بخش ۴ - داستان مادر و فرزندی که مادرش فرزندی او را انکار مینمود
در زمان حکمرانی عمر
نوجوانی آمدش روزی به بر
گفت کز بهر خدای ذوالمنن
حکم کن اندر میان مام و من
زو عمر پرسید آیا چون شده
کاین چنین اندر برت دل خون شده
گفت دارم مادری کاندر شکم
نه مهم پرورده روزی چندکم
چون شدم پیدا به امر ذوالجلال
شیر پستان داد قوتم تا دو سال
بد نگهدارم ز آفات و ضرر
کرد تعلیمم رموز خیر و شر
حال کز طفلی جوانی گشتهام
صاحب تاب و توانی گشتهام
مادرم کرده است از خانه درم
راهم اندر خانه ندهد مادرم
گویدم نامحرمی نایم برت
نه تو فرزندی و نه من مادرت
نه تو را بشناسم و نه دیدهام
این چنین دلخون از او گردیدهام
ای خلیفه چارهای در کار کن
وز دل من رفع این آزار کن
گفت اکنون مادرت باشد کجا
گفت او را در ثقیفه هست جا
آدمی را گفت رو او را بیار
رفت و آوردش بر آن نابکار
دو برادر داشت زن همراه خویش
با دو از همسایگان کفرکیش
تا کنند آن چار مردش یاوری
با پسر چون افتد او را داوری
با عمر گفتند این زن دختر است
نشهد الله عمر را بیشوهر است
مریم این زن نیست کز او این پسر
همچو عیسی گشته پیدا بیپدر
وان زن کذابه بگشوده زبان
عجز و لابه دارد و آه و فغان
کای خلیقه از قریشم دخترم
تا خبر دارم ز خود بیشوهرم
آبرویی دارم و هستم کسی
خوارتر کرد این جوانم از خسی
این پسر دشمن تر از هر دشمن است
در پی بدنامی و زجر من است
حاش لله من کجا زائیدمش
او مرا کی دیده من کی دیدمش
با پسر گفتا خدای دادگر
دارد از حال من و این زن خبر
ای خلیفه مادر من باشد این
در کنارش خفتهام صبح و پسین
داده قوت از شیر پستانش مرا
دوست تر می دارد از جانش مرا
گر نشیند مر مرا در پایْ خار
خون ز چشم او بریزد در کنار
شوهر او باب من چون در سفر
مرده است و دارد افزون مال و زر
خواهد از مال پدر ندهد به من
عرضهای او همه مکر است و فن
پس به زن گفتا عمر حرف پسر
هست با حرف تو دور از یکدیگر
گفت آن زن کای خلیفه هوشمند
عاقلش کن یا به پند و یا به بند
این پسر نامحرم و بیگانه است
مست اگر نبود یقین دیوانه است
تهمت و بهتان بود گفتار او
پاک یزدان آگه است از کار او
من به خلاق زمین و آسمان
گر شناسم این پسر را در جهان
این پسر بر جان من دشمن شده
در پی رسوائی من آمده
همره آوردم شهود معتبر
تا ز دختر بودنم گردی خبر
برکشید آن زن فغان و زار زار
گریه کرد آن سان که ابر نوبهار
کای مسلمانان بترسید از خدا
این پسر خواهد کند رسوا مرا
دختری هستم شهود آوردهام
نه پسر دارم نه شوهر کردهام
آن جوان و چار شاهد را عمر
گفت تا دادند در محبس مقر
گفت اگر دیدم پسر شد راستگو
حد بر آنها میزنم ورنه بدو
چند روزی بود در زندان جوان
ناگهان روزی امام انس و جان
از در زندان عبورش اوفتاد
آن پسر از دل کشید افغان و داد
گفت ای حلال سر مشکلات
مر مرا زین بند و زندان ده نجات
خواند آن شه را سوی زندان به فرض
وین حکایت را به پیشش کرد عرض
هم عمر آن ماجرا را ز ابتدا
عرض کرد از بهر شه تا انتها
گفت میگفتا رسول حقپرست
که علی داناتر است از هر که هست
حکم فرما در میانشان یا علی
تا شود این سر پنهانی جلی
حکم شد از شاه بر احضار زن
آمد آن زن در بر شاه زمن
زن بگفتا یا علی گوید دروغ
کی چراغ کذب را باشد فروغ
شاه گفتا در سؤال این جوان
گر جوابی داری ای زن کن بیان
این پسر باشد کجا فرزند من
کی منش پستان نهادم در دهن
