گنجور

بخش ۸ - درشرح حال خودگوید

اسیر دل کسی چون من مبادا
به کس این دل چنین دشمن مبادا
ندانم خود چه کرده ام با دل خویش
که دارد قصد جانم از پس وپیش
کند پیوسته از من گوشه گیری
به روز عاشقی آرد دلیری
رود بر دوش دلدار نهد پای
کند در زلف مشک افشان او جای
پس از چندی که گردد شامه آگه
که غیری را بود درخانه اش ره
نماید رو به درگاه خداوند
دهد او را به حق خویش سوگند
که یارب جز تو کس نبود پناهم
بهدرگاهت اگر چه روسیاهم
ولی مپسند کز بی مهری یار
سیه روئی کشم در پیش دلدار
صبا ناگه به امر پاک یزدان
کند آن زلف مشکین را پریشان
کند دلدار آرایش بهانه
زند ناگه به چین زلف شانه
شود مسکین دلم ناگه نشانه
به پیش ناوک دندان شانه
رود از جان توان هم ازتنش تاب
چنان گردد که ماهی دور از آب
که جا دارم میان مشکو کافور
مرا زخم است و میترسم ز ناسور
فغان کزبخت بد جان وتنم خست
کنون وقت است اگر گیری مرا دست
چنان می دان که گر رستم از این بند
به یکتا کردگار پاک سوگند
که گر جز در برت باشد قرارم
ویا باکس بود غیر از تو کارم
به هر امری که آید از تو فرمان
به هرکاری که رأی توست در آن
اگر کندی کنم با خنجر تیز
مبخشا برمن وخون مرا ریز
به صد نیرنگ آیم پیش دلدار
بگویم با هزاران لابه با یار
که هر جائی دلی گم کرده ام من
به زلف رهزنت پی برده ام من
تو را همچون دلم صددستگیر است
که هر یک درخم زلفت اسیر است
اگر چه بسته زلف دو تایی
نباید داشت امید رهایی
ولی غمگین دلم راشاد فرما
مر و او را ز بند آزاد فرما
ز خاک پای خود ناگاه برکف
دلم راگیرد وگویدمشرف

