شمارهٔ ۶
یا رب از ظلم مشیرالملک خواری تا به کی
از تعدی های او افغان و زاری تا به کی
روز رفت و هفته رفت و ماه رفت و سال رفت
صبر تاکی تاب تا کی بردباری تا به کی
کافری باشد اگر گویم که مأیوسم ولی
رحمتت را صبر در امیدواری تا به کی
من نه ایوبم نه یعقوبم که آرم صبر وتاب
بیقراری تا به چند و اشکباری تا به کی
بر درگاه او ای ذوالجلال بی زوال
خاکبوسی تا به چند و خاکساری تا به کی
سوخت ما را ز آتش کین خرمن وبرباد داد
مزرع امید او را آبیاری تا به کی
هر چه دانی مصلحت خوبست لیک ای کردگار
اینهمه در کار او احسان و یاری تا به کی
گر ندانی مصلحت کو را در اندازی ز پای
گو بدو با بندگانم کین شعاری تا به کی
ساختی از کشته ها بس پشته ها ای پهلوان
تیغ بازی تا به چند و نیزه داری تا به کی
ما تو را عبد ذلیلیم ای خداوند جلیل
این و آن راضی مشو ما را کنند از کین ذلیل
سیر از ظلم مشیر الملک از جان گشته ایم
یا رب از حلم تو و صبر تو حیران گشته ایم
ز آن ستم پرور نه من تنها چنین آشفته ام
از جفا وجور اوجمعی پریشان گشته ایم
ای بسا مردم که می خوردند نان از خوان ما
پیش دونان خود کنون محتاج یک نان گشته ایم
بر سر ما کوبد از بس پتک ظلم آن کینه جو
معتقد خلقی که ما پولاد سندان گشته ایم
حال ما در عهد او از جور و کین او به فارس
عمر را گوئی اسیر بند و زندان گشته ایم
شد غذای ما دل بریان وخوناب جگر
گاه گاهی بر سر خوانش چومهمان گشته ایم
شدکمال ما وبال ما کند خصمی به ما
زآنکه می بیند سخن گوی وسخندان گشته ایم
آمدیم از فضل و لطفت از عدم سوی وجود
بار الها با چنین حالت پشیمان گشته ایم
نه رهین منت کس در جهان گردیده ایم
نه کسی را تاکنون ممنون احسان گشته ایم
پاک یزدانا مینداز احتیاج ما به کس
هم مکن ما را رهین منت کس ز این سپس
ای خدای بی شریک ای کردگار بی نظیر
از مشیر الملک ظالم داد مظلومان بگیر
حلم را بردار از او فرصتش دیگر مده
دست ظلمش را بکن کوته ز دارا و فقیر
جز ستمکاری نیارد آن جفا جو درخیال
غیر غداری ندارد آن بد آئین در ضمیر
موی دارد چون سپید وقلب دارد چونسیاه
هم ز رنج ودرد رویش زرد بادا چون زریر
نیست زو آرام یک دل ای خدا از شیخ وشاب
نیست زو آسوده یک تن یارب از برنا و پیر
خود تو آگاهی که ازجور مشیر الملک ما
از حیات خویش بیزاریم وازجانیم سیر
یارب ار ما مستحق ظلم می باشیم وجور
ارحم اللهم یا ذوالجود والفضل الکثیر
رحم فرما عفو فرما بگذر از تقصیر ما
رفته ایم از پای ما را از کرم شو دستگیر
آگهی از حاجت ما ای خدای غیب دان
حاجت اظهار نبود هم سمیعی هم بصیر
رحم کن بر حال ما درکار ما فرما نظر
ور گنهکاریم یا رب از گنه مان درگذر
چشم امید از مشیر الملک یارب کور شد
آرزوها ازجفای او زدلها دور شد
آفتاب مکرمت در آسمان عهد او
زیر ابر کینه و بغض وحسد مستور شد
هر کجا صاحبدلی ز اعمال او مغموم گشت
هر کجا لایعقلی از مال او مسرور شد
هر کجا دیوی به عهد او سلیمانی نمود
هر کجا بودی سلیمانی ز ظلمش مور شد
این چنین دون پروری هرگز ندارد کس به یاد
با سپهر کج روش درجور طبعش جور شد
بس دل معمور کاندر عصر او ویرانه گشت
بس کل ویرانه کاندر عهد او معمور شد
حیف کز بیداد آن بیدادگر در ملک فارس
شد قلمدان ها قشو شمشیر ها ساطور شد
کامها شور این قدر گردیده است از شور او
