گنجور

شمارهٔ ۲۰ - قطعه

تا بهدست دوست دادم اختیار خویش ار
دل مراغمگین نه از هجر است ونه از وصل شاد
اومگر دور است از من تا شوم غمگین زهجر
من مگر هستم جدا زو تا کنم از وصل یاد
هر چه بینم نقش روی دوست می بینم در اوست
وه چه نور است این که حق درچشم حق بینم نهاد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بهدست دوست دادم اختیار خویش ار
دل مراغمگین نه از هجر است ونه از وصل شاد
هوش مصنوعی: من اختیار خود را به دوست سپردم؛ اگر دلگیرم، نه به خاطر جدایی است و نه به خاطر وصل.
اومگر دور است از من تا شوم غمگین زهجر
من مگر هستم جدا زو تا کنم از وصل یاد
هوش مصنوعی: آیا واقعاً فاصله‌ای از من وجود دارد که باعث شود از دوری و جدایی غمگین شوم؟ آیا من در واقع از او جدا هستم تا یاد من از وصال با او دور بماند؟
هر چه بینم نقش روی دوست می بینم در اوست
وه چه نور است این که حق درچشم حق بینم نهاد
هوش مصنوعی: هر چیزی که می‌بینم، نشان از زیبایی‌های دوست است و حقیقتاً چه نوری است که با چشم حق بین، واقعیت را مشاهده می‌کنم.