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اسیر دل کسی چون من مبادا
به کس این دل چنین دشمن مبادا
هوش مصنوعی: مواظب باش که دل کسی مثل من، اسیر عشق شده، به کسی دیگر این دل را با این اندازه از نفرت نرسانی.
ندانم خود چه کرده ام با دل خویش
که دارد قصد جانم از پس وپیش
هوش مصنوعی: نمی‌دانم با دل خود چه کرده‌ام که حالا از هر طرف می‌خواهد جانم را بگیرد.
کند پیوسته از من گوشه گیری
به روز عاشقی آرد دلیری
هوش مصنوعی: در روز عاشقی، فردی که از من دوری می‌کند، جرأت و شجاعت پیدا می‌کند.
رود بر دوش دلدار نهد پای
کند در زلف مشک افشان او جای
هوش مصنوعی: رود در دوش محبوب، قدم می‌گذارد و در میان زلف‌های پر از عطر او مکانی پیدا می‌کند.
پس از چندی که گردد شامه آگه
که غیری را بود درخانه اش ره
هوش مصنوعی: پس از مدتی که متوجه شویم شخص دیگری در خانه‌اش حضور دارد.
نماید رو به درگاه خداوند
دهد او را به حق خویش سوگند
هوش مصنوعی: کسی که رو به درگاه خداوند می‌ایستد، با یقین و ایمان از خداوند درخواست می‌کند و بر حق خود تأکید می‌نماید.
که یارب جز تو کس نبود پناهم
بهدرگاهت اگر چه روسیاهم
هوش مصنوعی: ای کاش کسی جز تو را نداشتم که در سختی‌ها به تو پناه ببرم، هرچند که در پیشگاهت شرمنده و خجول هستم.
ولی مپسند کز بی مهری یار
سیه روئی کشم در پیش دلدار
هوش مصنوعی: اما نمی‌پسندم که به خاطر بی‌محبتی یار، دلی شکسته و غمگین داشته باشم در برابر عشق راستین.
صبا ناگه به امر پاک یزدان
کند آن زلف مشکین را پریشان
هوش مصنوعی: ناگهان وزش نسیم به دستور خداوند، آن زلف‌های سیاه را در هم می‌ریزد.
کند دلدار آرایش بهانه
زند ناگه به چین زلف شانه
هوش مصنوعی: محبوب ناگهانی با زلفی چین‌دار و آرایشی زیبا نظرها را جلب می‌کند.
شود مسکین دلم ناگه نشانه
به پیش ناوک دندان شانه
هوش مصنوعی: دل من ناگهان به حالت زیرکی و بی‌پناهی به نشانه‌ای از یک تیر دندان‌گیر شانه می‌رسد.
رود از جان توان هم ازتنش تاب
چنان گردد که ماهی دور از آب
هوش مصنوعی: نهر از جان می‌جوشد و از تنش هم نمی‌تواند به تنهایی زندگی کند، طوری که وقتی ماهی از آب دور می‌شود، توان زندگی‌اش را از دست می‌دهد.
که جا دارم میان مشکو کافور
مرا زخم است و میترسم ز ناسور
هوش مصنوعی: من در دل مشکوک کافور جا دارم، اما زخم‌هایی دارم که از دردشان می‌ترسم.
فغان کزبخت بد جان وتنم خست
کنون وقت است اگر گیری مرا دست
هوش مصنوعی: آه، چه شقایت بزرگی دارم! جان و بدنم خسته شده‌اند. اکنون زمان آن است که اگر تو می‌خواهی، مرا بگیر.
چنان می دان که گر رستم از این بند
به یکتا کردگار پاک سوگند
هوش مصنوعی: به گونه‌ای بدان که اگر رستم (شخصیت اسطوره‌ای ایران) از این بند و زنجیر آزاد شود و به خداوند یکتا و پاک سوگند بخرد.
که گر جز در برت باشد قرارم
ویا باکس بود غیر از تو کارم
هوش مصنوعی: اگر جز در کنار تو آرامش داشته باشم، یا به جز تو هیچ کاری برای انجام دادن ندارم.
به هر امری که آید از تو فرمان
به هرکاری که رأی توست در آن
هوش مصنوعی: هر چیزی که به تو مربوط می‌شود، دستور آن از توست و هر کار که نظر تو در آن باشد، باید انجام شود.
اگر کندی کنم با خنجر تیز
مبخشا برمن وخون مرا ریز
هوش مصنوعی: اگر با خنجر تیز به کسی آسیب برسانم، از من بگذر و خونم را بریز.
به صد نیرنگ آیم پیش دلدار
بگویم با هزاران لابه با یار
هوش مصنوعی: با صدها دسیسه و ترفند به سوی محبوبم می‌روم و به او می‌گویم با هزاران درخواست و خواهش.
که هر جائی دلی گم کرده ام من
به زلف رهزنت پی برده ام من
هوش مصنوعی: در هر جایی که بوده‌ام، دلی را گم کرده‌ام و به شگردهای فریبنده تو پی برده‌ام.
تو را همچون دلم صددستگیر است
که هر یک درخم زلفت اسیر است
هوش مصنوعی: تو همچون دلم، چندین بار گرفتار تو هستم، زیرا هر یک از آن‌ها در خم زلف‌هایت به دام افتاده‌اند.
اگر چه بسته زلف دو تایی
نباید داشت امید رهایی
هوش مصنوعی: هرچند که به خاطر زلف‌های پیچیده و بهم‌تنیده‌ات، نباید انتظار آزادی داشته باشم.
ولی غمگین دلم راشاد فرما
مر و او را ز بند آزاد فرما
هوش مصنوعی: دلم را شاد کن و غم‌هایش را برطرف کن، و او را از سختی‌ها و بندهایش آزاد کن.
ز خاک پای خود ناگاه برکف
دلم راگیرد وگویدمشرف
هوش مصنوعی: ناگهان ذره‌ای از خاک پای خود به دل من می‌نشیند و می‌گوید که باید در زندگی دیده شوم.