گنجور

شمارهٔ ۲

ای پریشان زلف تو طومار جمع ملک چین
جمع چین راهیچ مستوفی نبسته است این چنین
جمع چین هم گر به بسیاری چین زلف توست
پس بود خاقان چین شاهنشه روی زمین
ناصر الدین شه از این معنی اگر آگه شود
عنقریب از ری کشد لشکر پی تسخیر چین
می شنیدم من ز عطاران که درچین است مشک
چون بدیدم زلف تودیدم که درمشک است چین
من دلی دارم تو زلفی هیچ کس آگه نشد
کاین شدآشفته از آن یا آن پریشان شد از این
خود بگویم دل مرا آشفته شد از زلف تو
با پریشان زلفت از بس شد دل من همنشین
از دل وجان باورم شد اینکه می گویندخلق
کسب خو از هم کنندار کس به کس گردد قرین
زلف تو چون قنبر است وابرویت چون ذوالفقار
پس به رویت هم توان گفتن امیر المؤمنین
شد بلنداقبال چون زلف بلندت سرفراز
تاچو زلفت شد غلامی از علی مولای دین
مظهر لطف الهی باعث خلق جهان
پادشاه هر دو عالم خواجه کون ومکان
ای به رفعت بارگاهت قبه کرده ز آفتاب
بر سرا پرده جلالت طره حوران طناب
گر نمی سائید رخ دائم به خاک درگهت
کی جهان آرا وعالمتاب می شدآفتاب
از توگرفرمان شودصادر که صلح آرندپیش
خاک بنشیند بر باد آتش افروزد ز آب
این قمر واین چرخ اطلس را خدا فرمود خلق
تا به رخش وزین خود از این کنی جل ز آن رکاب
کس نباشدجز تو یزدان دارد ار قائم مقام
کس ندارد جز تو ایزد خواهد ار نایب مناب
بوترابت نام وتا شد مدفنت خاک نجف
ذکر عرش و فرش شد یا لیتنی کنت تراب
سرکه شدهر کس شراب آورد در خاک درت
پس گنه هم می شودالبته در آنجا ثواب
از حساب محشرم پروا نباشد چون توئی
منشی دیوان حق مستوفی روزحساب
از توفتح باب خواهم زآنکه فرموده نبی
شهر علمم من پسر عمم علی او راست باب
سرفرازی ده به دیدارت بلنداقبال را
کن مبارک بر بلنداقبال ماه وسال را
ای به خوان نعمت رزاق عالم صبح وشام
قاسم الارزاق حق بر بندگان ازخاص وعام
ذات پاکت آفرینش را سبب شد ورنه کی
عالمی می بود وآدم یا که صبحی بود وشام
نیست اندر عالم وآدم به غیر از ذات تو
ابتدا وا نتها وافتتاح و اختتام
گر نبودی رهنمای خضر در ظلمات دهر
بودتا روز قیامت ز آب حیوان تشنه کام
جز به توشاها به دیگر کس نگردم ملتجی
کانکه آوردالتجا سوی تو شد مقضی المرام
جز به مهر تودل من خونیندازد به کس
همچو آن طفلی که نشناسد به عالم غیر مام
سجده گاه مرد وزن شد قبله پیر وجوان
مولدذات شریفت گشت چون بیت الحرام
هر مصلی بی تولای توباطل باشدش
هم رکوع و هم سجود وهم قعود وهم قیام
هفت دریا گر مرکب هفت اقلیم ارقلم
هفت گردون گر ورق مدحت نخواهد شدتمام
کی بلند اقبال بتواند که مدحت را سرود
بر تو باداز پاک یزدان صد تحیت صد درود
ای که آمد سوره والشمس وصف روی تو
وی که باشد آیه واللیل شرح موی تو
این همه وصفی که در دینا ز طوبی می کنند
کی به زیبائی بود چون قامت دلجوی تو
حاش لله خون نگردد هرگز اندرنافه مشک
برمشام جان اوعطر ار نبخشد بوی تو
اینکه می گوینددرعالم بهشت ودوزخی است
دوزخ از قهر تو شد پیدا بهشت از خوی تو
درهمان روزی که یزدان چرخ را فرمود خلق
کرد قامت را دوتا تا بوسد اوزانوی تو
اول هر ماه هرگز بدر کی گردد هلال
گر بدوناید اشارت ازخم ابروی تو
توچو خورشید درخشانی ومن حربا صفت
توبه هر سو کاوری رو روی آرم سوی تو
فی المثل میل ار به لعب صولجان وگوکنی
آسمان را آرزواید که گردد گوی تو
همچویعقوب از غم یوسف شم از گریه کور
