گنجور

شمارهٔ ۴۳ - قطعه

گرچه به ملک سخنوری شهم اما
غیر طلبکارها سپاه ندارم
کفش ندارم کلاه چون شودم نو
کفش چو نو گرددم کلاه ندارم
مال بود مار وجاه چاه از آنرو
مال نخواهم هوای جاه ندارم
سینه ام از بس ز درد وغصه بود تنگ
آه که در سینه جای آه ندارم
هرکه توبینی بو رهیش به جائی
من به جز از کوی دوست راه ندارم

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرچه به ملک سخنوری شهم اما
غیر طلبکارها سپاه ندارم
هوش مصنوعی: اگرچه من در هنر سخن و شاعری صاحب‌نظر هستم، اما جز افرادی که فقط به دنبال منفعت خود هستند، حامی و یاری ندارم.
کفش ندارم کلاه چون شودم نو
کفش چو نو گرددم کلاه ندارم
هوش مصنوعی: من کفشی ندارم و کلاهم هم نو نیست. وقتی کفشم نو شود، کلاهم هم نو خواهد شد، اما اکنون که کفشی ندارم، کلاهم هم نو نیست.
مال بود مار وجاه چاه از آنرو
مال نخواهم هوای جاه ندارم
هوش مصنوعی: من به ثروت و مقام اهمیتی نمی‌دهم؛ زیرا مال مانند مار می‌ماند و مقام مانند چاه است که خطرناک و آسیب‌زننده است. من به دنبال آن‌ها نیستم و تمایلی به داشتنشان ندارم.
سینه ام از بس ز درد وغصه بود تنگ
آه که در سینه جای آه ندارم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر درد و غصه‌ها آن‌قدر فشرده و تنگ شده که دیگر جایی برای آه کشیدن ندارم.
هرکه توبینی بو رهیش به جائی
من به جز از کوی دوست راه ندارم
هوش مصنوعی: هر کسی را که تو ببینی به جایی می‌رسد، من جز راهی که به کوی دوست می‌رسد، راهی ندارم.