شمارهٔ ۷
به گلشن شد وزان باد خزانم
شکست افسوس شاخ ارغوانم
مرا رخ سرختر از ارغوان بود
شد از غم زردتر از زعفرانم
مگر روئینه تن اسفندیارم
که از شش سو جهان شد هفتخوانم
هنوزم زندگانی برقرار است
عجب سنگین دلم بس سخت جانم
چنان گردیدهام زار و پریشان
که سر از پا و پا از سر ندانم
چنان کاهیده جسمم از غم و درد
که خود از هستی خود در گمانم
رسد هر لحظه از درد جدایی
به گوش چرخ بانگ الامانم
نه روز از گریهام دارد کس آرام
نه شب کس را برد خواب از فغانم
گلستان چون شود فصل زمستان
ز حالم چند پرسی آنچنانم
ز درد و غصه جانم بر لب آمد
ز پی صبح امیدم را شب آمد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به گلشن شد وزان باد خزانم
شکست افسوس شاخ ارغوانم
هوش مصنوعی: به باغ رفتم و از باد پاییزی، شاخ و برگ ارغوانم شکست. افسوس که دیگر نمیتوانم زیباییاش را ببینم.
مرا رخ سرختر از ارغوان بود
شد از غم زردتر از زعفرانم
هوش مصنوعی: چهرهام از گل سرخ زیباتر بود، اما اکنون به خاطر اندوهم، حالتی زرد و پژمرده پیدا کردهام.
مگر روئینه تن اسفندیارم
که از شش سو جهان شد هفتخوانم
هوش مصنوعی: آیا من همچون اسفندیار هستم که بدنی مقاوم و نیرومند دارم و از هر طرف با چالشها و مشکلات روبهرو هستم که همهی دنیا بر من سخت گرفته است؟
هنوزم زندگانی برقرار است
عجب سنگین دلم بس سخت جانم
هوش مصنوعی: زندگی هنوز ادامه دارد، اما دلم سنگین و غمگین است و جانم نیز به سختی دوام میآورد.
چنان گردیدهام زار و پریشان
که سر از پا و پا از سر ندانم
هوش مصنوعی: به قدری دچار اضطراب و بیقراری شدهام که نمیتوانم تشخیص دهم کجا هستم و وضعیت من چگونه است.
چنان کاهیده جسمم از غم و درد
که خود از هستی خود در گمانم
هوش مصنوعی: بدن من از غم و درد به حدی تحلیل رفته که به نظر میرسد وجودی ندارم و حتی گمان میکنم که از هستی خود غافل شدهام.
رسد هر لحظه از درد جدایی
به گوش چرخ بانگ الامانم
هوش مصنوعی: هر لحظه از درد دوری، صدای فریاد و درخواست کمک من به آسمان میرسد.
نه روز از گریهام دارد کس آرام
نه شب کس را برد خواب از فغانم
هوش مصنوعی: نه روز کسی از غم و گریهام راحت است و نه شب کسی به خواب میرود به خاطر صدای نالههایم.
گلستان چون شود فصل زمستان
ز حالم چند پرسی آنچنانم
هوش مصنوعی: در فصل زمستان، وقتی گلستان تغییر میکند، از حال من بپرس، که حالم چگونه است.
ز درد و غصه جانم بر لب آمد
ز پی صبح امیدم را شب آمد
هوش مصنوعی: از شدت درد و غم، جانم به لب رسیده و به دنبال صبح و امید، شب بازگشته است.