گنجور

شمارهٔ ۱۲

هر که را این عشقبازی در ازل آموختند
تا ابد در جان او شمعی ز عشق افروختند
و آن دلی را کز برای وصل او پرداختند
همچو بازش از دو عالم دیده ها بردوختند
پس درین منزل چگونه تاب هجر آرند باز
بیدلانی کاندر آن منزل به وصل آموختند
لاجرم چون شمع گاه از هجر او بگداختند
گاه چون پروانه بر شمع وصالش سوختند
در خرابات فنا ساقی چو جام اندر فکند
هر چه بود اندر دو عالمشان به می بفروختند
«نجم رازی» را مگر رازی ازین معلوم شد
هر چه غم بد در دو عالم بهر او اندوختند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که را این عشقبازی در ازل آموختند
تا ابد در جان او شمعی ز عشق افروختند
هوش مصنوعی: هر کسی که در آغاز زندگی، عشق و محبت را یاد گرفت، تا ابد در دل او شمعی روشن از عشق برپا خواهد بود.
و آن دلی را کز برای وصل او پرداختند
همچو بازش از دو عالم دیده ها بردوختند
هوش مصنوعی: دل‌هایی که به خاطر رسیدن به وصال او رنج و سختی را تحمل کردند، مانند پرنده‌ای شدند که از دو جهان چشم خود را به او دوخته است.
پس درین منزل چگونه تاب هجر آرند باز
بیدلانی کاندر آن منزل به وصل آموختند
هوش مصنوعی: در این مکان چگونه می‌توانند دوری را تحمل کنند، حال آنکه در اینجا عاشقانی هستند که در این مکان تجربه وصال را کسب کرده‌اند.
لاجرم چون شمع گاه از هجر او بگداختند
گاه چون پروانه بر شمع وصالش سوختند
هوش مصنوعی: بنابراین، گاهی مانند شمع به خاطر دوری او ذوب می‌شدند و گاهی مانند پروانه به خاطر نزدیک شدن به او می‌سوختند.
در خرابات فنا ساقی چو جام اندر فکند
هر چه بود اندر دو عالمشان به می بفروختند
هوش مصنوعی: در میخانهٔ تباهی، وقتی ساقی جام را پرتاب کرد، هر چیزی که از دو جهان در اختیار داشتند را با باده معامله کردند.
«نجم رازی» را مگر رازی ازین معلوم شد
هر چه غم بد در دو عالم بهر او اندوختند
هوش مصنوعی: نجم رازی به این فکر افتاد که آیا رازی از درد و غم در این دو جهان برای او جمع شده است.