نیستم او را شناسا در جهان
زین شهودم صادق القولم بدان
عرض کردند آن شهود از کافری
دختر این زن باشد از بیشوهری
گفت شه حکمی کنم در این میان
که رضای کردگار است اندر آن
پس به زن فرمود مختار و ولی
کیست در امر تو گفتا یا علی
این دو شاهد چون برادر با منند
در وکالت راضیم آنچه کنند
گفت شه مختار کار خواهرید
گر بهم دوزید یا از هم درید
عرض کردند ای شه از روز نخست
اختیار او و ما در دست توست
گفت این همشیرهتان را این زمان
عقد کردم از برای این جوان
مهر پانصد درهمش دادم قرار
زود ای قنبر برو درهم بیار
درهم آورد و بفرمود ای جوان
مهر زن را ریز در دامان آن
ای پسر امشب شب دامادی است
غم مخور کامروز روز شادی است
باید امشب را بخوابی پیش زن
چون شود فردا بیایی نزد من
پس پسر گفت ای شه کون و مکان
چون کنم با مادر خود آنچنان
گفت چون انکار کرد از مادری
بیگنه باشی کنی گر شوهری
آن دراهم را گرفت از بهر مهر
ریخت در دامان زن از روی قهر
گفت خیز ای زن که تا همره رویم
جانب حجله به حکم شه شویم
زن نمیجنبید هیچ از جای خویش
آن پسر چون گرگ گشت آن زن چو میش
ناگه آن زن از دل افغان برکشید
چونکی کو جام زهری سرکشید
کاین پسر والله فرزند من است
مادری فرزند خود را کی زن است
من اگر فرزند خود را زن شوم
خود به خود زین کافری دشمن شوم
یا علی فرزند من هست این پسر
وز بنی زهره بود او را پدر
در سفر رفته است و اکنون مرده است
رخت از دنیا به عقبی برده است
این برادرها فریبم دادهاند
بهر مالش در طمع افتادهاند
بود تزویری به کار این پسر
تا شود محروم از مال پدر
این پسر هست از برادر بهترم
زین گنه خاک دو عالم بر سرم
برد پس آن زن پسر را شادکام
دادش اموال پدر را بالتمام
و آن دراهم را که آن شه داده بود
برد از بهر پسر مایه نمود
هرکه حاضر بود بر سلطان دین
کرد تحسین وهمی گفت آفرین
پس عمر پیشانیاش را بوسه داد
گفت یکدم بی تو عمر من مباد
مادر دهر ای امام دین پناه
میکند انکار و میآرد گواه
کاین بلند اقبال نی فرزند من
زانکه هرگز نیست اندر بند من
هم تو فرمائی مگر چارهگری
کآورد مهر و نماید مادری
بخش ۳ - در مدح حضرت علی ابن ابی طالب: محرم اسرار حق آمد علیبخش ۵ - آمدن هارون الرشید به شکارگاه و پناه بردن آهوان به تربت پاک حیدر صفدر: روزی از بغداد از بهر شکار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در زمان حکمرانی عمر
نوجوانی آمدش روزی به بر
هوش مصنوعی: در دوران حکمرانی عمر، روزی جوانی به نزد او آمد.
گفت کز بهر خدای ذوالمنن
حکم کن اندر میان مام و من
هوش مصنوعی: گفت برای خداوند مهربان، در مورد من و ما قضاوت کن.
زو عمر پرسید آیا چون شده
کاین چنین اندر برت دل خون شده
هوش مصنوعی: از عمر سوال کرد آیا به چه دلیلی دل تو این گونه خونین و غمگین شده است؟
گفت دارم مادری کاندر شکم
نه مهم پرورده روزی چندکم
هوش مصنوعی: میگوید که مادر بارداری دارد که تنها چند روزی را در شکم او پرورش داده است.
چون شدم پیدا به امر ذوالجلال
شیر پستان داد قوتم تا دو سال
هوش مصنوعی: زمانی که به فرمان خداوند بزرگ نمایان شدم، از مادر شیر دریافت کردم که توانم را تا دو سال افزایش داد.
بد نگهدارم ز آفات و ضرر
کرد تعلیمم رموز خیر و شر
هوش مصنوعی: من تلاش میکنم خود را از خطرات و آسیبها حفظ کنم، زیرا آموزشهای من به من میآموزد که خوبیها و بدیها چیست.
