گنجور

شمارهٔ ۱۰ - قطعه

مرده ای را به راه می بردند
یادم آمد که مردنی هم هست
گفتم ای دل به فکر رفتن باش
تا کی از باده غروری مست
گفت یادت اگر بود دیدیم
مردن خویش را به روز الست
ما به هر دم که می رود میریم
تا به کلی رود حیات از دست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرده ای را به راه می بردند
یادم آمد که مردنی هم هست
هوش مصنوعی: مردی را به سوی قبر می بردند و به یادم آمد که ما هم روزی خواهیم مرد.
گفتم ای دل به فکر رفتن باش
تا کی از باده غروری مست
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که به فکر رفتن باش، زیرا دیگر چه زمانی می‌خواهی از شراب لذت ببری و دچار غرور شوی؟
گفت یادت اگر بود دیدیم
مردن خویش را به روز الست
هوش مصنوعی: اگر یادت نمی‌رفت، روزی را که در عالم الست دیدیم چگونه خواهیم مرد.
ما به هر دم که می رود میریم
تا به کلی رود حیات از دست
هوش مصنوعی: ما در هر لحظه‌ای که می‌گذرد، به نوعی از زندگی فاصله می‌گیریم و احتمالاً روزی تمام جوانی و حیات‌مان را از دست خواهیم داد.