شمارهٔ ۵
فتد آتش به آب وخاک شیراز
رود بر باد خاک پاک شیراز
نه نشئه در می ونه می در انگور
نه انگور است اندر تاک شیراز
شرنگی می کند درکام شهدم
مرا زهری دهد تریاک شیراز
تفاوت مشک را از پشک ننهند
چه شد آن خلق با ادراک شیراز
فریدونی رسان یا رب که گردد
زوال دولت ضحاک شیراز
نه خواهم نه بمانم گردد از شه
تیولم گر همه املاک شیراز
اگر مردی است نواب است ورنه
ندیدم مردی اندر خاک شیراز
شود هر ماهی از عمرش چو سالی
نبیند کوکب بختش وبالی
قلم آندم که اندر دست گیرم
حظ از خط می برددرویش ومیرم
اگر از منشیان پرسی در انشا
همه دانند بی مثل و نظیرم
گر از مستوفیان خواهی حسابم
جوان وپیر آنها را امیرم
مجو از شاعران انصاف خود ده
به طرز شعر سعدی یا ظهیرم
برو ز اخترشناسان جو که خوانند
یکایک خواجه خواجه نصیرم
اگر دررمل پرسی دانیالم
جنایا و ضمائر را خبیرم
وگر جوئی ز جفر از حرف حاصل
جواب هر سؤالی را بصیرم
مگو ز اعداد کادریس زمانم
طلسم قاف را از بر بخوانم
مگر کاری کند الطاف نواب
که بخت ما شود بیدار از خواب
وگرنه راه امید است مسدود
ز هرکوی وزهر سوی وزهر باب
نه یاری خواهم ار برنا نه از پیر
نه کاری آید از شیخ و نه از شاب
علاج درد ما را کی تواند
طبیبی کو نکرد از شهد جلاب
مگر از ابر لطف وهمت او
شودکشت امیدم سبز و سیراب
مگردرمان دردم اوکندکو
دهدالفت میان آتش وآب
بود پیوسته خصمش درتب ولرز
چو روی آتش اندر بوته سیماب
دل او خرم ومسرور بادا
زجانش رنج ومحنت دور بادا
فلک قدرا نظر فرما به حالم
که از دست زمانه پایمالم
کشیده تر مرا بود از الف قد
کنون از بارغم خم تر ز دالم
ز بس مویم همه خوانندمویم
ز بس نالم همه دانند نالم
چنان گردیده جسمم از غم ورنج
که نتواند کس آرد درخیالم
بردهمچون غباری تا جنوبم
اگر بر تن وزد باد شمالم
به بخت خود زنم هر چند قرعه
نقی وانگیس می آید به فالم
مگر از التفات ویاری تو
در آید کوکب بخت از وبالم
بیا از مرحمت یاری به من کن
کرم فرما مددکاری به من کن
مشیر الملک اندرسال پارم
بسی عزت نمود واعتبارم
پی خدمت به نیریزم فرستاد
چو محرم دید وبس خدمتگذارم
چو درخدمت مرا دیدندقابل
حسودان رشک بردندی ز کارم
ز من بدها به پیش خواجه گفتند
که تا خائن کنندو خوار وزارم
مشیر الملک هم بشنید از ایشان
سیه ز آنرو چنین شد روزگارم
به زیر بار خوددرمانده بودم
ز نوباری گران کردندبارم
چنان گردیده ام اکنون که دردل
نمی باشد خیالی جز فرارم
دوحاجت دارم از سرکار نواب
که آسان تر بو از خوردن آب
یکی هر قسم دانی وتوانی
مفاصای حسابم را ستانی
دوم اذنی بگیری تا ز شیراز
روم جائی که نامش را ندانی
چه گردد گر دل ویرانه ام را
شوی بانی ز لطف ومهربانی
به منزل بی خطر خواهم رسیدن
کندلطف توام گر همعنانی
مشیر الملک را از این دو مطلب
اگر دیدی که دارد سرگرانی
مگو دیگر سخن خاموش بنشین
مبادا در دل آرد بدگمانی
وگر افکند دیدی چین درابرو
