفتار می‌کند. او سکوت می‌کند و واکنشی نشان نمی‌دهد. به او هیچ اشاره‌ای نمی‌شود که چرا باید به این موضوع بپردازد. او، از مقام خاکی خود راضی است و در جستجوی مغفرت و آمرزش است. او نخست به دنبال دستاویز و نجات از مشکلات می‌گردد و در نهایت به آرامش و تسلیم می‌رسد. هرچند که نزدیک شدن به دربار پادشاهان مزایای زیادی دارد، اما ضررها و مشکلات آن نیز بسیار زیاد است.
و ماالسلطان الا البحر عظما
و قرب البحر محذور العواقب
هوش مصنوعی: سلطان مانند دریا است، که عظیم و وسیع است، اما نزدیکی به دریا می‌تواند خطرات و پیامدهای ناخوشایندی به همراه داشته باشد.
و از آن ترسیده که نباید که سرمایه از دست برود و سود بدست نیاید و عاقبت مرتبه خاکی در آب طلب بایدکرد که «یا لیتنی کنت ترابا» ما را به عنایت بی‌علت از کنج ادیار خمول بیرون آورد بی اختیار ماو به کرامت تخمیر «بیدی» مخصوص گردانید و خلعت اضافت «من روحی» درس وجود ما انداخت و بر تخت خلافت «وجعلکم خلایف الارض» نشاند و تاج «یحبهم» بر فرق ما نهاد و جملگی ملا اعلی را پیش تخت ما سجود فرمود و بر ما ندای «الدین اصطفینا من عبادنا» در ملک و ملکوت داد. اگر آنچه تمامی اسباب معشوقی ماست برشمریم که تاب آن شنودن دارد؟ و کونین و خافقین چه کنج بارگاه ناز ما دارد؟ بیت
هوش مصنوعی: نمی‌دانیم از چه چیزی باید بترسیم اگر سرمایه‌مان از دست برود و نتوانیم سودی کسب کنیم. در نهایت، باید به خاکی تبدیل شویم و تنها آرزو کنیم که ای کاش خاک می‌شدیم. ما از رحمت بی‌دلیل خداوند به دور از آشفتگی‌ها و مشکلات بیرون آورده شدیم و به طور غیرمنتظره به مقام والایی دست یافتیم. به ما خاصیتی بخشیده شد که ما را از روح الهی پربرکت ساخت و بر روی تختی از خلافت نشاند. تاج محبت بر سر ما قرار گرفت و فرشتگان آسمانی در برابر ما سجده کردند و ندایی درباره انتخاب ما از میان بندگان بر ما فراز آمد. اگر بخواهیم تمام دلایل محبوبیت و عشق خود را بیان کنیم، آیا اراده‌ای برای شنیدن آن داریم؟ و این دو جهان چه ارادتی نسبت به مقام والای ما خواهند داشت؟
چندان نازست ز عشق تو بر سر من
کاندر غلطم که عاشقی تو بر من
هوش مصنوعی: عشق تو آنقدر در وجود من موج می‌زند و بر من اثر گذاشته که نمی‌توانم از آن خارج شوم؛ با این حال، عشق تو سلیقه و نازهایی را در من ایجاد کرده که نمی‌توانم آن را نادیده بگیرم.
یا خیمه زند وصال تو بر سر من
یا در سر این غلط شود این سر من
هوش مصنوعی: یا اینکه به من اجازه بدهی در کنار تو باشم و از عشق تو بهره‌مند شوم، یا اینکه بگذار این فکر و خیال به جنون برسم و عقل مرا از بین ببرد.
آمدیم با سر «و حملناهم فی‌البر و البحر» بر عالم ملک است و بحر عالم ملکوت چنانک هر کجا براست بر روی بحر است هر کجا ملک است بر روی ملکوت است. یعنی آدمی را در ملک و ملکوت ما برگرفتیم بدان معنی که اگر ملک است و اگر ملکوت از پرتو نور روح وعقل او آفریدیم تاهر چه ذوات روح‌اندحیات از پرتو نور روح او دارند از ملک و جن وشیطان و حیوان و هر چه ذوات نفوس‌اند از کواکب وافلاک و آسمان و زمین و عناصر و جماد و نبات جمله مایه نفوس از نتیجه عقل او دارند.
هوش مصنوعی: ما به دنیای مادی و معنوی اشاره می‌کنیم و بیان می‌کنیم که همه موجودات از جمله انسان‌ها، جانداران و حتی عناصر و گیاهان، از نور روح و عقل خود بهره‌مند هستند. در واقع، همه موجودات زنده و غیرزنده از تأثیر همین نور روحانی نشئت می‌گیرند و این نور است که به آن‌ها حیات می‌بخشد. از این منظر، هر چیزی که وجود دارد، چه در دنیا و چه در عالم بالا، به نوعی به این نور وابسته است و آن را نمایان می‌سازد.
اما عقل روح را همچون حوا آمد آدم را که از پهلوی چپ او گرفتند. درین معنی اشارتی لطیف است. آنجا چون زنان از پهلوی چپ بودند خواجه علیه‌الصلوه‌والسلام فرمود «شاوروهن و خالفوهن» با زنان در کارها مشورت کنید و هر چه ایشان گویند خلاف آن کنید که رای راست آن باشد زیرا که زنان از استخوان پهلوی چپ‌اند کژ باشند هر رای که زنند رای راست ضد آن باشد.