کی شودیارب که افتد چشم من بر روی تو
گر بلنداقبال را از وصل سازی سرفراز
فخر برگردون کندبر آفتاب وماه ناز
کافرم خوانند اگر گویم خدا باشد علی
نه خدا باشد علی نه زو جدا باشدعلی
هیچ کاری را نکرده بی علی گویا خدا
خودخدا فرموده چون دست خدا باشد علی
هر که را رنجی رسد او راعلی گرددشفا
هر که را دردی بوداورا دوا باشد علی
ای دل از زندان تنگ گوردروحشت مباش
زآنکه درهر جا به هردل آشنا باشد علی
نیست پروا ز این که طومار عمل دارم سیاه
چون که دانم شافع روز جزا باشد علی
پاک یزدان هر چه عالم خلق فرمود وکند
روبه هر عالم که آری پادشا باشد علی
عالم وآدم سراسر چون همه فانی شوند
من ندارم شک به دل کاندم به جا باشد علی
تاخداگوید که ملک از کیست اوگوید ز تو
تا خدا باقی است گویا در بقا باشد علی
دو بیند از از علی کو را به حق نبود دوئی
پس به چشم سر ببینحق را که تا باشد علی
حرف حق از بس بلنداقبال گویدآشکار
عاقبت ترسم کشندش همچو منصوری به دار
بس پریشان روزگارم یا امیر المؤمنین
چاره ای فرما به کارم یا امیر المؤمنین
همچو فراری که او را نیست در آتش قرار
از غم دل بی قرارم یا امیر المؤمنین
دامنم شد چشمه ساری بسکه از شوقت ز چشم
اشک ریز و اشکبارم یا امیر المؤمنین
غیر جرم الا گنه جز معصیت دون از خطا
روز و شب کاری ندارم یا امیر المؤمنین
دارم امید اینکه یزدانم ببخشد چون توئی
شافع روز شمارم یا امیر المؤمنین
وای بر حالم نباشی گر مرا فریاد رس
چون شودجا در مزارم یا امیر المؤمنین
چون به دل مهر تودارم نه دگر باک از گنه
نه بود پروا زنارم یا امیر المؤمنین
گر بگیرم آتش اندر کف نمی سوزدمرا
طلق بر دست ار گذارم یا امیر المؤمنین
مهر تو درخاصیت از طلق کی کمتر بود
تن به مهرت می سپارم یا امیر المؤمنین
چون بلنداقبال رامهر تو شدشامل به حال
آتش او راکی بسوزد این بود امری محال
خسته جانم یا امیر المؤمنین سندن مدد
ناتوانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
سال وماه و روز وشب ز اندوه ورنج و درد وغم
در فغانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
از غم ودرد ومحن گردیده چون سوهان به تن
استخوانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
دامنم چوننافه پر خون گشته است از بس ز چشم
خون فشانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
در زمستان چون شود روی گلستان در جهان
آن چنانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
چون پرکاهی که آتش سوزدش از غم بسوخت
جسم وجانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
دهر روئین تن مرا پنداشته است وگشته است
هفت خوانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
روز محشر در سؤال ودرجواب اخرس شود
چون زبانم یا امیرالمؤمنین سن دن مدد
در جزای جرمم اندر آتش دوزخ شود
چون مکانم یا امیرالمؤمنین سن دن مدد
در صف محشر که کس را نیست در دل فکر کس
یا علی آن دم به فریاد بلنداقبال رس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پریشان زلف تو طومار جمع ملک چین
جمع چین راهیچ مستوفی نبسته است این چنین
هوش مصنوعی: ای کسی که زلف‌های پریشان تو همچون طوماری است که زیبایی‌های کشور چین را در بر گرفته، هیچ دفتریار و نظمی نتوانسته است به این شکل و زیبا این جمع و ترتیب را برقرار کند.
