گنجور

شمارهٔ ۷ - درجواب جناح حاج «شوریده شیرازی» فصیح الملک

ای صبا رو ز من اندر برمجد الشعرا
گوکه ای ازهمه صاحب نظران بهترکا
چند شعری که فرستادی وپرسیدی حال
بود از دلبرکان الحق دلبرترکا
نر خری خواسته بودی که فرستم به برت
بفرستادم وشو بهرش مدحت گرکا
گرد سم گرد کفل پهن جبین پهن بغل
هیچ نقصی به تنش نیست ز پا تا سرکا
باشدش از سپری پهن ترک پیشانی
گوش او هست بسی تیزتر از خنجرکا
در سیه شب کسی از دور گر او را بیند
از سفیدی به گمانش که بود اخترکا
خرگو این است وچنین است یقین است یقین
که خر ار خوب بد به بود از اشقرکا
خر شاهان نبود لیک بودشاه خران
می سزدگر بنهی بر به سرش افسرکا
نیست بحرانی از اولیک نسب گردانی
هست بحرانی اورا پدر ومادرکا
بو به سرگین کنداما نزندهی کچکا
پس ماده دود اما نکشدعرعرکا
لیک گاهی که کشدعرعر از عرعر او
می شودگوش ملک ها به فلک ها کرکا
اگر آید بدت از عرعر او عیبش نیست
خر چنین است به چشم بدیش منگرکا
مر نه خلاق جهان گفته در اوصاف خران
که زهر صوت بود صورت خران انکرکا
تاکنون هیچ به پشتش نرسیده است قشو
خاردار پشت به دندان نشمارش گرکا
نعل بر پای ندارد قدمی گر لنگد
شده سائیده سمش نیست ز درد ورکا
عاشق کاه وجو است وبه وصالش نرسد
از غم هجر بوده باشداگر لاغرکا
یک دوماه دگر ار بود دراینجا می شد
ز استخوان تن او شخص کند مسطرکا
از جو وکاه نباشد دلش آگاه ولی
گاهی از راه نیارد کمی از صرصرکا
گر خوردکاه وجوی یا علف وبرگ موی
رود آنگونه که گوئی بوداو را پرکا
می تواند کهدمی سیر کندگردجهان
گرد آن نقطه در دایره چون پرگرکا
خواهی ار خوب بدانی به چه اندازه دود
با خیال است به تک نیک به یک لمبرکا
راهها راکه نرفته چنان است بلد
که توگوئی ز پی دزد رود پی برکا
گفته بودی که ز اشعار مرا معجزه است
می سزدگویم اگر هستم پیغمبرکا
پس ده از کاه کشان کاهش وجو از جوزا
چون براقت چو برد بر فلک اخضرکا
تا شود زود ترک فربه ونیکودم ویال
کن سفارش متوجه شودش مهترکا
هان نصیحت کنمت محترمش دار وعزیز
نه که سرگین کنیش بالین یا بسترکا
چندروزی که در اصطبل توماندنه عجب
که شود شاعرکی همچو فلان سرورکا
گرکند سرکشی وگرزند از پای لگد
گو به گوشش خرکا ای خرکا ای خرکا
یاد از ان روز بیاور که دراحشام بدی
خسته ومانده تر ازهر شتر و استرکا
گر بخواهی بفروشیش به قیمت بفروش
هم برش کن به ترازوی به سیم و زرکا
نه چه گفتم که فزون است بسی قیمت او
با زر وسیم نمائیش اگر همبرکا
هست شعر من ومجدالشعرا در شیراز
گوکه از هند نیارنددگر شکرکا
بسکه از دولت دلدار بلنداقبالم
هی بریزد ز دهان قلمم گوهرکا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای صبا رو ز من اندر برمجد الشعرا
گوکه ای ازهمه صاحب نظران بهترکا
هوش مصنوعی: ای نسیم، برو و به برمجد الشعرا بگو که تو از تمام صاحب‌نظران بهترین هستی.
چند شعری که فرستادی وپرسیدی حال
بود از دلبرکان الحق دلبرترکا
هوش مصنوعی: چند شعری که فرستادی و پرسیدی حال دلبرها، باید بگویم که حقیقتاً آن‌ها بهتر از دلبران تو هستند.
نر خری خواسته بودی که فرستم به برت
بفرستادم وشو بهرش مدحت گرکا
هوش مصنوعی: تو خواسته بودی که نر خری برایت بفرستم، من هم آن را فرستادم و حالا به خاطرش تو هم بهتر است او را ستایش کنی.