حال کز طفلی جوانی گشتهام
صاحب تاب و توانی گشتهام
هوش مصنوعی: من از دوران کودکی به جوانی رسیدهام و حالا صاحب نیرو و انرژی شدهام.
مادرم کرده است از خانه درم
راهم اندر خانه ندهد مادرم
هوش مصنوعی: مادرم من را از خانه بیرون کرده و به من اجازه نمیدهد که وارد خانه شوم.
گویدم نامحرمی نایم برت
نه تو فرزندی و نه من مادرت
هوش مصنوعی: میگویم که بین ما هیچ رابطهای نیست؛ نه تو فرزند من هستی و نه من مادر تو هستم.
نه تو را بشناسم و نه دیدهام
این چنین دلخون از او گردیدهام
هوش مصنوعی: من نه تو را میشناسم و نه هرگز تو را دیدهام، اما به خاطر تو قلبم به شدت غمگین و آزرده شده است.
ای خلیفه چارهای در کار کن
وز دل من رفع این آزار کن
هوش مصنوعی: ای خلیفه، کاری کن که به مشکلاتی که دارم پایان دهم و از دردی که در دل من است، خلاص شوم.
گفت اکنون مادرت باشد کجا
گفت او را در ثقیفه هست جا
هوش مصنوعی: شخصی گفت که مادر تو کجاست؟ او پاسخ داد که در مکان ثقیفه قرار دارد.
آدمی را گفت رو او را بیار
رفت و آوردش بر آن نابکار
هوش مصنوعی: کسی به آدمی گفت که او را بیاور و آن فرد بدکار را آورد.
دو برادر داشت زن همراه خویش
با دو از همسایگان کفرکیش
هوش مصنوعی: دو برادر داشتند که همسرانشان همراه آنها بودند و با دو همسایهای که کافر بودند، زندگی میکردند.
تا کنند آن چار مردش یاوری
با پسر چون افتد او را داوری
هوش مصنوعی: برای آنکه آن چهار مرد به پسر کمک کنند، باید زمانی که او به داوری میرسد، به یاریاش بیایند.
با عمر گفتند این زن دختر است
نشهد الله عمر را بیشوهر است
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که برخی بر این باورند که این زن جوان و باکره است، اما من به خداوند قسم میخورم که او بدون شوهر است.
مریم این زن نیست کز او این پسر
همچو عیسی گشته پیدا بیپدر
هوش مصنوعی: مریم، این زن نیست که پسری بیپدر مانند عیسی درخشیده و نمایان شده باشد.
وان زن کذابه بگشوده زبان
عجز و لابه دارد و آه و فغان
هوش مصنوعی: آن زن دروغگو زبانش را به ناله و التماس باز کرده و در حال زاری و ناله است.
کای خلیقه از قریشم دخترم
تا خبر دارم ز خود بیشوهرم
هوش مصنوعی: ای خداوند، من دختر قریش هستم و تا آنجا که میدانم، بیشوهر و تنها به سر میبرم.
آبرویی دارم و هستم کسی
خوارتر کرد این جوانم از خسی
هوش مصنوعی: من آبرو و ارزش خاصی دارم، اما این جوان، من را به اندازهای کوچک و بیارزش کرده که حتی از یک حقیر هم خوارتر به نظر میرسم.
این پسر دشمن تر از هر دشمن است
در پی بدنامی و زجر من است
هوش مصنوعی: این پسر به طرز عجیبی دشمنی میکند و از هر دشمن دیگری هم بدتر است، او به دنبال این است که نام بدی از من بسازد و به من آسیب برساند.
حاش لله من کجا زائیدمش
او مرا کی دیده من کی دیدمش
هوش مصنوعی: من نمیدانم او را کجا به دنیا آوردهام و او نیز مرا ندیده، من هم هیچگاه او را ندیدهام.
با پسر گفتا خدای دادگر
دارد از حال من و این زن خبر
هوش مصنوعی: او به پسرش گفت: خداوند دادگر از حال من و این زن باخبر است.
ای خلیفه مادر من باشد این
در کنارش خفتهام صبح و پسین
هوش مصنوعی: ای خلیفه، مادر من در کنار من خوابیده است و من صبح و ظهر در کنارش هستم.
داده قوت از شیر پستانش مرا
دوست تر می دارد از جانش مرا
هوش مصنوعی: او از شیر مادرش به من قوت داده و به همین دلیل، نسبت به من بیشتر از جانش احساس محبت میکند.
