بخش ۲۵ - حکایت
چنان قحط سالی به شیراز شد
که روح از بدن ها به پرواز شد
ملخ کرد منزل به بستان و کشت
اثر از تر وخشک برجا نهشت
همه خلق برکنده دل ازحیات
شده شاه شطرنج وگردیده مات
از آن خلق بی حال ناخوش مزاج
طلب کرد مأمور والی خراج
چنان تنگ شد عرصه بر مردمان
که از زندگانی گذشته و جان
نمانداز برای کسی در دیار
نه پای فرار ونه جای قرار
یکی را به زنجیر بستند سخت
یکی را به بر جامه شد لخت لخت
فقیری دل آشفته چون زلف یار
بشد پیش والی به اصلاح کار
که ازحال این خلق خود آگهی
مفرما به احسانشان کوتهی
بفرمود والی چه احسان کنم
تمنا چه دارند کان سان کنم
بگفتش نخواهد کسی از تو چیز
توچیزی مخواه از کسی ای عزیز
بخش ۲۴ - مناجات: اگر مست هستم وگر هوشیاربخش ۲۶ - در شکایت از یکی از شاهزادگان: ز شهزاده دارم دلی پر ز درد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنان قحط سالی به شیراز شد
که روح از بدن ها به پرواز شد
هوش مصنوعی: در شیراز به حدی دچار کمبود و فقر شدند که دیگر جانها از بدنها جدا میشد.
ملخ کرد منزل به بستان و کشت
اثر از تر وخشک برجا نهشت
هوش مصنوعی: ملخها به باغ آمده و اثراتی از خود، چه درختان خیس و چه خشک، بر جای گذاشتهاند.
همه خلق برکنده دل ازحیات
شده شاه شطرنج وگردیده مات
هوش مصنوعی: همه مردم از زندگی ناامید شدهاند و مانند مهرههای بازی شطرنج در وضعیت باخت قرار گرفتهاند.
از آن خلق بی حال ناخوش مزاج
طلب کرد مأمور والی خراج
هوش مصنوعی: از میان مردم ناراضی و بیحوصله، مسئول جمعآوری مالیات از والی درخواست کرد.
چنان تنگ شد عرصه بر مردمان
که از زندگانی گذشته و جان
هوش مصنوعی: مردم چنان در تنگنا و سختی قرار گرفتند که دیگر از زندگی قبلی خود و از نفس کشیدن نیز مناسبتی نداشتند.
نمانداز برای کسی در دیار
نه پای فرار ونه جای قرار
هوش مصنوعی: در این دیار برای کسی هیچ جایگاهی وجود ندارد که بتواند در آن بماند یا فرار کند.
یکی را به زنجیر بستند سخت
یکی را به بر جامه شد لخت لخت
هوش مصنوعی: یکی را به شدت به زنجیر درآوردهاند و یکی دیگر را بیپوشش و عریان در آغوش گرفتهاند.
فقیری دل آشفته چون زلف یار
بشد پیش والی به اصلاح کار
هوش مصنوعی: فقر و دلتنگی من مانند زلفهای پریشان محبوب است. وقتی به پیش مقامدار رفتم تا کارهایم را سامان دهم.
که ازحال این خلق خود آگهی
مفرما به احسانشان کوتهی
هوش مصنوعی: به دیگران از وضعیت این مردم خبری نده و به عاملی که باعث کمک به آنها میشود، نباش.
بفرمود والی چه احسان کنم
تمنا چه دارند کان سان کنم
هوش مصنوعی: والی پرسید چه کاری میتواند برای دیگران انجام دهد و خواسته آنها چیست که به آن عمل کند.
بگفتش نخواهد کسی از تو چیز
توچیزی مخواه از کسی ای عزیز
هوش مصنوعی: به او گفتند که هیچکس چیزی از تو نخواهد، پس تو هم از کسی چیزی نطلب، ای عزیز.