بخوان اخلاص یا سبع المثانی
زجا برخیز و می کن قصه کوتاه
سخن دیگر مگو الحکم لله
ز شیراز ار روم نایم دگر باز
نخواهم برد دیگر نام شیراز
حساب ما به محشر اوفتاده
به مستوفی بگو دفتر مکن باز
شوم چون صعوه تاکی صید هر کس
روم صیاد گردم همچو شهباز
کنم از فارس تا بر هم زنی چشم
ز قید تن چو مرغ روح پرواز
وطن در کشوری گیرم که خلقم
کنند از جان ودل اکرام و اعزاز
روم جائی که باشد قدردانی
دهندم رتبه سازندم سرافراز
شوم از مرتبت درخلق مخصوص
شوم از منزلت در دهرممتاز
چرا درفارس خوار وزار باشم
روم جائی که تا سالار باشم
شمارهٔ ۴ - دراحوال خود گوید: سوزد این طالعی که من دارمشمارهٔ ۶: یا رب از ظلم مشیرالملک خواری تا به کی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فتد آتش به آب وخاک شیراز
رود بر باد خاک پاک شیراز
هوش مصنوعی: آتش به آب و خاک شیراز میافتد و خاک پاک شیراز به باد میرود.
نه نشئه در می ونه می در انگور
نه انگور است اندر تاک شیراز
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وجود درد و شوق عمیق ناشی از عشق و احساسات اشاره میکند. او به این نکته اشاره میکند که نه نشئه و سرخوشی از می وجود دارد و نه خود می در انگور، و در کل انگور هم در تاک شیراز نیست. این معانی نشاندهنده عدم وجود واقعی خوشی و لذت است. به نوعی میتوان گفت که آنچه در ظاهر مینماید حقیقت ندارد و به عمق احساسات اشاره دارد.
شرنگی می کند درکام شهدم
مرا زهری دهد تریاک شیراز
هوش مصنوعی: مرا نوشیدنی غمانگیزی به جای شهد شیرین میدهد و مانند زهر تریاک شیراز حس تلخی را در دلم به وجود میآورد.
تفاوت مشک را از پشک ننهند
چه شد آن خلق با ادراک شیراز
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده است که تفاوت میان چیزهای باارزش و بیارزش را فقط با درک و فهم عمیق میتوان درک کرد. یعنی هر کس که دارای درک و فهمی از زیباییها و ارزشها باشد، به راحتی میتواند تمایزات را ببیند و از بین این دو چیز تفاوت قائل شود. در این مورد خاص، به مردم شیراز اشاره شده که به دلیل ادراک و حساسیت هنری و فرهنگی خود، قادر به درک این تفاوتها هستند.
فریدونی رسان یا رب که گردد
زوال دولت ضحاک شیراز
هوش مصنوعی: ای خدا، فریدون را برسان تا دولت ضحاک در شیراز به زوال برسد.
نه خواهم نه بمانم گردد از شه
تیولم گر همه املاک شیراز
هوش مصنوعی: من نه خواهان و نه ماندگارم و اگر همه املاک شیراز هم به من داده شود، باز هم تحت فرمان حاکم نخواهم بود.
اگر مردی است نواب است ورنه
ندیدم مردی اندر خاک شیراز
هوش مصنوعی: اگر کسی مرد واقعی باشد، او در اینجا (شیراز) وجود دارد؛ وگرنه من هیچ مردی را در این دیار ندیدهام.
شود هر ماهی از عمرش چو سالی
نبیند کوکب بختش وبالی
هوش مصنوعی: هر ماهی که انسان از عمرش میگذرد، اگر خوشبختی و شانس را در زندگی نبیند، مانند این است که یک سال گذشته است.