جمع چین هم گر به بسیاری چین زلف توست
پس بود خاقان چین شاهنشه روی زمین
هوش مصنوعی: اگر همه چین را هم به خاطر زلف زیبا و پر پیچ و تاب تو جمع کنند، باز هم تو را نمی‌توان با هیچ کس مقایسه کرد، چون تو پادشاه و سرآمد زیبایی‌های زمین هستی.
ناصر الدین شه از این معنی اگر آگه شود
عنقریب از ری کشد لشکر پی تسخیر چین
هوش مصنوعی: اگر ناصرالدین شاه از این موضوع باخبر شود، به زودی لشکری از ری به سمت چین خواهد فرستاد تا آنجا را تسخیر کند.
می شنیدم من ز عطاران که درچین است مشک
چون بدیدم زلف تودیدم که درمشک است چین
هوش مصنوعی: من از عطاران شنیده بودم که در چین مشک وجود دارد، اما وقتی زلف تو را دیدم، فهمیدم که زیبایی‌ات مانند آن مشک است که در چین پنهان شده است.
من دلی دارم تو زلفی هیچ کس آگه نشد
کاین شدآشفته از آن یا آن پریشان شد از این
هوش مصنوعی: من یک دل دارم و تو هم زلفی داری که هیچ‌کس از این وضعیت خبر ندارد؛ این دل من به خاطر تو آشفته شده یا آن زلف تو به خاطر من پریشان است.
خود بگویم دل مرا آشفته شد از زلف تو
با پریشان زلفت از بس شد دل من همنشین
هوش مصنوعی: دل من از زلف تو به شدت آشفته شده است، زیرا که پریشانی زلف تو باعث شده که دل من همیشه در کنار او باشد.
از دل وجان باورم شد اینکه می گویندخلق
کسب خو از هم کنندار کس به کس گردد قرین
هوش مصنوعی: اینکه می‌گویند انسان‌ها از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند و خلق و خوی خود را از هم یاد می‌گیرند، به من در دل و جانم اثبات شده است؛ چرا که روابط انسانی باعث می‌شود افراد به یکدیگر نزدیک شوند و شبیه هم شوند.
زلف تو چون قنبر است وابرویت چون ذوالفقار
پس به رویت هم توان گفتن امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: موی تو مانند قنبر (خدمتی از خنکای محبوب) است و ابروی تو شبیه ذوالفقار (شمشیر علی بن ابی‌طالب). پس می‌توان به چهره‌ات لقب امیرالمؤمنین را داد.
شد بلنداقبال چون زلف بلندت سرفراز
تاچو زلفت شد غلامی از علی مولای دین
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت او به اندازه زلف بلند توست، زیرا که زلف تو باعث افتخار و سربلندی کسانی چون علی، مولای دین، شده است.
مظهر لطف الهی باعث خلق جهان
پادشاه هر دو عالم خواجه کون ومکان
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی به اهمیت و بزرگی خالق جهان اشاره دارد. پیام آن این است که جلوه‌ای از رحمت و لطف الهی، سبب ایجاد دنیا شده است و این پادشاه، هم مظهر وجود در این عالم و هم در جهانی دیگر است. به تعبیر دیگر، فرد مورد نظر نه تنها در این دنیا بلکه در عالم دیگری نیز مقام و منزلتی والایی دارد.
ای به رفعت بارگاهت قبه کرده ز آفتاب
بر سرا پرده جلالت طره حوران طناب
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر بلندی جایگاهت، مانند گنبدی از آفتاب بر فراز تاج جلالت قرار گرفته‌ای، مانند رشته‌ای از موهای حوریان به زیبایی تو افزود می‌شود.
