گنجور

شمارهٔ ۳۲

ای دل مگر تو از درافتادگی درآیی
ورنه به شوخ چشمی با عشق کی بر آیی
عمری است تا به عالم سر گشته گشتم از تو
جویا ترا ز هر در آخر تو خود کجایی
عز جلال وصلت با بنده گفت «نجما»
من در درون نیایم تا تو برون نیایی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل مگر تو از درافتادگی درآیی
ورنه به شوخ چشمی با عشق کی بر آیی
هوش مصنوعی: ای دل، آیا تو از این حالت ناامیدی بیرون می‌آیی یا نه؟ و اگر نه، با چه لبخند و ناز عاشقانه‌ای می‌توانی به عشق دست یابی؟
عمری است تا به عالم سر گشته گشتم از تو
جویا ترا ز هر در آخر تو خود کجایی
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در این دنیا سرگردان شده‌ام و از هر کسی در مورد تو سوال کرده‌ام، اما در نهایت تو خودت کجایی؟
عز جلال وصلت با بنده گفت «نجما»
من در درون نیایم تا تو برون نیایی
هوش مصنوعی: عزیز ما با من گفت که من درون نمی‌آیم تا تو بیرون نیایی.