گرد سم گرد کفل پهن جبین پهن بغل
هیچ نقصی به تنش نیست ز پا تا سرکا
هوش مصنوعی: بدن او به گونه‌ای است که از سر تا پا کاملاً بی‌نقص و زیبا به نظر می‌رسد. هر قسمتی از وجودش، از گودی کمر تا پهنای شانه‌ها، به خوبی طراحی شده و هیچ ایرادی در آن دیده نمی‌شود.
باشدش از سپری پهن ترک پیشانی
گوش او هست بسی تیزتر از خنجرکا
هوش مصنوعی: پیشانی او سپری بزرگ و محکم دارد و گوش‌هایش بسیار تیزتر از یک خنجر است.
در سیه شب کسی از دور گر او را بیند
از سفیدی به گمانش که بود اخترکا
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، اگر کسی از دور او را ببیند، به خاطر سفیدی‌ که در لباسش است، ممکن است فکر کند که او ستاره‌ای در آسمان است.
خرگو این است وچنین است یقین است یقین
که خر ار خوب بد به بود از اشقرکا
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که اگر خر (حیوان) خوب باشد یا بد، باز هم به نوع خود، خاصیت و ویژگی خود را دارد. در واقع، سخن از ماهیت و اصل چیزهاست و اینکه هر چیزی با وجود خوبی یا بدی، ویژگی‌های خاص خود را دارد که نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت.
خر شاهان نبود لیک بودشاه خران
می سزدگر بنهی بر به سرش افسرکا
هوش مصنوعی: خر به عنوان نماد شاهان نیست، اما اگر بر روی سرش تاج بگذاری، سزاوار است که برگزیده و محترم انگاشته شود.
نیست بحرانی از اولیک نسب گردانی
هست بحرانی اورا پدر ومادرکا
هوش مصنوعی: هیچ بحرانی وجود ندارد که نتوان آن را به نسب و ارتباط با والدین نسبت داد.
بو به سرگین کنداما نزندهی کچکا
پس ماده دود اما نکشدعرعرکا
هوش مصنوعی: این بیت به ما یادآوری می‌کند که اگر در شرایطی نامناسب و غیرمعقول قرار گیریم، نتایج مثبت یا مفیدی نخواهیم داشت. به عبارت دیگر، در چنین شرایطی نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که نتیجه‌ای خوب و خوشایند از کارها یا انتخاب‌هایمان بگیریم.
لیک گاهی که کشدعرعر از عرعر او
می شودگوش ملک ها به فلک ها کرکا
هوش مصنوعی: اما گاهی وقتی صدای شیهه‌اش بلند می‌شود، گوش ملائکه به آسمان‌ها سنگین و ناشنوا می‌شود.
اگر آید بدت از عرعر او عیبش نیست
خر چنین است به چشم بدیش منگرکا
هوش مصنوعی: اگر از صدای خر تو را بد بیاید، ایراد از او نیست، چون خر همینطوری است؛ نباید به این نگاه بد کنی.
مر نه خلاق جهان گفته در اوصاف خران
که زهر صوت بود صورت خران انکرکا
هوش مصنوعی: این بیت به نقد و توصیف صفات زشت می‌پردازد. شاعر اشاره دارد که برخی ویژگی‌های ناپسند به اندازه‌ای بد هستند که حتی خداوند نیز در وصف آن‌ها سخن نگفته است. به‌خصوص در مورد خر، که صدای او به‌قدری ناخوشایند است که وصف آن می‌تواند به ملالت و نارضایتی بیانجامد. در کل، اشاره‌ای به ناپسند بودن برخی چیزها و بیان آن‌ها به شکلی است که باعث دلخوری و ناخرسندی می‌شود.
تاکنون هیچ به پشتش نرسیده است قشو
خاردار پشت به دندان نشمارش گرکا
هوش مصنوعی: تا به حال هیچ‌کس نتوانسته بر دشواری‌های زندگی غلبه کند، حتی اگر به ظاهر قوی و زبر به نظر برسد.
نعل بر پای ندارد قدمی گر لنگد
شده سائیده سمش نیست ز درد ورکا
هوش مصنوعی: اگر پایش نعل نداشته باشد، حتی اگر یک گام لنگ بزند، دیگر درمانده است و نشانه‌ای از درد او در سمش نیست.
عاشق کاه وجو است وبه وصالش نرسد
از غم هجر بوده باشداگر لاغرکا
هوش مصنوعی: عاشق کسی است که با وجود علاقه‌اش به معشوق، به خاطر جدایی و فراق از او دچار غم و اندوه می‌شود، حتی اگر جسمش نحیف و لاغر باشد.
یک دوماه دگر ار بود دراینجا می شد
ز استخوان تن او شخص کند مسطرکا
هوش مصنوعی: اگر دو ماه دیگر در اینجا بماند، از استخوان‌های تن او شخصی شکل می‌گیرد که او را در بر خواهد گرفت.
