گنجور

شمارهٔ ۲ - وداع شاه شهید با اهل حرم

بر ذوالجناح شد چو شه بی‌سپه سوار
گفتی که آفتاب عیان شد ز کوهسار
کلثوم در برابرش آمد علم به کف
زینب به پیش مرکب او شد رکابدار
گفتش روی و می‌رودم روح از بدن
باز آی پیش از آنکه بمیرم در انتظار
در آتش است بی‌تو دل و جان من مگر
آبی زند بر آتش من چشم اشکبار
دور از تو زندگی به چه کار آیدم دگر
بعد از تو خاک بر سر من باد و روزگار
نبود روا تو کشته ومن زنده در جهان
بادا فدایی تو من و همچو من هزار
بگذار سیر سیر گل عارضت کنم
عمر و امید کو که ببینم دگر بهار؟
پیش آر سر که بوسه زنم بر گلوی تو
زان پیشتر که سر بردت شمر نابکار
ما بی‌‌تو در میانهٔ این قوم چون کنیم
راهی نه در فرار و پناهی نه درقرار
شاه شهید چون بشنید این سخن کشید
سوزنده آهی از دل و بگریست زار زار
گفتا که نوشداروی دوری صبوری است
دل را بده رضا به قضاهای کردگار
دارم وصیتی بشنو از زبان من
آنرا به جای آر پس از من به جان من

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر ذوالجناح شد چو شه بی‌سپه سوار
گفتی که آفتاب عیان شد ز کوهسار
هوش مصنوعی: وقتی فرمانده، سوار بر اسب ذوالجناح شد، به نظر می‌رسید که خورشید از میان کوه‌ها نمایان شده است.
کلثوم در برابرش آمد علم به کف
زینب به پیش مرکب او شد رکابدار
هوش مصنوعی: کلثوم به‌وسیله علم و دانش در برابر او قرار گرفت و زینب به‌عنوان رکاب‌دار مرکب او شد.
گفتش روی و می‌رودم روح از بدن
باز آی پیش از آنکه بمیرم در انتظار
هوش مصنوعی: او گفت که پیش رویت می‌روم، اما روح از بدنم خارج شده است. پیش از آنکه بمیرم، باز بیا و مرا نجات بده.
در آتش است بی‌تو دل و جان من مگر
آبی زند بر آتش من چشم اشکبار
هوش مصنوعی: دل و جان من بی‌تو در آتش می‌سوزند، مگر اینکه چشمان اشکبارم به آتش من آب بزنند و آن را خاموش کنند.
دور از تو زندگی به چه کار آیدم دگر
بعد از تو خاک بر سر من باد و روزگار
هوش مصنوعی: بدون تو زندگی برایم هیچ معنا ندارد. بعد از تو، هر چیزی که داشته‌ام مانند خاک بر سرم می‌افتد و روزگار برایم تیره و بی‌فایده است.
نبود روا تو کشته ومن زنده در جهان
بادا فدایی تو من و همچو من هزار
هوش مصنوعی: در این دنیا اگر من کشته شوم و تو زنده باشی، برای من غیرقابل قبول است. من فدای تو هستم و همچون من هزاران نفر دیگر نیز وجود دارند که به همین شکل احساس می‌کنند.
بگذار سیر سیر گل عارضت کنم
عمر و امید کو که ببینم دگر بهار؟
هوش مصنوعی: بگذار تا با چهره‌ی زیبای تو زندگی‌ام را پر کنم و به من بگو کجا امیدی هست تا دوباره بهار را ببینم؟
پیش آر سر که بوسه زنم بر گلوی تو
زان پیشتر که سر بردت شمر نابکار
هوش مصنوعی: سر خود را به جلو بیاور که من بر گلویت بوسه بزنم، پیش از آنکه شمر بدکار آن را از تو بردارد.
ما بی‌‌تو در میانهٔ این قوم چون کنیم
راهی نه در فرار و پناهی نه درقرار
هوش مصنوعی: ما در میان این مردم بدون تو چه کنیم؟ نه می‌توانیم فرار کنیم و نه جایی برای آرامش داریم.
شاه شهید چون بشنید این سخن کشید
سوزنده آهی از دل و بگریست زار زار
هوش مصنوعی: امیر شهید وقتی این حرف را شنید، آهی سوزناک از دل کشید و به شدت گریه کرد.
گفتا که نوشداروی دوری صبوری است
دل را بده رضا به قضاهای کردگار
هوش مصنوعی: گفت که برای درمان درد فاصله، صبر بهترین داروست. دل را باید راضی کرد به مقدراتی که خداوند مقرر کرده است.
دارم وصیتی بشنو از زبان من
آنرا به جای آر پس از من به جان من
هوش مصنوعی: من وصیتی دارم که می‌خواهم از زبانم بشنوی و بعد از من به آن عمل کنی، چون این وصیت به جان من وابسته است.