گنجور

بخش ۱۹ - در شرح حال خود گوید

به فردوس استاد منشاد باد
ز ابجد الی ضظغم داد یار
پس از آن مرا فارسی خان نمود
کلام عرب پس به درسم فزود
چو از صرف و ازنحو گشتم خبر
بدیدم بهحالم ندارد ثمر
چواز فقه ومنطق شدم مستفیض
ندیدم شفائی به حال مریض
ز اعداد ورمل ونجوم وحساب
ندیدم به احوال خودفتح باب
بنستم از این علم ها هیچ طرف
به باطل همه عمر من گشت صرف
چو از علم عشق آگهم کرد دوست
بدیدم که علمی اگر هست اوست
در آنجا همه بحث از وحدت است
نه از ارث اموات و از قسمت است
چوآگاه گردیدم از علم عشق
بس اسرار را دیدم ازعلم عشق
غرض اینکه علم ار بود عاشقی است
کسیرا که این علم نبود شقی است
اگر علم خواهی بخوان علم عشق
بیا تا نمایم بیان علم عشق
در آنجا همه مبحث از دلبر است
که غائب زچشم و چو جان در بر است
در او وصفها باشد از روی دوست
پریشان سخنها ز گیسوی دوست
حکایت ز وصل است واز اشتیاق
شکایت ز بخت است ودرد فراق
در آنجا سخن نیست از کفر ودین
نه از دوزخ ونه زخلد برین
نه از نیک وزشت وحلال وحرام
نه ازدیر و کعبه نه از ننگ ونام
همه باب و فصل وی از وحدت است
عدد یک بودهر چه درکثرت است
کسی دارد ار روی دل با یکی
شده است آگه از علم عشق اندکی
شود بیخود از علم عشق آنچنان
که خود را نبیند دیگر درمیان
کنداحوالی دور از چشم او
رود علت کوری از چشم او
به عالم نبیند به جز روی دوست
به هر سوکند روهمی بیند اوست
ولی هر که دم زد ز اسرار عشق
شود همچو منصور بردار عشق

