گنجور

بخش ۳۵ - هلاک شدن بلبل از رفتن گل

چوگل رفت از صحن گلشن برون
دل بلبل از درد شد غرق خون
چنان ازجگر آه وافغان کشید
که گفتی اجل ازتنش جان کشید
همی خارکن خوان شد از هجر گل
همی اندر افغان شد از هجر گل
گهی پرزنانگشت بر گرد خار
چو اوپاسبان بوددر کوی یار
گهی چون خم باده در جوش شد
گه ازشدت درد بیهوش شد
چو بعد از زمانی بهوش آمد او
چو نی در فغان وخروش آمد او
چنان شورش انداخت اندر چمن
که یعقوب در کنج بیت الحزن
همی گفت خالی بود جای گل
عمل آمد آخر تمنای گل
گل آخر به در رفت از دست من
زد آتش بر این طالع پست من
ز بس کرد افغان ز سودای گل
بیفتاد و جان داد در پای گل
بمیرد بلی عاشق از عشق دوست
ولی در بر دوست مردن نکوست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چوگل رفت از صحن گلشن برون
دل بلبل از درد شد غرق خون
هوش مصنوعی: وقتی گل از باغ بیرون رفت، دل بلبل از درد پر از خون شد.
چنان ازجگر آه وافغان کشید
که گفتی اجل ازتنش جان کشید
هوش مصنوعی: او به اندازه‌ای از عمق دل آه و ناله کشید که گویی مرگ روحش را از بدنش جدا کرد.
همی خارکن خوان شد از هجر گل
همی اندر افغان شد از هجر گل
هوش مصنوعی: به خاطر فاصله و جدایی از گل، خارها به خوان گسترده‌ای تبدیل شدند و به سبب این جدایی، ناله و فریاد بلند شد.
گهی پرزنانگشت بر گرد خار
چو اوپاسبان بوددر کوی یار
هوش مصنوعی: زمانی انسان باید با دقت و وسواس به محیط اطرافش توجه کند؛ مانند نگهبانی که در کوچه یار با احتیاط و هوشیاری حرکت می‌کند تا از خارها و موانع در امان بماند.
گهی چون خم باده در جوش شد
گه ازشدت درد بیهوش شد
هوش مصنوعی: گاهی انسان به خاطر شادی و سرخوشی مانند خم باده در جوش و خروش است و گاهی به خاطر شدت درد و رنج به حالت بیهوشی می‌افتد.
چو بعد از زمانی بهوش آمد او
چو نی در فغان وخروش آمد او
هوش مصنوعی: پس از مدتی که به هوش آمد، مانند نی در حال فریاد و ناله بود.
چنان شورش انداخت اندر چمن
که یعقوب در کنج بیت الحزن
هوش مصنوعی: چنان هیجانی در باغ به وجود آورد که یعقوب در گوشه بیت الحزن به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
همی گفت خالی بود جای گل
عمل آمد آخر تمنای گل
هوش مصنوعی: او می‌گوید که در ابتدا جایی برای شکوفه‌های عمل وجود نداشت، اما در نهایت، آرزوی شکوفه‌ها به واقعیت تبدیل شد.
گل آخر به در رفت از دست من
زد آتش بر این طالع پست من
هوش مصنوعی: در نهایت، رابطه‌ای که برایم ارزشمند بود از دست رفت و زندگی‌ام به آتش کشیده شد.
ز بس کرد افغان ز سودای گل
بیفتاد و جان داد در پای گل
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شوق به گل، آنقدر آه و ناله کرد که نهایتاً از شدت احساس، جانش را در راه آن گل فدای کرد.
بمیرد بلی عاشق از عشق دوست
ولی در بر دوست مردن نکوست
هوش مصنوعی: عاشق از عشق معشوق می‌میرد، اما مردن در حضور معشوق کار زیبایی است.