گنجور

باب دوم در بیان مبدأ موجودات

و آن مشتمل است بر پنج فصل تبرک و تیمن بدانچ نماز فریضه پنج است

فصل اول

در بیان فطرت ارواح ومراتب معرفت آن

قال‌الله تعالی: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین» و قال النبی صلی‌الله علیه و سلم: «ان‌الله خلق‌الارواح قبل‌الاجساد باربعه آلاف سنه و فی روایه بالفی سنه» این حدیث مفسر آیت آمدبدان معنی که اول ارواح انسانی آفرید آنکه اجسام و اجساد.

بدانک مبدأ مخلوقات و موجودات ارواح انسانی بود و مبدأ ارواح انسانی روح پاک محمدی بود علیه‌الصلوه والسلام چنانک فرمود «اول ما خلق‌الله تعالی روحی» و در روایتی دیگر «نوری». چون خواجه علیه‌الصلوه والسلام زبده و خلاصه موجودات و ثمره شجره کاینات بود که «لولاک لما خلقت الافلاک» مبدأ موجودات هم او آمد و جز چنین نبایدکه باشد زیرا که آفرینش بر مثال شجره‌ای است و خواجه علیه‌الصلوه والسلام ثمره آن شجره و شجره به حقیقت از تخم ثمره باشد.

پس حق تعالی چون موجودات خواست آفرید اول نور روح محمدی را از پرتو نور احدیت پدید آورد چنانکه خواجه علیه‌الصلوه والسلام خبر می‌دهد «انا من‌الله والمومنون منی» و در بعضی روایات می‌آید که حق تعالی به نظر محبت بدان نور محبت محمدی نگریست حیا بر وی غالب شد و قطرات عرق از و روان گشت ارواح انبیا را علیهم الصلوه والسلام از قطرات نور محمدی بیافرید.

پس از انوار ارواح انبیاء ارواح اولیاء بیافرید و از انوار ارواح اولیا ارواح مومنان بیافرید و از ارواح مومنان ارواح عاصیان بیافرید و از ارواح عاصیان ارواح منافقان بیافرید و کافران و از انوار ارواح انسانی ارواح ملکی بیافرید و از ارواح ملکی ارواح جن بیافرید و از ارواح جن ارواح شیاطین و مرده و ابالسه بیافرید بر تفاوت مراتب و احوال ایشان و از درد ارواح ایشان ارواح حیوانات متفاوت بیافرید آنگه انواع ملکوتیات و نفوس و نباتیات و معادن و مرکبات و مفردات عناصر پدید آورد چنانک شرح آن در فصل دوم و سیم بیاید ان‌شاءالله.

و مثال این مراتب همچنان بود که قنادی از نیشکر قد سپید بیرون آورد پس از آن قند سپید اول بار که بجوشاند نبات سپیده بیرون آورد و دوم بار بجوشاند شکر سپید بیرون گیرد سیم کرت بجوشاند شکر سرخ بیرون گیرد چهارم کرت بجوشاند طبر زد بیرون گیرد پنجم کرت بجوشاند قوالب سیاه بیرون گیرد ششم کرت بجوشاند دردی ماند که آن را قطاره گویند بغایت سیاه و کدر بود.

از اول مرتبت قندی تا این قطاره صفا و سپیدی کم می‌شود تا سیاهی و تیرگی بماند. آن کس که بر تصرف قناد وقوفی ندارد نداند که قناد این اجناس مختلف متنوع متعدد از یک قند بیرون آورد انکار کند و گویا هرگز قطاره سیاه تیره از قند سپید صافی نبوده است. نداند که این سیاهی و تیرگی دراجزای وجودقند سپید صافی تعبیه بوده است. بیت

زان می‌خوردم که یار من زان می‌خورد
او را رخ سرخ گشت و ما را رخ زرد

و به حقیقت می‌بایست که آن کدورت و ظلمت در اجزای وجود قند تعبیه باشد تا قند در مقام قندی از آن صفت نصیبه آن خاصیت که در ظلمت و کدورت نهاده‌اند بردارد به قدر احتیاج و چون به مقام نباتی رسد نبات از آن نصیبه خویش بردارد و چون به مقام شکری رسد شکر از آن نصیبه خویش بردارد و هم‌چنین هریک در مقام خویش به حد استعداد خویش از سپیدی و صفا و ظلمت و کدورت که در اجزای قند تعبیه بود برمیدارند و باقی رها میَکنند. تا بآخر در قطاره اندکی از سپیدی و صفا ماند و باقی جمله ظلمت و کدورت باشد و در نبات اندکی ظلمت و کدورت باشد باقی سپیدی و صفا بود. چنانکه در نبات آن ظلمت و کدورت به نظر حس نتوان دید اما باشد در قطاره سپیدی و صفا نتوان دید اما باشد.

و این تفاوت و مراتب در صفا و تیرگی و سپیدی و سیاهی در هر یک از این اجناس نبات و شکر و غیر آن می‌باید و هر یک درمقام خویش کمالی دارد و در هر یک خاصیتی به سبب آن تفاوت نهاده‌اند که در آن دیگر یافته نشود و آنجا که یکی ازینها بتخصیص بکار آید دیگری نیابد تا آنجاکه نبات مفید باشد طبیب شکر نفرماید و آنجا که شکر باید نبات نشاید و هیچ ازینها قایم مقامی دیگری نتواند کرد پس معلوم میشود که هریک در مقام خویش کمالی دارند که آن جز در وی یافته نشود. چنانک میفرماید «الذی احسن کل شییء خلقه».

پس درین مثال بدانک آن قند صافی روح پاک محمدی است که بحقیقت آدم ارواح اوست چنانک آدم علیه‌السلام ابوالبشر آمد خواجه علیه‌الصلوه والسلام ابوالارواح آمد «نحن الاخرون السابقون» اشارت بدین معنی است که اگر چه صورت ما بآخر تبع صور بود روح ما در اول مقدم ارواح بود. ارواح انبیا را علیهم الصلوه و السلام نبات صفت از قند روح محمدی بیرون آوردند و ارواح اولیاء را به مثابت شکر سپید بگرفتند و ارواح مومنان را بمثابت شکر سرخ و ارواح عاصیان را بمثابت طبرزد و ارواح کفار را بمثابت شکر قوالب. هم برین قیاس ارواح ملکی و جنی و شیطانی از آن می‌گرفتند تا آنچ دردی آن بود که قطاره خواندیم از لطیف و صافی آن روح حیوانی و نباتی بگرفتند. و از کثیف و کدر آن مرکبات و مفردات عناصر ساختند.