گر نشیند مر مرا در پایْ خار
خون ز چشم او بریزد در کنار
هوش مصنوعی: اگر خار بر پایی من نشسته شود، خون از چشمان او بر زمین میریزد.
شوهر او باب من چون در سفر
مرده است و دارد افزون مال و زر
هوش مصنوعی: شوهر او که پدر من هم در سفر فوت کرده، اکنون دارای دارایی و ثروت زیادی است.
خواهد از مال پدر ندهد به من
عرضهای او همه مکر است و فن
هوش مصنوعی: از دارایی پدر چیزی به من نخواهد داد، زیرا همه خواستههای او پر از حیله و تزویر است.
پس به زن گفتا عمر حرف پسر
هست با حرف تو دور از یکدیگر
هوش مصنوعی: پس به زن گفت که حرف پسر و تو، هر کدام به نوعی جدا از هم هستند و به هم نمیرسند.
گفت آن زن کای خلیفه هوشمند
عاقلش کن یا به پند و یا به بند
هوش مصنوعی: زنی به خلیفه گفت که ای مرد عاقل، او را یا با نصیحت و راهنمایی هوشیار کن یا اگر نشد، به قید و بند وادار ساز.
این پسر نامحرم و بیگانه است
مست اگر نبود یقین دیوانه است
هوش مصنوعی: این پسر غریبه و ناآشناست. اگر مست نبود، مطمئناً دیوانه به نظر میرسید.
تهمت و بهتان بود گفتار او
پاک یزدان آگه است از کار او
هوش مصنوعی: او به دیگران نسبتهای نادرست و بیاساسی میدهد، در حالی که خداوند به همه اعمال او آگاه است.
من به خلاق زمین و آسمان
گر شناسم این پسر را در جهان
هوش مصنوعی: اگر من خالق زمین و آسمان را بشناسم، در این صورت این پسر را در عالم میشناسم.
این پسر بر جان من دشمن شده
در پی رسوائی من آمده
هوش مصنوعی: این پسر به من آسیب میزند و در تلاش است تا آبرویم را ببرد.
همره آوردم شهود معتبر
تا ز دختر بودنم گردی خبر
هوش مصنوعی: من شواهد معتبری آوردهام تا نشان دهم که من دختر هستم.
برکشید آن زن فغان و زار زار
گریه کرد آن سان که ابر نوبهار
هوش مصنوعی: آن زن با صدای بلند ناله کرد و به شدت گریه کرد، بهطوری که مانند باران بهاری نازک و پیوسته بود.
کای مسلمانان بترسید از خدا
این پسر خواهد کند رسوا مرا
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، از خدا بترسید، زیرا این پسر باعث رسوایی من خواهد شد.
دختری هستم شهود آوردهام
نه پسر دارم نه شوهر کردهام
هوش مصنوعی: من دختری هستم که تجربهها و برداشتهای عمیق دارم، نه فرزندی دارم و نه ازدواج کردهام.
آن جوان و چار شاهد را عمر
گفت تا دادند در محبس مقر
هوش مصنوعی: جوان و چهار شاهد، دشمنی خود را واپسزده و در زندان به انتظار نشستهاند.
گفت اگر دیدم پسر شد راستگو
حد بر آنها میزنم ورنه بدو
هوش مصنوعی: اگر ببینم پسرم راستگو شده، بر او محدودیتهایی تعیین میکنم وگرنه به او سخت میگیرم.
چند روزی بود در زندان جوان
ناگهان روزی امام انس و جان
هوش مصنوعی: مدت زیادی بود که جوانی در زندان به سر میبرد و ناگهان روزی امام، که مظهر محبت و روحنوازی است، به او روی آورد.
از در زندان عبورش اوفتاد
آن پسر از دل کشید افغان و داد
هوش مصنوعی: آن پسر از در زندان خارج شد و دلش به شدت دردمند و نالان شد.
گفت ای حلال سر مشکلات
مر مرا زین بند و زندان ده نجات
هوش مصنوعی: ای کسی که توانایی حل مشکلاتم را داری، مرا از این بند و زندان نجات بده.
خواند آن شه را سوی زندان به فرض
وین حکایت را به پیشش کرد عرض
هوش مصنوعی: سلطان را به زندان خواندند و این داستان را در حضور او بیان کردند.
