گنجور

بخش ۳۰ - حکایت

شبی یاد دارم که پروانه ای
درآمد ز درهمچو دیوانه ای
تو گفتی سمندر نه پروانه بود
که از آتشش هیچ پروا نبود
ز بس مست بود وزخود بی خبر
همی شمع را گشت بر دور سر
نظر بود پیوسته من را به شمع
که ناگه زد او خویشتن را به شمع
پرش سوخت از عشق وسودای شمع
ز بالا بیفتاد بر پای شمع
پرو بال ویسوخت از نور او
مرا نیز دل سوخت از دور او
همی پرزنان بود تا جان بداد
خوش آن کس که جان پیش جانان بداد
سرآورد پس شمع وهی ریخت اشک
من از اشک او اوفتادم به رشک
بگفتم به چشم خود ای ذره بین
اگر اشک ریزی بریز این چنین
اگر شمع پروانه را پر بسوخت
خود او دیدم از پای تا سر بسوخت
برای توگویم ز سر قصه ای
که شاید ز دانش بری حصه ای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی یاد دارم که پروانه ای
درآمد ز درهمچو دیوانه ای
هوش مصنوعی: شبی را به خاطر دارم که پروانه‌ای وارد شد، مانند دیوانه‌ای در حال پرواز و سرگردانی.
تو گفتی سمندر نه پروانه بود
که از آتشش هیچ پروا نبود
هوش مصنوعی: تو گفتی که سمندر، موجودی است که از آتش هراسی ندارد و همانند پروانه نیست که به خاطر آتش آسیب ببیند.
ز بس مست بود وزخود بی خبر
همی شمع را گشت بر دور سر
هوش مصنوعی: به علت حالتی که از شوق و سرمستی داشت، به دور شمع می‌چرخید و از خود بی‌خبر بود.
نظر بود پیوسته من را به شمع
که ناگه زد او خویشتن را به شمع
هوش مصنوعی: همیشه به روشنایی شمع نگاه می‌کردم، تا اینکه ناگهان او خود را مانند شمع روشن کرد.
پرش سوخت از عشق وسودای شمع
ز بالا بیفتاد بر پای شمع
هوش مصنوعی: پرش شعله از عشق و شوق شمع به خاطر ارتفاعش، سرانجام بر روی پای شمع افتاد.
پرو بال ویسوخت از نور او
مرا نیز دل سوخت از دور او
هوش مصنوعی: پر و بال پرنده از نور او می‌سوزد و دل من هم از دوری او می‌سوزد.
همی پرزنان بود تا جان بداد
خوش آن کس که جان پیش جانان بداد
هوش مصنوعی: تا زمانی که جانش را فدای عشقش می‌کرد، در زندگی شور و شوق داشت، و خوشا به حال کسی که جانش را به عشق معشوق تقدیم کرد.
سرآورد پس شمع وهی ریخت اشک
من از اشک او اوفتادم به رشک
هوش مصنوعی: شمعی روشن شد و اشک من چون اشک او ریخت. من از روی حسادت به او افتادم.
بگفتم به چشم خود ای ذره بین
اگر اشک ریزی بریز این چنین
هوش مصنوعی: به تو گفتم ای ذره بین، اگر چنین اشک بریزی، با چشمان خودم می‌بینم.
اگر شمع پروانه را پر بسوخت
خود او دیدم از پای تا سر بسوخت
هوش مصنوعی: شمع در حال سوختن پروانه را به خود جذب کرد و من دیدم که پروانه به خاطر عشق به شمع، از تمام وجودش سوخت و نابود شد.
برای توگویم ز سر قصه ای
که شاید ز دانش بری حصه ای
هوش مصنوعی: برای تو داستانی را می‌گویم که شاید بخش‌هایی از آن را درک نکنی.