اینجا لطیفه‌ای غیبی روی مینماید در غایت لطافت که پیش ازین هماناکسی در عبارت نیاورده است و آن آن است که ظلمت و کدورت که در قند تعبیه بود ظلمت مطیه حرارت آمدو کدورت مطیه کثافت تا هر کجا از ظلمت و کدورت در اجناس مختلف نبات و شکر و طبر زد و قوالب و قطاره بیش یافته شود حرارت و کثافت آنجا زیادت بود چنانکه شکر از نبات بیک درجه گرم‌تر و کثیف‌تر باشد باقی بر همین قیاس میکن.

و حرارت صفت آتش است و آتش مایه محبت است و کثافت صفت خاک است و خاک مایه خست و فروتنی بود و نیز خاصیت آتش سرکشی و طلب علو و رفعت بود از اینجاست که ابلیس سرکشی کرد و «انا خیر منه» گفت که از آتش بود و خاصیت خاک دنائت و رکاکت بود. از اینجاست که حیوانات رکیک طبع و دون همت باشند و طلب غذاهای سفلی فانی کنندکه اصل ایشان از خاک است و از صفت آتشی همه ظلم خیزد و از صفت خاکی همه جهل خیزد و چون هر دو بغایت رسد ظلومی و جهولی باشد که این لفظ مبالغت راست.

پس این دو صفت ظلمت و کدورت اگر چه در قند تعبیه بود اما ظاهر نبود در قند و نبات و شکر ظهور کمال این دو صفت در قطاره آمد که آخر دردی بود از قند بازمانده و صفا و سپیدی دروی اندک بود و کمال سپیدی و صفا درنبات بود و ظلمت و کدورت در وی اندک بود.

هم‌چنین در نبات ارواح نورانی اندک حرارت بود که مایه محبت باشد و اندک کدورت که خمیر مایه تواضع و عبودیت بودولیکن چون این دو صفت در وی بکمال نبود بار امانت معرفت نتوانست کشیدن و در قطاره آب و گل حیوانی اندک صفاو نورانیت روحانیت بود ولیکن چون بکمال نبود هم بار امانت معرفت نتوانست کشید.

مجموعه‌ای میبایست از هر دو عالم روحانی و جسمانی که هم آلت محبت و بندگی بکمال دارد و هم آلت علم و معرفت بکمال دارد تا بار امانت مردانه و عاشقانه در سفت جان کشد و این جز ولایت دو رنگ انسان نبود چنانک فرمود«انا عرضنا الامانه علی‌السموات والارض و اجبال» تاآنجا که «... و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» ظلومی و جهولی از لوازم حال انسان آمد زیرا که بار امانت جز به قوت ظلومی و جهولی نتوان کشید اگر چه جز به نور و صفای روحانی باز نتوان دید. ملایکه به نور و صفای روحانی بدیدند اما قوت صفات جسمانی نداشتند بر نتوانستند گرفت حیوانات قوت و استعداد صفات جسمانی داشتند اما نور وصفای روحانی نداشتند شرف بار امانت ندیدند قبول نکردند چون انسان مجموعه دو عالم روحانی و جسمانی بود او را به کرامت حمل امانت مکرم گردانیدند سر «و لقد کرمنا بنی آدم» آن بود.

فاما معرفت ماهیت روح اگرچه متقدمان در شرح آن شروعی زیادت نکرده‌اند ولیکن شمه‌ای گفته آید. بدانک هر بر این مناسبت چنانک در قندهفت صفت تعبیه است از سپیدی و سیاهی و صفا و کدورت و لطافت و کثافت و حلاوت همچنین در روح که لطیفه ایست ربانی و شرف اختصاص یاء اضافت «من روحی» یافته هفت صفت تعبیه است از نورانیت و محبت و علم و حلم وانس و بقا و حیات و صفات دیگر از این صفات تولد کند چنانک از نورانیت سمیعی و بصیری و متکلمی و از محبت شوق و طلب و صدق و از علم ارادت و معرفت و از حلم وقار و حیا و تحمل و سکون و از انس شفقت و رحمت و از بقا ثبات و دوام و از حیات عقل و فهم و دیگر ادراکات و جزین صفات دیگر تولد کند چه پیش از تعلق روح به قالب و چه بعد از تعلق روح به قالب که شرح آن اطنابی دارد.

اما اصل همه آن هفت صفت است و هر صفتی از صفات روح به مثابت صفتی از صفات قند است چنانک نورانیت بمثابت سفیدی و محبت بمثابت ظلمت. شرح این مناسبت برفته است. و علم بمثابت صفا و حلم بمثابت کدورت و انس بمثابت لطافت و بقا بمثابت کثافت و حیات بمثابت حلاوت و هر صفت که در قند اثر آن اندک‌تر ظاهر است بهمان مثابت در روح اثر آن صفت اندک‌تر ظاهر است.

تااگر خواهند که آن صفت بکمال در وی ظاهر شود او را به معدنی باید برد که کمال آن صفت در وی باشد. مثلا اگر خواهند که نبات را صفت سیاهی که در وی اندک ظاهرست کمال رسانند در قطاره باید آمیخت که معدن سیاهی است تا نبات هم به نسبت سیاه شود.

پس چون در روح صفت محبت اندک بود که بمثابت سیاهی است در نبات و خواستند که محبت در وی به کمال رسد او را با قالب که معدن ظلمت بود تعلق دادند تا به پرورش صفت محبت در وی به کمال رسد. یکی از اسرار تعلق روح به قالب این است چون ملایکه این تعلق با قالب جسمانی ظلمانی نداشتند تخم محبت ایشان هرگز به کمال تربیت نیافت که مثمر «یحیهم و یحبونه» گردد.