هوش مصنوعی: عقل مانند حوا، روح آدم را از سمت چپ او گرفت. در اینجا اشاره‌ای لطیف وجود دارد. از آنجا که زنان از سمت چپ پدید آمده‌اند، پیامبر فرمود: «با آنها مشورت کنید و برخلاف نظرشان عمل کنید.» به این معنا که در مشورت با زنان، هر چه آنها بگویند، بهتر است که برخلاف آن عمل شود، زیرا نظری که از سوی زنان ارائه می‌شود، به طور طبیعی ممکن است نادرست باشد.
اینجا نیز عقل از پهلوی چپ روح است با او در معرفت ذات و صفات باری جل جلاله مشورت باید کرد و هر چه ادراک او بدان رسد و فهم او دریابد از ذات و صفات باری جل جلاله بدانک حضرت عزت از آن منزه است و به خلاف آن است که عقل ادراک کنه ذات و صفات او کند بلک ذات او هم بدو توان دانست چنانک فرمود «عرفت ربی بربی و لولافضل ربی ماعرفت ربی».
هوش مصنوعی: در اینجا عقل باید در کنار روح، برای درک ذات و صفات خداوند متعال مشورت کند. هر آنچه که عقل ممکن است درک کند و از صفات و ذات خداوند بیاموزد، باید توجه داشته باشد که خداوند از هر عیبی و نقصی پاک است. عقل نمی‌تواند به طور کامل ذات و صفات خداوند را درک کند، بلکه تنها می‌تواند به اندازه‌ای که خداوند به او معرفت داده، پی ببرد. همان‌طور که در گفته‌ای آمده است: "من پروردگارم را با پروردگارم شناختم و اگر لطف پروردگار نبود، او را نمی‌شناختم."
لطیفه‌ای سخت غریب روی می‌نماید آنک خواجه علیه‌الصلوه و السلم فرمود «اول ما خلق‌الله القلم اول ما خلق‌الله العقل اول ما خلق‌الله روحی» هر سه راست است و هر سه یکی است و بسیار خلق درین سر گردانند تا این چگونه است؟ آنچ فرمود «اول ما خلق‌الله القلم» آن قلم به قلم ماست قلم خداست و قلم خدای مناسب عظمت و جلال او باشد و آن روح پاک محمدی است ونور او آن وقت که حق تعالی آن روح را بیافرید و به نظر محبت بدو نگریست حیا بر وی غالب شد روح از حیا شق یافت عقل یکی شق او آمد.
هوش مصنوعی: لطیفه‌ای عجیب به چشم می‌آید که خواجه فرمود: «اولین چیزی که خدا خلق کرد، قلم بود، بعد عقل و سپس روح». هر سه این‌ها حقیقت دارند و به نوعی به هم مرتبط هستند. بسیاری از مردم در این مورد در حال تأمل و تفکر هستند که این موضوع چگونه ممکن است. آنجا که فرمود «اولین چیزی که خدا خلق کرد، قلم است»، منظور از قلم، قلمی است که مربوط به قلم خداوند است و شایسته عظمت و جلال اوست. همچنین، روح پاک محمدی و نور او نیز در اینجا مطرح می‌شود. زمانی که خداوند روح را آفرید و با محبت به آن نظر کرد، حیا در آن روح غالب شد و از همین حیا، عقل متولد شد.
ازینجاست که هر کجا عقل باشد حیا باشد و هر کجا عقل نباشد حیا نباشد و سر «الحیاء شعبه من‌الایمان» این است چون قلم حق را یکی شق روح خواجه بود و دوم عقل اگر چه سه می‌نمود اما یک قلم بود با دو شق و قلم به ید قدرت خداوندی تا هر چه خواست از ملک و ملکوت بواسطه سرقلم می‌نوشت و آن را محل قسم گردانید که «ن والقلم و مایسطرون» و بر اظهار این قدرت بر حضرت خداوندی ثنا گفت که «اولیس الذی خلق‌السموات و الارض بقادر علی ان یخلق مثلهم بلی و هوالخلاق العلیم انما امره اذا اراد شئیاً ان یقول له کن فیکون فسبحان‌الذی بیده ملکوت کل شی والیه ترجعون» و صلی‌الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.
هوش مصنوعی: هر جا که عقل وجود دارد، حیا هم هست و هر جا که عقل نیست، حیا هم وجود ندارد. جمله «حیا بخشی از ایمان است» به همین دلیل است. قلم حق، همچون روحی است که دو بعد دارد: یکی روح و دیگری عقل. اگرچه به نظر می‌رسد سه بُعد دارد، اما در واقع یک قلم است با دو بُعد. این قلم به واسطه قدرت خداوند، هر آنچه بخواهد از عالم ملک و ملکوت می‌نویسد و آن را محل قسم قرار داده است: «ن و قلم و آنچه می‌نویسند». به خاطر نمایاندن این قدرت، خداوند را ستایش کرده و می‌گوید آیا کسی که آسمان‌ها و زمین را خلق کرده است، قادر نیست مانند آنها را بیافریند؟ آری، او خالق داناست و هنگامی که اراده‌ای داشته باشد، تنها به او می‌گوید «باش» و می‌شود. پس پاک است کسی که در دست او ملکوت همه چیز است و به سوی او بازمی‌گردید. و درود بر آقای ما محمد و تمام خاندانش.