هم عمر آن ماجرا را ز ابتدا
عرض کرد از بهر شه تا انتها
هوش مصنوعی: کل آن ماجرا را از ابتدا تا انتها، به خاطر پادشاه بیان کرد.
گفت میگفتا رسول حقپرست
که علی داناتر است از هر که هست
هوش مصنوعی: گفتند کسی که به حق و حقیقت پایبند است، اظهار داشت که علی از همه بهتر و داناتر است.
حکم فرما در میانشان یا علی
تا شود این سر پنهانی جلی
هوش مصنوعی: ای علی، در میان این مردم حکم رانی کن تا این راز نهفته آشکار سازد.
حکم شد از شاه بر احضار زن
آمد آن زن در بر شاه زمن
هوش مصنوعی: شاه فرمان داده بود تا زنی را احضار کنند و آن زن به درگاه شاه حاضر شد.
زن بگفتا یا علی گوید دروغ
کی چراغ کذب را باشد فروغ
هوش مصنوعی: زنی گفت: اگر علی دروغ بگوید، چه کسی میتواند نور کذب را روشن کند؟
شاه گفتا در سؤال این جوان
گر جوابی داری ای زن کن بیان
هوش مصنوعی: پادشاه به زن گفت: اگر پاسخی به سؤال این جوان داری، بیان کن.
این پسر باشد کجا فرزند من
کی منش پستان نهادم در دهن
هوش مصنوعی: این پسر کیست که فرزند من است؟ زمانی که او را به سینه خودم شیر دادم.
نیستم او را شناسا در جهان
زین شهودم صادق القولم بدان
هوش مصنوعی: من در جهان کسی را نمیشناسم، به همین دلیل از این آگاهی صادقانه سخن میگویم.
عرض کردند آن شهود از کافری
دختر این زن باشد از بیشوهری
هوش مصنوعی: گفتند: آن گواهها میگویند که دختر این زن باید از بیهمسری او باشد.
گفت شه حکمی کنم در این میان
که رضای کردگار است اندر آن
هوش مصنوعی: شاه گفت که در این مسأله حکمی میکنم که در آن رضایت خداوند وجود دارد.
پس به زن فرمود مختار و ولی
کیست در امر تو گفتا یا علی
هوش مصنوعی: پس مرد به زن گفت: مختار و ولی (سرپرست) در کار تو کیست؟ زن پاسخ داد: ای علی.
این دو شاهد چون برادر با منند
در وکالت راضیم آنچه کنند
هوش مصنوعی: این دو شاهد مانند برادرانم با من هستند و من از هر چیزی که انجام دهند راضیام.
گفت شه مختار کار خواهرید
گر بهم دوزید یا از هم درید
هوش مصنوعی: امام مختار به شما میگوید که کارتان در دست شماست؛ اگر با هم متحد شوید، به نتیجه خواهید رسید و اگر با همدیگر جدا شوید، به نتیجه نخواهید رسید.
عرض کردند ای شه از روز نخست
اختیار او و ما در دست توست
هوش مصنوعی: گفتند: ای پادشاه، از همان روز اول، اختیار و قدرت ما در دست تو قرار دارد.
گفت این همشیرهتان را این زمان
عقد کردم از برای این جوان
هوش مصنوعی: گفت: من این دختر خواهر شما را همین حالا برای این جوان عقد کردم.
مهر پانصد درهمش دادم قرار
زود ای قنبر برو درهم بیار
هوش مصنوعی: من پنجصد درهم مهر را به تو دادم، پس سریع برو و درهم را برای من بیاور، ای قنبر.
درهم آورد و بفرمود ای جوان
مهر زن را ریز در دامان آن
هوش مصنوعی: مردی به جوانی دستور میدهد که مهر و علاقهی زن را در دامان او بریزد، یعنی به او توصیه میکند که عشق و محبت زن را به خوبی نگه دارد و مراقب آن باشد.
ای پسر امشب شب دامادی است
غم مخور کامروز روز شادی است
هوش مصنوعی: ای پسر، امشب جشن عروسی است، نگران نباش، چون امروز روز خوشی است.
باید امشب را بخوابی پیش زن
چون شود فردا بیایی نزد من
هوش مصنوعی: امشب باید پیش همسرت باشی و بخوابی، چون فردا میخواهی به من سر بزنی.