اگر کسی سوال کندکه «چون گفتی در قند نور روح محمدی علیه‌الصلوه والسلام ظلمت و کدورت و کثافت تعبیه بود و شرح دادی که ارواح انسانی بدین صفات محتاج بود که هر یک درمقام خویش معرفت را آلتی خواست بود و گفتی روح محمدی از پرتو نور احدیت پدید آمد پس در نور احدیت این صفات تعبیه توان گفت یا نه؟ اگر گویی توان گفت آنجا هم احتیاج ثابت شود و اگر گویی نتوان گفت پس در روح پاک محمدی آنچ در نور احدیت نبود از کجا آمد؟»

جواب از سه وجه بشنو: اول آنک اگرچه قند روح پاک محمدی از نی شکر پرتو نور احدیت بود ولیکن به وصمت حدوث موصوف بود و این صفت درنور احدیت نبود و هرچ محدث است مطلقا آن را ظلمت خلقیت حاصل است و نور مطلقا صفت خاص خداوندی است که «الله نورالسموات والارض» و ظلمت مطلقا صفت خاص خلقیت است چنانک فرمودکه «ان الله خلق الخلق فی ظلمته» پس این ظلمت و کدورت و کثافت شاید که از صفت خلقیت و خاصیت حدوث باشد.

وجه دوم آنک ذات احدیت جل و علا موصوف است به صفات لطف و قهر شاید گفت که هرچ از نورانیت و صفا در ارواح است از پرتو صفت لطف باشد و هرچ از ظلمت و کدورت است از پرتو صفت قهر باشد.

وجه سیم آنکه چون ظلمت را در قند بمثابت صفت آتش محبت نهادیم در روح شک نیست که تخم محبت در نهاد ارواح پیش از جمله صفات دیگر انداختند بیت:

ما شیر و می عشق تو با هم خوردیم
با عشق تو در طفولیت خو کردیم
نی نی غلطم چه جای این است که ما
با عشق تو در ازل بهم پروردیم

و یقین است که روح را محبت بر جمله صفات سابق آمد زیرا که روح را محبت نتیجه تشریف «یحبهم» بود اگر یحبهم سابق نبودی بر «یحبونه» هیچکس زهره نداشتی که لاف محبت زدی. سر این رشته از انبساط «یحبهم» باز شد. بیت:

گستاخ تو کرده‌ای مرا با لب خویش
ورنه من بیچاره چه مردان توام

پس «یحبهم» صفت قدم است و «یحبونه» همین ذوق دارد روح را کدام صفت در مقابله این نشیند که روح را هیچ صفت نیست که پیوند از قدم دارد الا صفات محبت.

و در زیر این نکته اسرار بسیار است که کتب تحمل شرح آن نکند «فذروه فی سنبله» جملگی ملا اعلی کروبی و روحانی دم محبت نیارستند زد زیرا که بار محبت نتوانستند کشید چه محبت و محنت از یک خانه‌اند و محبت و شادی از هم بیگانه.

شیخ عبدالله انصاری می‌گوید: محبت در بکوفت محنت جواب داد ای من غلام آنک از آن خود فرا آب داد. مسکین ابن آدم که از ظلومی و جهولی باری که اهل دو جهان ازو بگریختند او در آن آویخت و محنت جاودانی اختیار کرد و شادی هر دو جهانی درباخت. این ضعیف گوید

عشق است که لذت جوانی ببرد
عشق است که عیش جاودانی ببرد
عشق ارچه که آب زندگانی دل است
لیکن ز دل آب زندگانی ببرد