گر نمی سائید رخ دائم به خاک درگهت
کی جهان آرا وعالمتاب می شدآفتاب
هوش مصنوعی: اگر همیشه چهره‌ام را به خاک درگاه تو نمی‌ساییدم، آیا آفتاب به جهان می‌تابید و زیبایی دنیا را نمایان می‌کرد؟
از توگرفرمان شودصادر که صلح آرندپیش
خاک بنشیند بر باد آتش افروزد ز آب
هوش مصنوعی: از تو دستور صادر می‌شود که صلح را به وجود بیاورند، در حالی که خاک بر باد می‌افتد و آتش از آب شعله‌ور می‌شود.
این قمر واین چرخ اطلس را خدا فرمود خلق
تا به رخش وزین خود از این کنی جل ز آن رکاب
هوش مصنوعی: خداوند این ماه و این آسمان بزرگ را آفرید تا به زیبایی و درخشندگی آنها بر روی زمین زندگی کنیم و از نعمت‌های آن بهره‌مند شویم.
کس نباشدجز تو یزدان دارد ار قائم مقام
کس ندارد جز تو ایزد خواهد ار نایب مناب
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز تو شایستگی ندارد؛ اگر کسی قائم مقام باشد، آن تویی. ای خدای بزرگ، اگر بخواهی، می‌توانی به جای من هم قرار بگیری.
بوترابت نام وتا شد مدفنت خاک نجف
ذکر عرش و فرش شد یا لیتنی کنت تراب
هوش مصنوعی: بوترابت، ای نام تو، مدفن تو در خاک نجف است و یاد تو در آسمان و زمین پراکنده شده است. ای کاش من هم خاک تو بودم.
سرکه شدهر کس شراب آورد در خاک درت
پس گنه هم می شودالبته در آنجا ثواب
هوش مصنوعی: هرکسی که شراب بیاورد، انگار که سرکه شده است. در زیر سایه درب تو، حتی خطا هم به حق و پاداش تبدیل می‌شود.
از حساب محشرم پروا نباشد چون توئی
منشی دیوان حق مستوفی روزحساب
هوش مصنوعی: نگران حساب و کتاب و روز قیامت نیستم، چون تو با مهارت و دقت همه چیز را ثبت و ضبط می‌کنی.
از توفتح باب خواهم زآنکه فرموده نبی
شهر علمم من پسر عمم علی او راست باب
هوش مصنوعی: من از تو در باب علم می‌طلبم، زیرا نبی‌اکرم فرموده‌اند که من شهر علم هستم و علی (ع) در واقع درِ آن شهر است.
سرفرازی ده به دیدارت بلنداقبال را
کن مبارک بر بلنداقبال ماه وسال را
هوش مصنوعی: به خودت افتخار کن و با دیدن تو، روزگار خوشی را برای خودت رقم بزن. سال و ماه خوشی برایت مبارک باشد.
ای به خوان نعمت رزاق عالم صبح وشام
قاسم الارزاق حق بر بندگان ازخاص وعام
هوش مصنوعی: ای کسی که منبع نعمت‌های بی‌پایان هستی و روز و شب به همه چیز رونق می‌دهی، روزی‌دهنده‌ای که بر بندگان خاص و عام حق داری.
ذات پاکت آفرینش را سبب شد ورنه کی
عالمی می بود وآدم یا که صبحی بود وشام
هوش مصنوعی: ذات پاک تو باعث شد که آفرینش شکل بگیرد، وگرنه هیچ جهانی وجود نداشت و نه آدمی بود و نه صبح و شبی.
نیست اندر عالم وآدم به غیر از ذات تو
ابتدا وا نتها وافتتاح و اختتام
هوش مصنوعی: در جهان و در انسان، هیچ چیز دیگری غیر از خودت وجود ندارد. تویی آغاز و انتها، و تویی که همه چیز از تو شروع می‌شود و به تو ختم می‌شود.
