گنجور

شمارهٔ ۶

رود خون امسال شد جاری به فارس
الفت شه نیست پنداری به فارس
چون بلا پرسد کجا نازل شوم
سوی اوحکم آید از باری به فارس
فارس دار العلم واکنون فرق نیست
پشک را از مشک تاتاری به فارس
آب رکن آباد چه گر سلسبیل
می کنددر کام دل ناری به فارس
ملک دیگر کس سر دار ار رود
خوشتر است از شغل سرداری به فارس
تامشیر الملک دراوخفته است
بخت کس را نیست بیداری به فارس
عزت ار خواهددلت با او بگو
نیست الا ذلت وخواری به فارس
فکری ای دل تا که بر بندیم رخت
زیستن در فارس چون کاری است سخت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رود خون امسال شد جاری به فارس
الفت شه نیست پنداری به فارس
هوش مصنوعی: امسال خون به رودخانه‌ها در فارس جاری شده است و این نشان‌دهنده این است که در این دیار خبری از آرامش و صلح نیست.
چون بلا پرسد کجا نازل شوم
سوی اوحکم آید از باری به فارس
هوش مصنوعی: وقتی مصیبت می‌پرسد که کجا باید فرود آید، دستور الهی از سوی خدا به فارس می‌آید.
فارس دار العلم واکنون فرق نیست
پشک را از مشک تاتاری به فارس
هوش مصنوعی: فارس سرزمین علم و دانش است و الان دیگر تفاوتی بین بوی یک چیز بی‌ارزش و بوی عطر گرانبها وجود ندارد.
آب رکن آباد چه گر سلسبیل
می کنددر کام دل ناری به فارس
هوش مصنوعی: آب رکن آباد هر چقدر هم که خوشمزه و گوارا باشد، نمی‌تواند جایگزینی برای خوشی‌هایی مثل نایاب بودن آتش دل در فارس باشد.
ملک دیگر کس سر دار ار رود
خوشتر است از شغل سرداری به فارس
هوش مصنوعی: اگر کسی دیگر به مقام سلطنت برسد، برایم بهتر است که از شغل فرماندهی در فارس برخوردار باشم.
تامشیر الملک دراوخفته است
بخت کس را نیست بیداری به فارس
هوش مصنوعی: بخت و شانس مردم در خواب است و هیچ‌کس در فارس به بیداری و شایستگی دست نیافته است.
عزت ار خواهددلت با او بگو
نیست الا ذلت وخواری به فارس
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی عزت و尊ت داشته باشی، باید با او (خدا) سخن بگویی؛ زیرا جز خوار بودن و ذلت، چیزی در این دنیا نیست.
فکری ای دل تا که بر بندیم رخت
زیستن در فارس چون کاری است سخت
هوش مصنوعی: ای دل، فکر کن که برای ترک زندگی در فارس چقدر باید زحمت کشید و کار سختی است.