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و آن مشتمل است بر پنج فصل تبرک و تیمن بدانچ نماز فریضه پنج است
هوش مصنوعی: این متن شامل پنج فصل است که به اهمیت و برکت نمازهای واجب اشاره دارد و تاکید دارد که نماز واجب، پنج نوع است.
فصل اول
هوش مصنوعی: اگر کسی در زندگی شما را نادیده بگیرد یا ارزش ندهد، نباید احساس ناراحتی کنید. در واقع، این نشان‌دهنده‌ی ضعف خود آن شخص است. شما باید به راه خود ادامه دهید و به خودتان ایمان داشته باشید.
در بیان فطرت ارواح ومراتب معرفت آن
هوش مصنوعی: در توضیح ذات ارواح و سطوح شناخت آن‌ها.
قال‌الله تعالی: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین» و قال النبی صلی‌الله علیه و سلم: «ان‌الله خلق‌الارواح قبل‌الاجساد باربعه آلاف سنه و فی روایه بالفی سنه» این حدیث مفسر آیت آمدبدان معنی که اول ارواح انسانی آفرید آنکه اجسام و اجساد.
هوش مصنوعی: خداوند متعال در قرآن می‌فرماید که انسان را در بهترین شکل و ساختار خلق کرده، اما در نهایت او را به پایین‌ترین مرتبه بازگردانده است. همچنین پیامبر اکرم (ص) به ما می‌فرمایند که خداوند ارواح انسان‌ها را قبل از خلق جسم آنها به مدت چهار هزار سال یا در برخی روایات به مدت یک هزار سال خلق کرده است. این حدیث نشان می‌دهد که ابتدا ارواح انسان‌ها آفریده شده و سپس اجساد آنها.
بدانک مبدأ مخلوقات و موجودات ارواح انسانی بود و مبدأ ارواح انسانی روح پاک محمدی بود علیه‌الصلوه والسلام چنانک فرمود «اول ما خلق‌الله تعالی روحی» و در روایتی دیگر «نوری». چون خواجه علیه‌الصلوه والسلام زبده و خلاصه موجودات و ثمره شجره کاینات بود که «لولاک لما خلقت الافلاک» مبدأ موجودات هم او آمد و جز چنین نبایدکه باشد زیرا که آفرینش بر مثال شجره‌ای است و خواجه علیه‌الصلوه والسلام ثمره آن شجره و شجره به حقیقت از تخم ثمره باشد.
هوش مصنوعی: مخلوقات و موجودات از روح انسان آغاز می‌شوند و روح انسانی از روح پاک محمدی نشأت می‌گیرد. حضرت محمد (ص) فرموده‌اند: «اولین چیزی که خداوند خلق کرد، روح من است» و در روایتی دیگر به آن «نور» گفته شده است. ایشان به عنوان برترین و بهترین موجودات و میوه درخت کائنات به شمار می‌روند، به گونه‌ای که گفته شده «اگر تو نبودی، آسمان‌ها را نمی‌افریدم». بنابراین، منشأ تمام موجودات نیز حضرت محمد (ص) است و این جز این نمی‌تواند باشد، چرا که آفرینش شبیه درختی است و حضرت محمد (ص) میوه آن درخت است و درخت خود از دانه میوه به وجود می‌آید.
پس حق تعالی چون موجودات خواست آفرید اول نور روح محمدی را از پرتو نور احدیت پدید آورد چنانکه خواجه علیه‌الصلوه والسلام خبر می‌دهد «انا من‌الله والمومنون منی» و در بعضی روایات می‌آید که حق تعالی به نظر محبت بدان نور محبت محمدی نگریست حیا بر وی غالب شد و قطرات عرق از و روان گشت ارواح انبیا را علیهم الصلوه والسلام از قطرات نور محمدی بیافرید.
هوش مصنوعی: خداوند برای آفرینش موجودات، ابتدا نور روح محمدی را از نور واحد خود خلق کرد. چنان که در برخی احادیث آمده است، او به این نور با نگاهی پر از محبت نگریست و از شدت محبت بر او حیا عیانی کرد. از ذرات آن نور، ارواح انبیا خلق شد.
پس از انوار ارواح انبیاء ارواح اولیاء بیافرید و از انوار ارواح اولیا ارواح مومنان بیافرید و از ارواح مومنان ارواح عاصیان بیافرید و از ارواح عاصیان ارواح منافقان بیافرید و کافران و از انوار ارواح انسانی ارواح ملکی بیافرید و از ارواح ملکی ارواح جن بیافرید و از ارواح جن ارواح شیاطین و مرده و ابالسه بیافرید بر تفاوت مراتب و احوال ایشان و از درد ارواح ایشان ارواح حیوانات متفاوت بیافرید آنگه انواع ملکوتیات و نفوس و نباتیات و معادن و مرکبات و مفردات عناصر پدید آورد چنانک شرح آن در فصل دوم و سیم بیاید ان‌شاءالله.
هوش مصنوعی: در ابتدا، خداوند از نور ارواح پیامبران ارواح اولیاء را خلق کرد و سپس از نور ارواح اولیاء، ارواح مؤمنان را به وجود آورد. از ارواح مؤمنان، ارواح عصیان‌گران و از آنها، ارواح منافقان و کافران خلق شد. همچنین از نور ارواح انسانی، ارواح ملائک را آفرید و از ارواح ملائک، ارواح جن و سپس از ارواح جن، ارواح شیاطین، مردگان و ابالسه به وجود آمدند. این فرایند بر اساس تفاوت در مراتب و احوال آنها ادامه یافت و از دردهای ارواح آنها، ارواح حیوانات متفاوتی خلق گردید. سپس انواع مختلف ملکوتیات، نفوس، نباتات، معادن، میوه‌ها و عناصر نیز به وجود آمدند که در فصل‌های بعد بیشتر توضیح داده خواهد شد.
و مثال این مراتب همچنان بود که قنادی از نیشکر قد سپید بیرون آورد پس از آن قند سپید اول بار که بجوشاند نبات سپیده بیرون آورد و دوم بار بجوشاند شکر سپید بیرون گیرد سیم کرت بجوشاند شکر سرخ بیرون گیرد چهارم کرت بجوشاند طبر زد بیرون گیرد پنجم کرت بجوشاند قوالب سیاه بیرون گیرد ششم کرت بجوشاند دردی ماند که آن را قطاره گویند بغایت سیاه و کدر بود.
هوش مصنوعی: در این متن، به فرآیند تولید انواع شکر و قند از نیشکر اشاره شده است. ابتدا با جوشاندن نیشکر، قند سپید تولید می‌شود. پس از آن، اگر دوباره جوشانده شود، شکر سپید به دست می‌آید. در جوشاندن‌های بعدی، شکرهای مختلفی از جمله شکر سرخ و مواد دیگر حاصل می‌شود. در نهایت، پس از چند مرحله جوشاندن، ماده‌ای به نام "دردی" تولید می‌شود که رنگی بسیار سیاه و کدر دارد.