کز نمک گر حال پرسی گوید از حد شور شد
ای خوشا آنکس که پیش از عهد ودوران مشیر
عمر را سر کرد وجای او بقعر گور شد
بی خبر باشد شهنشه گوئی از کردار او
ورنه در دنیا نبودی تاکنون آثار او
یارب از ظلم مشیر الملک ما را ده نجات
گشته ایم از زندگانی سیر وبیزار از حیات
یا بده او را به دل رحمی که رحمی آورد
یا پی آسودگی ما راکرم فرما ممات
تلخکامی داده است از بس مرا ازجور خویش
درمذاقم تلخ تر می آید از حنظل نبات
قرعه هر چند از برای خود زنم درعهداو
عقله وانگیس وحمره بینم اندر امهات
کرده ما را پیش خلقی سرشکسته چون قلم
دارد از بس دل زجور وکین سیه تر از دوات
بی خیال وبی مجال وبی سؤال ای ذوالجلال
قادری کز دست ظلم اودهی ما را نجات
از صفات او دلم عارف بذاتش گشته است
پی بسوی ذات باید برد آری از صفات
کی شود آندم خداوندا که از غیبم سروش
سرنهد در گوش دل گوید مشیر الملک مات
پیش ظلم وجور او از ما نخواهد ماند اثر
پشه پیش تندباد آری کجا آرد ثبات
ای کریم بی مثال ای ذوالجلال بی زوال
دستگیری کن مرا مگذار گردم پایمال
شمارهٔ ۵: فتد آتش به آب وخاک شیرازشمارهٔ ۷ - در وصف حال افراسیاب بیگ فراشباشی مشیر الملک: کیست کز من رود بر باشی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یا رب از ظلم مشیرالملک خواری تا به کی
از تعدی های او افغان و زاری تا به کی
هوش مصنوعی: ای پروردگار، تا کی باید گرفتار ظلم و ستم مشیرالملک باشیم و از بیعدالتیهای او ناله و فریاد کنیم؟
روز رفت و هفته رفت و ماه رفت و سال رفت
صبر تاکی تاب تا کی بردباری تا به کی
هوش مصنوعی: روزها گذشتند، هفتهها و ماهها نیز گذشتند و سالها نیزن میگذرانند. این صبر و شکیبایی تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟ تحمل کردن تا کی ممکن است؟
کافری باشد اگر گویم که مأیوسم ولی
رحمتت را صبر در امیدواری تا به کی
هوش مصنوعی: اگر بگویم که مأیوس هستم، کافر به حساب میآیم، اما تا چه زمانی باید با صبر در انتظار رحمت تو بمانم؟
من نه ایوبم نه یعقوبم که آرم صبر وتاب
بیقراری تا به چند و اشکباری تا به کی
هوش مصنوعی: من مثل ایوب یا یعقوب نیستم که بتوانم صبر و شکیبایی را تحمل کنم و به بیقراری و گریه ادامه دهم؛ تا کی میخواهم این وضعیت را تحمل کنم؟
بر درگاه او ای ذوالجلال بی زوال
خاکبوسی تا به چند و خاکساری تا به کی
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ و جاوید، تا کی باید گرد خاک را ببوسیم و تا کی باید خود را خوار و کوچک بدانیم؟
سوخت ما را ز آتش کین خرمن وبرباد داد
مزرع امید او را آبیاری تا به کی
هوش مصنوعی: آتش کینه ما را سوزانده و خرمن امیدمان را به باد داده است. پس از چه زمانی باید منتظر آبیاری این مزرعه امید باشیم؟
هر چه دانی مصلحت خوبست لیک ای کردگار
اینهمه در کار او احسان و یاری تا به کی
هوش مصنوعی: هر چه درباره مصلحت خوب میدانید، اما ای خداوند، چه زمانی باید به کمک و حمایت از او ادامه دهیم؟
گر ندانی مصلحت کو را در اندازی ز پای
گو بدو با بندگانم کین شعاری تا به کی
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی چه چیزی برای او خوب است، او را از پای درآور. بگو به او که با بندگان من این شعار تا کی ادامه پیدا میکند.