گر نبودی رهنمای خضر در ظلمات دهر
بودتا روز قیامت ز آب حیوان تشنه کام
هوش مصنوعی: اگر خضر، راهنمایی نمی‌کرد، در تاریکی‌های این دنیا تا روز قیامت، انسان‌ها از آب زندگی بی‌بهره و تشنه می‌ماندند.
جز به توشاها به دیگر کس نگردم ملتجی
کانکه آوردالتجا سوی تو شد مقضی المرام
هوش مصنوعی: من جز به تو به کسی دیگری پناه نمی‌برم، زیرا آن کسی که درخواست خود را به سوی تو می‌آورد، به مقصودش می‌رسد.
جز به مهر تودل من خونیندازد به کس
همچو آن طفلی که نشناسد به عالم غیر مام
هوش مصنوعی: فقط محبت توست که می‌تواند به دل من زندگی ببخشد، مانند کودکی که هیچ چیز را جز مادرش نمی‌شناسد.
سجده گاه مرد وزن شد قبله پیر وجوان
مولدذات شریفت گشت چون بیت الحرام
هوش مصنوعی: سجده‌گاه مردان و زنان به خاطر مقام والای تو به قبله‌گاه تبدیل شده و همه، از پیر و جوان، به تو توجه دارند. همچنین وجود نازنین تو مانند خانه‌ی کعبه، مقدس و محترم شده است.
هر مصلی بی تولای توباطل باشدش
هم رکوع و هم سجود وهم قعود وهم قیام
هوش مصنوعی: هر عبادتی که از محبت و ولایت تو بی‌نصیب باشد، بی‌حاصل است. حتی اگر فرد در حال رکوع، سجود، نشستن یا ایستادن باشد، ارزش ندارد.
هفت دریا گر مرکب هفت اقلیم ارقلم
هفت گردون گر ورق مدحت نخواهد شدتمام
هوش مصنوعی: اگر تمام دریاها را به عنوان مرکب و هفت اقلیم را به عنوان کاغذ در نظر بگیریم و هفت آسمان را به عنوان ورق، باز هم نمی‌توان به درستی توصیف و ستایش کرد.
کی بلند اقبال بتواند که مدحت را سرود
بر تو باداز پاک یزدان صد تحیت صد درود
هوش مصنوعی: کیست که بتواند تو را ستایش کند و از جانب خداوند متعال بر تو صد بار درود و تحیت بفرستد؟
ای که آمد سوره والشمس وصف روی تو
وی که باشد آیه واللیل شرح موی تو
هوش مصنوعی: ای کسی که سوره «والشمس» به زیبایی چهره‌ات اشاره دارد و چه کسی می‌تواند وجود تو را که «واللیل» وصف موی توست، به تصویر بکشد؟
این همه وصفی که در دینا ز طوبی می کنند
کی به زیبائی بود چون قامت دلجوی تو
هوش مصنوعی: تمامی توصیفاتی که از درخت طوبی در دنیا می‌شود، هیچ‌گاه به زیبایی قامت دلربای تو نخواهد بود.
حاش لله خون نگردد هرگز اندرنافه مشک
برمشام جان اوعطر ار نبخشد بوی تو
هوش مصنوعی: به هیچ وجه، خون نمی‌تواند بوی مشک را در مشام جان او ایجاد کند، اگر بوی تو به او نرسد.
اینکه می گوینددرعالم بهشت ودوزخی است
دوزخ از قهر تو شد پیدا بهشت از خوی تو
هوش مصنوعی: به آرامی می‌توان گفت که در دنیا هم بهشت و هم دوزخ وجود دارد. اما دوزخ به خاطر خشم تو نمایان شده و بهشت ناشی از ویژگی‌های نیکو و درون توست.
درهمان روزی که یزدان چرخ را فرمود خلق
کرد قامت را دوتا تا بوسد اوزانوی تو
هوش مصنوعی: در روزی که خداوند فرمان ایجاد چرخ را صادر کرد، قامت انسان به گونه‌ای خلق شد که بتواند دو دست خود را به سمت تو دراز کند و تو را بوسه دهد.