از اول مرتبت قندی تا این قطاره صفا و سپیدی کم می‌شود تا سیاهی و تیرگی بماند. آن کس که بر تصرف قناد وقوفی ندارد نداند که قناد این اجناس مختلف متنوع متعدد از یک قند بیرون آورد انکار کند و گویا هرگز قطاره سیاه تیره از قند سپید صافی نبوده است. نداند که این سیاهی و تیرگی دراجزای وجودقند سپید صافی تعبیه بوده است. بیت
هوش مصنوعی: از ابتدا تا انتهای قند، زیبایی و روشنی کمرنگ‌تر می‌شود تا جایی که تاریکی و سیاهی باقی می‌ماند. کسی که در کار قنادها و ترشی قند تجربه‌ای ندارد، نمی‌داند که قناد چگونه انواع مختلف قند را از یک نوع قند به وجود می‌آورد و انگار هرگز قند سیاه و تاریکی بوده است. او نمی‌داند که این سیاهی و تاریکی در اجزای قند سفید و خالص نهفته بوده است.
زان می‌خوردم که یار من زان می‌خورد
او را رخ سرخ گشت و ما را رخ زرد
هوش مصنوعی: من از آن نوشیدنی می‌نوشیدم که محبوبم هم از آن می‌نوشید. او به خاطر آن می نوشید، رخسارش سرخ شد و در مقابل، چهره ما زرد گشت.
و به حقیقت می‌بایست که آن کدورت و ظلمت در اجزای وجود قند تعبیه باشد تا قند در مقام قندی از آن صفت نصیبه آن خاصیت که در ظلمت و کدورت نهاده‌اند بردارد به قدر احتیاج و چون به مقام نباتی رسد نبات از آن نصیبه خویش بردارد و چون به مقام شکری رسد شکر از آن نصیبه خویش بردارد و هم‌چنین هریک در مقام خویش به حد استعداد خویش از سپیدی و صفا و ظلمت و کدورت که در اجزای قند تعبیه بود برمیدارند و باقی رها میَکنند. تا بآخر در قطاره اندکی از سپیدی و صفا ماند و باقی جمله ظلمت و کدورت باشد و در نبات اندکی ظلمت و کدورت باشد باقی سپیدی و صفا بود. چنانکه در نبات آن ظلمت و کدورت به نظر حس نتوان دید اما باشد در قطاره سپیدی و صفا نتوان دید اما باشد.
هوش مصنوعی: برای اینکه قند بتواند ویژگی‌های خاص خود را داشته باشد، لازم است که در ساختار آن مقداری تیرگی و کدورت وجود داشته باشد. این تیرگی‌ها و کدورت‌هایی که در قند قرار دارد، به قند این امکان را می‌دهند که در مراحل مختلف خود، مانند تبدیل به گیاه یا شکر، به مقدار لازم از این ویژگی‌ها برداشت کند. هر مرحله از تولید قند، به اندازه نیاز و قابلیت خود، از این تیرگی و روشنایی استفاده کرده و مقدار اضافی را کنار می‌گذارد. به همین ترتیب، در نهایت در قند، مقدار کمی از روشنایی و پاکی باقی می‌ماند و مابقی تیرگی‌ها و کدرها را به جا می‌گذارد. با اینکه در گیاه نمی‌توان تیرگی‌ها و کدورت‌ها را به وضوح مشاهده کرد، اما همچنان وجود دارند و در قند نیز، ممکن است کمی از تیرگی وجود داشته باشد ولی عمدتاً روشنایی و صفا در آن غالب است.
و این تفاوت و مراتب در صفا و تیرگی و سپیدی و سیاهی در هر یک از این اجناس نبات و شکر و غیر آن می‌باید و هر یک درمقام خویش کمالی دارد و در هر یک خاصیتی به سبب آن تفاوت نهاده‌اند که در آن دیگر یافته نشود و آنجا که یکی ازینها بتخصیص بکار آید دیگری نیابد تا آنجاکه نبات مفید باشد طبیب شکر نفرماید و آنجا که شکر باید نبات نشاید و هیچ ازینها قایم مقامی دیگری نتواند کرد پس معلوم میشود که هریک در مقام خویش کمالی دارند که آن جز در وی یافته نشود. چنانک میفرماید «الذی احسن کل شییء خلقه».
هوش مصنوعی: در هر نوع گیاه و شکر و مواد مشابه دیگر، تفاوت‌هایی در جوانب مختلف مانند رنگ، روشنایی و تاریکی وجود دارد. هر کدام از این مواد ویژگی خاصی دارند و در جایگاه خود، کمال خاصی را دارا هستند. به همین دلیل، ویژگی‌هایی در آنها وجود دارد که در سایر مواد یافت نمی‌شود. وقتی که یک ماده خاص به کار می‌رود، دیگری نمی‌تواند جایگزین آن شود؛ به عنوان مثال، اگر یک گیاه مفید باشد، پزشک از شکر استفاده نمی‌کند و برعکس. هیچ یک از این مواد نمی‌توانند مقام یکدیگر را بپوشانند. در نتیجه، هر کدام در جایگاه خود کمال خاصی دارند که تنها در خود آن موجود است و این موضوع با گفته‌ای که "او هر چیزی را به بهترین شکل خلق کرده" نیز تأیید می‌شود.
پس درین مثال بدانک آن قند صافی روح پاک محمدی است که بحقیقت آدم ارواح اوست چنانک آدم علیه‌السلام ابوالبشر آمد خواجه علیه‌الصلوه والسلام ابوالارواح آمد «نحن الاخرون السابقون» اشارت بدین معنی است که اگر چه صورت ما بآخر تبع صور بود روح ما در اول مقدم ارواح بود. ارواح انبیا را علیهم الصلوه و السلام نبات صفت از قند روح محمدی بیرون آوردند و ارواح اولیاء را به مثابت شکر سپید بگرفتند و ارواح مومنان را بمثابت شکر سرخ و ارواح عاصیان را بمثابت طبرزد و ارواح کفار را بمثابت شکر قوالب. هم برین قیاس ارواح ملکی و جنی و شیطانی از آن می‌گرفتند تا آنچ دردی آن بود که قطاره خواندیم از لطیف و صافی آن روح حیوانی و نباتی بگرفتند. و از کثیف و کدر آن مرکبات و مفردات عناصر ساختند.
هوش مصنوعی: در این مثال، قند صافی به روح پاک پیامبر اسلام، محمد، تشبیه شده است و اشاره دارد که او در واقع منبع روح‌های دیگر است. همان‌طور که آدم، به عنوان اولین انسان، دارای خصوصیاتی بود، روح محمد نیز منبع روح‌های دیگر است. این بیانگر این است که در حالی که شکل ظاهری ما به آخرت مربوط می‌شود، اما روح ما از ابتدا موجود بوده است. روح انبیای الهی به نوعی مانند قند خالص، به مظهر صفات الهی درآمده‌اند، در حالی که روح اولیاء الله همچون شکر سفید، و روح مؤمنان به مثابه شکر سرخ و روح گناهکاران مانند قند خام توصیف شده‌اند. همچنین، روح‌های فرشتگان، جن‌ها و شیاطین نیز متناسب با کیفیت‌های روحانی آنها دسته‌بندی شده‌اند. بدین ترتیب روح‌های لطیف و خالص به وجود آمده‌اند و از اجزای کدر و ناخالص عناصر دیگر تشکیل شده‌اند.
