گنجور

بخش ۵ - مرحبا ای ساقی فرخنده پی

مرحبا ای ساقی فرخنده پی
خیز واز مینا به ساغر ریز می
ساغری ده تا دماغی تر کنیم
پیش از آن کز چشمه کوثرکنیم
ساقیا ز اندازه بیرون تشنه ایم
ساغری در ده که افزون تشنه ایم
مر مرا در ده می ناب آنقدر
که نه سر دانم ز پا نه پا زسر
خیزو از آن راح روح افزا بیار
تا بریم انده ز دل صهبا بیار
ساقیا خیز و می نابم بده
تا نگشتم خاک از آن آبم بده
زآن شرابم ده که بی خود سازدم
بی خود اندر گوشه ای اندازدم
خودستانی را فراموشم کند
چون غلامان حلقه درگوشم کند
سوی کوی بیخودی راهم دهد
بیخودم سازد وز‌آن جاهم دهد
بی خبر ازجسم وجان سازد مرا
فارغ از رنج جهان سازد مرا
مر مرا بیهوش و لایعقل کند
یک نفس از خود مرا غافل کند
غم برد شادی دهدجان پرورد
آنچنان جانی که ایمان پرورد
ساقی این خود بینی آخر تا به کی
یک زمان کن مر مرا بیخود ز می
نه می پرورده پیرمغان
دختر رز مادر شر باشد آن
ز آن میم ده کز پسش نبود خمار
یعنی از صهبای حب هشت وچار
این چنین می خوش بود در کام من
باد از این می لبالب جام من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرحبا ای ساقی فرخنده پی
خیز واز مینا به ساغر ریز می
هوش مصنوعی: سلام ای ساقی خوشبخت، از گلدان شراب پر کن و در جام بریز!
ساغری ده تا دماغی تر کنیم
پیش از آن کز چشمه کوثرکنیم
هوش مصنوعی: به ما جامی بده تا قبل از آن که به رحمت و نعمت‌های بیشتری دست یابیم، حال و هوای خود را بهبود ببخشیم.
ساقیا ز اندازه بیرون تشنه ایم
ساغری در ده که افزون تشنه ایم
هوش مصنوعی: ای ساقی، ما از حد معمول تشنه‌ایم، پس جامی به ما بده که تشنگی ما را بیشتر از این سیراب کند.
مر مرا در ده می ناب آنقدر
که نه سر دانم ز پا نه پا زسر
هوش مصنوعی: من را در شراب ناب غرق کن، به اندازه‌ای که نه بتوانم سرم را از پاهایم تشخیص دهم و نه پاهایم را از سرم.
خیزو از آن راح روح افزا بیار
تا بریم انده ز دل صهبا بیار
هوش مصنوعی: بیا و از آن راهی که روح را شاد می‌کند، برخیز تا با هم به جایی برویم و اندوه را از دل دور کنیم.
ساقیا خیز و می نابم بده
تا نگشتم خاک از آن آبم بده
هوش مصنوعی: ای ساقی، بلند شو و شراب خالصی به من بده، تا به خاطر آن، خاک نشوم و از زندگی پرشور خود لذت ببرم.
زآن شرابم ده که بی خود سازدم
بی خود اندر گوشه ای اندازدم
هوش مصنوعی: به من آن شرابی بده که مرا بی‌خود کند و در گوشه‌ای بی‌صدا رهایم کند.
خودستانی را فراموشم کند
چون غلامان حلقه درگوشم کند
هوش مصنوعی: اگر کسی به خودپرستی و خودخواهی مبتلا شود، فراموش می‌کند که باید با فروتنی و احترام به دیگران رفتار کند؛ به همین دلیل مانند غلامانی که در گوششان حلقه‌ای است، تسلیم و مطیع دیگران می‌شود.
سوی کوی بیخودی راهم دهد
بیخودم سازد وز‌آن جاهم دهد
هوش مصنوعی: به سمت مکان دور از خودم می‌روم، که مرا بی‌خود و فراموش‌کار می‌کند و از آن جا هم راهی به سوی دیگری می‌دهد.
بی خبر ازجسم وجان سازد مرا
فارغ از رنج جهان سازد مرا
هوش مصنوعی: بی‌خبر از بدن و روح، مرا از رنج‌های این دنیا رها می‌کند.
مر مرا بیهوش و لایعقل کند
یک نفس از خود مرا غافل کند
هوش مصنوعی: یک لحظه من را به حالتی می‌برد که بی‌هوش و ناآگاه می‌شوم و حتی فراموش می‌کنم که چه کسی هستم.
غم برد شادی دهدجان پرورد
آنچنان جانی که ایمان پرورد
هوش مصنوعی: غم می‌برد و شادی می‌آورد، جان را به گونه‌ای پرورش می‌دهد که ایمان را نیز تقویت کند.
ساقی این خود بینی آخر تا به کی
یک زمان کن مر مرا بیخود ز می
هوش مصنوعی: ای ساقی، خود را در آینه ببین و بفهم که نهایت این حالت تا کی ادامه پیدا می‌کند. لطفاً برای یک بار هم که شده مرا از نوشیدنی مست کن.
نه می پرورده پیرمغان
دختر رز مادر شر باشد آن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که در ناز و نعمت بزرگ شده، به گونه‌ای تربیت شده که نمی‌تواند در موقعیت‌های سخت و چالش‌برانگیز به درستی عمل کند. به عبارت دیگر، تربیت او به نوعی بوده که نمی‌تواند با مشکلات و سختی‌ها مواجه شود.
ز آن میم ده کز پسش نبود خمار
یعنی از صهبای حب هشت وچار
هوش مصنوعی: از آن میم ده که بعد از آن اثری از مستی و بی‌خودی نیست، به این معناست که عشق و محبت آنقدر عمیق و غنی است که هیچ نشانی از خستگی و کدورت به جا نمی‌گذارد.
این چنین می خوش بود در کام من
باد از این می لبالب جام من
هوش مصنوعی: این گونه به نظر می‌رسد که خوشی و شادابی در دل من جاری است و از این نوشیدنی پر از شوق و لذت، جام من پر شده است.