اول هر ماه هرگز بدر کی گردد هلال
گر بدوناید اشارت ازخم ابروی تو
هوش مصنوعی: هر ماه جدید باید هلال ماه به طور طبیعی نمایان شود، اما اگر زیبایی و اشاره‌ای از ابروی تو باشد، می‌تواند باعث شود که آن هلال زودتر از موعد دیده شود.
توچو خورشید درخشانی ومن حربا صفت
توبه هر سو کاوری رو روی آرم سوی تو
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید درخشان هستی و من مانند یک پرنده، هرجا که بروم، تو را در نظر دارم و روی خودم را به سمت تو می‌چرخانم.
فی المثل میل ار به لعب صولجان وگوکنی
آسمان را آرزواید که گردد گوی تو
هوش مصنوعی: اگر به بازی با چوب یا گلوله تمایل داشته باشی، و بخواهی که آسمان را بخواهی، خواسته‌ات این است که آن را به گوی خودت تبدیل کنی.
همچویعقوب از غم یوسف شم از گریه کور
کی شودیارب که افتد چشم من بر روی تو
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر احساس عمیق خود را از دوری و غم جدایی از محبوبش بیان می‌کند. او خود را مانند یعقوب می‌داند که به خاطر فقدان فرزندش یوسف، دچار اندوه و گریه شده است. همچنین اشاره می‌کند که مانند او به خاطر این غم، چشمانش به احتمالی از شدت گریه کور شده است. در پایان، با آرزوی دیدار محبوبش، از خداوند می‌خواهد که روزی دوباره چشمش به آن چهره زیبا بیفتد.
گر بلنداقبال را از وصل سازی سرفراز
فخر برگردون کندبر آفتاب وماه ناز
هوش مصنوعی: اگر به کسی که خوش‌بخت و خوش‌شانس است، وصل شوی، او به قدری با افتخار می‌شود که بر آفتاب و ماه هم فخر می‌فروشد.
کافرم خوانند اگر گویم خدا باشد علی
نه خدا باشد علی نه زو جدا باشدعلی
هوش مصنوعی: اگر من بگویم که علی خداست، مردم می‌گویند که من کافر هستم. ولی من تاکید می‌کنم که علی نه تنها خدا نیست، بلکه همواره از او جداست.
هیچ کاری را نکرده بی علی گویا خدا
خودخدا فرموده چون دست خدا باشد علی
هوش مصنوعی: هیچ کاری بدون وجود علی انجام نشده، به نظر می‌رسد که خداوند خود این موضوع را بیان کرده، زیرا علی مانند دست خدا عمل می‌کند.
هر که را رنجی رسد او راعلی گرددشفا
هر که را دردی بوداورا دوا باشد علی
هوش مصنوعی: هر کسی که رنج و سختی ببیند، علی برای او مایه‌ای از آرامش می‌شود. و هر کسی که دردی داشته باشد، علی می‌تواند آرامش و درمانی برای او باشد.
ای دل از زندان تنگ گوردروحشت مباش
زآنکه درهر جا به هردل آشنا باشد علی
هوش مصنوعی: ای دل، از این زندان تنگ ناامید نباش، چون هر کجا که بروی، در هر دل آشنا و رفیقی مانند علی وجود دارد.
نیست پروا ز این که طومار عمل دارم سیاه
چون که دانم شافع روز جزا باشد علی
هوش مصنوعی: من نگران این نیستم که کارهایم پر از سیاهی و گناه است، چرا که می‌دانم علی در روز قیامت شفاعت‌کننده من خواهد بود.
پاک یزدان هر چه عالم خلق فرمود وکند
روبه هر عالم که آری پادشا باشد علی
هوش مصنوعی: خداوند پاک هر چیزی را که در جهان آفریده و به هر عالمی که بروید، می‌توان گفت علی فرمانروایی است.