اینجا لطیفه‌ای غیبی روی مینماید در غایت لطافت که پیش ازین هماناکسی در عبارت نیاورده است و آن آن است که ظلمت و کدورت که در قند تعبیه بود ظلمت مطیه حرارت آمدو کدورت مطیه کثافت تا هر کجا از ظلمت و کدورت در اجناس مختلف نبات و شکر و طبر زد و قوالب و قطاره بیش یافته شود حرارت و کثافت آنجا زیادت بود چنانکه شکر از نبات بیک درجه گرم‌تر و کثیف‌تر باشد باقی بر همین قیاس میکن.
هوش مصنوعی: در اینجا نکته‌ای لطیف و پنهان وجود دارد که پیش‌تر کسی به آن اشاره نکرده است. این نکته به این اشاره دارد که تاریکی و کدورت موجود در قند به واسطه حرارت از بین می‌رود و کدورت ناشی از کثیفی نیز کاهش می‌یابد. هر جا که تاریکی و کدورت در انواع مختلف نباتات، شکر و دیگر مواد وجود داشته باشد، آنجا حرارت و کثیفی بیشتر است. به گونه‌ای که شکر نسبت به گیاهان یک درجه گرم‌تر و آلوده‌تر است و این موضوع را می‌توان درباره سایر موارد نیز همین‌طور بررسی کرد.
و حرارت صفت آتش است و آتش مایه محبت است و کثافت صفت خاک است و خاک مایه خست و فروتنی بود و نیز خاصیت آتش سرکشی و طلب علو و رفعت بود از اینجاست که ابلیس سرکشی کرد و «انا خیر منه» گفت که از آتش بود و خاصیت خاک دنائت و رکاکت بود. از اینجاست که حیوانات رکیک طبع و دون همت باشند و طلب غذاهای سفلی فانی کنندکه اصل ایشان از خاک است و از صفت آتشی همه ظلم خیزد و از صفت خاکی همه جهل خیزد و چون هر دو بغایت رسد ظلومی و جهولی باشد که این لفظ مبالغت راست.
هوش مصنوعی: حرارت ویژگی آتش است و آتش نماد محبت به شمار می‌آید. از طرفی، کثافت ویژگی خاک است و خاک نشانه‌ای از خست و فروتنی است. همچنین، آتش به ذات خود خاصیت سرکشی و طلب عظمت دارد. به همین دلیل، ابلیس در برابر انسان سرکشی کرد و گفت «من از او بهترم» زیرا او از آتش خلق شده بود. در مقابل، خاک نمایانگر پستی و ضعف است و به همین خاطر، حیوانات بی‌اراده و کم همتی که از خاک ریشه گرفته‌اند، به دنبال غذاهای ناپایدار و فانی هستند. از ویژگی‌های آتش، ظلم و از ویژگی‌های خاک، جهالت زاده می‌شود. هنگامی که هر دو ویژگی به اوج خود برسند، به ظلم و جهل دچار می‌شوند که این موضوع به خوبی بیانگر شدت آنهاست.
پس این دو صفت ظلمت و کدورت اگر چه در قند تعبیه بود اما ظاهر نبود در قند و نبات و شکر ظهور کمال این دو صفت در قطاره آمد که آخر دردی بود از قند بازمانده و صفا و سپیدی دروی اندک بود و کمال سپیدی و صفا درنبات بود و ظلمت و کدورت در وی اندک بود.
هوش مصنوعی: این دو ویژگی، یعنی تاریکی و کدورت، هرچند در قند وجود داشتند، اما به‌طور واضح در قند و شکر دیده نمی‌شدند. تجلی کامل این دو ویژگی در شیره قند بروز می‌کند، که در واقع باقی‌مانده‌ای از درد قند است. در آنجا، حالت صفا و سپیدی کمتر وجود دارد، در حالی که در نبات، سپیدی و صفا به طور کامل نمایان است و تاریکی و کدورت به مقدار کمتری در آن دیده می‌شود.
هم‌چنین در نبات ارواح نورانی اندک حرارت بود که مایه محبت باشد و اندک کدورت که خمیر مایه تواضع و عبودیت بودولیکن چون این دو صفت در وی بکمال نبود بار امانت معرفت نتوانست کشیدن و در قطاره آب و گل حیوانی اندک صفاو نورانیت روحانیت بود ولیکن چون بکمال نبود هم بار امانت معرفت نتوانست کشید.
هوش مصنوعی: در موجودات زنده، میزان کمی از حرارت نورانی وجود داشت که باعث محبت می‌شود و همچنین مقداری از کدورت که پایه‌گذار تواضع و بندگی است. اما چون این دو ویژگی به طور کامل در آن‌ها وجود نداشت، نتوانستند بار امانت دانش و معرفت را به دوش بکشند. در جسم‌های حیوانی نیز مقدار کمی از پاکی و نورانیت روح وجود داشت، اما به دلیل ناکافی بودن این ویژگی‌ها، نتوانستند بار امانت معرفت را تحمل کنند.
مجموعه‌ای میبایست از هر دو عالم روحانی و جسمانی که هم آلت محبت و بندگی بکمال دارد و هم آلت علم و معرفت بکمال دارد تا بار امانت مردانه و عاشقانه در سفت جان کشد و این جز ولایت دو رنگ انسان نبود چنانک فرمود«انا عرضنا الامانه علی‌السموات والارض و اجبال» تاآنجا که «... و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» ظلومی و جهولی از لوازم حال انسان آمد زیرا که بار امانت جز به قوت ظلومی و جهولی نتوان کشید اگر چه جز به نور و صفای روحانی باز نتوان دید. ملایکه به نور و صفای روحانی بدیدند اما قوت صفات جسمانی نداشتند بر نتوانستند گرفت حیوانات قوت و استعداد صفات جسمانی داشتند اما نور وصفای روحانی نداشتند شرف بار امانت ندیدند قبول نکردند چون انسان مجموعه دو عالم روحانی و جسمانی بود او را به کرامت حمل امانت مکرم گردانیدند سر «و لقد کرمنا بنی آدم» آن بود.
هوش مصنوعی: مجموعه‌ای از ویژگی‌های روحانی و جسمانی باید وجود داشته باشد که هم قابلیت عشق و بندگی را به کمال داشته باشد و هم توانایی علم و شناخت را به کمال برساند. تا بتواند بار امانت را به‌خوبی و با عشق حمل کند، این موضوع به نوعی به مقام انسان ارتباط دارد. همان‌طور که گفته شده، امانت به آسمان‌ها و زمین ارائه شد و انسان به خاطر ظلم و جهلش قادر به حمل آن بود. این ظلم و جهل ویژگی‌های انسانی است که انسان را در حمل امانت دچار چالش می‌کند. فرشتگان با نور و صفای روحانی، امانت را دیدند اما قوت صفات جسمانی را نداشتند و نتوانستند آن را بپذیرند؛ حیوانات نیز توانایی صفات جسمانی را داشتند اما فاقد نور روحانی بودند و بنابراین شایستگی حمل امانت را نداشتند. اما انسان که ترکیبی از هر دو عالم است، به خاطر کرامتش قادر به حمل این امانت شد و این موضوع نشان‌دهنده مقام والای انسان است.
