شمارهٔ ۵۳
ما گنهکار وتوغفار گناهی چه غم است
ما خطا پیشه توما را چوپناهی چه غم است
ز این غمینم که به من هیچ نداری سر لطف
شادم ار لطف کنی گر به نگاهی چه غم است
تن چونکاه من از آتش هجر تو بسوخت
سوزد از شعله برق ار پر کاهی چه غم است
من سیه بخت نبودم به جهان بخت مرا
گر سیه کرده چوشب چشم سیاهی چه غم است
چشم تو دل ز کفم برد وتوانکار کنی
گر در این باب مرا نیست گواهی چه غم است
آنکه جان داده ودندان دهداو روزی و نان
گر گدائی نبرد بهره ز شاهی چه غم است
گر هلاک ازغم عشق تو بلند اقبال است
گو که از باغ تو کم باد گیاهی چه غم است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما گنهکار وتوغفار گناهی چه غم است
ما خطا پیشه توما را چوپناهی چه غم است
هوش مصنوعی: ما گناهان زیادی داریم و تو هم ما را میبخشی، پس چرا نگران باشیم؟ ما در اشتباهات خود گرفتاریم، اما تو به عنوان پناهی برای ما هستی، پس چه دلیلی برای نگرانی وجود دارد؟
ز این غمینم که به من هیچ نداری سر لطف
شادم ار لطف کنی گر به نگاهی چه غم است
هوش مصنوعی: من از این بابت ناراحت هستم که تو هیچ محبتی به من نداری. اما اگر فقط با یک نگاه به من لطف کنی، خوشحال میشوم و دیگر غمی نخواهم داشت.
تن چونکاه من از آتش هجر تو بسوخت
سوزد از شعله برق ار پر کاهی چه غم است
هوش مصنوعی: بدن من از آتش جدایی تو سوخته است و اگر هم شعلهای از آتش بیفتد، باک ندارم.
من سیه بخت نبودم به جهان بخت مرا
گر سیه کرده چوشب چشم سیاهی چه غم است
هوش مصنوعی: من بدشانس نبودم؛ بلکه تقدیرم اینطور رقم خورده است. اگر هم چشمانم سیاه است، دلیلی برای غم و اندوه نیست.
چشم تو دل ز کفم برد وتوانکار کنی
گر در این باب مرا نیست گواهی چه غم است
هوش مصنوعی: چشم تو باعث شد که دل من را از دست بدهم، و اگر بخواهی در این مورد بر من فشار بیاوری، چه اهمیتی دارد که من شاهدی ندارم.
آنکه جان داده ودندان دهداو روزی و نان
گر گدائی نبرد بهره ز شاهی چه غم است
هوش مصنوعی: کسی که جانش را فدای آرمانش کرده و برای او نان و روزی به دست میآورد، اگر به فقر و گدایی دچار شود، نباید از این که از شاهی چیزی نمیگیرد ناراحت باشد.
گر هلاک ازغم عشق تو بلند اقبال است
گو که از باغ تو کم باد گیاهی چه غم است
هوش مصنوعی: اگر هلاکت از عشق تو، خوشاقبالی باشد، بگذار از باغ تو کم باشد گیاهی، چه غمی است؟