عالم وآدم سراسر چون همه فانی شوند
من ندارم شک به دل کاندم به جا باشد علی
هوش مصنوعی: بیت بیانگر این است که اگر همه چیز در دنیا از بین برود و فانی شود، باز هم فردی مثل علی در خاطر و دل من باقی می‌ماند و نسبت به وجود او شکی ندارم.
تاخداگوید که ملک از کیست اوگوید ز تو
تا خدا باقی است گویا در بقا باشد علی
هوش مصنوعی: تا زمانی که خداوند از مالکیت و سلطنت صحبت کند، او به تو اشاره می‌کند. پس تا زمانی که خدا وجود دارد، به نظر می‌رسد که علی نیز در جاودانگی خواهد بود.
دو بیند از از علی کو را به حق نبود دوئی
پس به چشم سر ببینحق را که تا باشد علی
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع وحدت و یگانگی اشاره دارد. می‌گوید که اگر کسی به حقیقت و واقعیت چیزی پی ببرد، دیگر دوگانگی را نمی‌بیند. در اینجا اشاره به علی به عنوان نماد حقیقت و یگانگی است و پیشنهاد می‌کند که با چشم دل و بصیرت خود به حقایق بنگرند تا حقیقت علی را درک کنند. در واقع، تنها با دیدن حقیقت است که می‌توان به درک عمیق‌تری از وجود علی و یگانگی رسید.
حرف حق از بس بلنداقبال گویدآشکار
عاقبت ترسم کشندش همچو منصوری به دار
هوش مصنوعی: حرف حق به قدری با شور و اشتیاق بیان می‌شود که در نهایت نگرانم آن را مانند منصور، به خاطر گفته‌هایش، به دار بزنند.
بس پریشان روزگارم یا امیر المؤمنین
چاره ای فرما به کارم یا امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: روزگارم بسیار آشفته و بی نظمی است، ای امیر المؤمنین، لطفی کن و به مشکلاتم رسیدگی کن.
همچو فراری که او را نیست در آتش قرار
از غم دل بی قرارم یا امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: همچون کسی که در آتش گرفتار نیست و نمی‌سوزد، اما از غم دل بی‌قرار و ناآرام است، من هم به همین حال هستم، ای امیر المؤمنین.
دامنم شد چشمه ساری بسکه از شوقت ز چشم
اشک ریز و اشکبارم یا امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: دل از عشق تو به قدری شاداب و زنده شده که مانند یک چشمه جاری است و به خاطر محبتت، چشمانم همیشه پر از اشک هستند. ای امیر المؤمنین، این احساسات من را زیر و رو کرده است.
غیر جرم الا گنه جز معصیت دون از خطا
روز و شب کاری ندارم یا امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: به جز کارهای نادرست و گناهان، من به هیچ چیز دیگری اهمیت نمی‌دهم، ای امیر مومنین. روز و شب فقط به این موضوع فکر می‌کنم.
دارم امید اینکه یزدانم ببخشد چون توئی
شافع روز شمارم یا امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: دارم امیدوارم که خداوند مرا ببخشد، تو که مثل نور امید من هستی و در روز حساب شفاعت می‌کنی، ای امیر مؤمنان.
وای بر حالم نباشی گر مرا فریاد رس
چون شودجا در مزارم یا امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: از نبود تو فریاد می‌زنم و ناله‌ام بلند است؛ ای کاش به دادم برسید، وقتی که در مکانی که برایم تقدیر شده، در خاک آرمیده‌ام. ای امیر مؤمنان، در آن لحظه چه بر سرم خواهد آمد!
چون به دل مهر تودارم نه دگر باک از گنه
نه بود پروا زنارم یا امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: وقتی در دل من محبت تو وجود دارد، دیگر نگران گناهانم نیستم و از هیچ چیزی هراسی ندارم، یا امیر المؤمنین.
گر بگیرم آتش اندر کف نمی سوزدمرا
طلق بر دست ار گذارم یا امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: اگر آتش را در دست بگیرم، نمی‌سوزاندم؛ حتی اگر طلا در دستانم باشد، ای امیر المؤمنین.