فاما معرفت ماهیت روح اگرچه متقدمان در شرح آن شروعی زیادت نکرده‌اند ولیکن شمه‌ای گفته آید. بدانک هر بر این مناسبت چنانک در قندهفت صفت تعبیه است از سپیدی و سیاهی و صفا و کدورت و لطافت و کثافت و حلاوت همچنین در روح که لطیفه ایست ربانی و شرف اختصاص یاء اضافت «من روحی» یافته هفت صفت تعبیه است از نورانیت و محبت و علم و حلم وانس و بقا و حیات و صفات دیگر از این صفات تولد کند چنانک از نورانیت سمیعی و بصیری و متکلمی و از محبت شوق و طلب و صدق و از علم ارادت و معرفت و از حلم وقار و حیا و تحمل و سکون و از انس شفقت و رحمت و از بقا ثبات و دوام و از حیات عقل و فهم و دیگر ادراکات و جزین صفات دیگر تولد کند چه پیش از تعلق روح به قالب و چه بعد از تعلق روح به قالب که شرح آن اطنابی دارد.
هوش مصنوعی: شناخت ماهیت روح از دیرباز موضوعی بوده که به شدت مورد توجه قرار نگرفته، اما می‌توان نکاتی درباره آن بیان کرد. به این ترتیب که روح، لطیفه‌ای الهی و پاک است که به نوعی به صفاتی چون نور، محبت، علم، حلم، انس، بقا و حیات مجهز شده است. این صفات خود منتج به ویژگی‌های دیگری چون شنوایی و بینایی از نور، شوق و صدق از محبت، ارادت و معرفت از علم، وقار و حیا از حلم، رحمت و شفقت از انس، ثبات و استمرار از بقا و عقل و فهم از حیات می‌شوند. این خصوصیات نه تنها پیش از پیوستن روح به جسم وجود دارند، بلکه بعد از این پیوست نیز ادامه می‌یابند و در این زمینه توضیحات بیشتری وجود دارد.
اما اصل همه آن هفت صفت است و هر صفتی از صفات روح به مثابت صفتی از صفات قند است چنانک نورانیت بمثابت سفیدی و محبت بمثابت ظلمت. شرح این مناسبت برفته است. و علم بمثابت صفا و حلم بمثابت کدورت و انس بمثابت لطافت و بقا بمثابت کثافت و حیات بمثابت حلاوت و هر صفت که در قند اثر آن اندک‌تر ظاهر است بهمان مثابت در روح اثر آن صفت اندک‌تر ظاهر است.
هوش مصنوعی: اصل همه آن هفت صفت، در واقع به یکدیگر وابسته‌اند. هر صفت از صفات روح می‌تواند به یکی از ویژگی‌های قند تشبیه شود؛ مثلاً نورانیت معادل سفیدی، و محبت مشابه ظلمت است. در اینجا، اصول و رابطه‌های این صفات توضیح داده شده است. علم به عنوان نماینده‌ای از صفا، حلم به معنای کدورت، انس به معنای لطافت، بقا معادل کثافت، و حیات مشابه حلاوت در نظر گرفته شده است. به علاوه، هر صفتی که در قند کم‌تر خود را نشان می‌دهد، در روح نیز به همان نسبت کمتر خود را نمایان می‌کند.
تااگر خواهند که آن صفت بکمال در وی ظاهر شود او را به معدنی باید برد که کمال آن صفت در وی باشد. مثلا اگر خواهند که نبات را صفت سیاهی که در وی اندک ظاهرست کمال رسانند در قطاره باید آمیخت که معدن سیاهی است تا نبات هم به نسبت سیاه شود.
هوش مصنوعی: برای اینکه یک ویژگی به طور کامل در موجودی بروز کند، باید آن موجود را به منبعی ببریم که آن ویژگی در آن به کمال رسیده باشد. به عنوان مثال، اگر بخواهیم صفت سیاهی را در یک گیاه به حداکثر برسانیم، باید آن را با ماده‌ای که خاصیت سیاهی دارد مخلوط کنیم تا رنگ گیاه نیز به نسبت سیاه‌تر شود.
پس چون در روح صفت محبت اندک بود که بمثابت سیاهی است در نبات و خواستند که محبت در وی به کمال رسد او را با قالب که معدن ظلمت بود تعلق دادند تا به پرورش صفت محبت در وی به کمال رسد. یکی از اسرار تعلق روح به قالب این است چون ملایکه این تعلق با قالب جسمانی ظلمانی نداشتند تخم محبت ایشان هرگز به کمال تربیت نیافت که مثمر «یحیهم و یحبونه» گردد.
هوش مصنوعی: زمانی که در روح انسان صفت محبت به میزان کمی وجود داشته باشد، مانند سیاهی در گیاه است و برای رسیدن به کمال در محبت، او را به جسمی که مظهر تاریکی است می‌سپارند تا این صفت در او به کمال برسد. یکی از رازهای پیوستگی روح به جسم این است که فرشتگان به دلیل نداشتن این ارتباط با جسم تاریک، هرگز نتوانستند محبت را به شکل کامل پرورش دهند و نتایج ماندگاری از آن حاصل کنند.
اگر کسی سوال کندکه «چون گفتی در قند نور روح محمدی علیه‌الصلوه والسلام ظلمت و کدورت و کثافت تعبیه بود و شرح دادی که ارواح انسانی بدین صفات محتاج بود که هر یک درمقام خویش معرفت را آلتی خواست بود و گفتی روح محمدی از پرتو نور احدیت پدید آمد پس در نور احدیت این صفات تعبیه توان گفت یا نه؟ اگر گویی توان گفت آنجا هم احتیاج ثابت شود و اگر گویی نتوان گفت پس در روح پاک محمدی آنچ در نور احدیت نبود از کجا آمد؟»
هوش مصنوعی: اگر کسی بپرسد که چرا گفتی در قند یعنی در روح محمدی، صفاتی نظیر ظلمت و کدورت و کثافت وجود دارد و توضیح دادی که ارواح انسانی به این صفات نیاز دارند تا برای هر یک در مقام خود معرفت را به عنوان وسیله‌ای پی‌گیری کنند و گفتی که روح محمدی از نور احدیت پدید آمده است، پس آیا می‌توان گفت که این صفات در نور احدیت نیز وجود دارند یا نه؟ اگر پاسخ بدهی بله، اینجا هم نیاز وجود دارد و اگر بگویی نه، پس آنچه در روح پاک محمدی نیست، چگونه می‌تواند از نور احدیت ظهور کند؟