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به فردوس استاد منشاد باد
ز ابجد الی ضظغم داد یار
هوش مصنوعی: این بیت به ستایش و ارزشمند شمردن مقام استاد و دانش اشاره دارد. به نوعی، برتری و جاودانگی دانش و آموزش را مطرح می‌کند و از دوستی و حمایت یاد می‌کند که در این مسیر کمک‌کننده است. استفاده از اصطلاحات خاص نشان‌دهنده‌ی عمیق بودن این مفهوم در عالم دانش و معرفت می‌باشد.
پس از آن مرا فارسی خان نمود
کلام عرب پس به درسم فزود
هوش مصنوعی: بعد از آن، زبان فارسی برای من واضح و قابل فهم شد، و گفتار عربی نیز سبب شد که در یادگیری‌ام پیشرفت کنم.
چو از صرف و ازنحو گشتم خبر
بدیدم بهحالم ندارد ثمر
هوش مصنوعی: وقتی که از قواعد زبان و نحو آن آگاهی پیدا کردم، متوجه شدم که در وضعیت من دگرگونی مثبتی ایجاد نمی‌کند و به حال من کمکی نمی‌کند.
چواز فقه ومنطق شدم مستفیض
ندیدم شفائی به حال مریض
هوش مصنوعی: در زمینه‌های فقه و منطق به دانش و فهم بسیاری دست یافته‌ام، اما هیچ راه حلی برای بهبود وضعیت بیمار مشاهده نکرده‌ام.
ز اعداد ورمل ونجوم وحساب
ندیدم به احوال خودفتح باب
هوش مصنوعی: از محاسبات و علوم نجوم و اعداد نتوانستم به حال و روز خودم پی ببرم و درهای موفقیت را بگشایم.
بنستم از این علم ها هیچ طرف
به باطل همه عمر من گشت صرف
هوش مصنوعی: من در این دانش‌ها هیچ نتیجه‌ای نگرفتم و تمام عمرم صرف بیهودگی شد.
چو از علم عشق آگهم کرد دوست
بدیدم که علمی اگر هست اوست
هوش مصنوعی: وقتی که دوست من مرا با علم عشق آشنا کرد، فهمیدم که اگر واقعیاتی وجود دارد، تنها او آن را می‌داند.
در آنجا همه بحث از وحدت است
نه از ارث اموات و از قسمت است
هوش مصنوعی: در آن مکان همه درباره اتحاد و یکی بودن صحبت می‌کنند و بحثی از میراث مردگان و مسائل تقسیم ارث وجود ندارد.
چوآگاه گردیدم از علم عشق
بس اسرار را دیدم ازعلم عشق
هوش مصنوعی: زمانی که بیدار شدم، از دانش عشق، رازهای زیادی را کشف کردم.
غرض اینکه علم ار بود عاشقی است
کسیرا که این علم نبود شقی است
هوش مصنوعی: هدف این است که اگر علمی وجود داشته باشد، آن عشق است. کسی که این عشق را ندارد، بدبخت است.
اگر علم خواهی بخوان علم عشق
بیا تا نمایم بیان علم عشق
هوش مصنوعی: اگر به دنبال کسب علم هستی، به سراغ علم عشق بیا، تا من در مورد علم عشق با تو صحبت کنم و آن را توضیح دهم.
در آنجا همه مبحث از دلبر است
که غائب زچشم و چو جان در بر است
هوش مصنوعی: در آنجا همه صحبت‌ها درباره معشوق است که از دید غایب است، اما همچنان مانند جان در دل حضور دارد.
در او وصفها باشد از روی دوست
پریشان سخنها ز گیسوی دوست
هوش مصنوعی: در او توصیف‌هایی وجود دارد که از زیبایی چهره‌ی محبوب سرچشمه گرفته و سخنان در هم و بر هم نیز از دل‌دادگی به موهای او نشأت می‌گیرد.
حکایت ز وصل است واز اشتیاق
شکایت ز بخت است ودرد فراق
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وصل معشوق و همچنین درد و ناراحتی ناشی از فراق و ناکامی در عشق است. شاعر از شوق و اشتیاقی که به وصل محبوب دارد سخن می‌گوید و در عین حال از مشکلات و ناکامی‌هایی که در این مسیر پیش آمده، ناله و شکایت می‌کند.
در آنجا سخن نیست از کفر ودین
نه از دوزخ ونه زخلد برین
هوش مصنوعی: در آن مکان، صحبت از عقاید دینی و نادرست نیست، نه از جهنم خبری هست و نه از بهشت جاودانه.
نه از نیک وزشت وحلال وحرام
نه ازدیر و کعبه نه از ننگ ونام
هوش مصنوعی: نه از خوبی و بدی، نه از حلال و حرام، نه از معبد و کعبه، نه از سرزنش و آبرو.
همه باب و فصل وی از وحدت است
عدد یک بودهر چه درکثرت است
هوش مصنوعی: تمامی موضوعات و مسائل مربوط به او از مفهوم وحدت نشأت می‌گیرد. عدد یک نمایانگر یگانگی است و هر چیزی که در دسته کثرت قرار دارد، به نوعی متکی بر این اصل واحد است.
کسی دارد ار روی دل با یکی
شده است آگه از علم عشق اندکی
هوش مصنوعی: کسی که در دلش به عشق کسی مشغول شده، اندکی از علم عشق باخبر است.
شود بیخود از علم عشق آنچنان
که خود را نبیند دیگر درمیان
هوش مصنوعی: انسان در عشق به درجه‌ای می‌رسد که تمام دانش و آگاهی‌اش را فراموش می‌کند و خود را در میان دیگران نمی‌بیند.
کنداحوالی دور از چشم او
رود علت کوری از چشم او
هوش مصنوعی: اگر کسی از چشم او دور باشد، باید بگویم که دلیل کوری او از همین دوری است.
به عالم نبیند به جز روی دوست
به هر سوکند روهمی بیند اوست
هوش مصنوعی: فرد فقط چهره دوست را می‌بیند و در هر جا که نگاه کند، تنها او را می‌بیند.
ولی هر که دم زد ز اسرار عشق
شود همچو منصور بردار عشق
هوش مصنوعی: هر کس که درباره رازهای عشق صحبت کند، به سرنوشتی مشابه منصور حلاج دچار خواهد شد.