بخش ۸ - رفتن بلبل به گلشن برای دیدن گل
چو آشفته بلبل شد از گل خبر
که در باغ بنشسته با کر و فر
روان بی تأمل سوی باغ شد
ولی با دلی پرغم و داغ شد
که از روی گل سخت شرمنده بود
چو درهجر اوتا کنون زنده بود
نظر کرد بلبل چو بر روی گل
چو شدسرخوش ومست از بوی گل
دلش ز آتش عشق درجوش شد
به پای گل افتاد وبیهوش شد
چو بعد از زمانی بهوش آمداو
به گل گفت ای یار پاکیزه رو
مرا دیده روشن به دیدار توست
صفای گلستان ز رخسار توست
کجا بودی ای مرهم ریش من
قرار دل پر ز تشویش من
کجا بودی ای راحت جان من
که گلزار شد بی تو زندان من
بلی همچو زندان بود گلستان
اگر گلعذاری نباشد در آن
خوشا آنکه فارغ شد از درد هجر
ز رخسار او پاک شد گرد هجر
بخش ۷ - شکرگذاری بلبل از آمدن گل: دل بلبل از وصل گل شاد شدبخش ۹ - احوال پرسی گل از بلبل: به بلبل بیفتاد چون چشم گل
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.