جواب از سه وجه بشنو: اول آنک اگرچه قند روح پاک محمدی از نی شکر پرتو نور احدیت بود ولیکن به وصمت حدوث موصوف بود و این صفت درنور احدیت نبود و هرچ محدث است مطلقا آن را ظلمت خلقیت حاصل است و نور مطلقا صفت خاص خداوندی است که «الله نورالسموات والارض» و ظلمت مطلقا صفت خاص خلقیت است چنانک فرمودکه «ان الله خلق الخلق فی ظلمته» پس این ظلمت و کدورت و کثافت شاید که از صفت خلقیت و خاصیت حدوث باشد.
هوش مصنوعی: جواب را از سه جنبه بشنو: نخست اینکه، اگرچه روح پاک محمدی مانند قند شیرین است و از نی شکر به وجود آمده، اما به خاطر پدیده بودنش موصوف است و این ویژگی در نور ابدی وجود ندارد. هر چیزی که پدیده است به طور مطلق، صفتی از ظلمت مخلوقی را به خود می‌گیرد و نور به طور خاص نشانه‌ای از خداوند است که در آیه‌ای آمده است: «الله نورالسموات والارض». همچنین، ظلمت مطلقاً به خاصیت خلق تعلق دارد، همان‌طور که فرموده: «إن الله خلق الخلق فی ظلمته». بنابراین، این ظلمت و آلودگی وحشت ممکن است به خاطر ویژگی‌های مخلوق و پدیده بودن باشد.
وجه دوم آنک ذات احدیت جل و علا موصوف است به صفات لطف و قهر شاید گفت که هرچ از نورانیت و صفا در ارواح است از پرتو صفت لطف باشد و هرچ از ظلمت و کدورت است از پرتو صفت قهر باشد.
هوش مصنوعی: جنبه دوم این است که ذات خداوند، واجد صفات لطف و قهر است. می‌توان گفت هر چیز که در وجود انسان، نور و صفا دارد، از تابش صفت لطف نشأت می‌گیرد و هر آنچه که ظلمت و کدورت به همراه دارد، نتیجه صفت قهر است.
وجه سیم آنکه چون ظلمت را در قند بمثابت صفت آتش محبت نهادیم در روح شک نیست که تخم محبت در نهاد ارواح پیش از جمله صفات دیگر انداختند بیت:
هوش مصنوعی: به این معناست که همان‌طور که تاریکی را می‌توان به قند تشبیه کرد، ویژگی آتش عشق نیز در روح وجود دارد. به همین دلیل، هیچ شکی نیست که بذر عشق در ذات روح‌ها قبل از دیگر ویژگی‌ها کاشته شده است.
ما شیر و می عشق تو با هم خوردیم
با عشق تو در طفولیت خو کردیم
هوش مصنوعی: ما از شیر و شراب عشق تو بهره‌مند شدیم و در دوران کودکی‌مان به عشق تو عادت کرده‌ایم.
نی نی غلطم چه جای این است که ما
با عشق تو در ازل بهم پروردیم
هوش مصنوعی: اینکه من اشتباه می‌کنم، جای نگرانی نیست؛ زیرا ما از ابتدا با عشق تو در کنار یکدیگر آفریده شده‌ایم.
و یقین است که روح را محبت بر جمله صفات سابق آمد زیرا که روح را محبت نتیجه تشریف «یحبهم» بود اگر یحبهم سابق نبودی بر «یحبونه» هیچکس زهره نداشتی که لاف محبت زدی. سر این رشته از انبساط «یحبهم» باز شد. بیت:
هوش مصنوعی: روح انسان به تمامی صفات خوب و مثبت مجهز است و در این میان، محبت در رأس این ویژگی‌ها قرار دارد. محبت به عنوان نتیجه‌ی خاصی از مفهوم «دوست داشتن» شناخته می‌شود. اگر این مفهوم قبلاً وجود نمی‌داشت، هیچ کسی جرات ابراز محبت نمی‌کرد. از همین جاست که این ارتباط و پیوند محبت شکل می‌گیرد.
گستاخ تو کرده‌ای مرا با لب خویش
ورنه من بیچاره چه مردان توام
هوش مصنوعی: تو با لب‌هایت من را جسور کرده‌ای، وگرنه من بیچاره چه قدرتی در برابر تو دارم.
پس «یحبهم» صفت قدم است و «یحبونه» همین ذوق دارد روح را کدام صفت در مقابله این نشیند که روح را هیچ صفت نیست که پیوند از قدم دارد الا صفات محبت.
هوش مصنوعی: پس «یحبهم» به عنوان صفتی از صفات واپسین در نظر گرفته می‌شود و «یحبونه» نیز حس و ذوق ویژه‌ای دارد. حال سؤال این است که کدام صفت می‌تواند در مقابل آن قرار گیرد که روح هیچ صفتی ندارد که پیوندی با صفات واپسین داشته باشد، مگر صفات محبت.
و در زیر این نکته اسرار بسیار است که کتب تحمل شرح آن نکند «فذروه فی سنبله» جملگی ملا اعلی کروبی و روحانی دم محبت نیارستند زد زیرا که بار محبت نتوانستند کشید چه محبت و محنت از یک خانه‌اند و محبت و شادی از هم بیگانه.
هوش مصنوعی: این نکته دارای رازهای زیادی است که کتاب‌ها نمی‌توانند آن را به طور کامل توضیح دهند. تمام شرایط و احوالات عالی و روحانی از عشق و محبت نشأت می‌گیرند، اما آنها نتوانستند بار سنگین عشق را تحمل کنند، زیرا عشق و سختی از یک منبع می‌آیند و عشق و شادی با یکدیگر بیگانه‌اند.
شیخ عبدالله انصاری می‌گوید: محبت در بکوفت محنت جواب داد ای من غلام آنک از آن خود فرا آب داد. مسکین ابن آدم که از ظلومی و جهولی باری که اهل دو جهان ازو بگریختند او در آن آویخت و محنت جاودانی اختیار کرد و شادی هر دو جهانی درباخت. این ضعیف گوید
هوش مصنوعی: شیخ عبدالله انصاری می‌گوید که محبت در سختی‌ها پاسخ می‌دهد. او می‌گوید من، غلام کسی هستم که از آن خود، برای من آب آورده است. انسان ضعیف، که به دلیل ظلم و نادانی خود، بار سنگینی به دوش دارد و اهل دو جهان نیز از او فرار کرده‌اند، به همین بار سنگین چنگ زده و درد جاودانی را انتخاب کرده است و در عوض شادی هر دو جهان را از دست داده است. این انسان ضعیف، در این وضعیت باقی مانده است.
عشق است که لذت جوانی ببرد
عشق است که عیش جاودانی ببرد
هوش مصنوعی: عشق باعث می‌شود که لذت‌های جوانی از بین برود و همچنین عشق است که شادی ابدی را از ما می‌گیرد.
عشق ارچه که آب زندگانی دل است
لیکن ز دل آب زندگانی ببرد
هوش مصنوعی: عشق هرچند که باعث حیات و سرزندگی دل است، اما در عین حال می‌تواند دل را از آن حیات هم جدا کند.