بخش ۹ - احوال پرسی گل از بلبل
به بلبل بیفتاد چون چشم گل
همی ریخت برچهر خون چشم گل
ز غیرت چنان آتشی برفروخت
دلش سخت برحال بلبل بسوخت
بدو گفت کای عاشق دلفکار
که هستی چنین واله و بیقرار
چسان بود درهجر من حال تو
چه بگذشت برتو مه وسال تو
بگو دور گشتم چو من از برت
چه آمد زهجران من بر سرت
که یار تو می بود شبهای تار
به گلشن بدی یا که درکوهسار
تو را با که می بودگفت وشنود
تو را در شب وروز مونس که بود
گهی آمدی سوی گلزار وباغ
گهی می گرفتی ز حالم سراغ
ویا در دلت یادی ازمن نبود
ز یادمنت دهر غافل نمود
ازین چرخ کج گردش کج مدار
قراری نماند گهی برقرار
همه پیشه وعادش کین بود
عجب بد نهاد و بد آیین بود
به گل گفت بلبل که ای یار من
فرح بخش حال دل زار من
دلم ز آتش دوریت بد کباب
نه خور داشتم در فراقت نه خواب
ز بس برجمالت دلم واله بود
همه کار من روز و شب ناله بود
به سال ومه و هفته لیل ونهار
طلب مرگ می کردم از کردگار
نمردم زهجر تو روئین تنم
گر اسفندیاری شنیدی منم
تو راچون ندیدم دگر در چمن
چمن را سپردم به زاغ و زغن
ز دیدار تو چون شدم ناامید
دگردر گلستان مرا کس ندید
شب وروز جز ناله کارم نبود
کسی جز غم و غصه یارم نبود
کجا می شدی درجهان باورم
که بار دیگر آئی اندر برم
چو باز آمدی شکر یزدان کنم
به پای تو قربان سرو جان کنم
بود جان و سر بهر قربان دوست
سر و جانی ار هست از بهر اوست
بخش ۸ - رفتن بلبل به گلشن برای دیدن گل: چو آشفته بلبل شد از گل خبربخش ۱۰ - گفتگوی گل با بلبل: گل از بلبل از بس که در خنده شد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به بلبل بیفتاد چون چشم گل
همی ریخت برچهر خون چشم گل
هوش مصنوعی: بلبل وقتی که گل به چشمانش نگاه میکرد و اشک میریخت، بر چهرهاش اثر خون رنگین گل نمایان میشد.
ز غیرت چنان آتشی برفروخت
دلش سخت برحال بلبل بسوخت
هوش مصنوعی: به خاطر احساس غیرت، دل او چنان از آتش عشق شعلهور شد که به حال بلبل سختی و درد کشید.
بدو گفت کای عاشق دلفکار
که هستی چنین واله و بیقرار
هوش مصنوعی: او به عاشق دلباختهای گفت که چه گونه شدهای که اینقدر سرگردان و بیقرار هستی؟
چسان بود درهجر من حال تو
چه بگذشت برتو مه وسال تو
هوش مصنوعی: در غیاب من، حال و روز تو چگونه است و چه بر تو میگذرد ای ماه و سال تو؟
بگو دور گشتم چو من از برت
چه آمد زهجران من بر سرت
هوش مصنوعی: بگو وقتی که من از کنارت دور شدم، چه بر سرت آمد از درد فراق من؟
که یار تو می بود شبهای تار
به گلشن بدی یا که درکوهسار
هوش مصنوعی: یارت در شبهای تار کنار گلها بود یا در مناطق کوهستانی.
تو را با که می بودگفت وشنود
تو را در شب وروز مونس که بود
هوش مصنوعی: با که صحبت کردهای و شنیدهای؟ در شب و روز، چه کسی مونس تو بوده است؟
گهی آمدی سوی گلزار وباغ
گهی می گرفتی ز حالم سراغ
هوش مصنوعی: گاهی به سوی گلزار و باغ میرفتی و گاهی از حال و روزم خبر میگرفتی.
ویا در دلت یادی ازمن نبود
ز یادمنت دهر غافل نمود
هوش مصنوعی: در قلب تو هیچ نشانی از من نبود و زمان به فراموشیام سپرد.
ازین چرخ کج گردش کج مدار
قراری نماند گهی برقرار
هوش مصنوعی: از این دوران بیثبات و ناپایدار، هیچ آرامشی باقی نمیماند و هر لحظه ممکن است وضعیتی تغییر کند.
همه پیشه وعادش کین بود
عجب بد نهاد و بد آیین بود
هوش مصنوعی: همه شغل و حرفه او این بود که کار عجیبی انجام میداد و برخورد و رفتار او نیز نیک نبود.
به گل گفت بلبل که ای یار من
فرح بخش حال دل زار من
هوش مصنوعی: بلبل به گل گفت: ای دوست زیبا، تو شادیبخش من هستی و حال دل غمگین من را از یاد میبری.
دلم ز آتش دوریت بد کباب
نه خور داشتم در فراقت نه خواب
هوش مصنوعی: دلم در آتش فاصلهات سوخت، نه غذایی خوردهام و نه خواب آرامی داشتهام.
ز بس برجمالت دلم واله بود
همه کار من روز و شب ناله بود
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی تو، دل من دیوانه شده و همه کارهایم شب و روز فقط ناله و فریاد است.
به سال ومه و هفته لیل ونهار
طلب مرگ می کردم از کردگار
هوش مصنوعی: در مدت زمانهای مختلف، صبح و شب، از خداوند درخواست مرگ میکردم.
نمردم زهجر تو روئین تنم
گر اسفندیاری شنیدی منم
هوش مصنوعی: من از دوری تو نمردم، حتی اگر شنیدهای که من مانند اسفندیار نیرومند هستم، باید بدانی که من خودم اینطورم.
تو راچون ندیدم دگر در چمن
چمن را سپردم به زاغ و زغن
هوش مصنوعی: وقتی تو را دیگر در باغ نمیبینم، دیگر به گل و گیاهان توجهی ندارم و آن را به حال خود میگذارم تا پرندگان خودمان از آن بهره ببرند.
ز دیدار تو چون شدم ناامید
دگردر گلستان مرا کس ندید
هوش مصنوعی: وقتی از دیدار تو ناامید شدم، در باغ گل هیچکس مرا ندید.
شب وروز جز ناله کارم نبود
کسی جز غم و غصه یارم نبود
هوش مصنوعی: در طول شب و روز فقط ناله و شکایت داشتم و هیچ یک جز غم و اندوه همراه و یارم نبود.
کجا می شدی درجهان باورم
که بار دیگر آئی اندر برم
هوش مصنوعی: کجا میتوانستی در دنیا به من اعتماد کنی که دوباره به زندگیام برگردی؟
چو باز آمدی شکر یزدان کنم
به پای تو قربان سرو جان کنم
هوش مصنوعی: وقتی که تو برگردی، سپاسگزار خداوند خواهم بود و به خاطر تو جانم را فدای زیباییات میکنم.
بود جان و سر بهر قربان دوست
سر و جانی ار هست از بهر اوست
هوش مصنوعی: جان و سر من برای قربانی کردن دوست است، اگر وجودی هست، تنها به خاطر اوست.