قلم آندم که اندر دست گیرم
حظ از خط می برددرویش ومیرم
هوش مصنوعی: زمانی که قلم را در دست می گیرم و از خط زیبا لذت می برم، احساس می کنم که درویش و بینیاز شدهام و این حالت به من جان تازهای میدهد.
اگر از منشیان پرسی در انشا
همه دانند بی مثل و نظیرم
هوش مصنوعی: اگر از نویسندگان بپرسی، همه میدانند که در نوشتن، بینظیر هستم.
گر از مستوفیان خواهی حسابم
جوان وپیر آنها را امیرم
هوش مصنوعی: اگر از حسابداران انتظار داری که حساب من را بکشند، هم جوانان و هم پیران جزو صاحبمنصبان من هستند.
مجو از شاعران انصاف خود ده
به طرز شعر سعدی یا ظهیرم
هوش مصنوعی: از شاعران انتظار انصاف نداشته باش، که شعرهای سعدی یا ظهیر را نمیتوان به راحتی تقلید کرد.
برو ز اخترشناسان جو که خوانند
یکایک خواجه خواجه نصیرم
هوش مصنوعی: به دنبال اخترشناسان نرو، زیرا آنها هر یک به نام خودشان اشاره میکنند و من را به عنوان خواجه خواجه نصیر میشناسند.
اگر دررمل پرسی دانیالم
جنایا و ضمائر را خبیرم
هوش مصنوعی: اگر درباره دلم و افکار و رازها سوال کنی، من از آنها باخبرم.
وگر جوئی ز جفر از حرف حاصل
جواب هر سؤالی را بصیرم
هوش مصنوعی: اگر از علم جفر بپرسی، به راحتی میتوانم به هر سوالی پاسخ دهم و پاسخها را با بینش کامل بیان کنم.
مگو ز اعداد کادریس زمانم
طلسم قاف را از بر بخوانم
هوش مصنوعی: نگو که با دانستن اعداد و محاسبات زمان، میتوانم طلسم قاف را از حفظ بخوانم.
مگر کاری کند الطاف نواب
که بخت ما شود بیدار از خواب
هوش مصنوعی: آیا الطاف و مهربانیهای حاکمان میتواند باعث شود که بخت ما از خواب بیدار شود و به ما رو کند؟
وگرنه راه امید است مسدود
ز هرکوی وزهر سوی وزهر باب
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر قدم نگذاری، امیدی برای تو نخواهد بود و هر طرفی که بروی، با درهای بسته مواجه خواهی شد.
نه یاری خواهم ار برنا نه از پیر
نه کاری آید از شیخ و نه از شاب
هوش مصنوعی: نه از جوانی کمک میخواهم، نه از کهنسالی، نه از پیران و نه از جوانان کاری برمیآید.
علاج درد ما را کی تواند
طبیبی کو نکرد از شهد جلاب
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند درد ما را درمان کند، هنگامی که طبیبی پیدا نمیشود که از شهد شیرین بهرهای برده باشد؟
مگر از ابر لطف وهمت او
شودکشت امیدم سبز و سیراب
هوش مصنوعی: تنها با مهر و اراده او میتوان امیدی سبز و سیراب داشت.
مگردرمان دردم اوکندکو
دهدالفت میان آتش وآب
هوش مصنوعی: درمان درد من فقط کسی است که میتواند دوستی میان آتش و آب را به من بدهد.
بود پیوسته خصمش درتب ولرز
چو روی آتش اندر بوته سیماب
هوش مصنوعی: او همیشه در حال درگیری و نگرانی است، مانند کسی که بر روی آتش نشسته و در میان بخار جیوه، میلرزد.
دل او خرم ومسرور بادا
زجانش رنج ومحنت دور بادا
هوش مصنوعی: خوشی و سرزندگی دل او باشد و از درد و苦ی دور باشد.