ساختی از کشته ها بس پشته ها ای پهلوان
تیغ بازی تا به چند و نیزه داری تا به کی
هوش مصنوعی: ای پهلوان! تا کی میخواهی دیگران را بکشید و برای خودت انبوهی از کشتگان بسازی؟ این همه جنگ و ستیز و استفاده از شمشیر و نیزه تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
ما تو را عبد ذلیلیم ای خداوند جلیل
این و آن راضی مشو ما را کنند از کین ذلیل
هوش مصنوعی: ما بندگان مغلوب تو هستیم، ای خداوند بزرگ. ما به خوشنودی این و آن اهمیت نمیدهیم و فقط تو را راضی میخواهیم، حتی اگر این باعث خفت و ذلت ما شود.
سیر از ظلم مشیر الملک از جان گشته ایم
یا رب از حلم تو و صبر تو حیران گشته ایم
هوش مصنوعی: ما از ظلم و ستم حاکم به ستوه آمدهایم، ای پروردگار؛ از صبر و حوصله تو دچار حیرت و شگفتی شدهایم.
ز آن ستم پرور نه من تنها چنین آشفته ام
از جفا وجور اوجمعی پریشان گشته ایم
هوش مصنوعی: به خاطر ستمهایی که از او به ما رسیده، تنها من نیستم که دچار آشفتگی شدهام؛ بلکه همه ما از جفا و ظلم او در پریشانی به سر میبریم.
ای بسا مردم که می خوردند نان از خوان ما
پیش دونان خود کنون محتاج یک نان گشته ایم
هوش مصنوعی: بسیاری از آدمها بودند که از سفرهی ما نان میخوردند و در برابر کسانی که دارای مقام پایینتری بودند، خود را بزرگ میدیدند؛ اما حالا ما خود محتاج یک نان شدهایم.
بر سر ما کوبد از بس پتک ظلم آن کینه جو
معتقد خلقی که ما پولاد سندان گشته ایم
هوش مصنوعی: بر سر ما از شدت ظلم و دشمنیها میکوبند، اما ما به قدری محکم و استوار شدهایم که مانند فولاد در برابر این فشارها ایستادهایم.
حال ما در عهد او از جور و کین او به فارس
عمر را گوئی اسیر بند و زندان گشته ایم
هوش مصنوعی: حال ما در زمان او، به خاطر ستم و کینهتوزی او، به گونهای است که گویی عمر به بند و زندان افتاده است.
شد غذای ما دل بریان وخوناب جگر
گاه گاهی بر سر خوانش چومهمان گشته ایم
هوش مصنوعی: غذای ما دل سوخته و خون دل است، گاهی بر سر سفرهاش چون مهمان شدهایم.
شدکمال ما وبال ما کند خصمی به ما
زآنکه می بیند سخن گوی وسخندان گشته ایم
هوش مصنوعی: کمال ما به خودمان آسیب زده و حالا دشمنانی داریم که چون ما را میبینند، به ما حسادت میکنند و سخن ما را به مسخره میگیرند.
آمدیم از فضل و لطفت از عدم سوی وجود
بار الها با چنین حالت پشیمان گشته ایم
هوش مصنوعی: ما به لطف و رحمت تو از عدم به وجود آمدهایم، بار الها، در این وضعیت به شدت پشیمان هستیم.
نه رهین منت کس در جهان گردیده ایم
نه کسی را تاکنون ممنون احسان گشته ایم
هوش مصنوعی: ما به هیچ کس در این دنیا وابسته نیستیم و تا به حال نیز از کسی قدردانی نکردهایم.
پاک یزدانا مینداز احتیاج ما به کس
هم مکن ما را رهین منت کس ز این سپس
هوش مصنوعی: ای خداوند پاک، به ما نیاز کسی را نینداز و ما را به منت هیچکس وابسته مکن.
ای خدای بی شریک ای کردگار بی نظیر
از مشیر الملک ظالم داد مظلومان بگیر
هوش مصنوعی: ای خدای یکتا و بیهمتا، ای آفریدگار بینظیر، از ستمگرانی که بر مظلومان oppression میکنند، حق مظلومان را بستان.
حلم را بردار از او فرصتش دیگر مده
دست ظلمش را بکن کوته ز دارا و فقیر
هوش مصنوعی: از او صبر و تحمل را بگیر و دیگر به او فرصت نده. راه ستمگریاش را کوتاه کن، چه او بر دارا و فقیر ظلم میکند.
جز ستمکاری نیارد آن جفا جو درخیال
غیر غداری ندارد آن بد آئین در ضمیر
هوش مصنوعی: تنها ستمکاران هستند که به فکر آزار دیگران میافتند و در دل آنها خیانت و بدعهدی وجود ندارد.
