گنجور

شمارهٔ ۸

دعوی عشق جانان در هر دهان نگنجد
وصف جمال رویش در هر زبان نگنجد
نور کمال حسنش در هر نظر نیاید
شرح صفات ذاتش در هر بیان نگنجد
عز جلال وصلش جبریل در نیابد
منجوق کبریایش در لامکان نگنجد
عکسی ز تاب نورش آفاق بر ندارد
فیضی ز فضل جودش در بحر و کان نگنجد
سیمرغ قاف عشقش از بیضه چون بر آید
مرغی است کاشیانش در جسم و جان نگنجد
یک ذره بار حکمش کونین بر نتابد
یک نکته راز عشقش در دو جهان نگنجد
یک شعله نار قهرش هفتم سقر بسوزد
یک لعمه نور لطفش در هشت جنان نگنجد
خوناب عاشقانش روی زمین بگیرد
وافغان بیدلانش در آسمان نگنجد
آن را که بار یابد در بارگاه وصلش
در هر مکان نیابی در هر زمان نگنجد
شکرانه چون گزارم کامروز یار با من
ز آن سان شده که مویی اندر میان نگنجد
گویند راز وصلش پنهان چرا نداری
پنهان چگونه دارم کاندر نهان نگنجد
گفتی ز وصل رویش با ما بده نشانی
این خود محال باشد کاندر نشان نگنجد
«نجما» حدیث وصلش زنهار تا نگویی
کان عقل در نیابد و اندر دهان نگنجد
از گفت و گو نیابد وصلش کسی محال است
بحر محیط هرگز در ناودان نگنجد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دعوی عشق جانان در هر دهان نگنجد
وصف جمال رویش در هر زبان نگنجد
هوش مصنوعی: عشق معشوق در هر زبانی قابل بیان نیست و زیبایی چهره‌اش را نمی‌توان در کلمات گنجاند.
نور کمال حسنش در هر نظر نیاید
شرح صفات ذاتش در هر بیان نگنجد
هوش مصنوعی: زیبایی کامل او در هر نگاهی قابل مشاهده نیست و ویژگی‌های وجودی‌اش در هیچ بیان و توضیحی نمی‌گنجد.
عز جلال وصلش جبریل در نیابد
منجوق کبریایش در لامکان نگنجد
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه وصال او به حدی است که حتی جبرئیل نمی‌تواند آن را درک کند و زیبایی‌های این کمال در هیچ مکانی جا نمی‌شود.
عکسی ز تاب نورش آفاق بر ندارد
فیضی ز فضل جودش در بحر و کان نگنجد
هوش مصنوعی: تصویری از نور او در آسمان جلوه‌گری می‌کند و از نعمت‌های بخشش او در دریا بهره‌ای نیست که در آن گنجایش داشته باشد.
سیمرغ قاف عشقش از بیضه چون بر آید
مرغی است کاشیانش در جسم و جان نگنجد
هوش مصنوعی: سیمرغ قاف عشق، که نمادی از عشق عمیق و والا است، از تخم خود بیرون می‌آید. این پرنده، آن‌چنان بزرگ و معنوی است که نمی‌توان آن را در جسم و جان انسان‌ها محدود کرد و درک کرد.
یک ذره بار حکمش کونین بر نتابد
یک نکته راز عشقش در دو جهان نگنجد
هوش مصنوعی: حکمش به اندازه‌ای قوی و عظیم است که هیچ موجودی نمی‌تواند آن را تحمل کند و راز عشق او به قدری عمیق و گسترده است که در هیچ‌یک از این دو جهان نمی‌گنجد.
یک شعله نار قهرش هفتم سقر بسوزد
یک لعمه نور لطفش در هشت جنان نگنجد
هوش مصنوعی: آتش خشم او در دنیای هفتم به شدت می‌سوزاند و نور رحمت او در بهشت هشتم جا نمی‌گیرد.
خوناب عاشقانش روی زمین بگیرد
وافغان بیدلانش در آسمان نگنجد
هوش مصنوعی: عاشقانش به قدری غمگین و دل‌شکسته‌اند که درد و رنج آنها به سطح زمین می‌رسد و بی‌دلانش آن‌قدر ناراحتند که حسرت و ناله‌هایشان در آسمان جا نمی‌گیرد.
آن را که بار یابد در بارگاه وصلش
در هر مکان نیابی در هر زمان نگنجد
هوش مصنوعی: کسی که به وصل معشوق برسد، در هر مکان و زمانی نمی‌توان او را از دست داد و او را نمی‌توان در هیچ محدوده‌ای جا داد.
شکرانه چون گزارم کامروز یار با من
ز آن سان شده که مویی اندر میان نگنجد
هوش مصنوعی: وقتی امروز با یارم هستم، حس شکرگزاری در دلم زنده می‌شود؛ چون آنقدر خوشحالم که حتی یک مو هم نمی‌تواند بین ما فاصله ایجاد کند.
گویند راز وصلش پنهان چرا نداری
پنهان چگونه دارم کاندر نهان نگنجد
هوش مصنوعی: می‌گویند چرا راز وصال او را پنهان نکرده‌ای؟ اما چگونه می‌توانم پنهانش کنم وقتی که او در دل پنهان نمی‌شود؟
گفتی ز وصل رویش با ما بده نشانی
این خود محال باشد کاندر نشان نگنجد
هوش مصنوعی: گفتی که علامتی از وصال آن چهره به ما بده، اما این خواسته غیرممکن است، زیرا نشانه‌ای نمی‌تواند به اندازه آن زیبایی باشد.
«نجما» حدیث وصلش زنهار تا نگویی
کان عقل در نیابد و اندر دهان نگنجد
هوش مصنوعی: سخن از وصال او را هرگز نگو، زیرا عقل نمی‌تواند آن را درک کند و در کلام نمی‌گنجد.
از گفت و گو نیابد وصلش کسی محال است
بحر محیط هرگز در ناودان نگنجد
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به وصل محبوب دست یابد، چرا که این ارتباط مانند دریای وسیع است که هرگز نمی‌تواند در یک ظرف کوچک جا بگیرد.