فلک قدرا نظر فرما به حالم
که از دست زمانه پایمالم
هوش مصنوعی: ای آسمان، به حال من نگاهی بینداز که زمانه مرا زیر پا گذاشته و به زحمت انداخته است.
کشیده تر مرا بود از الف قد
کنون از بارغم خم تر ز دالم
هوش مصنوعی: حالت افسردگی و غم، مرا بیشتر در خود میکشد و حتی از حروف الفبا نیز تواناتر است.
ز بس مویم همه خوانندمویم
ز بس نالم همه دانند نالم
هوش مصنوعی: به خاطر این که موهایم بسیار زیاد شده، همه مرا به اسم مو میشناسند و به خاطر اینکه مدام ناله و گله میکنم، همه از نالهام باخبرند.
چنان گردیده جسمم از غم ورنج
که نتواند کس آرد درخیالم
هوش مصنوعی: جسمم به قدری از غم و رنج آسیب دیده است که هیچکس نمیتواند در ذهنم جایی داشته باشد.
بردهمچون غباری تا جنوبم
اگر بر تن وزد باد شمالم
هوش مصنوعی: اگر بادی از شمال به من بوزد، مثل غباری به سمت جنوب میرویم.
به بخت خود زنم هر چند قرعه
نقی وانگیس می آید به فالم
هوش مصنوعی: به سرنوشت خود امید دارم، هرچند که سرنوشت گاهی ناخوشایند به نظر میرسد و نشانههای بدی در زندگیام وجود دارد.
مگر از التفات ویاری تو
در آید کوکب بخت از وبالم
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که با توجه به محبت و توجه تو، ستاره بخت من از سختیها و مشکلاتی که دارم، نجات پیدا کند؟
بیا از مرحمت یاری به من کن
کرم فرما مددکاری به من کن
هوش مصنوعی: بیا با لطف و محبتت به من کمک کن و یاریام کن.
مشیر الملک اندرسال پارم
بسی عزت نمود واعتبارم
هوش مصنوعی: مشیر المک اندرسال پارم به من احترام و اعتبار زیادی داد.
پی خدمت به نیریزم فرستاد
چو محرم دید وبس خدمتگذارم
هوش مصنوعی: برای خدمت به یک فرد مهم و محترم، من خود را آماده کردم و فقط به خاطر او خود را در خدمت میدانم.
چو درخدمت مرا دیدندقابل
حسودان رشک بردندی ز کارم
هوش مصنوعی: وقتی که مرا در خدمت خود مشاهده کردند، حسودان از کارم غبطه خوردند.
ز من بدها به پیش خواجه گفتند
که تا خائن کنندو خوار وزارم
هوش مصنوعی: آنها به پیش آقا از من بدگویی کردند و گفتند که من خائن و بیارزش هستم.
مشیر الملک هم بشنید از ایشان
سیه ز آنرو چنین شد روزگارم
هوش مصنوعی: مشیر الملک نیز از آنها شنید و به خاطر آن سیاهی، روزگارم این گونه شد.
به زیر بار خوددرمانده بودم
ز نوباری گران کردندبارم
هوش مصنوعی: من از سنگینی بار خود بسیار خسته و درمانده بودم و این بار به خاطر تکرار و فشارهای تازهای که به من وارد میکردند، بیشتر و بیشتر میشد.
چنان گردیده ام اکنون که دردل
نمی باشد خیالی جز فرارم
هوش مصنوعی: حال به قدری دگرگون شدهام که در دل هیچ خیال و آرزویی جز فرار و رهایی وجود ندارد.
دوحاجت دارم از سرکار نواب
که آسان تر بو از خوردن آب
هوش مصنوعی: من از شما دو درخواست دارم که برآورده کردن آنها برای من راحتتر از نوشیدن آب است.
یکی هر قسم دانی وتوانی
مفاصای حسابم را ستانی
هوش مصنوعی: هر کسی که به اندازه توانایی و علمش بداند و بفهمد، میتواند حساب و کتاب کارهای من را از من بگیرد.