مهر تو درخاصیت از طلق کی کمتر بود
تن به مهرت می سپارم یا امیر المؤمنین
هوش مصنوعی: عشق تو در ویژگی‌هایش به اندازه‌ی شفافیت و روشنی شیشه نیز کمتر نیست. من خود را به عشق تو تسلیم می‌کنم، ای پیشوای مؤمنان.
چون بلنداقبال رامهر تو شدشامل به حال
آتش او راکی بسوزد این بود امری محال
هوش مصنوعی: وقتی که تقدیر بلندمرتبه تحت تأثیر محبت تو قرار گرفت، وضعیت او به گونه‌ای شد که آتش عشقش می‌تواند او را بسوزاند. این واقعیت نشان‌دهنده امری غیرممکن است.
خسته جانم یا امیر المؤمنین سندن مدد
ناتوانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
هوش مصنوعی: ای امیر المؤمنین، جانم در حال خستگی است و به کمک تو بسیار نیاز دارم. عاجز و ناتوانم و تنها تو می‌توانی به من یاری برسانی.
سال وماه و روز وشب ز اندوه ورنج و درد وغم
در فغانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
هوش مصنوعی: سال‌ها و ماه‌ها و روزها و شب‌ها به خاطر اندوه و رنج و درد و غم در حال ناله و فریاد هستم، ای امیر مومنان، به من کمک کن.
از غم ودرد ومحن گردیده چون سوهان به تن
استخوانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
هوش مصنوعی: از شدت غم و درد و رنج، مانند سوهان روی استخوانم احساس می‌کنم. ای امیر مؤمنان، به من کمک کن.
دامنم چوننافه پر خون گشته است از بس ز چشم
خون فشانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
هوش مصنوعی: دست من به خون آغشته شده است، زیرا از زیادی اشک‌هایی که به خاطر شما ریخته‌ام، غرق در خون شده‌ام. ای امیر مؤمنان، به من یاری برسان.
در زمستان چون شود روی گلستان در جهان
آن چنانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
هوش مصنوعی: در زمستان که گلستان به خواب می‌رود و همه‌چیز سرد و بی‌روح می‌شود، من هم مانند آن فضای سرد و بی‌روح هستم. ای امیر المؤمنین، به من کمک کن.
چون پرکاهی که آتش سوزدش از غم بسوخت
جسم وجانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
هوش مصنوعی: مانند پرکاهی که آتش او را بسوزاند، از غم و اندوه جسم و جانم در آتش می‌سوزد، ای امیر المؤمنین، به من کمک کن.
دهر روئین تن مرا پنداشته است وگشته است
هفت خوانم یا امیر المؤمنین سن دن مدد
هوش مصنوعی: دنیا مرا همچون کسی می‌بیند که قدرت و استحکام زیادی دارم، اما در واقع با مشکلات و چالش‌های فراوانی روبرو هستم و همواره به کمک و پشتیبانی نیاز دارم.
روز محشر در سؤال ودرجواب اخرس شود
چون زبانم یا امیرالمؤمنین سن دن مدد
هوش مصنوعی: در روز قیامت، وقتی که در مقابل سوالات قرار می‌گیرم و مجبور به پاسخ دادن به آن‌ها هستم، به یاد می‌آورم که زبانم در آن لحظه دچار مشکلاتی خواهد شد. به همین دلیل از تو، ای امیر مؤمنان، کمک می‌خواهم.
در جزای جرمم اندر آتش دوزخ شود
چون مکانم یا امیرالمؤمنین سن دن مدد
هوش مصنوعی: در پاسخ به گناهی که انجام داده‌ام، آیا جایگاه من در آتش جهنم خواهد بود یا ای امیر مؤمنان، به من کمک کن؟
در صف محشر که کس را نیست در دل فکر کس
یا علی آن دم به فریاد بلنداقبال رس
هوش مصنوعی: در روز قیامت که هیچ‌کس به فکر دیگری نیست، ای علی، در آن لحظه به فریاد بلند بیاید و یاری‌ام کند.