موی دارد چون سپید وقلب دارد چونسیاه
هم ز رنج ودرد رویش زرد بادا چون زریر
هوش مصنوعی: موهایش همانند سپیدی است اما قلبش تیره و سیاه است. به خاطر رنج و درد، چهرهاش زرد شده، مثل زریر.
نیست زو آرام یک دل ای خدا از شیخ وشاب
نیست زو آسوده یک تن یارب از برنا و پیر
هوش مصنوعی: ای خدا، از این انسانها هیچگونه آرامشی برای دلها نیست؛ نه جوانها راحتی دارند و نه پیرها.
خود تو آگاهی که ازجور مشیر الملک ما
از حیات خویش بیزاریم وازجانیم سیر
هوش مصنوعی: تو خود میدانی که به خاطر ستمگریهای مشیر الملک، ما از زندگی خود ناراضی هستیم و از جانمان خسته شدهایم.
یارب ار ما مستحق ظلم می باشیم وجور
ارحم اللهم یا ذوالجود والفضل الکثیر
هوش مصنوعی: خدایا، اگر ما سزاوار ظلم و ستم هستیم، پس بر ما رحم کن، ای صاحب جود و کرم فراوان.
رحم فرما عفو فرما بگذر از تقصیر ما
رفته ایم از پای ما را از کرم شو دستگیر
هوش مصنوعی: لطفاً به ما رحم کن و ما را ببخش. از اشتباهات ما گذشت کن، زیرا ما از فرط ناتوانی زمینگیر شدهایم. از لطف تو خواهش داریم که به ما کمک کنی.
آگهی از حاجت ما ای خدای غیب دان
حاجت اظهار نبود هم سمیعی هم بصیر
هوش مصنوعی: خدایا، تو که از نیازهای ما خبر داری، نیازی به گفتن آنها نیست؛ چرا که تو شنوایی و بینایی بینظیری داری.
رحم کن بر حال ما درکار ما فرما نظر
ور گنهکاریم یا رب از گنه مان درگذر
هوش مصنوعی: ای خدا، به حال ما رحمت کن و در کارهایمان توجه فرما. اگر هم گناهکار هستیم، از گناهان ما بگذر.
چشم امید از مشیر الملک یارب کور شد
آرزوها ازجفای او زدلها دور شد
هوش مصنوعی: امید ما از مشیر الملک به یأس تبدیل شد و آرزوهایمان به خاطر ظلم و بیمروتی او از دلهایمان فاصله گرفت.
آفتاب مکرمت در آسمان عهد او
زیر ابر کینه و بغض وحسد مستور شد
هوش مصنوعی: نور بخشندگی و بزرگواری او مانند آفتاب در آسمان پنهان شده است، زیر سایههای کینه، بغض و حسد.
هر کجا صاحبدلی ز اعمال او مغموم گشت
هر کجا لایعقلی از مال او مسرور شد
هوش مصنوعی: هر جا که شخصی دارای دل و فهم عمیق، به خاطر کارهای او ناراحت شد، در عوض هر جا که کسی بیفکر و بیتوجه به مسائل مهم، از مال او شاد شد.
هر کجا دیوی به عهد او سلیمانی نمود
هر کجا بودی سلیمانی ز ظلمش مور شد
هوش مصنوعی: هر کجا که فردی به اندازه سلیمان، با قدرت و حکمتش، بر مردم ظلمی میکند، در همان جا هم کسی خواهد بود که زیر بار آن ظلم کمرش خم میشود و مثل مور به زیر پا میرود.
این چنین دون پروری هرگز ندارد کس به یاد
با سپهر کج روش درجور طبعش جور شد
هوش مصنوعی: هیچکس به این اندازه پست و حقیر نبوده که در یادها بماند، به ویژه در شرایطی که آسمان با نیرنگهای خود، دستخوش بدحالی و ناخوشی میشود.
بس دل معمور کاندر عصر او ویرانه گشت
بس کل ویرانه کاندر عهد او معمور شد
هوش مصنوعی: در زمان او، دلها آباد بودند ولی اکنون خراب شدهاند. و بسیاری از ویرانیها در زمان او به آبادانی رسیدند.
حیف کز بیداد آن بیدادگر در ملک فارس
شد قلمدان ها قشو شمشیر ها ساطور شد
هوش مصنوعی: متاسفانه به دلیل ظلم و ستم ظالم در سرزمین فارس، قلمها و نوشتارها به جای آرامش و هنر، به ابزار خشونت و نبرد تبدیل شدهاند.