پس پسر گفت ای شه کون و مکان
چون کنم با مادر خود آنچنان
هوش مصنوعی: پس پسر از پدرش پرسید: ای پادشاه جهان و مکان، با مادر خود چه کنم؟
گفت چون انکار کرد از مادری
بیگنه باشی کنی گر شوهری
هوش مصنوعی: اگر از مادر بیگناهی منکر شوی، باز هم تو باید حامی شوی.
آن دراهم را گرفت از بهر مهر
ریخت در دامان زن از روی قهر
هوش مصنوعی: برخی از درهمها را گرفت و به خاطر محبت، در دامان زن ریخت، اما این کار را با خشم انجام داد.
گفت خیز ای زن که تا همره رویم
جانب حجله به حکم شه شویم
هوش مصنوعی: بیا بیدار شو، ای زن، تا به همراهی یکدیگر به سمت اتاق خواب برویم و طبق فرمان پادشاه، همراه هم شویم.
زن نمیجنبید هیچ از جای خویش
آن پسر چون گرگ گشت آن زن چو میش
هوش مصنوعی: زن هیچ حرکتی از جایش نمیکرد، چون پسر مانند گرگ شد و زن مانند میش بود.
ناگه آن زن از دل افغان برکشید
چونکی کو جام زهری سرکشید
هوش مصنوعی: ناگهان آن زن از دل افغان صدایی بلند کرد، گویی که میخواست به خاطر نوشیدن جام تلخ زندگی خود را زیر و رو کند.
کاین پسر والله فرزند من است
مادری فرزند خود را کی زن است
هوش مصنوعی: این پسر قطعا فرزند من است. آیا ممکن است مادری فرزند خود را انکار کند؟
من اگر فرزند خود را زن شوم
خود به خود زین کافری دشمن شوم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم دخترم را همزوج خودم کنم، ناخواسته به دشمنی با این کفر دچار میشوم.
یا علی فرزند من هست این پسر
وز بنی زهره بود او را پدر
هوش مصنوعی: ای علی، این پسر فرزند من است و او از بنی زهره پدر دارد.
در سفر رفته است و اکنون مرده است
رخت از دنیا به عقبی برده است
هوش مصنوعی: او در سفر بوده و اکنون دیگر در این دنیا نیست. از زندگی رخت بر بسته و به دنیای دیگری رفته است.
این برادرها فریبم دادهاند
بهر مالش در طمع افتادهاند
هوش مصنوعی: این برادران من به خاطر مال و ثروت فریبم دادهاند و به طمع افتادهاند.
بود تزویری به کار این پسر
تا شود محروم از مال پدر
هوش مصنوعی: این پسر نقشهای در سر دارد تا از ثروت پدرش بیبهره بماند.
این پسر هست از برادر بهترم
زین گنه خاک دو عالم بر سرم
هوش مصنوعی: این پسر از برادرم بهتر است و به خاطر این گناه، بار سنگینی از جهان بر سرم است.
برد پس آن زن پسر را شادکام
دادش اموال پدر را بالتمام
هوش مصنوعی: زن داراییهای پدر را به پسرش داد و او را خوشحال کرد.
و آن دراهم را که آن شه داده بود
برد از بهر پسر مایه نمود
هوش مصنوعی: و آن پولهایی که آن پادشاه به او داده بود، برای پسرش هزینه کرد و سرمایهگذاری نمود.
هرکه حاضر بود بر سلطان دین
کرد تحسین وهمی گفت آفرین
هوش مصنوعی: هر کسی که در مقابل پیشوای دین حضور داشت، او را ستایش کرد و گفت: آفرین.
پس عمر پیشانیاش را بوسه داد
گفت یکدم بی تو عمر من مباد
هوش مصنوعی: عمر به پیشانیاش بوسه زد و گفت: یک لحظه بدون تو برای من عمر نیست.
مادر دهر ای امام دین پناه
میکند انکار و میآرد گواه
هوش مصنوعی: ای امام، مادر زمانه به تو پناه میبرد و به رغم انکارها، شاهدی بر حقانیت تو میآورد.
کاین بلند اقبال نی فرزند من
زانکه هرگز نیست اندر بند من
هوش مصنوعی: این نفرین فرزند من نیست، چون او هرگز در قید من نخواهد بود و خوشبختی و سعادت او به من وابسته نیست.
هم تو فرمائی مگر چارهگری
کآورد مهر و نماید مادری
هوش مصنوعی: تو تنها کسی هستی که میتوانی راهی پیدا کنی، همان کسی که عشق میآورد و مانند یک مادر خود را نشان میدهد.