از جو وکاه نباشد دلش آگاه ولی
گاهی از راه نیارد کمی از صرصرکا
هوش مصنوعی: او قلبش از حالت‌های نامعلوم و ناپایدار آگاه نیست، اما برخی اوقات از طریق باد سرد و تند، نشانه‌هایی به او می‌رسد.
گر خوردکاه وجوی یا علف وبرگ موی
رود آنگونه که گوئی بوداو را پرکا
هوش مصنوعی: اگر به هر چیزی مانند دانه یا علف و برگ برخورد کنی، آن را آن‌گونه که می‌خواهی ببین و تصور کن.
می تواند کهدمی سیر کندگردجهان
گرد آن نقطه در دایره چون پرگرکا
هوش مصنوعی: ممکن است که یک پرنده در دور دنیا سفر کند و در دایره‌ای به دور یک نقطه بچرخد.
خواهی ار خوب بدانی به چه اندازه دود
با خیال است به تک نیک به یک لمبرکا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به خوبی بفهمی که دود چقدر وابسته به خیال است، باید با یک نگاه دقیق و جزئی‌نگر به آن بپردازی.
راهها راکه نرفته چنان است بلد
که توگوئی ز پی دزد رود پی برکا
هوش مصنوعی: راه‌هایی که کمتر کسی رفته، برای کسی که می‌داند و تجربه دارد، همانند ردیابی دزدی است که به دنبال راه فرار می‌گردد.
گفته بودی که ز اشعار مرا معجزه است
می سزدگویم اگر هستم پیغمبرکا
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که شعرهای من مانند معجزه است، حالا می‌گویم اگر من پیامبر نیز باشم، سزاوار است.
پس ده از کاه کشان کاهش وجو از جوزا
چون براقت چو برد بر فلک اخضرکا
هوش مصنوعی: به خاطر از دست دادن کاه‌ها و کاهش آن‌ها، از تیرگی و سختی‌ها فاصله بگیر. وقتی که قدرت تو مانند تابش نور به آسمان سبز برمی‌خیزد، به سمت روشنی و خوشبختی برو.
تا شود زود ترک فربه ونیکودم ویال
کن سفارش متوجه شودش مهترکا
هوش مصنوعی: بیا تا به سرعت از خوراک خوب و مناسب بهره‌مند شوی و به او سفارش کن تا به سرعت متوجه شود، ای سرور من.
هان نصیحت کنمت محترمش دار وعزیز
نه که سرگین کنیش بالین یا بسترکا
هوش مصنوعی: نصیحت می‌کنم که به احترام و ارزش او توجه کنی، نه اینکه او را در جایی بی‌اهمیت قرار دهی یا به سادگی از کنار او بگذری.
چندروزی که در اصطبل توماندنه عجب
که شود شاعرکی همچو فلان سرورکا
هوش مصنوعی: مدتی است که در آخور ماندن، شگفتی ندارد اگر شاعری مانند فلان شخص بزرگ به وجود بیاید.
گرکند سرکشی وگرزند از پای لگد
گو به گوشش خرکا ای خرکا ای خرکا
هوش مصنوعی: اگر کسی سرکشی کند یا لگد بزند، به او بگو که ای الاغ، به یاد داشته باش که چگونه باید رفتار کنی.
یاد از ان روز بیاور که دراحشام بدی
خسته ومانده تر ازهر شتر و استرکا
هوش مصنوعی: به یاد آور روزی را که در بیابان، خسته و ناتوان تر از هر شتر و الاغی بودی.
گر بخواهی بفروشیش به قیمت بفروش
هم برش کن به ترازوی به سیم و زرکا
هوش مصنوعی: اگر بخواهی آن را به فروش برسانی، بأس قیمت بفروش. همچنین، آن را با دقت و انصاف وزن کن، حتی اگر با سیم و زر باشد.
نه چه گفتم که فزون است بسی قیمت او
با زر وسیم نمائیش اگر همبرکا
هوش مصنوعی: چیزی که گفتم زیاد است و ارزش او به مراتب بیشتر از زر و زیور است، حتی اگر به صورت زیبا به نمایش درآمده باشد.
هست شعر من ومجدالشعرا در شیراز
گوکه از هند نیارنددگر شکرکا
هوش مصنوعی: شعر من و شاعر بزرگ در شیراز وجود دارد، پس دیگر از هند شکر نیاورید.
بسکه از دولت دلدار بلنداقبالم
هی بریزد ز دهان قلمم گوهرکا
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبت یار و برکت‌هایی که از او دارم، طوری می‌نویسم که از دهان قلمم همچون گوهر می‌ریزد.