کامها شور این قدر گردیده است از شور او
کز نمک گر حال پرسی گوید از حد شور شد
هوش مصنوعی: خواستهها و لذتها آنقدر تحت تأثیر شور و اشتیاق او قرار گرفته است که اگر از حال و احوال کسی بپرسی، میگوید به حدی شور و شوریدگی رسیده که دیگر نمیتواند تحمل کند.
ای خوشا آنکس که پیش از عهد ودوران مشیر
عمر را سر کرد وجای او بقعر گور شد
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که قبل از رسیدن به سن پیری و دوران کهن، جوانی و زندگی خود را به خوبی سپری کرده و اکنون در آرامش در آغوش خاک خوابیده است.
بی خبر باشد شهنشه گوئی از کردار او
ورنه در دنیا نبودی تاکنون آثار او
هوش مصنوعی: اگر کسی نبیند و نداند که شاهنشین (یا پادشاه) چگونه عمل میکند، در واقع از رفتار او بیخبر است؛ وگرنه هیچگاه آثار و نشانههای او در این دنیا مشاهده نمیشد.
یارب از ظلم مشیر الملک ما را ده نجات
گشته ایم از زندگانی سیر وبیزار از حیات
هوش مصنوعی: ای خدا، از ظلم و ستم این مشیرالملک به ما کمک کن و ما را نجات ده. ما دیگر از زندگی خسته و دلزدهایم.
یا بده او را به دل رحمی که رحمی آورد
یا پی آسودگی ما راکرم فرما ممات
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که یا به آن شخص مهربانی و رحمتی بده که بتواند رحمت و محبت را به دیگران منتقل کند، یا اینکه برای آرامش ما، لطفی کن تا از این دنیا راحت شویم.
تلخکامی داده است از بس مرا ازجور خویش
درمذاقم تلخ تر می آید از حنظل نبات
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و تلخی هایی که در زندگی تجربه کردهام، دیگر حتی تلخیهای ناخواسته هم برایم شیرین نیست و سختتر از تلخی حنظل به نظر میرسد.
قرعه هر چند از برای خود زنم درعهداو
عقله وانگیس وحمره بینم اندر امهات
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر خودم قرعه میزنم، اما در این میان به عقل و نیت و احساسات مادران مینگرم.
کرده ما را پیش خلقی سرشکسته چون قلم
دارد از بس دل زجور وکین سیه تر از دوات
هوش مصنوعی: ما به خاطر درد و رنجی که از دست دیگران کشیدهایم، مانند قلمی خجالتزدهایم. قلبمان به شدت از غصه و کینه سیاهتر است.
بی خیال وبی مجال وبی سؤال ای ذوالجلال
قادری کز دست ظلم اودهی ما را نجات
هوش مصنوعی: ای قدرتمند و بزرگوار، ما بیخیال و بیحال و بیسؤال به تو پناه میآوریم تا از ظلمی که گرفتار آن شدهایم رهایی یابیم.
از صفات او دلم عارف بذاتش گشته است
پی بسوی ذات باید برد آری از صفات
هوش مصنوعی: دل من به خاطر ویژگیهای او، به شناخت خود او معتقد شده است. برای رسیدن به حقیقت او، باید از صفات و ویژگیها فراتر رفت.
کی شود آندم خداوندا که از غیبم سروش
سرنهد در گوش دل گوید مشیر الملک مات
هوش مصنوعی: این لحظه کی فرامیرسد، ای خداوند، که از دنیای پنهانی پیغامی در گوش قلبم بفرستی و بگویی که فرمانروای ملک به خواب رفته است؟
پیش ظلم وجور او از ما نخواهد ماند اثر
پشه پیش تندباد آری کجا آرد ثبات
هوش مصنوعی: در برابر ظلم و ستم او، اثر و نشانی از ما باقی نخواهد ماند، مانند پشهای که در برابر طوفان به هیچ وجه نمیتواند ایستادگی کند.
ای کریم بی مثال ای ذوالجلال بی زوال
دستگیری کن مرا مگذار گردم پایمال
هوش مصنوعی: ای بخشندهای بینظیر، ای صاحب جلال و شکوهمند، به من یاری برسان و اجازه نده قدمهایم در آفتاب مشکلات به زمین بیفتد.