گنجور

شمارهٔ ۳۱

دوشم سحرگهی ندای حق به جان رسید
کای روح پاک مرتع حیوان چه می‌کنی؟
تو نازنین عالم عصمت بدی کنون
با خواری و مذلت عصیان چه می‌کنی؟
پروردهٔ حظائر قدسی به ناز وصل
اینجا اسیر محنت هجران چه می‌کنی؟
خو کرده‌ای به رقهٔ الطاف حضرتی
سرگشته در تصرف دوران چه می‌کنی؟
تو صافی «الست بِرَبّک» چشیده‌ای
با دردی و ساوس شیطان چه می‌کنی؟
زندان روح تن بود ار هیچ عاقلی
غافل چنین نشسته به زندان چه می‌کنی؟
تو انس با جمال و جلالم گرفته‌ای
وحشت‌سرای عالم انسان چه می‌کنی؟
در وسعت هوای هویت پریده‌ای
در تنگنای عرصهٔ دو جهان چه می‌کنی؟
بر پر سوی نشیمن اول چو باز شاه
چون بوم خس نه‌ای تو به ویران چه می‌کنی؟
گیرم که مال و ملک سلیمان به تو رسید
باقی چو نیست ملک سلیمان چه می‌کنی؟
چون چار گز نشیب زمین است مسکنت
چندین بلند درگه و ایوان چه می‌کنی؟
مرگ از پِیَت دو اسبه شب و روز می‌دود
تو خواب خوش چو مردم نادان چه می‌کنی؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوشم سحرگهی ندای حق به جان رسید
کای روح پاک مرتع حیوان چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: دیشب در صبح زود صدای حق به جانم رسید و از من پرسید: ای روح پاک، چرا در میان موجودات دنیوی مشغول به کار هستی؟
تو نازنین عالم عصمت بدی کنون
با خواری و مذلت عصیان چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: ای نازنین و پاکدامن، حالا که در غفلت و تمرد از فرمان الهی هستی، چه می‌کنی؟ این وضع تو با عزت و مقام تو چه تناسبی دارد؟
پروردهٔ حظائر قدسی به ناز وصل
اینجا اسیر محنت هجران چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: تربیت‌شدگان در باغ‌های مقدس، با زیبایی‌های وصال آشنا هستند، اما تو در اینجا به سبب درد جدایی چه کار می‌کنی؟
خو کرده‌ای به رقهٔ الطاف حضرتی
سرگشته در تصرف دوران چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: عادت کرده‌ای به نعمت‌ها و لطف‌های الهی، حالا در این شرایط متغیر زندگی، چه تصمیمی داری؟
تو صافی «الست بِرَبّک» چشیده‌ای
با دردی و ساوس شیطان چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: تو حقیقتی را درک کرده‌ای و تجربه کرده‌ای که خداوند پروردگار توست، حالا با درد و وسوسه‌های شیطان چه کار خواهی کرد؟
زندان روح تن بود ار هیچ عاقلی
غافل چنین نشسته به زندان چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: اگر فرد عاقلی متوجه نشود که جسم، زندانی برای روح است، در این حالت چه فایده‌ای دارد که همچنان در این زندان نشسته و چیزی نمی‌گوید؟
تو انس با جمال و جلالم گرفته‌ای
وحشت‌سرای عالم انسان چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: تو در زیبایی و grandeur من غرق شده‌ای، حالا در این دنیای پر از وحشت و آشفتگی، انسان چه باید بکند؟
در وسعت هوای هویت پریده‌ای
در تنگنای عرصهٔ دو جهان چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: در فضای گسترده‌ زندگی و وجودت، چرا خود را در محدودیت‌های این دنیا محبوس کرده‌ای؟
بر پر سوی نشیمن اول چو باز شاه
چون بوم خس نه‌ای تو به ویران چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: وقتی که به خانه‌ی اولیه‌ات بازمی‌گردی، مانند پرنده‌ای آزاد از قفس، چرا باید در ویرانه‌ها به جست‌وجوی چیزهایی بپردازی که برایت نفعی ندارد؟
گیرم که مال و ملک سلیمان به تو رسید
باقی چو نیست ملک سلیمان چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: فرض کنیم که تو به تمامی ثروت و املاک سلیمان دست پیدا کردی، اما باقی‌مانده‌ای از قدرت و سلطنت او وجود ندارد؛ حالا چه‌کار می‌کنی؟
چون چار گز نشیب زمین است مسکنت
چندین بلند درگه و ایوان چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: چرا با وجود اینکه زمین پایین‌تر است، این‌قدر خانه‌ات بزرگ و بلند است؟
مرگ از پِیَت دو اسبه شب و روز می‌دود
تو خواب خوش چو مردم نادان چه می‌کنی؟
هوش مصنوعی: مرگ همیشه در حال تعقیب توست، مانند دو اسب که در شب و روز به دنبال تو می‌دوند. تو در خواب خوشی غرق شده‌ای و نمی‌دانی که چه بر سرت می‌آید.