دوم اذنی بگیری تا ز شیراز
روم جائی که نامش را ندانی
هوش مصنوعی: اجازهای بگیر تا به جایی بروم که نامش را هم نمیدانی و در شیراز قرار دارد.
چه گردد گر دل ویرانه ام را
شوی بانی ز لطف ومهربانی
هوش مصنوعی: چه اتفاقی میافتد اگر کسی با محبت و لطف خود، دل ویران من را بازسازی کند؟
به منزل بی خطر خواهم رسیدن
کندلطف توام گر همعنانی
هوش مصنوعی: با کمک مهربانی تو، به سلامت به منزل خواهم رسید، حتی اگر شرایط دشواری پیش بیاید.
مشیر الملک را از این دو مطلب
اگر دیدی که دارد سرگرانی
هوش مصنوعی: اگر دیدی مشیر الملک از این دو موضوع دلخوش نیست و در فکر و خیال به سر میبرد، بدان که حال و روز خوبی ندارد.
مگو دیگر سخن خاموش بنشین
مبادا در دل آرد بدگمانی
هوش مصنوعی: سکوت کن و چیزی نگو، چون ممکن است حرفهایت در دل دیگران بدگمانی ایجاد کند.
وگر افکند دیدی چین درابرو
بخوان اخلاص یا سبع المثانی
هوش مصنوعی: اگر دیدی که خطی در ابرو حجابی ایجاد کرده است، پس دعای خالصانه را بخوان یا به یاد آیات سبع المثانی بیفت.
زجا برخیز و می کن قصه کوتاه
سخن دیگر مگو الحکم لله
هوش مصنوعی: از جای خود برخیز و شراب بنوش و داستان را کوتاه کن. دیگر چیزی نگو، زیرا حکم از آن خداست.
ز شیراز ار روم نایم دگر باز
نخواهم برد دیگر نام شیراز
هوش مصنوعی: اگر از شیراز به روم بروم، دیگر هیچگاه نمیخواهم نام شیراز را فراموش کنم.
حساب ما به محشر اوفتاده
به مستوفی بگو دفتر مکن باز
هوش مصنوعی: حساب کارهایمان در روز قیامت به هم ریخته است؛ به حسابدار بگو که دیگر حساب نرزد و دفتری باز نکند.
شوم چون صعوه تاکی صید هر کس
روم صیاد گردم همچو شهباز
هوش مصنوعی: به شکل یک پرنده کوچک و ظریف میشوم تا مورد توجه دیگران قرار بگیرم، اما اگر اراده کنم، مانند یک باز قوی و توانمند شکارچی میشوم.
کنم از فارس تا بر هم زنی چشم
ز قید تن چو مرغ روح پرواز
هوش مصنوعی: من از فارس به پرواز درمیآیم تا چشمانم را از قید جسم آزاد کنم، همچون پرندهای که روحش در آسمانها پرواز میکند.
وطن در کشوری گیرم که خلقم
کنند از جان ودل اکرام و اعزاز
هوش مصنوعی: میخواهم در سرزمینی زندگی کنم که مردمش با محبت و احترام، من را ارزشمند و گرامی بدارند.
روم جائی که باشد قدردانی
دهندم رتبه سازندم سرافراز
هوش مصنوعی: به جایی میروم که ارزش کارم را بدانند و به من مقام و جایگاهی برتر بدهند.
شوم از مرتبت درخلق مخصوص
شوم از منزلت در دهرممتاز
هوش مصنوعی: من به واسطه مقام خاصی که دارم، در میان مردم شناخته میشوم و از موقعیت ویژهای که در زمان دارم، متمایز هستم.
چرا درفارس خوار وزار باشم
روم جائی که تا سالار باشم
هوش مصنوعی: چرا در سرزمین فارس بیارزش و حقیر باشم، بهتر است به جایی بروم که در آن مقام و عظمت داشته باشم.